بررسي گرايشها و تعاملات نيروهاي مخالف در جهان عرب
درآمد
از جمله مهمترین مولفه های تحول در هر کشور، تغییر در صفبندي نیروهای مخالف داخلی و امکانات آنها برای تحرک و بازتعریف جایگاه خود در ساختار سیاسی و معادلات قدرت كنوني است. از اين رو، بررسی هرگونه تغییرِ حاصل در جایگاه و عملکرد نیروهای مخالف کمک فراوانی به درک تحولات احتمالی جهت گیری سیاسی هر کشور در دو عرصۀ داخلی و خارجی و نیز بررسی تغییرات آينده در آن کشور می کند. در جهان عرب نیز بررسی جهت گیری نیروهای مخالف، درک تحولات احتمالی در ساختارهای سیاسی موجود را آسان تر ميسازد. سوال اصلی این نوشتار آن است که صفبندی کنونی نیروهای اسلام گرا و لیبرال-دموکرات در عرصه سیاسی جهان عرب چگونه است و این صفبندی چه تاثیری بر حال و آیندۀ رژیم های این منطقه و عملکرد آنها دارد؟
نیروهای اسلام گرا
در سه دهۀ اخیر، نیروهای اسلام گرا به عنوان بازیگری عمده در سپهر سیاسی و امنیتی خاورمیانه مطرح شده اند. این نیروها از تنوّع و گستردگی فراوانی برخوردارند. در میان اسلام-گرایان، گروههای جوانتر و مبارزتر بر جهاد خشونت آمیز به عنوان یک اولویت همیشگی تاکید می ورزند، درحالی که گروه های دیگر از جهاد به طور تاکتیکی و آن هم هنگامی استفاده می-کنند که توسل به خشونت به نفع آرمان آنها باشد و گروههای دیگر اسلام گرا، از تبلیغ، اقدام جمعی اجتماعی، و همیاری اقتصادی به عنوان زمینه ای برای رویارویی اجتماعی آینده با دولت استفاده می کنند.
وقوع انقلاب اسلامی در ایران به رهبری یک روحانی بلندپایه، یکی از مهمترین عوامل رواج و گسترش موج اسلام گرایی در جهان عرب بود. در واقع شیعه بودن رهبری این انقلاب تاثیر چندانی برالگو گیری جنبش های اسلام گرای سنی مذهب منطقۀ عربی از آن نداشت. سقوط شاه ایران، یعنی یکی از متحدان غرب در منطقه، توسط ملت ایران، این امید را در جنبش های اسلام گرای منطقه - به خصوص در مصر، فلسطین، الجزایر و جنبش های شیعه مذهب مشرق عربی - زنده کرد که می توانند با تکیه و تاکید بر حمایت ملت های خود، حکام اقتدار گرای منطقه را کنار زده، حکومت های اسلامی بنا نهند.
اشغال افغانستان و جنگ مجاهدین علیه نیروهای شوروی و حکومت کمونیستی افغانستان نيز موجب تقویت موج اسلام گرایی و ترویج مفاهیمی چون جهاد، مبارزه با ظلم و فساد و مقابله با سلطۀ خارجی بود. چنین مفاهیمی بعدها با تاسیس سازمان القاعده و تشکل ها و سازمانهای مشابه گریبان حکومت های عربی و غربی را گرفت و اسلام گرایان تکفیری و رادیکال را در تقابل و رویارویی با آنها قرار داد. دو انتفاضۀ 1987 و 2000 در فلسطين هم موجی از همدردی در کشورهای اسلامی و به خصوص عربی برانگیخت و موجب تشدید موج اسلام-گرایی و روی صحنه آمدن جنبش ها ونیروهای اسلام گرا و جذب نیرو وکمک های مالی از سوی این نیروها شد. ملت های عرب که به شدت از عملکرد وسیاست های حکومت های خود در ارتباط با مسألۀ فلسطین بیزار و سرخورده شده بودند به جنبش ها و نیروهای اسلام گرا - که شعارهای فراوانی در مورد ضدیت با اسرائیل و غرب حامی آن مطرح می کردند - متمایل شدند.
