منطق دوگانه امريكا در قبال بحران سوريه
موضع جمهوري اسلامي ايران در قبال موج بيداري اسلامي در منطقه خاورميانه از شمال افريقا تا حوزه جنوبي خليجفارس از آغاز شروع تا به امروز با واكنشهاي متفاوت كشورهاي منطقه و كشورهاي غربي بويژه ايالات متحده امريكا مواجه بوده است. اين واكنشها هنگامي كه به بحران سوريه ميرسد شكل برجستهتري به خود ميگيرد. اگر بخواهيم اين واكنشها را با تقسيمبندي اردويي و ايدئولوژيك دستهبندي كنيم چند نكته مهم به چشم ميخورد. نخست اينكه كشورهاي عربي عضو اردوگاه ميانهرو در آغاز وقوع تحولات پرشتاب سياسي در تونس و مصر با اين تحليل كه جمهوري اسلامي ايران برنده نهايي تحولات ياد شده به شمار ميرود به تكاپو افتادند تا از نامگذاريهاي ساخته شده در غرب كپيبرداري كرده و تحولات خاورميانه را بهار عرب همراه با خصلت ضداستبدادي توصيف كنند. اين كشورها در رويكرد رسانهاي خود بر عدم وجود تشابه و وجوه اشتراك ميان هدفهاي غايي اين تحولات با مواضع و استراتژي منطقهاي انقلاب اسلامي ايران تأكيد ميكردند. نكته جالب توجه اين بوده و هست كه درصد بالايي از كشورهاي عربي عضو اردوگاه ميانهرو در زمره رژيمهاي سلطنتي بسته (نمونه عربستان سعودي) و يا جمهوريهاي غيردموكراتيك (نمونه يمن) قرار دارند. دوم آنكه كشورهاي غربي و در رأس آنها ايالات متحده امريكا كه در قبال وقوع تحولات شگرف در تونس و مصر دچار شوك شده بودند در واكنش به جانبداري ايران از موج بيداري اسلامي در منطقه تهران را به دورويي و نفاق متهم كردند. احساس واقعي كشورهاي غربي اين بود كه «محور ميانهرو عرب» كه سالها براي احداث و تقويت آن در قبال «محور مقاومت» سرمايهگذاري كرده بودند به سرعت و در برابر چشمان نگران آنها فرو پاشيده، بيآنكه در مورد آلترناتيو يا محور جايگزين انديشه كرده باشند.
با شروع تحولات داخلي كشور سوريه يعني كشور مهم و عضو محور مقاومت و متحد راهبردي جمهوري اسلامي ايران، كشورهاي غربي و باقيمانده محور ميانهرو عرب فرصت را مغتنم شمردند تا تلفات شديد وارده بر محور ميانهرو خاورميانه را با تلاش متمركز روي اوضاع داخلي سوريه جبران كنند تا حاصل جمع اين تحولات به صورت همهجانبه محور مقاومت منطقهاي به رهبري ايران را هدف قرار دهد. در نتيجه اكنون و با گذشت حدود يكسال از ناآراميهاي سوريه مشخص شده كه كشور سوريه به صحنه و بلكه جبهه رويارويي دو منطق و دو راهبرد جهاني و منطقهاي تبديل شده است. يك سوي اين جبهه كشورهاي غربي به رهبري ايالات متحده امريكا و متحدان منطقهاي آنها در خاورميانه قرار گرفتهاند و سوي ديگر آن نيمي از جامعه جهاني با محوريت روسيه، چين و هند و قدرت منطقهاي وفادار به محور مقاومت به رهبري ايران قرار دارند.
نوشته پيشروي خوانندگان گرامي ميكوشد بنيادهاي نظري جانبداري ايران از سوريه در بحران كنوني را بازشناسي كرده و به اين پرسش پاسخ دهد كه نقشه سياسي خاورميانه در نبود محور سوريه دستخوش چه تحولاتي خواهد شد؟
يكم. منطق جمهوري اسلامي ايران در جانبداري از دولت و ملت سوريه روي بنيادهايي استوار است كه مجموعه آن جنبههاي گوناگون راهبرد منطقهاي ايران را طي سه دهه اخير پوشش داده است. دولت و ملت سوريه در زمره نخستين دولتها و ملتهايي هستند كه از انقلاب اسلامي ايران و ماهيت ضداستكباري و ضدصهيونيستي آن جانبداري كردند؛ دولت و ملت سوريه در صف نخست حمايت از جمهوري اسلامي ايران در جنگ تحميلي رژيم صدام حسين قرار گرفته و در محافل جهاني و منطقهاي رسماً و عملاً در كنار ايران قرار گرفتند. نبايد از ياد برد كه موضع سوريه در جنگ تحميلي ضربه دردناكي به حيثيت رژيم صدام حسين وارد آورد؛ دولت و ملت سوريه طي چهار دهه اخير استراتژي برقراري موازنه استراتژيك قوا را با رژيم صهيونيستي برگزيده و با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق، استراتژي مقاومت و بازدارندگي را در سياستهاي منطقهاياش در پيش گرفتند؛ دولت و ملت سوريه در ايجاد و تقويت جريان مقاومت ضدصهيونيستي در فلسطين و لبنان سهم مهمي ايفا كرده و با كمكها و همراهيهاي همهجانبه ايران جبهه مقاومت عليه سياستهاي توسعهطلبانه رژيم صهيونيستي و ايالات متحده امريكا را رهبري كردند. اين واقعيت نبايد ناديده گرفته شود كه اگر جبهه مقاومت منطقهاي وجود نداشت، رژيم صهيونيستي دامنه توسعهطلبيهاي خود را تا منطقه خليجفارس گسترش ميداد؛ دولت و ملت سوريه پس از اخراج جنبش مقاومت فلسطين از لبنان در جنگ همه جانبه اسرائيل عليه اين كشور آغوش خود را به روي لايهها و سازمانهاي فلسطيني مقاومتجو گشود و با روند اوسلو در دهه نود ميلادي قرن پيشين مخالفت كردند. 17 سازمان و گروه مقاومت فلسطين در حال حاضر فعاليت خود را در مركز دمشق دنبال ميكنند. راهبردها و سياستهاي منطقهاي و بينالمللي دولت سوريه طي چند دهه اخير در بسياري از تحولات و رخدادها در حد مطابقت تمام عيار به راهبردها و سياستهاي منطقهاي ايران نزديك بود. در نتيجه و از منظر منافع ملي جمهوري اسلامي ايران، جانبداري تهران از دولت سوريه در بحران كنونياش بويژه با توجه به صفآرائيهاي موجود ميان بازيگران جهاني و منطقهاي، يك ضرورت راهبردي است.
دوم. تفاوت موجود ميان تحولات تونس و مصر و ليبي با بحران داخلي سوريه، تفاوت ماهوي و بنيادي است كه از نظر نگارنده به سرنوشت و بود و نبود آرمانهاي ملتهاي مسلمان منطقه مربوط ميشود، زيرا در كشورهايي نظير تونس و مصر هيچ سازمان و حزب و يا گرايش مشخصي به مثابه آلترناتيو رژيمهاي زينالعابدين بن علي و حسني مبارك وجود نداشت، بلكه قيام دو ملت تونس و مصر از خصلت فراگيري، بومي و غيروابسته برخوردار بود. حال آنكه بحران داخلي سوريه نه خصلت فراگير دارد و نه بومي است. شوراي ملي اپوزسيون سوريه نيز به روشني از كشورهاي خارجي براي دخالت در سوريه مطابق الگوي ليبي دعوت كرده است. اتحاديه عرب، ايالات متحده امريكا و منظومه غربي آشكارا از ضرورت كنارهگيري بشار اسد سخن گفته و سناريوهاي گوناگوني براي دخالت در اين كشور ترسيم كردند. در حالي كه اتحاديه عرب در قبال قيام مردمي بحرين و گسيل واحدهاي نظامي عربستان سعودي و ديگر اعضاي شوراي همكاري خليجفارس به اين كشور به منظور حمايت از رژيم آل خليفه سكوت مطلق كرده و در قبال انقلاب مردمي كشور يمن به ساز و كارهاي مسالمتآميز انتقال قدرت تن داده و در گذشته نه چندان دور و در قبال انقلابهاي تونس و مصر تا لحظات آخر عمر از رژيمهاي بن علي و حسني مبارك جانبداري كرد. سياستهاي دوگانه ايالات متحده امريكا و به طور كلي منظومه غرب در قبال تحولات خاورميانه براي هيچ ناظر بيطرف پنهان نيست. كافي است اشاره كنيم كه برژينسكي مشاور امنيت ملي امريكا در دوره جيمي كارتر چندي پيش آشكارا سياست واشنگتن در قبال سوريه و بحرين را منافقانه، شرمآور و بر باد دهنده بنيادهاي حاكم بر سياست خارجي ايالات متحده امريكا به شمار آورد.
در نتيجه ميتوان گفت كه تحولات داخلي سوريه محصول سناريو از پيش ساخته شده در پايتختهاي غربي با همراهي و كمكهاي مالي و پوشش منطقهاي باقيمانده محور ميانهروي به رهبري عربستان سعودي به منظور جبران پيامدهاي ناشي از خروج عملي تونس و مصر از محور اعتدال و ميانهروي است.
سوم. جمهوري اسلامي ايران از نخستين روزهاي شروع قيامها و انقلابهاي عرب از زبان بلندپايهترين مقام يعني مقام معظم رهبري آيت الله خامنهاي به گونهاي مشخص، تعريف شده و متكي بر بنيادهاي نظري و ارزشي خود اعلام كرده است كه از موج بيداري اسلامي در منطقه به شرط برخورداري از خصلت استقلالطلبانه، ضدصهيونيستي و ضددخالتهاي بيگانه جانبداري ميكند. در همين چارچوب و مطابق ديدگاه جمهوري اسلامي ايران تحولات تونس، مصر، ليبي، يمن و بحرين را در برگيرنده بخشي يا همه خصلتهاي ياد شده تلقي كرد و از اين جوامع جانبداري كرده و ميكند، اما به دلايل گفته شده و به دلايلي كه در زير ميآيد تحولات و مسائل داخلي سوريه را در چارچوب خصلتهاي ياد شده ارزيابي نكرده و نميكند.
در مقابل همه كشورهاي غربي و همه كشورهاي عرب عضو محور ميانهروي منطقه به گونهاي آشكار قيامها و موج بيداري اسلامي خاورميانه را به دو دسته بد و خوب تقسيم كردند! امريكا و گروه كشورهاي عرب خليجفارس تحولات تونس و مصر و بحرين و يمن را بد، غيرمفيد و زيانبار ارزيابي ميكردند. چنانكه گفته شد خانم كلينتون وزير خارجه امريكا يك هفته پس از قيام مردم مسلمان مصر رسماً اعلام كرد كه پايههاي رژيم مبارك از ثبات لازم براي عبور از اين بحران برخوردار است. وزير خارجه امارات عربي متحده نيز به نمايندگي از گروه كشورهاي شوراي همكاري خليجفارس در قاهره با حسني مبارك ديدار كرده و حمايت شوراي مزبور را از رژيم مصر اعلام كرد. همين كشورها تحولات ليبي و سوريه را مفيد، سازنده و دموكراتيك ارزيابي كردند و ميكنند و با تمام قوا و در همه سطوح براي به ثمرنشستن تحولات اين كشورها كوشش ميكنند، حتي با دخالت نظامي. امريكا و كشورهاي عرب خليجفارس اپوزسيون بحرين را به سازش با حكومت و پذيرش حداقل امتيازها فرا ميخوانند و در مقابل از اپوزسيون سوريه ميخواهند كه به پاي ميز مذاكره با دولت ننشينند. نكته طنزآلود در مواضع امريكا اين است كه واشنگتن خود را در بد و خوب توصيف كردن قيامهاي عرب محق ميداند، اما به روسيه، چين، هند، ايران، برزيل و ونزوئلا انتقاد ميكند كه چرا در اين موضع ايالات متحده، سهيم نميشوند؟! در واقع موضع تهران، مسكو، پكن و دهلي نو درباره اوضاع سوريه شباهت زيادي به موضع ايالات متحده امريكا در قبال قيام مردم مسلمان بحرين و يمن و در گذشته نه چندان دور ملتهاي تونس و مصر دارد. امريكا به اين دليل با قيام مردم مسلمان بحرين عليه ديكتاتوري آل خليفه مخالف است، چون ميداند كه اگر اين قيام به ثمر بنشيند، ناوگان پنجم ايالات متحده در منطقه بيميزبان خواهد شد. از ديگر سو جمهوري اسلامي ايران به اين دليل با خصلت و رويكرد تحولات سوريه مخالف است، چون ميداند كه اگر دولت بشار اسد سقوط كند، يكي از پايگاههاي مهم و استراتژيك محور مقاومت فرو خواهد پاشيد و اين مسئله به لحاظ راهبردي پيامدهاي ويرانگري براي آينده منطقه خواهد داشت. زيرا چنانكه در بندهاي فوق نيز اشاره شد، كشمكش سوريه كشمكش بر سر ديكتاتوري و دموكراسي نيست، بلكه كشمكش ميان دو راهبرد منطقهاي و كشمكش ميان دو منطق به شمار ميرود. نكته جالب اينكه كشورهاي عرب خليجفارس كه در مورد سوريه در صف اول دفاع از دموكراسي ايستادهاند، خود از رژيمها و ساختارهاي بسته، عقبافتاده و كاملاً مستبد رنج ميبرند. كافي است فقط در مورد عربستان سعودي اشاره كنيم كه همزمان با موج بيداري اسلامي در منطقه، برخي از زنان اين كشور به جرم رانندگي بازداشت شدند. عربستان سعودي، قطر، امارات متحده عربي و بحرين بايد در موضوع دفاع از دموكراسي و مردمسالاري جزو آخرين كشورهاي جهان باشند.
نویسنده
سید حسین موسوی
سید حسین موسوی رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. حوزه مطالعاتی دکتر موسوی مسائل خاورمیانه می باشد.