گروه مطالعاتی مصر و شمال آفریقا

تحولات خاورمیانه عربی: چرایی مسیرهای متفاوت؟؛ موضوع نشست گروه مطالعات مصر و شمال افریقا

روز سه شنبه 4 شهریور1393، گروه مطالعات مصر و شمال آفریقای پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، نشستی را با عنوان "تحولات خاورمیانه عربی: چرایی مسیرهای متفاوت؟"  برگزار کرد. در این نشست که با حضور دکتر قدیر نصری مدیر گروه روندهای فکری، اعضاء و برخی از دانشجویان دکتری و کارشناسی ارشد تشکیل شد، آقای دکتر قدرت احمدیان؛ استادیار گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل و عضو گروه پژوهشی مطالعات عراق از دانشگاه رازی کرمانشاه و آقای مختار نوری؛ پژوهشگر مهمان و دانشجوی دکتری علوم سیاسی از دانشگاه علوم تحقیقات به ایراد سخنرانی پرداختند. 
 
دکتر احمدیان در ابتدا با اشاره به اینکه از 2011 به بعد خاورمیانه و شمال آفریقا دستخوش طوفان و دگرگونی های سیاسی جدی شده است، نتیجه این امر را شکل گیری نظام های سیاسی جدید در این منطقه دانست. وی با توجه به آشفتگی های پیش آمده در خاورمیانه و شمال آفریقا از چهار الگو سخن گفت.
 
نخست، تحولات انقلابی مسالمت آمیز؛ دکتر احمدیان از تحولات انقلابی مسالمت آمیز به عنوان اولین الگو یاد کرد. در این خصوص اظهار داشت هنگامیکه دگرگونی در منطقه اتفاق می افتد تمامی کشورها به یکسان تاثیر نمی پذیرند بلکه بخشی مثل تونس و مصر با ویژگی مسالمت آمیز تغییر می کنند. وی با توجه به نظریه هانتیگتون، سرنگونی نظام سیاسی، تغییرات رادیکال، مسالمت آمیز بودن، عدم خشونت گسترده و جنگ داخلی را از جمله ویژگی های این الگو برشمرد و از تونس و مصر به عنوان نمونه آن یاد کرد.
 
دوم، تحولات انقلابی غیر مسالمت آمیز؛ ویژگی این الگو شامل جنگ داخلی، خشونت به شکل گسترده و استمرارآن، عدم سرنگونی نظام سیاسی و یا سرنگونی دشوار می باشد. وی برای عدم سرنگونی نظام سیاسی از سوریه و عراق و برای سرنگونی دشوار از لیبی و یمن یاد کرد. دکتر احمدیان تفاوت این الگو را با الگوی اول در نتایج به دست آمده دانست بدین معنا که در الگوی نخست نظام های سیاسی سرنگون شدند اما در الگوی دوم این اتفاق نیفتاد.
 
سوم، مدیریت بحران؛ در این خصوص وی اظهار داشت با وجود طوفان جدی در خاورمیانه بعضی از کشورها توانستند بحران را مدیریت کنند. بحرین، عربستان، کویت، اردن و عمان از جمله این کشورها بودند. ویژگی این الگو عدم  خشونت گسترده، عدم سرنگونی نظام های سیاسی و کنترل اوضاع است.
 
چهارم، عدم تعهد؛ در آخر کشورهایی هستندکه طوفان آنها را در بر نگرفته است ازجمله می توان به قطر و امارات اشاره کرد.
 
در ادامه دکتر احمدیان به این مسئله پرداخت که کشورهای منطقه از بسیاری جهات از جمله مذهبی یعنی مسلمان بودن و عرب بودن، از نظر سیاسی یعنی ساختارهای توسعه نیافته داشتن و غیر دموکراتیک بودن، از نظر جغرافیایی دارای اقلیم گرم و خشک شبیه یکدیگر هستند اما چرا الگوی های متفاوتی درمیان آنها دیده می شود. وی برای پاسخ به چرایی وجود الگوهای متفاوت در خاورمیانه و شمال آفریقا با توجه به اینکه وجود مسیرهای متفاوت ما را به سمت علل متفاوت می برد، به 4 متغیر اشاره کرد.
 
نخست، ساختار نظام بین الملل؛ دکتر احمدیان نقطه شروع طوفان در منطقه را شکل گیری بحران درساختار نظام بین الملل دانست. وی اظهار داشت از 1990 به ویژه از زمان سقوط شوروی به بعد ساختار نظام بین الملل دچار آشفتگی شد که از ویژگی های مهم آن  می توان به مسئله جهانی شدن، مبهم بودن ساخت قدرت و بحران اقتصادی اشاره کرد. 1- جهانی شدن؛ وی اظهار داشت با توجه به مسئله جهانی شدن، دولت در این منطقه معنایش را از دست داده و به عبارتی ورشکسته شده است. وی کاهش کارآمدی دولت، رونق شبکه های اجتماعی، رشد تکنولوژی را تقویت کننده این امر دانست. 2-ابهام درساخت قدرت جهانی؛ نکته دومی که دکتر احمدیان در خصوص ویژگی های ساختار نظام بین الملل به آن اشاره کرد ابهام درساخت قدرت جهانی بود. وی مطرح کرد که هیچ کشوری آمادگی و توان نقش آفرینی به عنوان هژمون را ندارد. 3- بحران در اقتصاد سرمایه داری نکته آخری بود که به آن اشاره شد. با این بحران که از 2007 شروع شد، سرمایه داری جهانی مشغول مشکلات درونی خود گردید. به طور مثال می توان از کاهش کمکها به کشورهایی همچون مصر و تونس از سوی کشورهای سرمایه دار اشاره کرد.
 
دوم، ساخت اجتماعی؛ در این خصوص وی اظهار داشت کشورهایی از این بحران اثر بیشتری گرفتند که ساخت اجتماعی چند پاره داشتند. وی سوریه، عراق، لیبی و یمن را در این قسمت جای داد و تاکید کرد که اینها شکاف های هویتی جدی تری داشتند. بدین ترتیب در جایی که ساخت اجتماعی چند پاره نبود شاهد عدم تحول یا مدیریت بحران یا دگرگونی انقلابی مسالمت آمیز بودیم.
 
سوم، ساخت جامعه مدنی؛ دکتر احمدیان مطرح کرد در جایی که جامعه مدنی قدرتمند است همچون مصر و تونس، الگوی تغییر نیز مسالمت آمیز است. مردم این مناطق درحالیکه مطالبه سیاسی دارند اما از روشهای مدنی به جای مبارزه استفاده می کنند. وی اظهار داشت باوجود اینکه مصر دموکراسی را تجربه نکرده است اما به دلیل گسترش شبکه های دانشگاهی، وجود اخوان  و مواردی از این قبیل جامعه مدنی قدرتمندی دارد. در تونس نیز وضع به همین صورت است. درحالیکه در جایی که جامعه مدنی ضعیف است همچون لیبی و عراق، تغییرات به صورت غیر مسالمات آمیز اتفاق می افتد.
 
چهارم، ساخت اقتصادی؛ در جایی که شکافهای اقتصادی وجود داردگرایش به تحول نیز بیشتر است اما درجایی که این شکاف ضعیف است و یا اصلا وجود ندارد، بحران مدیریت می شود یا شکل نمی گیرد. وی از بحرین و عربستان به دلیل عدم وجود شکاف اقتصادی، عدم توزیع ناعادلانه ثروت، درآمد سرانه بالا و وجود رفاه به عنوان کشورهایی یاد کرد که  بحران را مدیریت کردند. همچنین از قطر و امارت به عنوان کشورهایی یاد کرد که به دلیل درآمد بالا شاهد هیچ گونه بحرانی نبودند.
 
دکتر احمدیان در نتیجه گیری اظهار داشت با توجه به آشفتگی های پیش آمده در خاورمیانه و شمال آفریقا شاهد چهار الگوی متفاوت یعنی تحولات انقلابی مسالمت آمیز، تحولات انقلابی غیرمسالمت آمیز، مدیریت بحران و عدم تعهد هستیم. وی تاکید کرد که علت تنوع و وجود مسیرهای متفاوت را می توان در چهار فاکتور ساختار سیستم بین الملل، ساخت اجتماعی، ساختار جامعه مدنی و ساخت اقتصادی بررسی کرد.
 
در ادامه آقای نوری با عنوان " جهانی شدن  و تحول پارادایمی در جامعه شناسی سیاسی : مطالعه موردی انقلاب های عربی" به  ایراد سخنرانی پرداخت. 
 
وی در ابتدا به مفهوم انقلاب اشاره کرد و اظهار داشت انقلاب به عنوان یکی از مهم ترین پدیده های سیاسی – اجتماعی، نه تنها موجب تحول و دگرگونی در حوزه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می گردد، بلکه حوزه نظریه های سیاسی – اجتماعی مربوط به انقلاب ها نیز از این تغییرات مصون نمی ماند و انقلابی را در مفاهیم و نظریه های انقلاب ایجاد می کند.
 
وی از میان کشورهای عربی، تحولات در تونس و مصر را که منجر به خروج بن علی و حسنی مبارک از قدرت شد به عنوان انقلاب دانست و آن را با تعریف هانتینگتون برابر دانست. در ادامه در پاسخ به این پرسش که انقلابات تونس و مصر چه بازتابی در نظریه های انقلاب داشته است اظهار داشت ابعاد و مفاهیم نوینی در انقلاب های عربی همچون نیروهای اجتماعی شبکه ای، بسیج اینترنتی، رهبری اینترنتی و انقلاب های شبکه ای و فیس بوکی وجود دارد که جامعه شناسی سیاسی سنتی و به طور مشخص جامعه شناسی انقلاب توانایی تبیین آنها را ندارد و این امر به نوعی موجبات چالش علیه نظریات موجود در انقلاب را فراهم ساخته و در شکل گیری نسل جدیدی از نظریات انقلاب تأثیر داشته است.
 
در ادامه او به نظر "جک گلدستون" به عنوان مهم ترین نظریه پرداز متأخر انقلاب اشاره کرد. وی اظهار داشت علاوه بر نظریات کلاسیک انقلاب که شامل عقاید ارسطو، مارکس، توکویل، وبر، دورکهایم و ... می شود، با چهار نسل از نظریات انقلاب مواجه ایم که همگی از سنت کلاسیک جامعه شناسی سیاسی که به بررسی نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی در محدوده دولت ملی می پرداخت، توجه دارند. از نظر گلدستون هر کدام از نسل های تئوریک به دنبال تبیین برخی از انقلاب ها بوده اند. نسل اول نظریات انقلاب با اثر کرین برینتون یعنی «کالبدشکافی چهار انقلاب»  آغاز شد که به بررسی مقایسه ای مشهورترین انقلاب ها اعم از انقلاب انگلستان، فرانسه، آمریکا، روسیه پرداخت. این نسل از 1900 تا 1940 حاکم بود و در این نسل تلاش شد تا الگوهای عام پیرامون انقلاب شناسایی شوند که از این طریق به نظریه ای عام در باب انقلاب ها برسند. نسل دوم نظریات انقلاب از سال 1940 تا 1975 شکل گرفتند. این نسل از جامعه شناسی کارکرد گرایانه(جانسون- اسملسر)، روانشناسی (جیمز دیویس، رابرت گر- آرنت) و علوم سیاسی (هانتینگتون، تیلی) بهره گرفتند. این نسل به دنبال فهم پدیده خشونت سیاسی بودند. این دسته از نظریه پردازان هم چنین به دنبال تبیین چرایی انقلاب ها در روند مدرنیزاسیون در جوامع گوناگون بودند. نسل سوم از نظریات انقلاب که از سال 1975 و توسط نویسندگانی چون اسکاچپول و نیکی کدی ارائه شد، تحلیل های ساختاری از انقلاب را ارائه دادند. آنها با رد ارادی بودن وقوع انقلاب، تفسیر انقلاب اجتماعی را تنها مبتنی بر عوامل ساختاری و از پیش تعیین شده می دانند . نسل چهارم نظریات انقلاب مبتنی بر ملاحظه نقش ایدئولوژی و کارگزاران و فرهنگ در انقلاب ها است که به «نظریه فرهنگی» تعبیر شده است . نسل چهارم نظریه های انقلاب عمدتاً ناظر به کوشش هایی است که در جهت فهم انقلاب ایران به عمل آمده است. وی از مهم ترین نظریه پردازان این نسل به جان فوران، جک گلدستون ، فریده فرهی و جف گودوین اشاره کرد.
 
سپس آقای نوری اظهار داشت که تاریخ جدید دنیای عرب در سایه پارادایم جهانی شدن و شبکه های اجتماعی رقم خورده است. حکومت های دیکتاتور عرب که فضایی به مشارکت سیاسی – اجتماعی جوانان و نیروهای اجتماعی نمی دادند، توانایی مقابله با رسانه های ارتباطی جدید را نداشتند. جوانان عرب توانستند با گسترش رسانه های عمومی و وسایل ارتباطی جدید از دیکتاتوری و پدر سالاری عربی رهایی یابند. بدین ترتیب انقلاب های عربی، پست مدرن بودن را از طریق فناوری های نوین تجربه کردند، زیرا اینترنت و رسانه ای شدن نماد جامعه پست مدرن است.
 
وی تاکید کرد که مفاهیم نوینی چون نیروهای اجتماعی شبکه ای، بسیج اینترنتی، انقلاب های فیس بوکی، رهبری اینترنتی، بسیج اینترنتی و ... در انقلاب های تونس و مصر برجسته است و جامعه شناسی سیاسی سنتی و به تبع آن چهار نسل نظریات انقلاب توانایی تبیین و تحلیل آنها را ندارند. این انقلاب ها با تأکیدی که بر رسانه های ارتباطی و ابزارهای جهانی شدن دارند، با جامعه شناسی سیاسی نوین پست مدرن هماهنگی و تطابق بیشتری دارند.
 
آقای نوری در نتیجه گیری ابراز داشت تمامی این موضوعات نشانگر آن است که تحولی جدی در پرتو انقلاب های عربی و در عرصه های مختلف رخ داده است. بدین ترتیب نظریات موجود در جامعه شناسی سیاسی به طور عام و جامعه شناسی انقلاب به طور خاص را در تبیین این انقلاب ها ناقص دانست و از ظهور نسل جدید نظریه های انقلاب تحت عنوان "نسل پنجم" یاد کرد. وی تاکید کرد که نسل پنجم نظریه ها باید بتواند خود را با موضوعات عصر جهانی شدن و فراملی شدن هماهنگ سازد.
 
این جلسه با پرسش و پاسخ به پایان رسید.  
 
گزارش: منیر حضوری پژوهشگر مهمان و دبیر گروه مطالعات مصر و شمال آفریقا