نیروهای مخالف لیبرال و چپگرا
احزاب و جنبش های چپ که با وقوع کودتاهای متعدد در خاورمیانه و بسط روابط شوروی با رژیم های جدید به خصوص در سوریه و عراق نفوذی به دست آورده بودند، با فروپاشی شوروی تقریباً به طور کامل از سپهر سیاست خاورمیانه خارج شدند و بسیاری از نیروهای طرفدار آنها همچون ناسیونالیست های دهه های گذشته - به احزاب لیبرال - دموکرات پیوستند. البته برخی از احزاب چپ به رغم حفظ ظاهر و پوستۀ پیشین خود، اهداف و راهبردها ونیز ابزارهای خود را تغییر دادند و عملاً به احزاب لیبرال - دموکرات تبدیل شدند.
اما نیروها و احزاب لیبرال - دموکرات که سابقۀ فعالیت دیرینه تری از چپ ها، اسلام گرایان و ناسیونالیست ها در جهان عرب داشتند به عنوان رقیب اصلی مخالفان اسلام گرا در آیندۀ خاورمیانه مطرح می باشند. از اواخر جنگ سرد و با شروع سومین موج جهانی دموکراتیزاسیون، احزاب لیبرال و دموكرات مجدداً در کنار نیروها و جنبش های اسلام گرا مطرح شدند، اما نتوانستند همچون مخالفان اسلام گرا مخاطبان فراوانی جذب کنند و در انتخابات و سایر عرصه های فعالیت سیاسی عملکرد نامناسبی از خود بر جای نهادند. احزاب لیبرال به رغم آنكه در بسیاری از کشورهای منطقه (همچون مصر و مغرب) آزادی عمل بیشتری برای فعالیت دارند و مجوز قانونی فعالیت تشکیلاتی خود را عموماً بسیار آسان تر از احزاب اسلام گرا به دست می آورند، به دلیل ضعف سازماندهی نتوانسته اند مخاطب عرب را جذب کنند و به همین دلیل در مقابل سرکوب به شدت آسیب پذیر می باشند.
الگوهای تعامل اسلام گرایان و لیبرال ها
تعامل نیروهای اسلام گرا و لیبرال مبتنی بر سه الگو و زمینه میباشد که با توجه به موقعیت و محل جای گرفتن آنها در هرم سیاسی هر کشور تعریف می شود. الگوی نخست نشان دهندۀ نزدیک شدن و در واقع پیروی مخالفان لیبرال از رژیم حاکم برای یافتن امکان مقابله با اسلام-گرایان و جلوگیری از قدرت گیری آنها می باشد. الگوی دوم نشان دهندۀ رقابت و کشمکش اسلام گرایان و لیبرال ها با یکدیگر از یک سو و با رژیم حاکم از سوی دیگر است.
این امر در شرایط و تحت تاثیر عوامل چندی ممکن است اتفاق بیفتد. نخست میزان سرکوب اسلام گرایان از سوی رژیم حاکم است. میزان سرکوب اسلام گرایان و نزدیک شدن لیبرال ها به حکومت رابطۀ مثبتی با یکدیگر دارند. بدین صورت که هر چه سرکوب افزایش یابد رابطه این دو به هم نزدیک-تر می شود و بالعکس. البته باید توجه داشت این سرکوب تا چه حد با تهدید لیبرال ها یا حتی سرکوب و تضعیف بخشی از آن ها از سوی حکومت و تخریب آن ها از سوی اسلام گرایان همراه است. چنانچه سرکوب اسلام گرایان با تهدید لیبرال ها همراه باشد و این گروه خود را در مقابل رژیم حاکم و صعود اسلام گرایان آسیبپذیر یابد (همانند ليبرال های مصری پیش از سال 2005) احتمالاً به همکاری با حکومت خواهند پرداخت.
