انقلاب های عربی و استراتژی آمریکا در حفظ توازن قوا

سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه پس از انقلاب های عربی تاثیرگذاری بر معادلات قدرت در منطقه و پیگیری سیاست سنتی خود یعنی حفظ توازن قوا در منطقه برای تامین منافع و امنیت ملی خود بوده است.
 

  پیش از این جورج دبلیو بوش رئیس جمهوری سابق آمریکا به منظور تحقق هدف اصلی استراتژی اعلام شده این کشور پس از یازده سپتامبر 2001 به دو کشور عراق و افغانستان حمله کرد تا با بر هم زدن توازن قوا در منطقه معادله قدرت در خاورمیانه را به نفع این کشور دگرگون سازد. عراق به بهانه وجود سلاح های کشتار جمعی و افغانستان به بهانه تبدیل شدن به پایگاه تروریسم از سوی آمریکا مورد حمله قرار گرفت، تا با تغییر رژیم در این کشورها گام نخست برای شکل گیری خاورمیانه جدید و تغییر در معادله قدرت در منطقه برداشته شود. اما با سقوط رزیم بعث در عراق نه تنها توازن قوای مورد نظر آمریکا میان ایران و عراق میسر نشد بلکه، با تلاش دولت شیعی در عراق برای افزایش همکاری با جمهوری اسلامی ایران، توازنی بر ضد منافع آمریکا در منطقه شکل گرفت. 
 

 جنبه دیگر از راهبرد آمریکا پس از حوادث یازده سپتامبر، تغییر رژیم های محور شرارت از طریق قدرت نرم بوده است. رهبران آمریکا معتقدند با ترویج دموکراسی در خاورمیانه و ارائه یک الگوی مناسب از یک نظام سیاسی و اقتصادی مطلوب برای حل مشکلات مردم منطقه می توان بتدریج زمینه را برای تغییر رژیم های مستبد که با آمریکا روابط دوستانه ندارند فراهم کرد. البته آمریکائی ها بر این نکته تاکید می کنند که استفاده از ابزارهای نرم در صورتی هدف های استراتژی این کشور را محقق خواهد کرد که در نهایت به تغییر رژیم های مورد نظر در خاورمیانه بیانجامد.
 

وقوع انقلاب های عربی در خاورمیانه در آغاز با توجه به ایجاد صف آرایی جدید میان بازیگران منطقه ای چون ایران، ترکیه، عربستان و اسرائیل با هدف هدایت تحولات جهان عرب در جهت منافع خود در خاورمیانه و بازیگران فرامنطقه ای چون روسیه، چین، آمریکا و اتحادیه اروپا با هدف مدیریت تحولات جهان عرب در جهت تغییر معادله قدرت در خاورمیانه به نفع خود به صورتی بود که می توانست توازن قوا را به ضرر منافع آمریکا در منطقه تغییر دهد. به دلیل آنکه وقوع انقلاب های عربی که عمدتا بر علیه رژیم های استبدادی طرفدار آمریکا بود مورد استقبال رهبران بازیگران منطقه ای چون ترکیه و ایران قرار گرفت. 
 

اما با ورود سوریه به معادلات منطقه و شروع ناآرامی ها در این کشور آمریکائی ها به طور جدی وارد عمل شدند تا با فشار بر رژیم اسد و سرنگونی او توازن قوا را به نفع قدرت های منطقه ای دوست آمریکا و در جهت ازبین بردن نفوذ فزاینده جمهوری اسلامی ایران در منطقه بر قرار کنند. 
 

 آنچه که به راهبرد آمریکا به عنوان یک قدرت فرامنطقه ای برای تاثیر گذاری بر تحولات منطقه پس از وقوع بحران در سوریه کمک کرد سیاست ها و مواضع دولت اسلامگرای ترکیه در قبال تحولات و نا آرامی ها در این کشور بود. دولت ترکیه در چارچوب استراتژی قدرت نرم خود به حمایت از اعتراضات برخی ازگروه های معارض در داخل سوریه پرداخت. این در حالی بود که جمهوری اسلامی ایران به عنوان حامی و پشتیبان رژیم اسد ظاهر شد.
 

 این وضعیت از یک سو  زمینه های همکاری و همراهی دو قدرت مهم منطقه ای نوظهور یعنی ترکیه و ایران را برای حل و فصل منطقه ای مشکلات و بحران های موجود از بین برد. از سوی دیگر به آمریکا کمک کرد تا ترکیه را برای اجرای سیاست های منطقه ای خود به عنوان یک بازیگر مهم منطقه ای به رسمیت بشناسد. 
 

 اما با حمایت قاطع جمهوری اسلامی ایران از رژیم حاکم بر سوریه به عنوان محور مقاومت و ورود جدی روسیه و چین به عنوان دو بازیگر فرامنطقه ای، تحولات سوریه شکل دیگری از توازن قوا را در منطقه رقم زده است. روسیه و چین تا به امروز در برابر تقاضاهای غرب برای دخالت نظامی در این کشور  ایستادگی و از تصویب قطعنامه های ضد سوری در شورای امنیت جلوگیری کرده اند. 
 

به نظر می رسد آنچه اکنون در سوریه در حال رخ دادن است و با صف آرائی قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای در قبال آن، دورنمای متفاوتی از شکل گیری معادله جدید قدرت نه صرفا در خاورمیانه بلکه در سطح نظام بین الملل را نشان می دهد. از یک طرف ترکیه و جمهوری اسلامی ایران به عنوان دو کشور مهمِ منطقه ای تلاش خواهند کرد تا تحولات منطقه را در راستای منافع منطقه ای خود هدایت کنند، امری که می تواند نوعی رقابت و سطحی از ناامنی منطقه ای را موجب شود.
 

 ازسوی دیگر قدرت های فرامنطقه ای نیز برای گسترش نفوذ منطقه ای خود تلاش خواهند کرد تا نوع جدیدی از توازن قوا را در منطقه حاکم کنند که تنها برنده آن غرب و آمریکا نباشد. باید گفت آنچه که اکنون به عنوان درگیری و جنگ در سوریه جریان دارد در واقع تلاشی است که به نیابت از قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای برای برقراری یک توازن جدید قدرت در منطقه و جهان صورت می گیرد.
 

آمریکا در استراتژی خود در سیاست خارجی همواره به اصل توازن قوا به عنوان یک اصل مهم برای تامین منافع خود در منطقه از جمله تضمین جریان آزاد نفت و انرژی و حفظ امنیت اسرائیل نگاه کرده است. بنابراین یکی از عناصر اصلی استراتژی کلان آمریکا در منطقه خاورمیانه بعد از بروز انقلاب های عربی حفظ توازن قوا و به نوعی تسلط بر معادلات منطقه است.


نویسنده