ژئوپليتيك ابهام و آينده روابط ايران و چين

نوع مطلب: مقاله

نویسنده: دکتر ابرهیم متقی، مدیر گروه مطالعات راهبردی

 

واقعيت­‌هاي توافقنامه همكاري ايران و چين را بايد بر اساس ضرورت­‌هاي ساختاري نظام بين‌الملل تحليل و تبيين نمود. رويكرد سياست خارجي ايران بعد از ناكامي برجام ماهيتی شرق محور پيدا كرده است. ايران در فرايند توافق برنامه جامع اقدام مشترك تلاش نمود تا سطح همكاري­هاي اقتصادي، صنعتي و راهبردي خود با كشورهاي جهان غرب را ارتقا دهد. الگوي رفتاري دونالد ترامپ نه تنها ايران را با مشكلات اقتصادي روبه رو كرد بلكه منجر به واكنش ايران در روند سياست خارجي گرديده و جهت گيري سياست خارجي خود را با تغييراتي همراه ساخت.

 

افزايش سطح همكاري­‌هاي سياسي، اقتصادي و راهبردي ايران با روسيه و چين بيانگر اين واقعيت است كه هر گاه كشوري در سياست جهاني تلاش نمايد تا نقش مسلط راهبردي را ايفا كند، طبعا با چالش­‌هاي جديد روبه رو خواهد شد. اولين چالش فراروي كشور هژمون در سياست جهاني را مي­توان موازنه گرايي بازيگران حاشيه‌‌­اي دانست. اگرچه توافقنامه تنظيم شده ايران و چين هنوز ابهام خود را حفظ كرده و با تمامي جزئيات منتشر نشده اما مي­توان آن را انعكاس ضرورت­‌هاي ساختاري سياست بين‌الملل دانست.

 

1. نقش چين در ژئوپليتيك غرب آسيا

كشور چين در زمرة بازيگراني است كه داراي «ديرينة تاريخي» است. چنين كشورهايي همواره تلاش دارند تا خودشان را در فضاي بين‌المللي و محيط منطقه‌اي جاودانه سازند. يكي از ويژگي‌هاي تمدن، قدرت و سياست در چين آن است كه نمي‌توان نقطة آغازي براي آن قائل شد. آنچه از آن به‌عنوان «امپراتور زرد» ياد مي‌شود، نماد قدرت فردي رهايي‌بخش بوده كه در شرايط آشفتگي و هرج و مرج در چين ظهور يافته و زمينة يكپارچه‌سازي قدرت سياسي آن كشور را به‌وجود آورده است. ايران و چين هر دو خود را «مركز جهان و قبلة عالم» مي‌شناسند. طبيعي است كه چنين كشورهايي سياست خود را براساس «عمل‌گرايي راهبردي» تنظيم مي‌كنند.

 

كشور چين در منطقه جنوب شرق آسيا داراي علايق ژئوپليتيكي فراواني است كه مي‌تواند در تصميمات راهبردي اين كشور در سياست بين‌الملل بسيار مؤثر واقع شود. توجه به حوزه انرژي در منطقه خليج‌فارس، ارتباط با كشورهاي اوراسيايي از طريق بعضي كشورهاي داراي ثبات امنيتي در منطقه، تمايل و توجه به گسترش اقتصادي در جهان و خصوصاً منطقه اوراسيا، و حذف تدريجي رقبا در منطقه را مي‌توان از جمله اين علايق برشمرد. نقش تعيين‌كننده و استراتژيك ايران در منطقه براي تمام قدرت‌هاي جهاني از جمله چين به‌عنوان يك قدرت اقتصادي و سياسي تأثيرگذار منطقه‌اي كاملاً مشخص و بارز است.

 

ايران داراي علايق و نگراني‌هاي ژئوپليتيكي در منطقه است كه براي حذف نگراني‌ها و بهبود علايق خود تلاش‌هاي زيادي داشته و به‌دليل اختلافات فراوان با استكبار جهاني خصوصاً آمريكا و كشورهاي وابسته غربي به گسترش روابط با ساير كشورها از جمله چين توجه خاصي دارد. يكي از موضوعات بسيار تعيين‌كننده در روابط راهبردي ايران و چين را مي‌توان براساس نقش ساختاري و قابليت‌هاي كاركردي چين تحليل نمود. برخي از پژوهشگران بر اين موضوع تأكيد دارند كه چين در سومين دهة قرن 21 قادر خواهد بود تا «ظهور غيرحساسيت‌برانگيز» را شكل داده و به اين ترتيب زمينه‌هاي لازم براي «نقش‌يابي مؤثر در سياست جهاني» به‌وجود آورد.

 

طبيعي است كه تنظيم توافقنامه راهبردي ايران و چين اگر واقعيت داشته باشد، مي‌تواند شرايط لازم براي پايه‌ريزي «ائتلاف ضدهژمونيك» را شكل دهد. واقعيت‌هاي موجود كنش راهبردي چين بيانگر آن است كه اين بازيگر تا يك دهة آينده هيچ‌گونه تمايلي به رويارويي و تعارض با ايالات متحده و جهان غرب نشان نخواهد داد. الگوي رفتار راهبردي چين عمدتاً معطوف به اتخاذ سازوكارهايي براي «همكاري سازنده» و «رقابت غيرحساسيت‌برانگيز» خواهد بود.

 

2. چين در سياست بين‌الملل

روند ارتقاء جايگاه ساختاري و موقعيت‌يابي چين در سياست بين‌الملل معطوف به «بهينه‌سازي قدرت‌ نرم» و همچنين «تقويت قدرت سخت» بوده است. در چنين روندي است كه بيش از «30 درصد صادرات چين» به آمريكا انجام مي‌گيرد. آمريكايي‌ها از سازوكارهاي «سرمايه‌گذاري اقتصادي مستقيم و غيرمستقيم» در چين بهره گرفته و به اين ترتيب روند ادغام اقتصاد چين در نظام جهاني را به‌وجود آورده است. در چنين شرايطي است كه چين عموماً از «راهبرد كنش عقلايي» در تصميم‌گيري سياسي، اقتصادي و امنيتي بهره مي‌گيرد.

 

در نگرش چيني سياست بين‌الملل، «هژموني از ايدئولوژي و تكنولوژي» بهره گرفته و به اين ترتيب قدرت خود را مشروعيت مي‌بخشد. تاكنون رهبران چين نه‌تنها روابط خود با آمريكا و اتحادية اروپا را ارتقاء دادند بلكه از «راهبرد قدرت بزرگ پاسخگو در سياست‌هاي جهاني» بهره گرفتند. براي تحقق چنين اهدافي سطح روابط اقتصادي و سياسي چين با كشورهاي: روسيه، هند، اندونزي، قزاقستان، تايلند، مالزي، برزيل، ونزوئلا، آلمان، فرانسه و سودان ارتقا‌ء پيدا كرد. الگوي رفتار چين در برخورد با ساير قدرت‌هاي بزرگ نيز براساس «راهبرد مشاركت سازنده» انجام گرفته است.

 

اهميت يافتن نقش فروش تسليحات در اقتصاد چين از زماني آغاز شد كه اين كشور ديدگاه سنتي خود مبني بر استفاده از انتقال تسليحات به‌عنوان ابزاري براي پيشبرد اهداف سياسي و ايدئولوژيك را كنار گذاشته و «صدور تسليحات» را به‌عنوان تجارتي قانوني و مشروع براي كسب سود مدنظر قرار داد. تجربه كنش كارگزاران سياست خارجي و امنيت ملي چين در سال‌هاي مختلف نشان داده است كه آنان به «شناخت نيروهاي زيربنايي و ريشه‌اي» در «حوزه‌هاي ژئوپليتيكي» علاقه زيادي دارند، بنابراين هر كشوري كه در حوزة مذكور داراي نقش تعيين‌كننده است.

