به بهانه صد سالگی هنری کیسینجر: درس‌هایی که می‌توان آموخت

نوع مطلب: مقاله

 

 

نویسنده: حامد حسینی، پژوهشگر مهمان سابق

 

درحالی ‌که هنری آلفرد کیسینجر 100 سالگی حیات خود را در 27 مه جشن می‌گیرد، منطقی است که به گذشته نگاه کنیم و میراث او را بررسی کنیم و ببینیم که او چگونه - چه خوب و چه بد - بر دنیایی که در آن نقش مهمی داشته، تأثیر گذاشته است. در 100 سالگی، هنری کیسینجر هم به خاطر درخشش دیپلماتیکش مورد ستایش قرار می‌گیرد و هم به خاطر تصمیماتش که به هزینه زیادی تمام شد، محکوم می‌شود. او باتجربه‌ترین دولتمرد آمریکاست و به جای گذشته بر آینده متمرکز است. برای حامیان، هنری کیسینجر در واقع یک نابغه دیپلماتیک است که بر هنر تشخیص دست‌یافتنی های سیاسی تسلط دارد؛ برای منتقدان، او یک جنایتکار جنگی است. اما برای بسیاری، او و میراث سیاسی‌اش در جایی بین این دو دیدگاه قرار می‌گیرند.

 

کیسینجر تقریباً هر بحران یا فرصتی را که امروز با آن مواجه می‌شویم، لمس کرده یا تحت تأثیر قرار داده است و در طول این مسیر، جهان سیاست را به اندازه کافی تغییر داده است. در طول دوران تحصیلش، او با دقت پایه‌های فکری خود را به عنوان یک مرجع پیشرو در تفکر استراتژیک برای روسای جمهور هر دو حزب، پیش از اینکه در نهایت به سمت جمهوری‌خواهان جذب شود، بنیان نهاد. در دوران کیسینجر ابتدا به عنوان مشاور سیاست خارجی و سپس به عنوان وزیر امور خارجه، او در پایان دادن به جنگ ویتنام، وارد شدن به تنش‌زدایی با اتحاد جماهیر شوروی، باز کردن روابط ایالات متحده با چین و باز ترسیم مرزهای چند کشور مشارکت داشت. پس از ترک پست، او در قالب شرکت Kissinger Associates خود به ارائه مشاوره‌های ژئوپلیتیک و فرصت‌های سرمایه‌گذاری به بسیاری از رهبران پرداخت.

 

کیسینجر را می‌توان به‌عنوان شخصیتی توصیف کرد که مشاهده می‌کند و درک می‌کند، تأثیر می‌گذارد، حتی رویدادهایی را تغییر می‌دهد و دنیای او بزرگ است. سپس این سؤال پیش می‌آید که با چنین صحنه‌ فراگیری، با این همه رویدادها و بحران‌های همگرا، چگونه می‌توان برخی از اقدامات او در گذشته و یا اکنون را توجیه کرد؟ استواری در واقع موضوعی بود که در سراسر دوران کاری کیسینجر و دنیایی که او پس از ترک سمت خود با آن تلاقی کرد، وجود داشت.

 

جنگ در ویتنام و تعهد گسترده جان‌ها و قدرت نظامی آمریکا به درگیری که از نگاه برخی تحلیلگران به نظر می‌رسید توجیه واقعی کمی داشت همه چیز را تحت‌الشعاع قرار داد. کیسینجر و ریچارد نیکسون با رسیدن به قدرت، مشارکت عمیقی در ویتنام به ارث بردند، میراثی که هر کاری برای جلوگیری از شکست انجام می‌داد. بسیاری از کسانی هستند که از ویتنام به عنوان گزینه‌ای یاد می‌کنند که باعث شد ایالات متحده در آن زمان به دنبال دیگر درگیری‌های گسترده‌تر و پرهزینه‌تر، به ویژه افغانستان نرود. اما، نحوه پایان جنگ ویتنام در نهایت منجر به ایجاد کشوری شد که امروزه سنگر سرمایه‌داری است و این کشور، حداقل از نظر اقتصادی، یک شریک با ارزش برای ایالات متحده است.

 

کیسینیجر هم‌زمان با اتحاد جماهیر شوروی، اقداماتی را به سوی تنش‌زدایی و اولین گام‌ها در مسیر روابط کامل دیپلماتیک با چین آغاز کرد که هر دو حامیان اصلی هانوی بودند. برای کیسینجر، همه این‌ها یک پازل بزرگ بود که هر قطعه نقشی مهم، اما متمایز در یک هدف داشت؛ ظهور آمریکا به عنوان قدرت برتر جهانی. بنابراین، این کیسینجر بود که در یک ماموریت محرمانه، ترتیبی داد که رئیس جمهور نیکسون اولین رئیس جمهور آمریکا باشد که در مسیر برقراری روابط دیپلماتیک با مائو تسه تونگ دیدار می‌کند. در همان زمان، کیسینجر روند تنش‌زدایی را با اتحاد جماهیر شوروی آغاز می‌کرد که منجر به کاهش زرادخانه‌های هسته‌ای استراتژیک می‌شد که نگهداری و گسترش آن بار بزرگی بر بودجه آمریکا بود و حتی یک تهدید عمیق برای ثبات جهانی.

 

سپس پرونده خاورمیانه بود. در اکتبر 1973، اسرائیل در یوم کیپور، توسط ائتلافی از ارتش‌های عربی به رهبری مصر و سوریه مورد تهاجم قرار گرفت که در نهایت توسط نیروهای اسرائیلی شکست خوردند. برای برخی از اسرائیلی‌ها، کیسینجر به عنوان دوست یاد نمی‌شود، زیرا ظاهراً در اولین هفته مهم جنگ یوم کیپور، عرضه تسلیحات آمریکایی به اسرائیل را متوقف کرد. اما این تأخیر تابعی از این واقعیت بود که هیچ کس، از جمله اسرائیل، فکر نمی‌کرد که ارتش اسرائیل واقعاً به حمل‌ونقل هوایی عظیم سلاح نیاز دارد. در ارزیابی از رفتار کیسینجر در آن زمان باید این واقعیت را در نظر گرفت که او به اسرائیل توصیه کرد که با آتش‌بس در روزهای ابتدایی جنگ موافقت نکند، زیرا در آن زمان اسرائیل سرزمینی را از دست داده بود. کیسینجر به نخست‌وزیر گلدا مئیر هشدار داد که تنها زمانی باید با آتش‌بس موافقت کند که ارتش اسرائیل دست بالا را داشته باشد.[1]

 

کیسینجر، با درک خطرات از نظر دیپلماسی و نیز دسترسی به ذخایر نفت اعراب، مجموعه‌ای از سفرهای دیپلماتیک را آغاز کرد و به طور خستگی‌ناپذیر بین اسرائیل و همسایگانش رفت و آمد کرد تا صلحی پایدار برقرار کند. تلاش‌های او تا حدی موفق شد. دیگر اسرائیل مستقیماً توسط هیچ ارتش ملی مورد تهاجم قرار نگرفت، اگرچه تلاش‌های او هرگز به صلح کامل در این منطقه بی‌ثبات منجر نشد. نکته اصلی در مورد اقدامات کیسینجر در دهه 1970 این است که او از یک منشور ابرقدرت آمریکایی پیروی می‌کرد. او فرصتی تاریخی برای جدا کردن مصر از اتحاد جماهیر شوروی و بیرون راندن مسکو از خاورمیانه و سپس آغاز روند حرکت مصر به سمت یک رابطه عادی با اسرائیل و غرب را تشخیص داد. در مسائل خاورمیانه، کیسینجر از منتقدان توافق هسته‌ای باراک اوباما با ایران بوده و هست. او نگران پیشرفت‌های هژمونیک تهران و برنامه موشک‌های بالستیک آن است. او از پیمان ابراهیم حمایت می‌کند و معتقد است که واشنگتن باید بیشتر تلاش کند تا عربستان سعودی را وارد دایره صلح با اسرائیل کند. با این حال، او به اسرائیل ستیزی در منطقه توجه دارد.

 

در طول دوران کاری، مسائل دیگری وجود داشت که کیسینجر احساس کرد لازم است خود را در آن وارد کند. به نظر می‌رسد بسیاری از این موضع‌گیری‌ها در گذشته اشتباه بوده است، به ویژه حرکت‌های او در آمریکای لاتین و آفریقا. اما در آن زمان و در اوج رویارویی و رقابت جنگ سرد بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، احتمالا این اقدامات توجیه منطقی داشته است. امروز، آمریکا عمیقاً با چین و روسیه در تضاد است. هنوز صلحی در خاورمیانه وجود ندارد، اگرچه اسرائیل هرگز در یک جنگ تمام‌عیار مورد حمله قرار نگرفته است. روسیه و چین هر دو در حال نفوذ و سلطه عمیق در سراسر آفریقا هستند.

 

جای تعجب نیست که در بسیاری از محافل، کیسینجر و دیدگاه جهانی او هنوز مورد قدردانی قرار می‌گیرد. در سال 2015، مجله Foreign Policy، او را مؤثرترین وزیر امور خارجه در 50 سال گذشته، با رتبه‌ای تقریباً دو برابر بالاتر از رتبه دوم جیمز بیکر و چهار برابری رتبه سوم مادلین آلبرایت، عنوان کرد.[2] در واقع، در حالی که کیسینجر به طور رسمی تنها برای دو رئیس‌جمهور کار می‌کرد، به ندرت یک رهبر از هر یک از احزاب سیاسی نتوانسته است با او مشورت کند. کیسینجر هنوز عمیقاً به ضرورت درک مبانی جاه‌طلبی‌ها و حساسیت‌های هر رقیب اعتقاد دارد، چیزی که به نظر می‌رسد بسیاری از رهبران معاصر به ویژه در ایالات متحده، به آن کمتر توجه کرده‌اند. به عنوان مثال، وقتی صحبت از چین می‌شود، کیسینجر می‌گوید که مقامات آمریکایی می‌گویند چین خواهان سلطه بر جهان است... پاسخ این است که آن‌ها [در چین] می‌خواهند قدرتمند باشند. آن‌ها به سمت سلطه بر جهان به معنای هیتلری حرکت نمی‌کنند. آن‌ها این‌طور فکر نمی‌کنند یا هرگز به نظم جهانی فکر نکرده‌اند.[3] تنش‌هایی که در حال حاضر در تنگه تایوان در جریان است و ترس از جنگ بر سر تایوان، نشان‌دهنده گسترش رهبری کیسینجر در سیاست خارجی ایالات متحده از دهه 70 تا امروز است. کیسینجر می‌تواند ادعا کند که مسیر چین به سمت یک رقیب سیستمی را چند دهه جلوتر از اکثر همتایان خود تشخیص داده است.

 

وقتی صحبت از روسیه و اوکراین به میان می‌آید، کیسینجر اظهار می‌کند که نتیجه مطلوب برای برخی، تضعیف روسیه است که در اثر جنگ ناتوان شده است؛ اما من مخالفم. روسیه با وجود تمام تمایل خود به خشونت، کمک‌های تعیین‌کننده‌ای به موازنه جهانی و توازن قوا برای بیش از پانصد سال کرده است و نقش تاریخی آن نباید تحقیر شود.[4] رویکرد کیسینجر مستلزم ارزیابی غیر عاطفی از قابلیت‌ها است؛ یعنی همان Realpolitik که خود کیسینجر از طرفداران فداکار این رویکرد بوده است. تمایل او به اینکه اصول حقوق بین‌الملل و حقوق بشر را نه به‌عنوان مهم‌ترین، بلکه صرفاً عاملی در معادلات سیاست‌هایش بداند، حامیان حقوق بشر در سراسر جهان را به محض شنیدن نام او در معرض نگرانی و انتقاد قرار داده است.

 

کیسینجر اغلب در مورد خطراتی که هوش مصنوعی برای جهان ایجاد می‌کند، هشدار داده است. او با قرار دادن هوش مصنوعی در ردیف همان خطر سلاح‌های هسته‌ای، به همسالان جوان‌تر خود هشدار می‌دهد که این یک مشکل کاملاً جدید است. یک هشدار جدی توسط مردی که همه چیز را دیده است. کیسینجر در عصر هوش مصنوعی با آینده انسان آشنا شده است، زیرا ماشین‌های پیشرفته فرآیندهای تصمیم‌گیری مرتبط با بازدارندگی و جنگ هسته‌ای را - بدون توجه به ابعاد پنهان این پدیده در دست می‌گیرند. او نگران است که هوش مصنوعی رقابت چین و آمریکا را نیز افزایش دهد. او هشدار می‌دهد که ما در مسیر رویارویی قدرت‌های بزرگ هستیم.

 

درباره کارنامه او مطالب زیادی نوشته شده است. با این حال، جنبه‌هایی از میراث او کمتر پوشش داده شده است. کیسینجر قدرت سیاست خارجی را در کاخ سفید متمرکز کرد. به لطف اقدامات کیسینجر، مشاور امنیت ملی همچنان مهم‌ترین عنصر اجرای تصمیم‌گیری در سیاست خارجی ایالات متحده است. از نگاه وی، تقریباً در هر دولتی و در حوزه سیاست خارجی، حساس‌ترین وظایف بر عهده مشاور امنیتی است نه وزیر امور خارجه. او همچنین شورای امنیت ملی، به‌عنوان دستگاه مشورتی رئیس‌جمهور که در آن زمان تنها سه دهه از عمرش می‌گذشت را گسترش داد. مشاور امنیت ملی، که مشمول تایید سنا نیست و اغلب در مقابل رئیس جمهور پاسخگو است، برای سیاست‌گذاری خارجی ضروری شده است.

 

کیسینجر رویه‌ای را تبدیل به مدل کرد که شما می‌توانید سیاست خارجی را مانند شطرنج بازی کنید و مجبور نباشید در داخل کشور پاسخگوی پیامدهای فاجعه‌بار سایر کشورها باشید. این مدل تقریبا تأثیر عمده‌ای بر نحوه رفتار رهبران در سطح بین‌المللی داشته است. در کنفرانسی در سال 2006 پیرامون ویتنام، از کیسینجر پرسیده شد: آیا چیزی وجود دارد که بخواهید برای آن عذرخواهی کنید؟ کیسینجر این سوال را بسیار نامناسب خواند و گفت: ما باید با این فرض شروع کنیم که افراد با در نظر گرفتن منافع ملی تصمیمات جدی می‌گیرند.

 

میراث دیگر کیسینجر این است که در طول دوران حرفه‌ای خود، جامعه تجاری را به نخبگان سیاست خارجی در دولت متصل کرد. در سال 1982، او Kissinger Associates را راه‌اندازی و برخی از قدرتمندترین همکاران خود را از تیم امنیت ملی استخدام کرد. این شرکت به بانک‌های بزرگ، شرکت‌های چندملیتی و مؤسسات مالی، از جمله American Express، Anheuser-Busch، Coca-Cola، Heinz، Fiat، Volvo، Ericsson و Daewoo مشاوره می‌داد. جانشینان او این روند را دنبال کرده‌اند. برنت اسکوکرافت بعداً شرکت خود را راه‌اندازی کرد. مادلین آلبرایت، ویلیام کوهن و سندی برگر، پس از خدمت در دولت کلینتون، هر کدام مشاوره‌های خود را راه‌اندازی کردند. کاندولیزا رایس و رابرت گیتس، با هم یک شرکت تاسیس کردند و بلینکن در سال 2017 با رهبران امنیت ملی دولت اوباما متحد شد تا پیش از پیوستن به دولت بایدن، گروه مشاوران WestExec را برای مشاوره شرکت‌های فناوری، امور مالی و پیمانکاران نظامی تأسیس کند.[5]

 

در نهایت، آثار برجسته او برای کسانی که به مطالعه سیاست بین‌الملل می‌پردازند، با کتاب جهان اعاده ‌شده (درباره کنگره وین که به جنگ‌های ناپلئونی پایان داد) شروع می‌شود و از طریق خاطرات سه جلدی خود از خدمات دولتی؛ به کتاب‌های جدیدتر دیپلماسی، نظم جهانی، بحران، درباره چین، و اخیرا رهبری: شش مطالعه در استراتژی جهانی ادامه پیدا می‌کند. همه این‌ها او را در خط مقدم گفتمان سیاست بین‌الملل نگه داشته است و رهبران جهانی هنوز راهی برای رسیدن به دفتر او در نیویورک دارند. در این آثار و تعاملات، کیسینجر یک دیدگاه استراتژیک واقعی را ترویج می‌کند. در مجموع، نمی‌توان انکار کرد که کیسینجر یکی از نظریه‌پردازان بزرگ سیاست بین‌الملل در عصر مدرن است. ممکن است محققان و دیپلمات‌ها در مورد میراث کیسینجر برای دهه‌های آینده بحث کنند، اما این‌که ما به استراتژیست های بیشتری نیاز داریم که بتوانند نظم جهانی پویا و در حال تغییر را در تعقیب موازنه‌ای جدید و باثبات‌تر پیش‌بینی کنند و به آن پاسخ دهند، قابل بحث نیست. کیسینجر هنوز در هیئت سیاست دفاعی که به رهبری پنتاگون مشاوره می‌دهد، می‌نشیند و فهرست مشتریان شرکت او همچنان به عنوان یک راز محرمانه باقی مانده است. میراث کیسینجر به عنوان استراتژیست جنگ سرد همچنان پابرجا مانده است، حتی اگر او مدت زیادی از دولت خارج شده و از همتایان خود بیشتر عمر کرده است.

 

 

 

[5] https://www.vox.com/world-politics/2023/5/27/23738792

 

 

جهت ارجاع علمی: سید حامد حسینی، « به بهانه صد سالگی هنری کیسینجر: درس‌هایی که می‌توان آموخت»، تاریخ انتشار در سایت مرکز: 1402/3/8


نویسنده

سید حامد حسینی

سید حامد حسینی، پژوهشگر مهمان سابق مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. وی دانشجوی مقطع دکتری در رشته روابط بین الملل دانشگاه گیلان است. حوزه مطالعاتی آقای حسینی  ایران و مسایل استراتژیک خاورمیانه است.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد