دلايل موقعيت برتر ايران در لبنان

سفر آقاي احمدي نژاد رئيس جمهور كشورمان به لبنان در كنار بازتابهاي وسيع منطقه‌اي و بين‌المللي‌اش اين پرسش را مجدداً در محافل منطقه اي و جهاني مطرح كرد كه چرا موقعيت جمهوري اسلامي ايران در اين كشور تا اين حد نيرومند و ريشه‌دار است؟ 
 

پاسخهايي كه به اين پرسش از سوي محافل رسانه‌اي و سياسي منطقه و جهان ارائه مي‌شود، عمدتاً غيرفني است. به عنوان مثال پاره‌اي از تحليلگران سياسي در تفسير علت گستردگي استقبال محافل رسمي و مردمي لبنان از يك مقام بلند پاية ايران به نكاتي اشاره كرده و مي‌كنند كه از سطح ارزيابيهاي سطحي با دلايل سطحي‌تر فراتر نمي‌رود. از جمله آنكه برخي نويسندگان مي‌گويند كه ايران سرمايه‌گذاري فراواني در مناطق شيعه‌نشين كرده و در واقع شيعيان لبنان را با امتيازهاي مادي جذب كرده است. براي آگاهان به مسائل منطقه‌اي آشكار است كه كشورهاي غربي بويژه فرانسه و ايالات متحده امريكا و برخي كشورهاي منطقه بويژه عربستان سعودي طي دهها سال سرمايه‌گذاري فراواني در سطوح گوناگون فرهنگي، اقتصادي و سياسي در لبنان كرده‌اند كه كمكهاي جمهوري اسلامي ايران به اين كشور در مقابل حجم سرمايه‌گذاريهاي غربي و منطقه‌اي بسيار ناچيز است. كافي است بدانيم در اجلاس پاريس در سال 2008  كشورهاي كمك كننده به لبنان حدود 7 ميليارد دلار اعتبار براي بازسازي اين كشور اختصاص دادند. 
 

در نتيجه نمي‌توان كمكهاي مالي يا سرمايه‌گذاريهاي اقتصادي را عامل تعيين‌كننده در جانبداري ملت لبنان از كشورهاي خارجي به شمار آورد. البته يادآوري اين نكته محوري اهميت دارد كه بخش اعظم كمكهاي خارجي و منطقه‌اي به لبنان به سطوح نخبگان سياسي اين كشور اختصاص دارد، در حالي كه ايران عمدتاً به سطوح مردمي اين كشور از طريق شبكه‌هاي غيردولتي توجه مي‌كند. 

اين نوشته مي‌كوشد دلايل اصلي جانبداري ملت لبنان بويژه شيعيان اين كشور را مورد بررسي قرار دهد. بخشي از اين دلايل يا جنبه‌هاي ويژه‌اي از اين دلايل ريشه تاريخي دارد و به پروسه زماني خاصي محدود نمي‌شود. دلايل ديگري هم وجود دارد كه به همسويي سياست منطقه‌اي جمهوري اسلامي ايران طي چند دهه اخير با گرايشهاي با نفوذ جامعه لبنان بويژه جنبش مقاومت اسلامي اين كشور عليه رژيم صهيونيستي باز مي‌گردد:
 

جامعه لبنان، جامعه‌اي چندگانه، موزائيكي و به لحاظ ديني و مذهبي متنوع است. بافت اجتماعي اين كشور بسيار متنوع و متكثر است. به لحاظ جغرافيايي كشور لبنان، جزو كشورهاي كوچك و به لحاظ تراكم جمعيتي يك كشور پرتراكم است. اين كشور پس از فروپاشي امپراتوري عثماني به مستعمره كشور فرانسه درآمد و در سال 1943 به استقلال دست يافت. ساخت سياسي لبنان نيز ساختي كم نظير است. پيروان سه گرايش مذهبي – ديني اكثريت را در اين كشور در دست دارند در نتيجه قدرت سياسي در اختيار مسيحيان (رياست جمهوري) اهل سنت (نخست وزيري) و شيعيان (رياست پارلمان) قرار گرفته است. اين سنت با وجود وقوع جنگ داخلي در اين كشور به مدت 15 سال و علي‌رغم وقوع تحولات فراوان در تركيب و بافت جمعيتي، همچنان حاكم است. به طور سنتي پيروان مسيحيت در اين كشور از فرانسه به عنوان مادر مهربان و پيروان اهل سنت از عربستان سعودي به عنوان كانون عقيدتي و پيروان مذهب شيعه از ايران به عنوان مركز حركت ديني خود ياد مي‌كنند. در نتيجه و به لحاظ تاريخي نفوذ ايران در جامعة لبنان تقريباً بي‌رقيب است. شيعيان لبنان به لحاظ تاريخي در معرض انزوا قرار داشتند. اين وضعيت با ورود امام موسي صدر به اين كشور در نيمه دوم دهه شصت ميلادي قرن پيشين دستخوش دگرگوني شد. براي فهم بهتر وضعيت شيعيان لبنان در مرحلة ماقبل مهاجرت امام موسي صدر به اين كشور كافي است به اين نكته مهم اشاره كنيم كه امام موسي صدر وضعيت شيعيان لبنان را حتي در نامگذاري نخستين تشكيلات اجتماعي شيعيان يعني «جنبش محرومان» بازتاب داد. وضعيت جامعه شيعه لبنان با پيروزي انقلاب اسلامي ايران وارد مرحله تازه‌اي شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و ظهور صف‌آرايي‌هاي تازه در ساختار و موازنه قواي منطقه‌اي، كشور لبنان وارد دايره كشورهاي خط مقدم جبهه عليه اسرائيل شد. از آن پس، رژيم صهيونيستي جنگها و حملات گوناگوني عليه لبنان به راه انداخت. يكبار به بهانه حضور سازمان آزاديبخش فلسطين (1982) و يكبار براي تقويت كمربند امنيتي در جنوب لبنان (1987) و بار بعدي و مهمتر از همه براي نابودي جنبش مقاومت اسلامي (حزب الله) جنگ دامنه‌داري عليه اين كشور (2006) به راه انداخت.
 

چنانكه اشاره كردم، ايران پس از انقلاب اسلامي، موازنه قواي منطقه‌اي را به سود مسائل محوري منطقه نظير مسئله فلسطين و ديگر جنبشهاي آزاديبخش تغيير داد. رژيم صهيونيستي از اين دگرگوني همه جانبه در ساختار قدرت منطقه‌اي دچار وحشت شد. موشه دايان وزير جنگ رژيم صهيونيستي در دهه‌هاي 60 و 70 ميلادي قرن پيشين در واكنش به پيروزي انقلاب اسلامي ايران گفت: زلزله‌اي در منطقه به وقوع پيوست كه به زودي پس لرزه‌هاي آن به اينجا (فلسطين) كشيده خواهد شد. در نتيجه جمهوري اسلامي ايران به مركز جانبداري از نهضت هاي رهايي‌بخش در منطقه تبديل شد. در يك ارزيابي دقيق مي‌توان گفت كه تقدير چنان ورق خورد كه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران با خروج مصر از دايره مبارزه با اسرائيل از طريق امضاي قرارداد كمپ ديويد همزمان شده بود. اين نگاه لزوماً نگاهي جبري به تحولات منطقه‌اي نيست، بلكه بيشتر به بازي تقدير باز مي‌گردد، زيرا خروج مصر از دايره مبارزه با اسرائيل بدون جايگزين شدن يك قدرت بزرگ منطقه‌اي نظير ايران، مي‌توانست موج نااميدي و يأس را در سراسر خاورميانه و شمال افريقا بگستراند. كشور لبنان پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران وضعيت متفاوتي در مقايسه با گذشته پيدا كرد. فلسطينيها و جنبش مقاومت ملي چنان عمليات گسترده‌اي عليه پايگاههاي رژيم صهيونيستي در شمال فلسطين اشغالي به راه انداختند. اسرائيل براي پايان دادن به اين وضعيت، جنگ 1982 را با شعار اخراج فلسطينيها از لبنان به راه انداخت. باور رژيم صهيونيستي اين بود كه با خاتمه دادن به حضور فلسطينيها در لبنان موضوع مقاومت ضد صهيونيستي در لبنان نيز به تاريخ سپرده خواهد شد، اما باز هم صفحه تقدير چنين ورق خورد كه به جاي سازمان آزاديبخش فلسطين، جرياني بومي، اسلامي و ملي و سازش‌ناپذيري به نام حزب الله لبنان پس از يك دوره كشمكشهاي فراوان در ساختار سياسي و آرمانهاي شيعيان لبنان شكل گرفت. حزب الله لبنان با الهام گرفتن از آموزه‌هاي انقلاب اسلامي ايران رويكرد و آرمان خود را روي مبارزه با رژيم صهيونيستي به منظور حراست از تماميت ارضي لبنان و شكستن اسطوره نيرومندي ارتش صهيونيستي متمركز كرد. اين حزب طي فقط دو دهه موفق شد دو پيروزي مهمي در رويارويي با ارتش صهيونيستي به دست آورد. بدين ترتيب وجهه و موقعيت حزب الله لبنان بويژه پس از پيروزي در مقاومت عليه اسرائيل در جنگ ژوئيه 2006 از مرزهاي ملي لبنان فراتر رفت و به يك قدرت مهم منطقه‌اي غير قابل چشم پوشي تبديل شد. ايالات متحده امريكا و اسرائيل حزب الله لبنان را بازوي قدرتمند ايران در خط مقدم رويارويي ضد صهيونيستي مي‌دانند.
 

در چنين وضعيتي، حزب الله لبنان موقعيت اين كشور را نيز در معرض تغيير قرار داد. چنانكه مي‌دانيم تمامي همسايگان رژيم صهيونيستي قرارداد صلح با تل‌آويو امضا كردند، به استثناي سوريه و لبنان.
 

ايران در تمامي اين تحولات در كنار حزب الله لبنان قرار داشته و دارد، حزب الله لبنان نيز از موقعيت مردمي بي‌همتايي در اين كشور برخوردار است. در نتيجه طبيعي است كه مردم لبنان كه به لحاظ ايدئولوژيك با رژيم صهيونيستي تضاد دارند، بويژه شيعيان اين كشور از ايران به مثابه قدرت منطقه‌اي كم رقيب جانبداري كنند. جامعه لبنان (چنانكه اشاره كردم) جامعه‌اي دموكراتيك و متنوع است. اين جامعه، جامعه‌اي نيست كه يك حزب يا يك جريان سياسي بتواند جمعيت انبوه را با پول و يا با امتياز سياسي براي جانبداري از خود يا همپيمان منطقه‌اي‌اش به خيابانها سرازير كند. 
 

حزب الله لبنان در آغاز هزارة سوم، تصميم گرفت در ساختار سياسي جامعه لبنان از طريق انتخابات پارلماني مشاركت كند، اين رويكرد حزب الله موجب شد اين حزب هم در پارلمان و هم در كابينه دولت حضور جدي پيدا كند. تا آنجا كه دولتهاي اخير اين كشور در برنامه خود رسماً از حق مقاومت مردم لبنان عليه اشغالگران صهيونيستي حمايت كردند. اين يكي از موفقيتهاي بزرگ حزب الله محسوب مي‌شود. در نتيجه مي‌توان گفت كه جانبداري لبنان از ايران و بالعكس، جانبداري يك حزب از يك كشور و يا بالعكس نيست، بلكه اين جانبداري و يا اين همپيماني جنبه ساختاري پيدا كرده است. استقبال كم نظير مقامات رسمي از مقام رياست جمهوري اسلامي ايران، بازتابي از استقبال كم سابقه مردم لبنان از يك مقام رسمي ايراني است. بدين ترتيب موقعيت ايران در جامعه لبنان، موقعيت گروهي، جناحي و حتي مي‌توان گفت، موقعيتي مذهبي نيست، بلكه موقعيتي ملي است. چرا كه حزب الله لبنان نيز به دليل كارنامه درخشان خود در اين كشور به يك جريان ملي تبديل شده است. براي فهم بهتر موقعيت اجتماعي اين حزب اشاره به اين نكته ضروري است كه اكنون چند سال است كه جريان حزب الله لبنان با چند جريان سياسي، حزبي و اجتماعي مسيحي لبنان ائتلاف دارد و اين ائتلاف در ساختار پارلماني و قوه مجريه اين كشور نيز جريان دارد. 


نویسنده

سید حسین موسوی (رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه)

سید حسین موسوی رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. حوزه مطالعاتی آقای موسوی مسائل خاورمیانه می باشد.