 

3. سياست چين در تنظيم توافقنامه همكاري­‌هاي چندجانبه با ايران

تنظيم موافقتنامه همكاري‌­هاي چندجانبه ايران و چين را مي­توان بخشي از سازوكارهاي كنش بازيگران منطقه­‌اي و قدرت­‌هاي بزرگ براي موازنه سازي در محيط منطقه‌اي دانست. ايران در سال­‌هاي تحريم اقتصادي چاره­اي جز گسترش سطح همكاري­‌هاي چندجانبه با چين نداشته است. كشور چين نيز از سال 1371 ايران را به عنوان بخشي از دروازه ژئوپليتيكي اقتصاد و سياست جهاني مي­داند. همكاري بازيگران منطقه­‌اي و قدرت­هاي بزرگ در دوران‌­هاي مختلف تاريخي بيانگر نشانه‌­هايي از ضرورت­‌هاي ژئوپليتيكي و راهبردي براي موازنه قدرت تهاجمي امريكا بوده است.

 

چين در تمامي دوران‌هاي تاريخي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي همواره رويكرد «همكاري كم شدت» با ايران را در دستور كار قرار داده است. چنين فرآيندي از همكاري را مي‌توان در دوران‌هاي مختلف نقش‌يابي ايران در سياست بين‌الملل مشاهده كرد. تاكنون چين به تمامي قطعنامه‌هاي شوراي امنيت در ارتباط با حوزه قدرت منطقه‌اي و راهبردي ايران متناسب با سياست‌هاي عمومي آمريكا و جهان غرب رأي داده است. علت آن را مي‌توان تابعي از سازوكارهايي دانست كه اقتصاد، سياست و امنيت چين در ارتباط با آمريكا معنا پيدا مي‌كند. حمايت از سياست‌هاي اقتصادي و راهبردي ايران تا زماني انجام مي‌گيرد كه تاثير چنداني بر «موازنه منطقه‌اي و بين‌المللي» در «محيط راهبردي» به جا نگذارد.

 

محور اصلي رفتار چين در نظام جهاني براي ظهور مسالمت‌آميز را بايد بهره‌گيري از «ليبراليسم بازار» و «سازوكارهاي اقتصاد سرمايه‌داري» دانست. تاكنون بخش قابل توجهي از الگوي كنش راهبردي چين در ارتباط با موضوعاتي همانند «معاهدة منع تكثير هسته‌اي» و «مقابله با تروريسم» مشابهت زيادي با آمريكا داشته است. در سال‌هاي بعد از جنگ سرد، ادبيات سياسي چين هيچ‌گونه نشانه‌اي مبتني بر مقابله با «قدرت‌هاي هژمونيك» و «مقابله با نظام سلطه» در سياست جهاني نبوده است.

 

چيني‌ها هيچگونه تمايلي براي ايجاد شانتاژ و رويارويي در برابر آمريكا نشان نداده و از «سياست موازنة نرم» بهره مي‌گيرند. سياست موازنة نرم به‌معني همكاري فراگير در ارتباط با نظام جهاني محسوب مي‌شود. الگوي روابط راهبردي ايران و چين در دوران‌هاي مختلف تاريخي مبتني بر «الگوهاي هنجاري سياست بين الملل» بوده است. چنين نشانه‌هايي را مي‌توان در ارتباط با «خريد تسليحات در دوران دفاع مقدس»، «همكاري‌هاي راهبردي در حوزه هسته‌اي»، «خريد تجهيزات دفاعي» و «انتقال تكنولوژي» به ايران مشاهده و تحليل نمود.

 

نتيجه

روندهاي تصميم‌گيري راهبردي چين با سازوكارها و نشانه‌هاي قدرت ملي آن كشور ارتباط تنگاتنگ و سازنده دارد. هر بازيگر سياست بين‌الملل تلاش دارد تا از مؤلفه‌هاي قدرت ملي خود براي بهينه‌سازي قابليت‌ها و تصميمات راهبردي بهره‌گيري نمايد. شاخص‌هاي اصلي قدرت راهبردي چين شامل: «جمعيت پرشمار»، «برخورداري از ارتش نسبتاً قوي» در جهان كه به «سلاح‌هاي پيشرفته متعارف و هسته‌اي» مجهز است، در اختيار داشتن يكي از پنج «كرسي دائمي شوراي امنيت» با حق وتو و نيز «جهش اقتصادي خيره‌كننده» دهه اخير كه جايگاه چين را به‌عنوان كشوري توسعه‌يافته حداقل در ابعادي اقتصادي تثبيت كرده از امتيازات اين كشور محسوب مي‌گردد.

 

کشور چين در رقابت سختي که با آمريكا دارد به جز اين تمهيدات، از يک ارتش 2 ميليون نفري برخوردار است که به افزايش برابري چين و آمريكا کمک مي‌کند و چه بسا پاياني بر سلطه آمريكا در توازن تک‌قطبي قدرت باشد. هرچند هنوز روشن نيست که آيا اين دو کشور، که روابط تجاري و مالي سودآوري با هم دارند، در سال‌هاي آتي رقيب و يا شريک ژئوپليتيک يکديگر خواهند بود؟ در تبيين آيندة روابط بازيگران منطقه‌اي و قدرت‌هاي بزرگ همواره اين موضوع اهميت پيدا مي‌كند كه معادلة نظامي و اقتصادي با يكديگر چه شكل‌بندي خواهد داشت؟

 

بسياري از نظريه‌پردازان موضوعات راهبردي با مرور توسعه قدرت نظامي چين به اين نتيجه رسيدند که: «کشور چين امروزه ظرفيت نظامي براي رقابت با آمريكا را در اقيانوس آرام و اقيانوس اطلس ندارد. ارتش آمريكا هنوز با وجود تمامي مشکلاتي که در عراق و افغانستان دارد باز هم از توانايي بيشتري در مقايسه با بسياري از قدرت‌هاي بزرگ همانند چين برخوردار است.» برخي ديگر از کارشناسان ديدگاه بدبينانه‌تري را در اين رابطه دارند و معتقدند که: چين رقيب حتمي آمريكا در سال‌هاي دهة 2040 خواهد بود.

 

هنري کيسينجر که در زمان رياست جمهوري نيکسون روابط چين و آمريكا را به هم نزديک‌تر کرده بود معتقد است که در صورتيکه دو کشور نگاهشان به نظم جهاني در تقابل يا يکديگر باشد، چين تهديدي براي آمريكا محسوب خواهد شد. كيسينجر با تحليل آيندة روابط چين و آمريكا بر اين موضوع تأكيد دارد كه: «اهداف مشترکي که آشکار نيست به همراه اصول ميانه‌روي باعث مي‌شود تا رقيب نهادينه ‌شده احتمالا فراتر از محاسبات و اهداف حاميانش پيشرفت نمايد. تاوان اين امر در دوره‌اي که قابليت‌هاي تهاجمي بي‌سابقه و فناوري‌هاي ناخوانده چند برابر شده‌اند، ممکن است سنگين و غيرقابل‌جبران باشد.» نظرية جهان پساآمريكايي بر اين موضوع تأكيد دارد كه چين اصلي‌ترين چالش آيندة آمريكا خواهد بود.چين فرآيندي را طي كرده كه زمينه‌هاي تبديل به بازيگري رقيب در سپهر همكاري‌هاي اقتصادي و راهبردي آمريكا را اجتناب‌ناپذير مي‌سازد.

 

جهت ارجاع علمی: ابراهیم متقی، « ژئوپليتيك ابهام و آينده روابط ايران و چين»، تاریخ انتشار: 1400/5/14


 


نویسنده

ابراهیم متقی (ناظر علمی)

ابراهیم متقی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران است. ایشان ناظر علمی گروه «مطالعات مسایل استراتژیک خاورمیانه» در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر متقی مطالعات استراتژیک، سیاست و حکومت در قدرت های بزرگ، مدیریت بحران ها و مناقشات بین المللی، موازنه قوا و شکل گیری اتحادها و ائتلاف ها در روابط بین الملل است.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد