گروه مطالعاتی مصر و شمال آفریقا

ملاحظاتی درباره انقلاب تونس و مصر

روز یکشنبه 17 خرداد 1394، گروه مطالعات مصر و شمال آفریقای پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، نشستی را با عنوان  "ملاحظاتی درباره انقلاب تونس و مصر" برگزار کرد.

در این نشست که با حضور دکتر سیدعبدالامیر نبوی مدیر گروه، اعضاء و برخی از دانشجویان دکتری و کارشناسی ارشد تشکیل شد،  آقای دکتر علی محمدیان پژوهشگر روابط بین الملل، استاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد چالوس و پژوهشگر مهمان پژوهشکده خاورمیانه به ایراد سخنرانی پرداخت.  

  

آقای دکتر محمدیان سخن خود را با این مطلب آغاز کرد که انقلابات عربی که از سال 2010 میلادی آغاز شده است، کماکان در قالب بحران های سیاسی به حیات خود ادامه می دهد. وی اظهار داشت تحلیل هایی که در مورد علل و چرایی این انقلابات صورت گرفته است چنان گسترده است که خود نشان دهنده نابسامانیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود است. این وضعیت خود این پرسش را مطرح می کند که در صورت وجود نابسامانی های گسترده، چه عواملی موجب پایداری حکومتهای عربی در مدتهای طولانی شده است و چگونه عوامل و عناصر ثبات بخش با عوامل بحران زا به یکباره با یکدیگر برخورد نموده و خیزش های مردمی را شکل داده اند؟

   در ادامه وی اظهار داشت خیزش های مردمی در جهان عرب موجب رونق و طرح مجدد نظریات در مورد شکل گیری انقلاب و روند بعد از آن شده است. در این راستا کارشناسان و پژوهشگران از رویکردهایی نظیر توسعه نامتوازن،  اقتصاد سیاسی با تاکید بر نظریه دولتهای رانتی، بحران مشروعیت در کشورهای عربی، بحرانهای مشترک کشورهای عربی، بیداری اسلامی، دموکراسی خواهی، نقش جنبش های اسلامی، نقش جوانان و زنان در مبارزات مدنی، رسانه و ابزارهای ارتباطی، جهانی شدن، جامعه شناسی با تاکید بر شکاف طبقاتی و اجتماعی، ساختار سیاسی ناکارآمد و انحصارطلب، نقش نظامیان و موضوعات اجتماعی شامل عدالت خواهی و رفع تبعیض در توضیح و تحلیل این انقلابات بهره گرفته اند. به نظر می رسد از نظر رهیافت های نظری بتوان آنها را در سه مجموعه از نظریات دسته بندی نمود. دسته اول نظریاتی هستند که بر ایده انقلاب جدید از نوع پست مدرن نظر دارند که بر شاخص هایی نظیر جهانی شدن و آثار سوء آن در جوامع ضعیف، نقش ابزارهای ارتباطی همچون اینترنت و فیس بوک و ... تاکید دارند برخی دیگر بر ابعاد دموکراتیک آن شامل کثرت گرایی، دموکراسی و حقوق بشر پافشاری می کنند. عده ای دیگر به عوامل و شاخص های اقتصادی همچون فقر، بیکاری و تبعیض گسترده اهمیت می دهند. 

   در کنار چارچوبهای نظری، موضوع دیگری که آقای محمدیان به آن اشاره داشت تنوع در الگوهای بکارگیری انقلاب و میزان موفقیت و یا ناکامی آنها بود. "گلدستون" برای موفقیت انقلابها وجود چهار شرط را ضروری می داند. اول وجود یک حکومت ناکارآمد که شهروندان رابطه منطقی و قابل اعتمادی بدان نداشته باشند. دوم وجود ارتش که در جریان انقلاب مداخله ننموده و توازن قدرت را به نفع حکومت تغییر ندهد. سوم بسیج فراگیر از طبقات مختلف اجتماعی و چهارم عدم مداخله قدرتهای متنفذ در جریان انقلاب در دفاع از حکومت. از نظر گلدستون تحقق انقلاب کامل بسیار سخت است چون وجود چهار شرط فوق در جوامع به طور همزمان ممکن است عملی نشود. بنابراین واقعیت، خیزش های مردمی در جهان عرب ترکیبی از عوامل موثر در انقلاب را تجربه نمودند. نتیجه اینکه با عنایت به این چهار شاخص، کشورهای عربی در کنار اشتراک در شروع انقلاب، الگوهای متفاوتی از نحوه انقلاب و دوران گذار به نمایش گذاشتند. براین اساس مدل انقلاب به همراه مداخله عامل خارجی و جنگ داخلی در لیبی، و یمن، مدل انقلاب به همراه گسترش تروریسم در سوریه، مدل واپسگرا در مصر ، مدل متعادل در تونس و مدل انقلاب و سرکوب با همراهی یک دولت خارجی در بحرین را شاهد هستیم. 

  وی اظهار داشت از میان ادبیات شکل گرفته، انقلاب در دو کشور تونس و مصر از اهمیت بشتری برخوردار است. تونس پایه گذار انقلاب در جوامع عربی و سقوط اولین دیکتاتور شد. مصر خود به لحاظ تاریخی در میان کشورهای عربی به عنوان کشوری پیشرو و پیشگام در عرصه تحولات سیاسی و اجتماعی جدید که آثار آن به کشورهای دیگر سرایت می نماید حایز اهمیت دو چندان است. شرایط و زمینه هایی که باعث انقلاب در این دو کشور شد در کنار نقش گروهها و طبقات اجتماعی و تحولات بعدی همگی نشان از برجسته بودن انقلاب در تونس و مصر دارد. وی اظهار داشت با توصیف و تحلیل داده های جمع آوری شده در نهایت به این نتیجه می رسیم که انقلاب در تونس در مقایسه با سایر کشورهای عربی به صورت خود جوش و کمتر سازماندهی شده و از نواحی پیرامونی شروع و سپس به مناطق مرکزی گسترش یافت. انقلاب در تونس با انگیزه تحقق ساختار سیاسی دموکراتیک و مدنی شکل گرفته و به دلیل ساختار مناسب تر اقتصادی و نقش متعارف نیروهای مسلح از امکان موفقیت بیشتری برخودار است. در عوض انقلاب در مصر برمبنای شاخص های اقتصادی نظیر فقر، بیکاری و تبعیض و شکاف طبقاتی صورت گرفت و انقلاب از مناطق متمرکز شهری نظیر قاهره و اسکندریه شروع و به سایر مناطق گسترش یافت. به دلیل ماهیت درهم تنیده منافع نظامیان و نخبگان نظامی در ساخت سیاسی قدرت و تضاد میان آنها و اسلام گرایان و ماهیت مداخله گرایانه قدرتهای بزرگ و دولتهای منطقه ای، انقلاب مصر با دشواریهای زیادی در مقایسه با تونس در روند گذار به وضعیت مطلوب روبروست. وی در نهایت تاکید داشت فقدان رهبری کاریزماتیک، فراگیری بسیج عمومی، شرکت موثر جوانان و طبقات متوسط و فقیر از جمله اشتراکات انقلاب در تونس و مصر است.