لبنان و دشواری‌های نبود واقع گرایی در سیاست داخلی

نوع مطلب: مقاله

 

نویسنده: دکتر حسن سلامی، پژوهشگر مهمان و عضو گروه مطالعات لبنان و سوریه

 

با توجه به رخدادهای تازه ی کشورهای خاورمیانه به ویژه لبنان و نظر به بحران اقتصادی و وضع نابسامان طبقه ی متوسط و فقیر این کشور، خردمندان باور دارند که رهبران مذهبی و سیاسی مستقر در بیروت به یک واقع گرایی در «سیاست داخلی» نیاز دارند.

رهبران لبنان در«سیاست داخلی» مواضعشان را براساس تصورشان از جامعه و جمعیت این کشور از جمله در قبال طبقه ی متوسط و فقیر و ضعیف آن، شکل می دهند نه بر اساس واقعیت های عینی. آن ها سعی می کنند خودشان را قوی، بزرگ و پرنفوذتر از چیزی که هستند جلوه دهند و بزرگنمایی کنند. این نوع تصور و رویکرد غیرواقعیِ آن ها، کشورشان را ضعیف تر از گذشته کرده است.

آنان در «سیاست داخلی»، نظام سیاسیِ فرقه ای و طایفه ای ایجاد کرده اند یا تداوم بخشیده اند و به دلیل ایجاد تنش و رقابت غیرسازنده در میان احزاب، فرقه ها و طایفه ها، طبقه ی متوسط لبنان را از ابتکار، خلاقیت و کارآفرینی دلسرد کرده اند و به جای آن که شکوفایی و پویایی اقتصادی را شاهد باشند این طبقه ی اجتماعی را به ضعف و دلمُردگی و فروانداختن در طبقه ی ضعیف و فقیر، دچار کرده اند.

مطابق سرشماری سال 2006 میلادی که تازه ترین یا آخرین سرشماری به حساب می آید جمعیت هر سه طبقه ی اغنیا، متوسط و فقیر لبنان چهار میلیون و 500 هزار تَن است که 3 میلیون آن (حدود 65 درصد) مسلمان و یک و نیم میلیون نفر(حدود 35 درصد) مسیحی هستند که در پنج استان (عکار و شمال، جَبل، بیروت، بَعلبک و هِرمل و بِقاع، نَبَطیه و جنوب) ساکن هستند.

از جمعیت 65 درصدی مسلمانان، 30 درصد اهل تسنن، 29 درصد شیعه، 5 درصد دُروزی و یک درصد علوی هستند. از جمعیت 35 درصدی مسیحیان، 20 درصد مارونی، 7 درصد ارتدوکس، 4 درصد کاتولیک، 3 درصد ارمنی، یک درصد هم انجیلی و اقلیت های مسیحی هستند.

مسیحیان لبنان تا سال 1932 میلادی از اکثریتی به نسبت 51 درصد برخوردار بودند اما از آن سال تاکنون جمعیت آنان به دلیل مهاجرت در اثر جنگ و ناامنی و نیز کاهش زاد و ولد کاهش یافت و در برابر، جمعیت مسلمانان به دلیل افزایش زاد و ولد روند افزایشی به خود گرفت.

از ابتدای سده ی بیست و یکم میلادی یعنی ظرف دو دهه ی گذشته، به علت دخالت های خارجی، تنش آفرینی رژیم اسراییل، بحران سوریه و سرازیر شدن یک میلیون و نیم پناهجوی سوری و مهم تر از همه سیاست های داخلی غیرعقلانی رهبران مذهبی و سیاسی لبنان، با کاهش ارزش پول ملی، وضع اقتصادی و معیشتی جمعیت این کشور، به ویژه طبقه ی فرودست، سال به سال بدتر شده است.

تشریح دقیق و بی طرفانه ی حالت روحی افراد وابسته به طبقه ی فرودست و گمنام ِ جامعه ی لبنان کار آسانی نیست. با این همه در ماه های پایانی سال 1398 خورشیدی – 2 سال پیش در چنین روزهایی - که در این کشور به سر می بردم در اثر گفت وگوهای مستقیم و نیز تکیه بر اصل مشاهده ، شاهد کارسخت، خستگی روحی و جسمی طاقت فرسا، تلخی و مرارت و محرومیت هایی که آنان در روستاها و حاشیه شهرهای بزرگ تحمل می کردند، بودم.

