تحولات خاورمیانه و دلایل تشدید فشارهای امریكا علیه ایران

باراك اوباما رئیس جمهور امریكا در اوایل سال جدید مسیحی استراتژی دفاعی نوین ایالات متحده را اعلام كرد. استراتژی جدید امریكا بر پایه كاهش شدید بودجه دفاعی، تغییر مفهوم دفاعی ایالات متحده، كاهش حضور جهانی امریكا و تكیه بر ابزارهای فوق پیشرفته در پیشبرد مفهوم بازدارندگی استوار است. باراك اوباما در عین حال تأكید كرد كه حضور نظامی امریكا در دو منطقه مهم جهانی یعنی خاور دور و خاورمیانه ادامه پیدا خواهد كرد و این دو منطقه مشمول استراتژی جدید دفاعی ایالات متحده نخواهند بود. بدینترتیب می‌توان گفت كه منطقه خاورمیانه از دیدگاه واشنگتن در مركز دایره سیاستهای امریكا قرار خواهد داشت، اما در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا نیز وضعیت ایالات متحده امریكا دستخوش دگرگونیهای عمیق شده است. تا آنجا كه بخشی از خاورمیانه، شمال افریقا و منطقه خلیج فارس شاهد گریز پاره‌ای از كشورهای عرب از اردوی سیاستهای منطقه‌ای واشنگتن (تونس و مصر) و عقب‌نشینی نظامیان امریكا از بخش دیگر منطقه (عراق) و تلاش مجدانه امریكا برای تشدید فشارهای سیاسی و روانی علیه بخش دیگر منطقه (ایران و سوریه)‌ بوده و هست. پرسشی كه طی چند ماه اخیر در میان ناظران سیاسی مطرح شده این است كه آیا ایالات متحده صرفاً به دلیل تمركز بر منطقه به تغییر استراتژی دفاعی مبادرت كرده است؟ 
 

این نوشته می‌كوشد از چند زاویه به پرسش فوق پاسخ گوید. به عبارت ساده‌تر، قصد این نوشته این است كه تحولات كنونی خاورمیانه را بر پایه اصل سود و زیان در حوزه منافع ایالات متحده مورد ارزیابی قرار داده و به این پرسش نهایی پاسخ دهد كه چرا امریكا در چنین شرایط دشواری كه با آن روبروست، مبادرت به تشدید فشارها علیه جمهوری اسلامی ایران كرده است؟ 
 

یكم. اختلاف‌نظر بسیاری از ناظران سیاسی جهان در مورد ماهیت تحولات یكسال اخیر خاورمیانه و شمال افریقا رو به پایان گذارده است. این مسئله پس از آن صورت گرفت كه نتایج انتخابات در دو كشور انقلاب كرده یعنی تونس و مصر و یك كشور پذیرنده اصلاحات یعنی مراكش نشان داد كه جریانهای اسلامگرا اكثریت را به دست آورده و در تونس و مراكش دولت تشكیل داده و در مصر در آستانه تشكیل دولت قرار گرفته‌اند. این نتیجه به جدلهای درگرفته در محافل سیاسی حول ماهیت قیامها و انقلابهای خاورمیانه و شمال افریقا تا حدودی پایان داده و تقریباً تمامی ناظران به این جمعبندی رسیده‌اند كه نامگذاری «بیداری اسلامی» روی امواج توفنده قیامهای مردمی برازنده‌تر از «بهار عرب» و یا «انقلابهای دموكراتیك» است. نامگذاری «موج بیداری اسلامی» نخستین بار از سوی جمهوری اسلامی ایران و به طور مشخص از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت اله خامنه‌ای مطرح شد. نگارنده به خاطر دارد كه آیت اله خامنه‌ای در سخنان نوروزی سال 1390 در صحن امام خمینی آستان مقدس رضوی به طرح این موضوع پرداختند. نگارنده همچنین به خاطر دارد كه ایالات متحده امریكا از زبان خانم هیلاری كلینتون وزیر خارجه به این نامگذاری واكنش نشان داده و جمهوری اسلامی ایران را به بهره‌برداری از دگرگونیهای سیاسی خاورمیانه متهم كرد. حال باید دید كه برخورد ایالات متحده امریكا با تحولات سیاسی در مراكش و تونس و مصر چه بوده است. واقعیت این است كه واشنگتن هیچگونه شناخت و یا پیش‌بینی و یا حتی انتظار تحول عمیقی در منطقه آنهم به صورتی كه شاهد آن بودیم نداشت. دلایل این مدعا فراوان است كه در اینجا به دو نشانه مهم آن اشاره می‌كنم. یكی اینكه باراك اوباما تنها كمتر از یكسال پیش از وقوع انقلاب در مصر به این كشور سفر كرد و از دانشگاه قاهره با جهان اسلام در مورد الگوی میانه‌روی دینی سخن گفت و از دولت و رژیم مصر به عنوان مصداق این الگو ستایش به عمل آورد. دوم آنكه ایالات متحده امریكا در هفته‌های نخستین قیام ملت مسلمان مصر در 25 ژانویه 2011 در مورد ثبات سیاسی رژیم مبارك اظهار اطمینان كرد و به این ارزیابی مقامات مصر كه وضعیت كشورشان با تونس متفاوت است مهر تأیید گذارد، اما سرعت و شتاب ناباورانه تحولات مصر به تغییر گفتمان واشنگتن سرعت و شتاب بخشید. تا آنجا كه مقامات امریكایی به صف اول انقلابیون مصر پیوستند! در این زمینه می‌توان گفت كه فقط مقامات رژیم صهیونیستی و تحلیلگران این رژیم در مورد دگرگونیهای مصر و چشم‌انداز استراتژیك آن ارزیابی درستی داشتند. برخی مقامات رژیم صهیونیستی آشكارا تحولات مصر و انقلاب این كشور را به انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 میلادی شباهت داده و نسبت به آینده این كشور بویژه در چارچوب موافقتنامه كمپ دیوید اظهار نگرانی كردند، اما ادامه كمكهای مالی ایالات متحده امریكا به مصر حتی پس از انقلاب این كشور و مشروط كردن ادامه آن به پایبندی قاهره به قراردادهای كمپ دیوید و نیز توصیه واشنگتن به عربستان سعودی برای اعطای كمك مالی بلاعوض چهارمیلیارد دلاری به قاهره نشان داد كه ایالات متحده روی نقطه ضعف كشور مصر در زمینه اقتصادی انگشت گذاشته تا ادامه سیاستهای منطقه‌ای این كشور را تضمین كند. با این حال، به گفته بسیاری از ناظران منطقه‌ای كشور مصر هنوز دوران دگرگونی خود را طی می‌كند. در واقع مفاهیمی از قبیل ثقل و اهمیت «افكارعمومی» و «دولت متكی بر اراده مردم» هنوز سایه خود را بر رویكردهای منطقه‌ای كشورهای انقلاب كرده در شمال افریقا برجای نگذاشته است. اما نشانه‌های اولیه آن برای ملتهای منطقه بسیار امیدواركننده و برای واشنگتن و تل آویو بسیار نگران‌كننده است. استقبال بی‌نظیر ملت مسلمان تونس از اسماعیل هنیه نخست‌وزیر جنبش حماس در باریكه غزه و تظاهرات گسترده جوانان مصر علیه اسرائیل و سفارتخانه این رژیم در قاهره نشان از این دارد كه مدل سنتی خاورمیانه و صف‌آراییهای پیشین رو به تغییر و دگرگونی عمیق است. این تحولات به كشورهای شمال افریقا محدود نشده است. كشور عراق نیز چندی پیش با یك تحول بسیار مهم یعنی اعلام رسمی پایان حضور نظامیان امریكایی در این كشور مواجه بود. ایالات متحده امریكا پس از هشت سال اشغال عراق، این سرزمین را رسماً ترك كرد. البته قراردادهای شراكت استراتژیك واشنگتن و بغداد، كشور عراق را همچنان در دایره منافع منطقه‌ای امریكا اسیر خواهد كرد. اما معادله‌ای به نام حضور نیروهای اشغالگر جای خود را به معادله ظرفیتها و فعل و انفعالات داخلی و تأثیرات بافت اجتماعی این كشور بر رویكردهای خارجی‌اش سپرده است. به گفته بسیاری از ناظران خاورمیانه‌ای، ایالات متحده امریكا كشور عراق را از صدام حسین دشمن دیرینه ایران گرفت و به متحدان استراتژیك ایران سپرد. 
 

كشورهای دیگر منطقه نیز در مسیر تحول و دگرگونی گام برمی‌دارند. برخورد دوگانه ایالات متحده امریكا با تحولات كشورهای منطقه نشان می‌دهد كه ایالات متحده مطابق اصل سود و زیان تحولات از منظر منافع واشنگتن عمل كرده و به گزاره‌هایی از قبیل حقوق ملتها در تعیین سرنوشت و انتخاب الگو و دولت مورد علاقه خود چندان اعتنایی نمی‌كند. اینك آشكارا دیده می‌شود كه امریكا از حقوق بشر و حق ملت سوریه در تعیین سرنوشت خود به شدت جانبداری می‌كند، اما هنگامی كه موضوع به بحرین میزبان ناوگان پنجم امریكا در خلیج‌فارس می‌رسد، و یا هنگامی كه مسئله به یمن و دولت علی عبدالله صالح همپیمان امریكا می‌رسد مفاهیم فوق كمرنگ شده و سیاست واشنگتن روی ضرورت آشتی اپوزسیون با دولتهای منامه و صنعا و انجام پاره‌ای اصلاحات متمركز می‌شود! 

دوم. دگرگونی عمیق خاورمیانه و شمال افریقا و روی كارآمدن جریانهای اسلامگرا در این كشورها علی‌رغم ضرورتهای ناشی از دوره انتقالی كشورهای انقلاب كرده و اولویت‌بندیهای آنان در سیاستهای خارجی و عدم وضوح پاره‌ای از مفاهیم متصل به آرمانهای منطقه‌ای بویژه مسئله فلسطین، نشان می‌دهد كه فاصله گرفتن كشورها از دایره تأثیرگذاری همه جانبه واشنگتن در امور خاورمیانه كه با محوریت تقدم امنیت رژیم صهیونیستی دنبال می‌شود و ظهور قدرتهای نوین منطقه‌ای و تحكیم اراده ملی این كشورها و در نهایت شكل‌گیری صف‌آراییهای تازه در ساختار سیاسی منطقه قطعی است. این تحولات بی‌تردید در رویكردهای عمومی سیاستها و استراتژیهای منطقه‌ای به منطق و الگو و در نهایت به اردوی متأثر از انقلاب اسلامی و سیاستهای منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران نزدیك خواهد شد. از این رو می‌توان گفت كه جمهوری اسلامی ایران در میان مدت با ضرورتهای متنوع از جمله ظرفیت‌سازی، شناخت نقاط ضعف و قوت رقبای منطقه‌ای و جهانی، انسجام ملی، افزایش قابلیت‌های مربوط به پذیرش متحدان جدید و تدوین مفاهیم راهبردی در سیاست خارجی مواجه خواهد بود. 
 

سوم. ایالات متحده امریكا كه سال 2011 را با شوك بزرگ تحولات مربوط به موج بیداری اسلامی به پایان برد، در سال جدید می‌كوشد فشارهای متمركزی روی جمهوری اسلامی ایران داشته باشد. برنامه اتمی ایران و مذاكرات تهران با كشورهای غربی چیز تازه‌ای نیست، اما موضوع افزایش تحریمها و شتاب گرفتن چرخه فشارهای اروپا و امریكا علیه ایران در حوزه انرژی بی‌تردید رابطه مستقیمی با تحولات و دگرگونیهای خاورمیانه و ناكامیهای رو به گسترش امریكا در چند نقطه محوری و استراتژیك دارد. مقامات امریكایی و اروپایی به روشنی گفته‌اند كه هدف اصلی این فشارها وادار كردن تهران به نشستن پشت میز مذاكره است. امروزه اگر پرونده هسته‌ای ایران به هر شكل حل شود، موضوعات دیگری روی میز مذاكره گذاشته می‌شود. تحرك اخیر دیپلماتیك ایران در موضوع هسته‌ای و اعلام آمادگی برای از سرگیری مذاكره با قدرتهای غربی برای برچیدن بساط پرونده اتمی از زیر پای برخی پایتختهای غربی آنهم همزمان با برگزاری دو مانور نظامی در خلیج‌فارس و شرق كشور حركتی هوشمندانه به شمار می‌رود. تشدید فشارها و تحریمها علیه ایران در شرایط كنونی متضمن پیام ویژه به ملتهای انقلاب كرده و در حال انقلاب خاورمیانه است. مفاد این پیام آن است كه اگر ملتهای عرب خاورمیانه بخواهند از الگوی ایران پیروی كنند باید از قبل در انتظار برخورد مشابه برخورد با ایران باشند. ایالات متحده از برخورد با این واقعیت جدید در خاورمیانه دوری می‌جوید كه باید با خاورمیانه جدید و نظم جدید منطقه‌ای و سیاستهای جدید روبرو شود. در غیر این صورت هم منافع این كشور در منطقه و هم اعتبار و موقعیت و هم ارزشهای ادعایی‌اش رو به افول خواهد گذاشت. اگر ملت سوریه حق دارد دولت متكی بر اراده مردم داشته باشد، ملتهای بحرین و یمن  نیز دارای همان حق هستند. وقت آن رسیده است كه ایالات متحده با رویكردهای سنتی‌اش وداع كرده و به روی واقعیتهای فوق آغوش بگشاید. تغییر استراتژی دفاعی ایالات متحده امریكا بیش از هر چیز باید متضمن تغییر باورها و رویكردهای این كشور نسبت به ملتهای دیگر است.


نویسنده

سید حسین موسوی (رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه)

سید حسین موسوی رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. حوزه مطالعاتی آقای موسوی مسائل خاورمیانه می باشد.