اما اگر در چنین وضعیتی توان ایستادگی در مقابل سرکوب حکومت و تخریب اسلام گرایان را داشته باشند (مانند لیبرال های مصری پس از 2005) چه بسا در مقابل تهدیدات رژیم حاکم ایستادگی کنند. نمونۀ این وضعیت را در مصر از سال 2005 و کویت پس از سال 2006 شاهد بوده ایم. الگوی سوم نشان دهنده ی همکاری و تشریک مساعی اسلام گرایان و لیبرال ها برای مقابله با رژیم حاکم است. در این الگو به دلیل فساد حکومت و ایستادگی آن در مقابل هرگونه تحول، طیف گسترده ای از نیروها برای از میان برداشتن و یا اصلاح آن با یکدیگر ائتلاف می کنند. در واقع این احزاب و نیروها موقتاً اختلافات ایدئولوژیک خود را برای رسیدن به دستاوردهای مشترک در مبارزه با حکومت کنار می گذارند.
نتيجهگيري
در سه دهۀ اخیر مخالفان اسلام گرا در یک سیر صعودی همواره جایگاه سیاسی خود را در جوامع و ساختارهای سیاسی خاورمیانه عربی بهبود بخشیدهاند. از عمده دلایل موفقیت مخالفان اسلام گرا در جوامع عرب، مطرح شدن اندیشه ها، برنامه ها و اهداف آن ها در چارچوبي پذيرفتني برای جامعه میباشد. در همين حال، ضعف مخالفان لیبرال-دموكرات و محدودیت فضای فعالیت آنها در ساختارهای موجود، جایگزینی برای رژیمهای کنونی جهت پیشبرد اصلاحات اقتصادی و سیاسی جز اسلام گرایان میانه رو باقی نمی گذارد. بررسی عملکرد هر دو نیرو نشان دهندۀ ناتوانی ساختاری آنها در مقابله با سیاست ها و عملکرد رژیم های حاکم در قبال آن هاست. البته اسلام گرایان میانه رو از نظر سازماندهی و ساختار تشکیلاتی بسیار بهتر از لیبرال ها عمل کرده اند و با تکیه بر محبوبیت و عامهپسندیِ چارچوب دینیِ شعارها و برنامه-های خود توانسته اند پایگاه اجتماعی چشمگیری به دست آورند. اما لیبرال ها هرگز نتوانستند سال های طلایی فعالیت خود در دهه های ١٩٢٠ تا ١٩٥٠ را احیا کنند. در این زمینه توجه به این نکته لازم است که اسلام گرایان در همان فضای بستۀ امنیتی و سیاسی توانسته اند-از طریق سازماندهی مناسب-گفتمان خود را گسترش داده، حمایت فراوانی کسب کنند.
با توجه به فضای رو به تحول منطقه که متاثر از عملکرد ضعیف رژیم های کنونی عرب و ناتوانی آنها در فایق آمدن بر بحران ساختاری مشروعیت از طریق اصلاح ساختارهای سیاسی و اقتصادی است، و نیز با توجه به ضعف سازماندهی مخالفان لیبرال و ناتوانی مخالف اسلام گرا در فایق آمدن بر محدودیت های تحمیلی رژیم های سرکوب گر منطقه، همکاری، رقابت و یا تقابل دو نیروی مخالف اسلام گرا و لیبرال آیندۀ مخالفان سیاسی و رژیمهای حاکم خاورمیانه را رقم خواهد زد. در این بین نقش قدرت های جهانی و اولویت های آن ها در منطقه نقشی اساسی در پیش رویِ هر یک از این دو نیرو خواهد داشت. به باور صاحب نظران غربی، دو رویکرد احتمالی غرب در قبال نیروهای مخالف منطقه به دو صورت همکاری با اسلام گرایان ميانهرو و یا تقویت مخالفان لیبرال خواهد بود.
جهت ارجاع دانشگاهی:
محمد حسین حافظیان ، "بررسي گرايشها و تعاملات نيروهاي مخالف در جهان عرب"، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 8 خرداد ماه 1389.
نویسنده
محمد حسین حافظیان
محمد حسین حافظیان پژوهشگر ارشد در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر حافظیان مسائل خاورمیانه و مطالعات زنان است.