اضطرار ژئوپلیتیک و شکل گیری برجام

روزنامه دنیای اقتصاد در صفحه گفت و گو به انتشار دیدگاه های کیهان برزگر درباره توافق هسته ای و سیاست خارجی ایران پرداخت. در این گفت و گو که در شماره دوشنبه سوم اسفند 1394 خورشیدی با استاد روابط بین الملل واحد علوم و تحقیقات و رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه انجام شده، آمده است:

 

شکل گیری توافق هسته ای و اجرای برجام، سیاست خارجی و اقتصاد ایران را وارد دوران تازه ای از تعاملات ساخته که علاوه بر ایجاد فضا و تحرک، منجر به گسترش همکاری های منطقه ای و بین المللی نیز شده است. از سوی دیگر این توافق دارای آثار و ابعاد منطقه ای است که بر نگاه بازیگران، ائتلاف ها و پویایی های منطقه ای نیز تاثیرگذار است.

 

در واقع از این زاویه است که این توافق موجب شده تا برخی بازیگران و در صدر آنها عربستان سعودی روندهای در حال شکل گیری از جمله برتری ایران در خاورمیانه، گشایش های اقتصادی و از همه مهم تر گفت وگوها و تماس های ایران و ایالات متحده آمریکا را به ضرر منافع خود ببیند و درصدد کارشکنی و تاثیرگذاری منفی بر این توافق برآید. اما به اعتقاد کارشناسان ژئوپلیتیک به دلیل منافع متقابل حاصل از توافق هسته ای برای ایران و کشورهای غربی از جمله آمریکا این سر و صداهای عربستان نمی تواند راه به جایی ببرد.

 

به این منظور این موضوع مهم را با دکتر کیهان برزگر، استاد روابط بین الملل واحد علوم و تحقیقات و رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه در میان گذاشتیم. کیهان برزگر معتقد است «اضطرار ژئوپلیتیک منطقه ای» به نوعی کشورهای غربی را قانع کرد تا با حل موضوع هسته ای راه را برای حل معضلات استراتژیک منطقه ای هموار کنند. برزگر با تاکید خاص بر «ژئوپلیتیک توافق هسته ای و برجام» اضطرار منطقه ای را ریشه در این باور در حال رشد در مجموعه غرب یعنی اروپا و آمریکا می داند که محدودیت های استراتژیک آنها در مدیریت شرایط پس از منازعه و بحران در منطقه به گونه ای است که بدون مشارکت ایران نمی توان معضلات سیاسی-امنیتی منطقه خاورمیانه از جمله بحران های سوریه یا عراق را مدیریت و حل کرد.

 

این استاد دانشگاه در بخش دیگری از این گفت وگو، مخالفت های عربستان را نتیجه نوعی نگرانی از تضعیف جایگاه منطقه ای سعودی ها می داند و می گوید: «سعودی ها به ناچار و به طور رسمی برجام را پذیرفتند، چون نمی خواستند بر خلاف جریان عمومی در جهان که خواهان حل مساله از طریق گفت وگو و دیپلماسی بود، قرار گیرند. اما همزمان فکر می کنند که می توانند شرایط را بر علیه ایران سخت کنند و حداقل نگذارند اضطرار ژئوپلیتیک منطقه ای آمریکا را به سوی همکاری منطقه ای با ایران سوق دهد.»

 

او با رد فرضیه جنگ و درگیری میان ایران و عربستان معتقد است عربستان و ایران همزمان در خاورمیانه می توانند دارای نقش متعادل خود باشند، که البته این نیازمند تعریف دامنه های نفوذ دو کشور و گفت وگو و نگاه متعادل غربی ها به این دو بازیگر در نظام منطقه ای خاورمیانه است. رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه  درخصوص جهت گیری های سیاست خارجی ایران در فضای پسابرجام نیز معتقد است دولت باید سیاستی بینابینی را تعریف کند که بتواند همزمان دو هدف یعنی منفعت اقتصادی برجام و دوم رویکرد سیاسی-امنیتی مبتنی بر معادلات استرات‍ژیک را برجسته سازد. متن گفت وگو با این استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد مسائل خاورمیانه در ادامه می آید.

 

شما در دیدگاه هایتان توجه ویژه ای به اهمیت مسائل ژئوپلیتیک منطقه ای در روابط خارجی ایران دارید. نقش مسائل منطقه ای در دستیابی به توافق هسته ای (برجام) را چگونه در نظر می گیرید؟

 

به نظرم توافق هسته ای قدرت های جهانی با ایران (برجام) بیشتر ناشی از یک اضطرار ژئوپلیتیک منطقه ای بود که به نوعی کشورهای غربی را قانع کرد تا با حل موضوع هسته ای راه را برای حل معضلات استراتژیک منطقه ای هموار کنند. البته تلاش قدرت های جهانی برای جلوگیری از نزدیکی ایران به نقطه گریز هسته ای یا در طرف ایران، محدودیت های اقتصادی داخلی ناشی از تحریم های بین المللی و همچنین ضرورت حل مساله از طریق تعامل و پرهیز از جنگ مهم بودند. 

 

اضطرار منطقه ای هم ریشه در این باور در حال رشد در مجموعه غرب یعنی اروپا و آمریکا دارد که محدودیت های استراتژیک آنها در مدیریت شرایط پس از منازعه و بحران در منطقه به گونه ای است که بدون مشارکت ایران نمی توان معضلات سیاسی-امنیتی منطقه خاورمیانه از جمله بحران های سوریه یا عراق را مدیریت و حل کرد. همزمان روند مذاکرات هسته ای در بیش از 10 سال گذشته این باور را در غرب تقویت کرد که ایران بازیگر ساده ای نیست که به راحتی از منافع و اصول خود دست بکشد و اینکه از یک موضع برابر خواهان تعامل و حل موضوع هسته ای البته به دلایل مختلف خود از جمله پرهیز از جنگ احتمالی، اضطرار اقتصادی و افزایش نقش منطقه ای و جهانی است. یعنی غربی ها نوعی عمل گرایی را در رفتار ایران مشاهده کردند که خود مبنایی برای نگاه جدید آنها نسبت به ایران شد.

 

پیدایش و گسترش پدیده تروریسم داعش و حس وجود یک تهدید مشترک هم در این تغییر نگاه غرب نسبت به نقش ایران در ایجاد امنیت و ثبات موثر بود. با عملیات تروریستی داعش در فرانسه و آمریکا و ورود روسیه به صحنه جنگ سوریه، مساله داعش به نوعی ژئوپلیتیک خاورمیانه را به امنیت غرب و جهان وصل کرده است. اکنون داعش در چند جهت امنیت اروپا، آمریکا، ایران، روسیه و چین و هند و سایر کشورها را به خطر می اندازد. از یکسو، در منطقه شامات یعنی عراق و سوریه فعال است، از طرف دیگر در شمال آفریقا در لیبی و مصر و...، نهایتا داعش به سرعت در افغانستان و آسیای مرکزی و قفقاز در حال رشد است. 

 

اگر تصور کنیم که داعش قصد دارد دولت به اصطلاح اسلامی خود را در این گستره جغرافیایی شکل دهد، آن وقت می بینیم که امنیت و ثبات جهانی به طور مستقیم در خطر افتاده است. در تصور بین المللی اکنون با ثبات ترین کشور در مناطق ذکر شده ایران است. نقش سیاسی-امنیتی برجسته ایران در متوقف کردن داعش در عراق و سرکوب آن در سوریه به هرحال کشورهای غربی را قانع کرد که مشکل داعش بدون مشارکت ایران در مذاکرات صلح منطقه ای به خصوص در سوریه امکان پذیر نیست. اما مساله غرب این بود که چگونه می توان ایران را پس از سال ها مخالفت و معرفی به عنوان منبع اصلی تهدید در منطقه، به نوعی در مسائل منطقه ای مشارکت داد و از نقش آن در جهت ثبات استفاده کرد. 

 

اینجاست که به اهمیت دستیابی به توافق هسته ای و هموار کردن مسیر می رسیم. مقامات غربی از جمله اوباما، کری و موگرینی به صراحت اعلام کرده اند که نمی توان نقش ایران را در جغرافیای گسترده تر خاورمیانه نادیده گرفت و دستیابی به برجام مسیر همکاری های بیشتر را فراهم می کند. البته به نظرم همکاری منطقه ای ایران و غرب همچنان نیاز به زمان بیشتری دارد، چون همانند برجام نیازمند اعتماد سازی بیشتر در نزد نخبگان دو طرف است. اما باید این واقعیت را پذیرفت که اضطرار ژئوپلیتیک منطقه ای به گونه ای دو طرف را به هم نزدیک خواهد کرد.

 

محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه پیش تر در جایی گفته بود که اگر اوباما و کری نبودند، کار ما و دستیابی به توافق مشکل تر می شد. به نظر می رسد این دو نفر اصرار ویژه ای برای حصول این توافق داشتند. به نظر شما این علاقه و نقش فردی آنها بوده که این توافق انجام شد؟

 

به نظرم اوباما و کری بر مبنای شکل گیری تدریجی یک واقعیت جدید در ساختار سیاسی و قدرت آمریکا که باید با ایران به هر حال و در هر شرایطی وارد گفت وگو شد و از این طریق این کشور را مدیریت کرد، توانستند به توافق هسته ای با ایران دست پیدا کنند. این تحول هم همزمان همان طور که در بالا گفتم به محدودیت های استراتژیک آمریکا در عدم توقف برنامه هسته ای به دلخواه خود و اضطرار ژئوپلیتیک منطقه ای در برخورد با ایران بر می گردد. 

 

البته اوباما در انتخابات ریاست جمهوری 2008 و 2012 با ارائه یک تعریف جدید از سیاست جهانی و منطقه ای آمریکا قول داده بود که از طریق دیپلماسی مسائل سیاست خارجی آمریکا از جمله مساله هسته ای ایران را حل خواهد کرد و این ناشی از واقعیت در حال تغییر جایگاه آمریکا در منطقه خاورمیانه پس از جنگ های افغانستان و عراق و ضرورت بازتعریف نگاه آمریکا به قدرت خود در حل مسائل جهانی بود. یعنی، جریانی در درون ساخت قدرت آمریکا می پذیرد که قدرت آمریکا نامحدود نیست و نمی تواند جریان های منطقه ای و جهانی را صرفا با جنگ به نفع خود تغییر دهد، برای حل مسائل خود باید منافع دیگران را هم در نظر بگیرد و به همکاری روی آورد و از این طریق به اصطلاح هم افزایی کرده و به قدرت آمریکا در عرصه جهانی بیفزاید. 

 

به عبارت دیگر، اوباما نماینده یک جریان فکری است. اینجا است که بحث اضطرار آمریکا در نزدیکی به ایران برای خروج از بی نظمی های ژئوپلیتیک منطقه ای مطرح می شود. همین الان هم در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا می بینیم که چگونه اکثریت کاندیداها دستاورد آمریکا در برجام را به چالش می کشند و به نوعی سعی دارند نشان دهند که اگر انتخاب شوند در مسائل منطقه ای با ایران جدی تر برخورد می کنند. اما به نظرم همه اینها مصرف انتخاباتی دارد. در واقع، آمریکایی ها از اینکه با ایران وارد همکاری منطقه ای شوند خیلی هم خوشحال می شوند. این در نتیجه تحول در نگاه استرات‍ژیک آمریکا نسبت به ایران است که دیگر نمی توان آن را نادیده گرفت، اگرچه نگاه به ایران به عنوان منبع تهدید امنیت ملی همچنان در آمریکا وجود دارد و قوی است، اما نگاه شخصیتی و نقش رهبری اوباما در تعامل و دیپلماسی از یکسو و نگاه ضدجنگ جان کری که از زمان جنگ ویتنام شکل گرفته است، از سوی دیگر را نباید نادیده گرفت که به عملیاتی کردن این جریان فکری و دستیابی به یک نتیجه ملموس یعنی توافق هسته ای کمک کننده و اثرگذار بود.

 

به نظر شما این بحث که رئیس جمهوری آینده آمریکا (فرض کنید خانم کلینتون)، توافق هسته ای با ایران را بر هم می زند تاچه اندازه به واقعیت نزدیک است؟

 

احتمالش زیاد نیست. این توافق خوبی برای آمریکا است، چرا باید آن را به هم بزند. سیستم سیاسی آمریکا به گونه ای است که براساس سود و زیان و منافع عمل می کند. در شرایط فعلی منطقه که تنش ها در حال افزایش و متحدان آمریکا مثل عربستان رفتارهای غیرمنطقی مثل بمباران یمن و نقش اخلالگرایانه در روند صلح سوریه انجام می دهند، کاهش درجه ای از تنش با ایران ولو محدود به نفع آمریکا است. آمریکا خواهان ثبات در منطقه است. چون دیگر نمی خواهد حضور مستقیم نظامی داشته باشد، می خواهد مسائل منطقه را به نوعی حل وفصل کند. 

 

گرایش عمومی هم در آمریکا به نفع ورود به جنگ دیگری نیست، حال برای اسرائیل باشد یا برای عربستان. این متحدان سنتی نمی توانند مثل سابق نظر آمریکا را در ورود به جنگ تحت تاثیر جدی قرار دهند. اگر می توانستند در روند مذاکرات هسته ای انجام می دانند که موفق نشدند. منظورم این است که یک واقعیت جدید در درون آمریکا نسبت به جایگاه منطقه ای ایران در حال شکل گیری است. البته انتظار و امید آمریکایی ها این است که ایران در شرایط بعد از برجام از تمامی ظرفیت خود برای صلح و ثبات منطقه ای از طریق همکاری با غرب استفاده کند.ضمن اینکه توافق هسته ای از جنبه های اقتصادی و امنیت انرژی هم برای آمریکا خوب است. به راه افتادن تجارت و تبادلات مالی با ایران و تاثیرگذاری آن روی جریان ورود و خروج سرمایه ها در سطح جهانی مهم است. 

 

به هر حال ایران یک کشور با ظرفیت اقتصادی 80 میلیونی است که اکنون وارد جریات تجارت و بازار شده، از این رو می بینید که چه میزان در روزهای اخیر هیجانات مربوط به سرمایه گذاری ها در بخش خودرو، خرید هواپیما، ورود شرکت های تجاری و فعالیت های بانکی اروپایی ها و ... زیاد شده است. ورود یک کشوری که تا به حال به نوعی برای کشورهای غربی غایب بوده می تواند برای اقتصاد جهانی یا غربی یک پویایی جدید ایجاد کند. البته تردیدی نیست که این یک نیاز دوجانبه است و برای ایران هم خوب است. حالا ممکن است این تحول اقتصادی زیاد به آمریکا ارتباط مستقیم نداشته باشد، اما راه افتادن تبادلات اقتصاد جهانی با اروپا، ژاپن و دیگران به هر حال برای آمریکا خوب است. در حوزه انرژی هم بازگشت ایران به جایگاه طبیعی صدور نفت نوعی تعادل و ثبات در بازار و جغرافیای صدور انرژی به غرب و شرق ایجاد می کند که در نهایت به نفع آمریکا است.

 

اما هر چقدر که برجام به نتیجه نزدیک تر شد، رقبای منطقه ای ایران و در راس آنها عربستان، ضدیت و تضادشان با ایران بسیار افزایش پیدا کرد. آیا این باعث نمی شود فضای داخل خاورمیانه بی ثبات تر بشود و آنها احساس کنند که با نزدیکی ایران به اروپا و آمریکا، توازن قوا در منطقه به ضررشان تغییر کرده است؟ آیا این منجر به جنگ یا درگیری یا هر اتفاق دیگری نمی شود؟

 

احتمال وقوع جنگ خیلی ضعیف است. دولت های منطقه به درجه ای از واقع گرایی رسیده اند که از یک جنگ مستقیم و تمام عیار در هر شرایطی پرهیز کنند. مخالفت های عربستان هم به اعتقاد من در نتیجه نوعی نگرانی از تضعیف جایگاه منطقه ای سعودی ها است. آنها به ناچار و به طور رسمی برجام را پذیرفتند، چون نمی خواستند برخلاف جریان عمومی در جهان که خواهان حل مساله از طریق گفت وگو و دیپلماسی بود، قرار گیرند، اما همزمان فکر می کنند که می توانند شرایط را علیه ایران سخت کنند و حداقل نگذارند اضطرار ژئوپلیتیک منطقه ای آمریکا را به سوی همکاری منطقه ای با ایران سوق دهد. از نظر آنها در شرایط خلأ حضور آمریکا در منطقه یا خروج آمریکا از استراتژی مهار ایران، قدرت طبیعی منطقه ایران است. 

 

برای همین طبق گزارش اخیر کریستین ساینس مانیتور حدود 11 میلیون دلار برای لابی کردن در کنگره آمریکا با این هدف که نمایندگان تحریم های جدید علیه ایران وضع کنند اختصاص داده اند، اما همه اینها به این معنا نیست که آمریکایی ها چشم بسته طرف عربستان را بگیرند. این را هم بگویم که رفتار تهاجمی و جنگ طلبانه سعودی ها در منطقه و حمایت آنها از جریان های افراطی غربی ها را عصبانی کرده، به طوری که به سعودی ها آشکارا هشدار می دهند. مثلا آلمان ها نسبت به رفتار سعودی ها و حتی ترکیه در مساله داعش بسیار حساس شده اند. به هرحال یک جریان در غرب خواهان فشار به سعودی ها است.

 

البته همه این تحولات به این معنا هم نیست که آمریکا و ایران الزاما روابط خود را به ضرر روابط با عربستان بهبود ببخشند. نه آمریکا آمادگی دارد که متحد سنتی خود یعنی عربستان را رها کند، نه ایران اکنون مایل است به آمریکا نزدیک شود. اتفاقا در مثلث احتمالی روابط بین این سه کشور، عربستان در هر شرایطی می خواهد به آمریکا نزدیک بماند و ایران هم می خواهد بین عربستان و آمریکا قرار نگیرد و البته به بهبود روابط با عربستان اولویت دهد. چون همچنان به آمریکا بی اعتماد است. اما اگر آمریکا بتواند بی طرف باشد این خود یک تحول استراتژیک و مثبت برای ایران است. 

 

این یک واقعیت است که در یک روند تاریخی آمریکایی ها نقش منطقه ای ایران را پذیرفتند. به هرحال به نظرم در دوران پسابرجام، همین مساله تعامل ایران و غرب برای تحت فشار گذاشتن این رقبای منطقه ای ایران برای پذیرش واقعیت های برجام و نقش منطقه ای ایران ضروری است. اکنون کشورهای غربی هستند که به عربستان و ترکیه فشار می آورند که واقعیت های منطقه ای را با حضور ایران بپذیرند. در واقع دعوت از ایران در کنفرانس های صلح ژنو در سر مورد سوریه با فشار آمریکا صورت گرفت که خود در نتیجه اضطرار ژئوپلیتیک منطقه ای است.

 

با توجه به مباحث مختلفی که در مورد خاستگاه ها و ارتباطات گروه های سلفی رادیکال با دولت سعودی گفته و نوشته می شود، روابط عربستان با گروه های تروریست مثل داعش را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

بحث های زیادی در مورد حمایت عربستان از این گروه های تروریستی مطرح می شود. ضمن اینکه ریشه این بحث ها تاحدودی درست است، اما ما باید تصویر بزرگ تر را ببینیم که چه مشکل و محدودیت ژئوپلیتیک سبب شده تا عربستان یا حتی ترکیه به این سمت بروند. مساله اصلی تنگنای ژئوپلیتیک آنها در مسائل جاری خاورمیانه و نقش در حال ظهور ایران است که از سوی قدرت های جهانی بر آن تاکید هم می شود. منظورم این است که روابط عربستان با این گروه ها، اینک در هر حدودی منشأ ضعف ژئوپلیتیک دارد. در خیلی از کنفرانس های بین المللی در مورد مسائل منطقه ای که حضور پیدا می کنم، نگرانی سعودی ها عمدتا بر این است که قافیه را در درون منطقه ببازند که این خود می تواند بر مشروعیت خاندان آل سعود در درون کشور عربستان نیز تاثیرات منفی داشته باشد. 

 

خودشان یک دسته بندی دارند که حکومت عبدالعزیز بنیان گذار سعودی سه مرحله دارد: شروع، تثبیت و گسترش. بر این مبنا عربستان از یکسو و در یک حالت تدافعی، درصدد است تا نگذارد آثار بهار عربی به درون سیاست داخلی اش کشیده شود و از سوی دیگر فرصت را مناسب دیده که در جهت گسترش سیاست های منطقه ای خود حرکت کند. از این لحاظ هیچ ابایی هم از استفاده ابزاری از گروه های تروریستی در معادلات قدرت منطقه ای ندارد.

 

تا چه حد این سیاست استفاده ابزاری سعودی ها می تواند تداوم یابد؟

 

به هرحال بی ثباتی ناشی از فعالیت های گروه های تروریستی در بلندمدت به ضرر عربستان است، چون به داخل کشورشان برمی گردد و شیوه حکومت داری سنتی و محافظه کار آنها را به چالش می کشد، ضمن اینکه غربی ها هم با این وضعیت حمله داعش به فرانسه و آمریکا این را تحمل نخواهند کرد. در حوزه اجرای سیاست خارجی هم به نفع رقیب منطقه ای شان یعنی ایران می شود. اکنون نقش ایران در مبارزه با تروریسم در منطقه برجسته تر می شود. چون این نکته که ایران به طور طبیعی ضد افراط گرایی از نوع طالبان، القاعده یا داعش است و این را در عمل هم ثابت کرده بیشتر برای قدرت های جهانی یا جامعه بین المللی مورد قبول است. 

 

این موضوع اصلا برای سعودی ها خوشایند نیست. برای همین است که خودشان ائتلاف مستقل ضد داعش را شکل داده اند. تمرکز استراتژی منطقه ای سعودی ها جلوگیری از افزایش نقش و جایگاه ژئوپلیتیک ایران در پرتو برجام و جلوگیری از تغییر رفتار آمریکایی ها نسبت به ایران است. به عبارت دیگر، سعودی ها تلاش می کنند از ظهور یک ایران قدرتمند در درون منطقه جلوگیری کنند که می تواند آثار زیانبار اجتناب ناپذیر بر جایگاه سعودی در منطقه، در سیاست داخلی و در روابط بین المللی عربستان داشته باشد. این موضوع حتی می تواند روابط عربستان و روسیه و روابط سعودی با چین را نیز تحت تاثیر قرار دهد. حتی روابط عربستان و ترکیه و رژیم اسرائیل را تحت تاثیر قرار خواهد داد. اکنون صحبت از نزدیکی و ائتلاف ترکیه و عربستان در مسائل سوریه و آمادگی از یک حمله زمینی مشترک به سوریه می شود. 

 

بر همین مبنا است که بعضی از رویکردهای درون عربستان به گونه ای می خواهند به صورت مصنوعی منافع عربستان و اسرائیل را در مخالفت با ایران خیلی برجسته کنند. ولی همه اینها بی معنی و ساختگی و برخلاف معادله طبیعی قدرت و سیاست در منطقه و فهم قدرت های بزرگ از آن است. نزدیکی ترکیه به عربستان براساس نگاه حزبی اردوغان به نقش منطقه ای ترکیه و نزدیکی تاکتیکی با عربستان است که احتمالا تداوم نخواهد داشت. پیش از این هم اردوغان طرف عربستان را در جنگ یمن گرفت اما زود عقب نشینی کرد. به هرحال تداوم ائتلاف ترکیه-عربستان در منطقه آن هم علیه ایران کمی غیرواقعی به نظر می رسد. همچنین منافع عربستان نمی تواند با منافع اسرائیل به سادگی نزدیک شود، چون کل مشروعیت و رهبری درون منطقه ای عربستان از دست می رود. اینها همه مصرف بین المللی برای فشار به ایران دارند. البته اسرائیلی ها بی میل نیستند که جهت گیری ها را به این سمت ببرند، اما می بینید که ژئوپلیتیک منطقه به سمت پذیرش ایران می رود.

 

شما دقیقا اشاره کردید که بیشترین نگرانی سعودی ها از بابت پذیرش نقش منطقه ای ایران است و روشن ترین پاسخی هم که عربستان داده همان مقاله بندربن سلطان رئیس سابق استخبارات عربستان در فاکس نیوز بود که گفت: «دوستان آمریکا باید خیلی از دشمنانش بیشتر بترسند.» به نظر من این را می شود با آن مقاله ای که چند هفته پیش موسسه هادسون درخصوص هشت قدرت جهان نوشت ترکیب کرد. نتیجه گیری آن مقاله در مورد ایران و عربستان این بود که نهایتا در این رقابت، ایران و عربستان باید یکی شان از این گردونه خارج شوند، چون خاورمیانه همزمان ظرفیت پذیرش دو بازیگر هژمون را در این چارچوب ندارد. آیا اساسا این نتیجه گیری درست است که ما بپذیریم عربستان از این گردونه خارج شود؟

 

به نظر من درست نیست. نخست، این تفکر که در خاورمیانه یک رویکرد هژمونیک در جریان است، بیشتر یک تفکر روشنفکری غربی است که به منطقه تزریق و تحمیل شده و خود مبنای بسیاری از شکاف های درون منطقه ای است. من در مقالاتی که قبلا منتشر کردم بحث کردم که سیستم توازن قوا که منطق آن ضدیت با تلاش یک کشور در منطقه مثلا ایران برای تثبیت هژمونی و برتری است برخلاف تصور غالب غربی امنیت منطقه یا منافع آمریکا را حفظ نمی کند و اساسا یک سیستم ثبات بخش نیست، چون تجربه نشان داده که بر تنش ها و رقابت های تسلیحاتی و ژئوپلیتیک کشورهای منطقه می افزاید. 

 

هم اکنون هم به نوعی یک تجربه جدید در منطقه را شاهد هستیم. آمریکا خواهان خروج است و می خواهد جایگاه متحدان خود را تقویت کند. در این مسیر به طور اجتناب ناپذیر در مسیری می رود که امنیت یک کشور به ضرر امنیت دیگری تفسیر می شود.اما در مقابل به نظرم کاملا عملی است که عربستان و ایران همزمان در خاورمیانه دارای نقش متعادل خود باشند. اگر پویایی های منطقه به سمتی برود که دو کشور دامنه های نفوذ خودشان را تعریف کنند و قدرت های بزرگ هم با هر دو وارد گفت وگو شوند و خواهان تعادل در روابط با دو طرف باشند، به نظر تحول غیرممکنی نیست. بحث خود من این است که اتفاقا خاورمیانه دارد به سمت چندجانبه گرایی پیش می رود و این مبنای طبیعی معادلات قدرت در آینده منطقه و اتفاقا اجتناب ناپذیر هم هست.

 

اگر قرار است در درون منطقه ثبات ایجاد شود، بهترین روش این است که قدرت های بزرگ معادلات سیاسی-امنیتی و حتی اقتصادی را در چارچوب پویایی های جدید منطقه مثلا ضرورت شکل گیری حکومت های فراگیر، اهمیت تلاش جمعی و همکاری، توافق نسبی برای حل مسائل و عمدتا تمرکز بر امنیت جامع یعنی واقعیت های جاری منطقه و بر مبنای تشویق همکاری های دولت های منطقه ای تعریف کنند. این روزها این بحث مطرح می شود که آمریکا و روسیه نهایتا به توافق می رسند که بحران سوریه را تا جایی بدون دیدگاه ایران و عربستان به جلو ببرند. ولی این بحث کمی غیرواقع بینانه است. 

 

برای اینکه خاورمیانه کنونی متفاوت شده و دیگر مثل دوران جنگ سرد و نظام دوقطبی نیست که دو قدرت بزرگ بیایند در درون منطقه و به تنهایی مسائل را حل وفصل بکنند. اتفاقا به نظر من بازیگران منطقه ای مثل ایران و عربستان نقش بازیگر خارجی را به چالش کشیده اند، برای همین است که اکنون آمریکا، اروپا و حتی روسیه مدام دنبال این هستند که ایران و عربستان روابط خود را مجددا برقرار کنند و حتی پیشنهاد میانجیگری داده اند.رویکردهای تهران و ریاض با یکدیگر متفاوت است، اما باور عمومی هم این است که حل بحران سوریه بدون کاهش درجه ای از تنش درون منطقه ای ممکن نیست. 

 

می خواهم این را بگویم که رویکردهای منطقه ای و چندجانبه گرایی در درون منطقه خاورمیانه در حال رشد است. ضمن اینکه به این معادله ، انتظارات ملت های منطقه از اینکه دولت هایشان مستقل عمل کنند را هم اضافه کنید. الان ملت عراق با 10 سال پیش خیلی فرق می کند. تقریبا تمامی گروه های سیاسی در عراق حتی کردها از سیاست های آمریکا در عراق راضی نیستند. سوریه که دیگر نمی تواند به دوران قبل از بحران 2011 برگردد و بشار اسد هم که دیگر نمی تواند مثل سابق حکومت بکند. 

 

مصر که یک بازیگر سنتی در جهان عرب و حکومتی امنیتی-نظامی دارد هم نمی تواند مثل سابق باشد. مثلا در مصر یک دیدگاهی در حال رشد است که ما باید با ایران روابط متعادل داشته باشیم. این یعنی نقش ملت ها و مردم هم بر رویکردهای سیاست خارجی تاثیرگذار است. این تفکر جنگ سردی و هژمونی گرایانه است که صرفا قدرت های بزرگ بتوانند وارد بشوند و مساله را حل کنند در حال تغییر است. به نظرم پویایی های خاورمیانه به سمت تمرکز بر نقش بازیگران منطقه ای در حال حرکت است. حالا این تغییر ماهیت از یک کشور به کشور دیگر متفاوت است. ماهیت داخلی سیاست در عربستان روی بحث های توقعات مردم و حکمرانی خوب و تثبیت رژیم است، ایران چون این مسائل را تا حدودی گذرانده یک درجه جلوتر است و به دنبال این است که نقش و جایگاه ژئوپلیتیک و روابط خودش را با قدرت های بزرگ تعریف کند.

 

پس شما معتقدید که ایران و عربستان باید نقش یکدیگر را بپذیرند؟

 

بله، حتما، این هم به نفع روابط دوجانبه است، هم ثبات و امنیت منطقه ای. منتهی باید روابط خود را در یک پویایی چندجانبه گرا در درون منطقه و در پرتو روابط با قدرت های بزرگ متعادل کنند و به راحتی بین آنها قرار نگیرند. این البته نیاز به کمی جسارت به خصوص در طرف عربستانی دارد. چون ایران قوی تر است و اعتماد به نفس بیشتری دارد. همین بحث که مسائل منطقه ای باید با اولویت منافع و توقعات و بازیگران منطقه ای و از طریق همکاری حل شوند منطق ژئوپلیتیک درستی دارد. آوردن بازیگر خارجی مسائل ما را پیچیده تر می کند. مثلا همین روسیه که الان وارد سوریه شده بلوک بندی های جدید ایجاد کرده است. یک مساله دیگر به مسائل مثلث روابط ایران، عربستان و ترکیه اضافه شده است. 

 

هم اینک این معادله را در میان ترک ها و سعودی ها می توان شنید که آیا روابط ایران و روسیه راهبردی است؟ یک سوال کلیدی که برایشان به وجود آمده اینکه ماهیت این روابط چیست و چه تاثیری بر توازن قوای منطقه ای خواهد داشت؟ به هرحال ورود یک بازیگر خارجی معادلات طبیعی را به هم می زند. البته ایران از حضور روسیه در سوریه استقبال کرده چون تاثیر فوری در تغییر معادله میدانی قدرت در بحران سوریه به نفع ایران داشته، اما اینکه روسیه وارد منطقه شود و جایگاه سیاسی-امنیتی خود را در بلندمدت تثبیت کند بحث دیگری است که هیچ بازیگر منطقه ای به آن تمایل ندارد. چون بازیگر قدرتمند خارجی (اینجا روسیه یا آمریکا) معادلات طبیعی را به ضرر نقش بازیگر قدرتمند منطقه ای (در اینجا ایران) به گونه ای به چالش می کشد. 

 

البته من زیاد معتقد نیستم که روس ها واقعا دنبال این هستند که نفوذ خودشان را در درون منطقه مثل آمریکا گسترش بدهند. چون نه توانش را دارند، نه می خواهند. به نظرم یک احساس تهدید فوری کردند که وارد بشوند و نگذارند دیگران جایشان را بگیرند. روس ها مانند آمریکایی ها نیستند. آمریکایی ها می روند حکومت ها را در شرایط منازعه عوض می کنند و کاملا رهیافتشان تهاجمی و هدفمند است. روس ها فقط می خواهند وضع موجود را حفظ کنند یعنی بیشتر تدافعی هستند. بنابراین من فکر می کنم که روس ها بعد از فروکش کردن بحران از منطقه خارج خواهند شد و این برای ایران خوب است.

 

واقعا سوریه برای روس ها آن قدر ارزش استراتژیک داشت که وارد درگیری و مداخله مستقیم شوند؟

 

البته بحث های کلاسیک وجود دارد که بیشتر از لحاظ ژئوپلیتیک برای روسیه مهم است که در دهانه مدیترانه پایگاهش را حفظ کند. چون کل ناوگان روسیه در دریای سیاه است و دریای سیاه هم به مدیترانه وصل است و این منطق ژئوپلیتیک آن است. اما فراتر از این به اعتقاد من، روس ها از افزایش نفوذ غرب در حوزه های سنتی خودشان واقعا نگران هستند. توجه داشته باشید که غرب در دو سه مرحله روس ها را کنار زده است. بحران لیبی که جدیدترینش بود، ولی جلوتر که برویم به عراق می رسیم، کشوری که شاید کمتر کسی به آن توجه کرده باشد. در عراق ساختار نظامی بوروکراتیک، نخبگان، سخت افزار و همه چیز با روسیه بود. 

 

مداخله آمریکا در عراق باعث نابودی سیستم حزب بعث شد و بوروکراسی نظامی عراق را بر مبنای مدل آمریکایی شکل داد. این یک شکست جدی برای روس ها بود. برای همین است که روس ها امروزه در عراق نفوذ ندارند، تنها کشوری که الان روسیه در درون منطقه در آن نفوذ دارد، همین سوریه است که از زمان جنگ سرد، مسکو در آنجا نفوذ داشت. پس فراتر از دلیل ژئوپلیتیک، دلیل دیگر جلوگیری از نفوذ آمریکا در حوزه های نفوذ سنتی است. 

 

یک دلیل مهم تر مبارزه با تروریست های داعش است که اکنون در سرتاسر منطقه و آسیای مرکزی، قفقاز و چچن پراکنده هستند و تهدید جدی برای امنیت روسیه هستند. الان روس ها اعتقاد دارند سیستم های اطلاعات غربی داعش را به گونه ای پردازش می کند که اگر فردا روزی در سوریه شکست بخورند، آنها را به جاهای دیگر کشانده و از این حیث ایستگاه بعدی آسیای مرکزی است که خیلی هم جدی است. یعنی ژئوپلیتیک داعش به نحوی دارد به همدیگر متصل می شود. روس ها به این نتیجه رسیدند که باید جلوی این را بگیرند.

 

این ژئوپلیتیک داعش که مطرح کردید چگونه تهدیدی است؟ تا چه حد روسیه و ایران می توانند در مبارزه با آن موفق باشند؟

 

به نظرم مساله اتصال داعش با ژئوپلیتیک منطقه ای خود یک تهدید جدید است. من در یک ماه اخیر در سه کنفرانس مربوط به داعش در مناطق جغرافیایی متفاوت بودم، یکی مربوط به شمال آفریقا با این موضوع بود که داعش چگونه با ژئوپلیتیک محلی به گونه ای متصل می شود؛ کنفرانس دیگر در آسیای مرکزی و در قرقیزستان بود که موضوع آن نگرانی از تاثیرات داعش بر منطقه افغانستان و تاجیکستان بود و سومی هم مسائل داعش در شامات در عراق و سوریه بود. 

 

اگرچه داعش در این سه منطقه اهداف مشترکی را دنبال می کند، اما با ژئوپلیتیک محلی جلو می رود. یعنی داعش در مرز بین لیبی و مصر از شکاف های تاریخی لیبی و مصر و مساله عبور مهاجران و نیروی کار استفاده می کند. در افغانستان ماهیتش به گونه ای دیگر است، در شمال با طالبان همکاری می کند و در جنوب با طالبان می جنگد. در سوریه و عراق استراتژی دیگری دارد و از ژئوپلیتیک سیاست قومی و حزبی استفاده می کند. روسیه و شاید هم غربی ها به این نتیجه رسیده اند که باید نقاط اتصال داعش از لحاظ منطقه ای را بگیرند و نگذارند که ژئوپلیتیک قومی در درون یک منطقه خاص فضا بدهد که اینها به هم متصل شوند. به نظرم روس ها جسارت زیادی به خرج دادند که وارد جنگ مستقیم با داعش در سوریه شدند. البته ایران پیشقدم در توقف داعش در عراق بود که بر روس ها هم تاثیر گذاشت. 

 

به نظرم ایران و روسیه ابتکار مبارزه با داعش و تروریست ها را از سایر رقبا گرفته اند و این برای نقش منطقه ای دو کشور بسیار خوب است. چون آینده نقش دولت ها در درون خاورمیانه واقعا به درجه ایفای نقش آنها در مبارزه با تروریسم بستگی دارد. اگر ایران بتواند در این معادله ایجاد یک استراتژی منطقه ای ضدداعش نقش خوبی را ایفا بکند، یک مقداری انرژی بگذارد اتفاقا معادله ایران و روسیه در مبارزه با داعش فضای بهتری را ایجاد می کند و می تواند طرف مقابل را هم به طرف خودش به گونه ای جلب کند. بنابراین در فضای بعد از برجام آنجا که می گوییم ژئوپلیتیک برجام، یک قسمت مهم آن بازتعریف نقش ایران در مبارزه با داعش است و اینکه کشورهای اروپایی نقش ایران را کاملا بپذیرند و به آن اعتقاد داشته باشند.

 

اما به نظر می رسد ایران خیلی نتوانسته از این بحث مبارزه با تروریسم و نقش مخربی که عربستان ایفا می کند استفاده و فرصت سازی کند و به قدرت های منطقه ای و بین المللی مثل روسیه، آلمان و آمریکا بقبولاند که آن چیزی که امروز در سوریه می گذرد ناشی از نقش مخربی است که ترکیه، عربستان و قطر ایفا کرده اند. به نظر شما چرا ما از این فرصت نتوانستیم استفاده لازم را ببریم؟

 

من فکر می کنم که فضای لازم نبود و اینکه ما در شرایط قبل از به سرانجام رساندن برجام بودیم. قدرت های بزرگ و نیروهای مخالف و رقیب ایران همچنان مطمئن نبودند که آیا با ایران به نتیجه هسته ای می رسند و اینکه تا کجا باید جلو بروند. به نظرم اکنون زمان مناسبی است. برجام تاثیر مثبت دوجانبه داشته و در روابط ایران و غرب چند قدم جدی اعتمادساز برداشته شده است. از یک طرف، این حس تهدید سنتی که ایران از آمریکا دارد، به هر حال تا حدودی ضعیف شده و این بحث فضا می گیرد که آمریکا دیگر دنبال سیاست سنتی تغییر رژیم و حتی اینکه ایران را از مسائل منطقه ای حذف کند نیست. برعکس، فکر می کند که مشارکت ایران در مسائل منطقه ای نقش آن را تعاملی تر، سازنده تر و با کارگزاری بهتری خواهد کرد؛ یعنی این طرز تفکر را شما دارید می بینید. 

 

از طرف دیگر در ساختار قدرت آمریکا هم تهدید ایران روزبه روز ضعیف تر می شود. یعنی این حس تهدید متقابل که مقدار زیادی انرژی ها را تلف می کرد و به نیروهای افراطی فضا می داد که ضدیت با ایران را توجیه کنند، به اعتقاد من در حال خنثی شدن است. دیگر عربستانی ها مثل سابق و فضای قبل از برجام نمی توانند علیه ایران اقدام کنند. سیاست یکجانبه گرایی آنها دیگر مشروعیت ندارد. می خواهم بگویم که فضای خوبی برای ایران فراهم شده که تیم سیاست خارجی باید از آن نهایت استفاده را ببرد.

 

شما دو سه سال پیش پیش بینی کردید که بر خلاف باور همگان تنها موضوعی که می تواند ایران و آمریکا را وارد گفت وگوی مستقیم کند، موضوع هسته ای است و در عمل هم این اتفاق افتاد. فکر می کنید برای عادی شدن این روابط که بیش از 35 سال پیش قطع شده، چه مراحل دیگری باید طی بشود و چه اتفاقات دیگری باید بیفتد؟ الان ما می بینیم که ایران و آمریکا با هم تماس های مستقیم دارند، دیگر از کانال های مختلف مثل عمان یا سوئیس با همدیگر ارتباط برقرار نمی کنند و به صورت مستقیم که آخرین ارتباط هم بر سر داستان ملوان ها بود، توانستند جلوی بروز یک بحران را بگیرند. فکر می کنید چه مسیری را باید دو طرف طی کنند تا به عادی شدن روابطشان برسند؟

 

به نظرم این اتفاق باید به صورت مرحله ای و با برداشتن قدم های اعتمادساز و در روند زمان شکل بگیرد. اینکه برجام امضا شد، یک قدم اعتمادساز بود که در سیاست داخلی ایران یک قدم در مورد نگاه منفی به آمریکا برداشته شد. حس بی اعتمادی به طور متقابل در سیاست گذاران دو کشور وجود دارد. در استراتژی امنیت ملی و دفاعی، هر دو کشور دیگری را یک تهدید تعریف می کند. بر این مبنا، آرایش دفاعی خود را برای مهار دیگری به کار می گیرد. حال این مساله می تواند برای مبارزه با تروریسم داعش باشد یا برای حل یک موضوع منطقه ای مثل بحران سوریه. 

 

اما همزمان این تحول هم اتفاق افتاده که دو طرف در حال ارزیابی از یکدیگر در روند زمان هستند. از یک نگاه واقع گرایانه، موضوع اکنون کمی متفاوت شده و همانطور که شما اشاره کردید این به دلیل وجود کانال های مستقیم برای حل موضوعات خاص بوده که ظرفیت کشیده شدن به سمت بحران را دارند، مثل قضیه ملوان ها که اگر به موقع حل نمی شد شاید تحولات غیرقابل پیش بینی به همراه می آورد. به هرحال چند قدم اعتماد ساز برداشته شده است. نکته دیگر اینکه در هر شرایطی ما نمی توانیم برگردیم به نوع روابطی که ایران و آمریکا مثلا چنددهه گذشته داشته اند. این اصلا با منطق ژئوپلیتیک و جایگاه ایران هماهنگ نیست. چرا؟ برای اینکه ایران به عنوان یک کشور مستقل و یک قدرت منطقه ای در حال ظهور در حال شکل گرفتن است و به جهان معرفی می شود و هر قدرت منطقه ای به هر حال رویکردهای مستقل خودش را دنبال می کند. این اتفاق در مورد همه کشورها می افتد، حتی ترکیه هم که از لحاظ ساختاری وابسته به ناتو است، به گونه ای اکنون دارد سیاست های خودش را از آمریکا جدا می کند.

 

یا حتی عربستان. قدرت های مستقل می خواهند دیدگاه های سیاسی-امنیتی خودشان را نهادینه کنند. البته این به این معنا نیست که الزاما مثلا این کشورها با آمریکا در تضاد هستند. به این معنا است که منافع خودشان را در پیروی از رویکردهای خودشان می بینند. اکنون ایران منافع خود را در این نمی بیند که به آمریکا نزدیک شود یا در سطح بین المللی خودش را زیاد به آمریکا نزدیک نشان دهد. اما منافعش در این هم نیست که خود را در تضاد عمیق با آمریکا تعریف کند. ایران که امارات متحده عربی نیست که خیلی هم افتخار بکند که آمریکا مثلا در آنجا باشد. بنابراین معادلات طبیعی قدرت در دنیا ایران را به عنوان یک قدرت مستقل در نظر می گیرد. 

 

بنابراین یک منطق استراتژیک وجود دارد که روابط ایران و آمریکا نمی تواند به یکباره تغییر کند و به یکدیگر نزدیک شوند، چون اگر این گونه باشد تکلیف تفکر چندجانبه گرایی و روابط با سایر کشورهایی که در طول سالیان گذشته شکل گرفته؛ مثل چین، روسیه، هند، ترکیه و حتی اروپا چه خواهد شد؟ مثلا برای اروپایی ها خیلی مطلوب نیست که ایران همه چیز را از زاویه آمریکا بینید، پس نقش اروپا چیست؟ اگر ایران و آمریکا بتوانند قدم های اعتمادساز و مداوم در کاهش حس تهدید متقابل بردارند این احتمال وجود دارد که در چند سال آینده تهدید را از استراتژی امنیت ملی یکدیگر کم رنگ و حتی حذف کنند و از این طریق راه را برای روابط عادی باز کنند. برجام یک قدم جدی است. 

 

اکنون شیوه اجرای برجام و سیاست های آمریکا در این زمینه خیلی مهم است.بر این مبنا بوده که دوطرف بسیار محتاط هستند که آثار عملی مذاکرات هسته ای را بسنجند و بعد وارد مرحله بعدی شوند. البته به نظرم فوریت موضوع هسته ای با ماهیت و اهداف متفاوت، دو طرف را به هم نزدیک کرد. در سطور بالا هم گفتم، اضطرار منطقه ای برای آمریکا و غرب مهم بود. اما برای ایران مسائل دیگری مطرح بود. نتیجه اینکه آمریکا خواهان گفت وگو با ایران در حل مسائل منطقه ای به دلخواه خود است. اما ایران این را در جهت منافع خود نمی بیند. قبلا هم اشاره کردم که مسائل منطقه ای می تواند این دو را از یکدیگر دور کند. 

 

چون اگر ایران بخواهد واقعا یک قدرت مستقل باشد آشکارا در جاهایی با آمریکا و متحدان منطقه اش مثل عربستان، ترکیه و اسرائیل در تضاد می افتد. مگر اینکه آمریکا همزمان نگاه سنتی خود را به ایران و متحدانش کمی تغییر دهد. اما عجالتا دو طرف به این سمت می روند که نقش و معادله قدرت یکدیگر را بپذیرند و به شکل گذشته تهدیدی مستقیم برای یکدیگر نباشند. اکنون برای هر دو مهم ترین مساله ایجاد «ثبات» است. چون ایران می خواهد توسعه پیدا بکند باید در درون منطقه به هر حال ثبات باشد. اصلا چرا ایران می خواهد به عربستان نزدیک شود؟ برای اینکه دسترسی به ثبات منطقه ای نیازمند حل تنش ها با عربستان است.

 

در پایان جهت گیری های سیاست خارجی ایران بعد از برجام را چگونه می بینید؟

 

می توان از دو زاویه دید. نخست، اینکه توسعه محور باشد، یعنی روی منفعت اقتصادی برجام تاکید کند. دوم اینکه رویکرد سیاسی-امنیتی بیشتری بگیرد و بر معادلات استرات‍ژیک تاکید کند، یعنی به گونه ای بر منفعت ژئوپلیتیک ناشی از برجام تاکید شود. به نظرم دولت باید سیاستی بینابینی را تعریف کند که بتواند همزمان هر دو هدف را دنبال کند. بی تردید برجام به ایران نوع جدیدی از اهمیت استرات‍ژیک داد که در سایه آن ایران می تواند روابط اقتصادی خود را با قدرت های جهانی پیش ببرد. اما این بحث دیگری است که امیدوارم در آینده بیشتر باز کنم.

 

منبع: روزنامه دنیای اقتصاد


نویسنده

کیهان برزگر

کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بین‌الملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی می‌باشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هسته‌ای ایران است.