زندگی اعضای طبقه ی فقیر لبنان که بیشترشان در روستاها یا جنوب شهرها زاده شده و زندگی می کنند و برای تحصیل معاش روزانه ی خود، ناچارند مانند تمام دوران کودکی و نوجوانی خویش، به طاقت فرساترین کارها از جمله گدایی بپردازند و نتوانند درس بخوانند و مقام مهم یا جایگاه مناسب اجتماعی را احراز کنند، رقت انگیز، قابل تامل و مایه ی تاسف است.

طبقه ی فرودست لبنان یعنی طبقه ای که از فقیران و پس مانده های اجتماع ترکیب شده و افرادش اغلب در دخمه ها و خانه های کوچک و کثیف و پناهگاه های شبانه و در کوچه و خیابان، سکونت دارند، یا بیکارند یا گدایی و دستفروشی می کنند. این ها اشخاصی هستند که در اثر سیاست های اقتصادی دولت ها در لبنان، نتوانسته اند شغل معین و ثابتی و نیز جایگاه و مقامی را در میان جامعه به دست آورند.

اغلب آنان از سرِ فقر و گرسنگی، انواع و اقسام کارها را به ناچار می پذیرند اما برخی از آنان در نخستین فرصت مناسب، به دلیل تنبلی یا طغیان و سرکشی یا سیاست تعدیل اقتصادی، از محیط کاراخراج می شوند یا اگر چه کارشان پرسود باشد خود از آن کار دست می کشند زیرا آرامش و ثبات اراده و تعادل شخصیت ندارند.

اضطراب، حس آوارگی، داشتن ِ روحیه ی رهایی و نداشتن علاقه به آینده و مادیات، در عین حال خشم و دشمنی نسبت به سایر طبقه های اجتماعی لبنان به ویژه اَشراف و اعیان، ناشکیبایی و عدم ثباتشان در محبت و مهربانی از دیگر ویژگی های منفی افراد طبقه ی فرودست این کشور است.

این افراد و ویژگی هایشان به طور کلی در طبقه ی فرادست لبنان و نزد رهبران دینی و سیاسی این کشور، غیر از ترحم تحقیرآمیز یا تنفر عمیق، چیز دیگری ایجاد نمی کنند. این رهبران بدون آن که در جست وجوی تحقیق آن چه بر سر افراد طبقه ی فرودست آمده است برآیند، از دور به آن ها می نگرند و فقط به ظاهر، از طریق رسانه ها از حالشان باخبر می شوند. با این تماشا و خبرگیری، وجدان خویش را راضی یا خفه می کنند اما به آن ها نزدیک و در جمعشان داخل نمی شوند و مشکلشان را به شکل اساسی ، حل نمی کنند.

گمان می کنی اعیان و اَشراف و رهبران مذهبی و سیاسی لبنان، افراد طبقه ی فرودست این کشور را بشر می دانند؟ هرگز. اگر هم کمک اندکی کنند به اندازه ی آن کمک مادی ناچیز، هزار برابر قدر و قیمت و منت می گذارند. در واقع به آنان صدقه می دهند و پیش خودشان چنان تصور می کنند که بدین وسیله بهشت را به دست خواهند آورد.

فکر می کنی اعیان و اَشراف و رهبران لبنان چرا اندک صدقه ای به افراد طبقه ی فقیرشان می دهند؟ نه از راه و سرِ مِهر و محبت است بلکه برای آرامش و آسایش وجدانشان است، برای آن که وقتی خودشان می خورند شرمسار و خجل نباشند. یک انسان سیر، موجودی است که هرگز نسبت به گرسنه رحم ندارد و از درک رنج ها و مشقت های او ناتوان است . از این رو است که گفته اند انسان سیر و انسان گرسنه دشمن یکدیگرند.

ماه هایی که در لبنان بودم روزی از یک مقام مذهبی که معتقد به خدا و معاد و وجود جبری طبقات اجتماعی بود با کنایه پرسیدم: خدا چرا به بعضی ها در این کشور زیاد و به برخی کم می دهد؟! پاسخ داد: برای آزمایش روح! او افزود: روحی که طغیان و سرکشی می کند و ناسپاس و معترض است، بدون آن که روی شادمانی و آرامش را در زندگی و جامعه ببیند، نابود خواهد شد!

 

 

جهت ارجاع علمی: حسن سلامی، « لبنان و دشواری‌های نبود واقع گرایی در سیاست داخلی»، تاریخ انتشار در سایت مرکز: 1400/11/6

 

https://www.cmess.ir/Page/View/2022-01-26/4985


نویسنده

حسن سلامی

حسن سلامی پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گروه جامعه و سیاست لبنان می باشد. وی دارای مدرک دکتری اندیشه ی سیاسی از دانشگاه سنت ژوزف (قدیس یوسف) بیروت است.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد