تبیین تئوریک دلایل تشدید فشارهای آمریکا بر ایران

دلایل تشدید فشارهای آمریکا علیه ایران را مي توان از منظر نظریه رئالیسم تهاجمی (Offensive Realism) مورد تجزيه و تحليل قرار داد. افرادی چون جان مرشایمر، فرید زکریا و جک اشنایدر از پیشگامان این نظریه می  باشند. از منظر این نظریه، کشورها همواره در پی دستیابی به جایگاه ممتاز در هرم توزیع قدرت و به عبارت دیگر، رسیدن به جایگاه هژمونی هستند. هژمونی، جایگاهی است که هیچ قدرت دیگری یارای مقابله و موازنه با آن نیست. قدرتی است برتر همراه با مشروعیت که مورد پذیرش دیگران هم واقع شده است. از نظر مرشایمر به دلایل ساختاری و جغرافیایی نائل شدن به مقام هژمونی جهانی امکان عملی ندارد و کشورها تنها می  توانند به هژمونی منطقه ای دست یابند.
 

از دید رئالیسم  تهاجمی، آمریکا یک هژمون جهانی نیست بلکه هژمون منطقه ای در نیمکره غربی است. در خصوص  چگونگی نائل شدن آمریکا به این جایگاه اختلاف نظر جدی در میان رئالیست ها وجود دارد. مرشایمر معتقد است که بعد از جنگ جهانی دوم رقبای زیادی بر سر راه آمریکا وجود داشتند اما علی رغم همه آنها این کشور توانست هژمونی را بدست آورد. اما نظریه  پردازان دیگری  همچون المان بر این عقیده  اند که به دلیل فقدان قدرتی توازنگر و رقیب، آمریکا توانست به این مقام نائل آید.
 

هرچند طی سال های اخیر، قدرت آمریکا با چالش های زیادی روبه  رو شده است و به اذعان اکثریت قریب به اتفاق صاحبنظران، این کشور دیگر قدرت سابق و جایگاه هژمونی را ندارد اما در برآورد کاهش قدرت و نفوذ آمریکا نباید دچار اغراق شد. با وجود بحران های مالی، سیاسی، اجتماعی و .... آمریکا هنوز هم قدرتمند ترین کشور دنیا است و به همین دلیل هم هست که علی رغم مشکلات زیاد داخلی، از نظم جهانی و سلسله مراتب قدرت غافل نیست. 
 

با فرض اینکه آمریکا همچنان پرقدرت  ترین کشور دنیا است باید منتظر سیاست  هایی باشیم که مناسب این جایگاه است. بر اساس نظریه رئالیسم تهاجمی، قدرت برتر منطقه ای باید از ظهور قدرت های چالشگر و رقیب در مناطق دیگر جلوگیری نماید. با این منطق می توان سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران را تئوریزه و تبیین کرد. منطق رئالیستی حکم می کند که آمریکا از ظهور یک رقیب هم  شأن (Peer competitor) و جدی در مناطق دیگر که بتواند قدرت برتر و نظم مطلوب آن را به چالش بکشد، جلوگیری نماید.
 

 با توجه به حساسیت  های منطقه خاورمیانه و جایگاه آن در سیاست خارجی آمریکا، تنها چالشگر جدی در این منطقه برای واشنگتن، ایران است. طی سال های اخیر، رخدادهای متعدد منطقه  ای و بین المللی همراه با سیاست خارجی و داخلی ایران باعث شده است که این کشور به عنوان قدرتی مهم و کلیدی در این منطقه شناخته شود و روزبه  روز بر قدرت و حوزه نفوذ(Sphere of Influence) آن افزوده شود. حذف رقبا و دشمنانی چون صدام حسین در عراق و طالبان در افغانستان، سرنگونی رژیم  های ناخوشایندی چون مبارک در مصر و کاسته شدن از قدرت اسرائیل در منطقه، به قدرت رسیدن اسلام  گرایان در تونس و به احتمال زیاد در مصر و حکومت های متمایل به ایران در عراق و فلسطین و....، به چالش کشیده شدن قدرت و حضور منطقه  ای آمریکا مخصوصاً‌ در عراق و افغانستان، بحران  اقتصادی جهانی، به چالش کشیده شدن رژیم های طرفدار و دست نشانده آمریکا در منطقه و ...... همگی دست به دست هم داده  اند تا بر قدرت و نفوذ منطقه ای ایران افزوده شود. 
 

علاوه بر این، سند چشم انداز بیست ساله در پی رساندن ایران به جایگاه قدرت اول منطقه -ای است. حال، اهمیت ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک، ژئواستراتژیک، ژئوکالچر و .... خاورمیانه را برای آمریکا در نظر بگیرید که قدرت رقیبی چون ایران در حال اوج گیری در آنجاست و قطعاً تاجایی که بتواند در پی به چالش کشیدن قدرت و نفوذ آمریکا در منطقه خواهد بود.
 

منطق رئالیسم تهاجمی دیکته می کند که آمریکا باید با ایران مقابله کرده و از قدرت  یابی منطقه  ای و تبدیل شدن آن به هژمون منطقه‌ای رقیب جلوگیری نماید. استراتژی تجویزی مکتب رئالیسم، منطق موازنه قدرت است. آمریکا باید به تنهایی یا با اتحاد و ائتلافی از کشورهای همراه و یا با هر دو روش با قدرت ایران مقابله کند.
 

در سطح بین  المللی، این کشور از هیچ تلاشی برای منزوی کردن ایران و تشدید فشارها بر آن کوتاهی نمی کند. در سطح منطقه  ای طی سال ها و ماه های اخیر، محاسبات دچار تغییراتی شده و همین امر هم باعث می  شود که سناریوی دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن مطرح شود. با توجه به گرفتار آمدن آمریکا در باتلاق جنگ در عراق و افغانستان و تشدید فشارهای داخلی و بین المللی بر این کشور برای پایان دادن به اشغال نظامی این کشورها و همچنین بحران مالی و کسری بودجه بی سابقه ، دولت اوباما مدعی شده است که تا پایان سال جاری همه نیروهای خود را از عراق خارج می کند و طرح خروج تدریجی از افغانستان نیز در دستورکار است.
 

با توجه به ایجاد خلأ قدرت ناشی از خروج آمریکا از منطقه، این امر می تواند قدرت ایران را به شدت افزایش دهد و به تبع آن، قدرت به چالش کشیدن آمریکا هم افزایش خواهد یافت. با این محاسبات به راحتی می توان پی برد که چرا رفته رفته بر بهانه  های آمریکا برای فشارهای بیشتر علیه ایران افزوده می  شود.
 

اتهام اخیر آمریکا علیه ایران مبنی بر طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن را هم می توان در همین راستا ارزیابی کرد. علی رغم اینکه شواهد آمریکا در این خصوص هم در داخل این کشور و هم در سطح بین المللی مورد تردید واقع شده، این کشور با طرح این سناریو در پی آن است که ایران را همچنان در دستور کار بین المللی حفظ و فشارها را بر آن افزایش دهد.
 

از منظر مکتب رئالیسم تهاجمی، آمریکا برای مقابله با ایران باید کشورهای منطقه را برای موازنه سازی علیه یکدیگر وادار نماید تا از ظهور قدرت برتر و هژمون در منطقه جلوگیری شود. نقش آمریکا هم در این میان، موازنه  گر دریایی (Offshore Balancing)خواهد بود. بدین معنا که کشورهای منطقه، خود به موازنه  سازی می  پردازند و آمریکا تا جای ممکن از دخالت مستقیم پرهیز می  کند و فقط از هم  پیمانان خود حمایت می کند و تنها زمانی که احساس خطر کرد خود وارد عمل شده و به ایجاد موازنه اقدام می  کند.
 

اما چرا عربستان؟ در بین کشورهای منطقه، قدرتی که در حال حاضر بتواند با ایران رقابت کند عربستان و ترکیه هستند. اما عربستان به دلیل اینکه رقابت ایدئولوژیک سرسختی با ایران برای رهبری جهان اسلام دارد از پتانسیل بیشتری برخوردار است و ضمن اینکه رژیم حاکم بر عربستان هم رژیمی سرسپرده و به عبارتی دولت دست  نشانده آمریکا است و به همین دلیل از ظرفیت بیشتری برای اجرای خط مشی آمریکا برای مقابله با ایران برخوردار می باشد. بنابراین سناریوی غیرحرفه ای مذکور می تواند مقدمات این رقابت را فراهم آورد و از طرف دیگر آمریکا می تواند پایگاه نظامی خود را که از ترکیه بیرون رانده شد در عربستان مستقر نماید.
 

آمریکا همچنان قدرت برتر بین  المللی است. این قدرت باید با رقبای جدی و بالقوه مقابله نماید. ایران قدرت به چالش کشیدن اعتبار و قدرت آمریکا در منطقه را دارد و روز به روز بر قدرت آن افزوده می شود. بنابراین برای حفظ جایگاه برتر و نظم مطلوب خود باید جلوی قدرت یابی ایران گرفته شود. بهترین راه و البته کم هزینه ترین راه برای مقابله با ایران، واداشتن کشورهای دست نشانده منطقه  ای برای مقابله و موازنه سازی با ایران است و در حال حاضر بهترین کشور برای این هدف، عربستان است.
 

حال، تجویز این مکتب برای ایران به منظور مقابله با سیاست فوق چیست؟ بر اساس این نظریه، ایران نیز باید به موازنه سازی با قدرت رقیب بپردازد. این موازنه سازی می  تواند دارای دو بعد داخلی و خارجی باشد. در بعد داخلی این کشور باید بر قدرت ملی خود افزوده و پایه  های داخلی آن را تقویت و گسترش دهد. اما بعد خارجی این موازنه نیز می تواند دارای دو جنبه سلبی و ایجابی باشد. جنبه سلبی آن ناظر بر تلاش برای ایجاد اختلاف و شکاف در صف متحدین منطقه  ای و کاستن از قدرت و حوزه نفوذ آنهاست. بعد ایجابی نیز تلاش برای تقویت اتحاد و ائتلاف منطقه  ای با کشورهای دیگر را به ضرورتی اجتناب ناپذیر مبدل می سازد.


نویسنده