ریشه های ناکامی روند دموکراسی سازی در خاورمیانه

کشورهای خاورمیانه در حال حاضر دموکراسی های ناکامی را تجربه می کنند که قادر به بروز عملکرد معمول و منطقی یک نظام سیاسی از خود نیستند. علت این موضوع از یک سو وابسته به ساختار درونی یعنی نظام اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این کشور ها است. از سوی دیگر به عوامل بیرونی و انتظارات و مداخلات قدرت های موجود در نظام بین الملل و کشورهای ذینفع وابسته است.

 

کشورهای خاورمیانه با وجود آنکه به لحاظ ساختاری بسیاری از نهادها و سازمان های نظام دموکراتیک را در خود جای داده اند و از قانون اساسی دموکراتیک برخورداند اما هیچگاه نتوانسته اند بروندادی دموکراتیک از خود نشان داده و با پایبندی به نتایج انتخابات گردش قدرت مسالمت آمیز داشته باشند و به حقوق اقلیت شکست خورده متعهد باشند. در واقع این دموکراسی های ناکام نتوانسته اند در سطح ملی و در میان نیروهای سیاسی نوعی توازن قوا ایجاد کنند، به گونه ای که از درون این توازن قوا ثبات، آرامش و پیشرفت بیرون آید و نهایتا آینده کشور و ملت را تضمین کند. 

 

 ناکامی دموکراسی سازی در خاورمیانه تحت تأثیر عوامل داخلی و بین المللی است. به لحاظ داخلی ابتدا باید این موضوع را در نظر داشت که دموکراتیک شدن سطحی از توسعه یافتگی است و توسعه زمانی اتفاق می افتد که شاخصه های مختلف با هم و در ارتباط متقابلشان به تکامل برسند. این شاخص ها در بر گیرنده بخش های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی یک ملت است که هم زمان با بهبود وضعیت آن ها رشد دموکراسی و ارزش های دموکراتیک را نیز تجربه می کنند؛ اتفاقی که در کشورهای خاورمیانه عملا نه تنها نیافتاده بلکه اساسا شاهد عکس این رویدادها هستیم.

 

دموکراسی عینیت یافته قرارداد اجتماعی است. در نتیجه قرارداد اجتماعی، کل حقوق جامعه به دولت واگذار نمی شود و حاکمیت کماکان در جامعه نهفته است. تنها بر اساس قرار داد اجتماعی جامعه به دولت این قدرت و اختیار را می دهد که در جهت منافع او کارهایی را که نیازمند اقدام اقتدار عمومی است انجام دهد. اما آنچه که ما از تولد دموکراسی ها در خاورمیانه می بینیم محصول یک قرارداد اجتماعی برای مدیریت عرصه عمومی نیست. تجربه دموکراسی های ساخته شده در خاورمیانه نشان می دهد که ایجاد نظام دموکراتیک - به معنای ایجاد قانون اساسی و سازو کارهای دموکراتیک- به خودی خود ارزش های دموکراتیک را به همراه نمی آورد بلکه می تواند بسیاری از رفتارهای قبیله گرایانه، تبعیض نژادی و رفتارهای ضد بشری و ضد دموکراتیک را به رقابت برای کسب قدرت منتقل کند.

 

 در چنین حالتی پیروز انتخابات دیکتاتوری است که قدرت خود را به نام دموکراسی ثبت و معرفی می کند، اما سیاست های رفتاری او هیچ ارتباطی با دموکراسی ندارد. از سوی دیگر جناح شکست خورده نه تنها پیروزی رقیب را چندان به رسمیت نمی شناسد بلکه روی به انواع ضدیت با جریان پیروز می برد تا جایی که یا خود در انواع خشنوت ها مشارکت می کند و یا از مقابل آن با اقماض می گذرد.

 

از لحاظ عوامل بین المللی، تجربه دمکراسی سازی ایالات متحده و شرکای استراتژیک آن در خاورمیانه نشان می دهد که اولویت آمریکا در کوتاه زمانی از ایده آل های "دموکراتیک" به اولویت های "امنیتی" تغییر پیدا می کند. در این راستا ایالات متحده دولتی توتالیتر را که بتواند امنیت را برقرار کند بر چرخش دموکراتیک قدرت- به عنوان یکی از ارکان نظام دموکراتیک- ترجیح می دهد. تلاش این کشور در راستای جلب حمایت های خارجی برای چنین دولت هایی و تثبیت آن ها در نظام بین الملل موجب می شود بر قدرت مضاعف این دولت ها افزوده شده و هر چه بیشتر چرخش قدرت را با چالش مواجه کند. 

 

عملکرد آمریکا در عراق و افغانستان به خوبی نشان می دهد که ایده آل دموکراتیک ایالات متحده در بستر چالش های امنیتی نه تنها به چرخش دموکراتیک قدرت منجر نشد بلکه هر چه بیشتر بر قدرت دولت مستقر افزود. علاوه براین وظیفه این دولت نه تنها بر تضمین دموکراسی و آزادی قرار نگرفت بلکه تامین امنیت به هر روش و با هر ابزاری به موضوع اصلی تبدیل شد.

 

دموکراسی های متولد شده از بطن تحولات موسوم به بهار عربی نیز از این امر مستثنی نیستند. دموکراسی در این کشورها به دلیل دوگانه بودن "ساختار اجتماعی" و "ایده آل های قدرت های خارجی" موجب شده نه تنها به دموکراسی فرصت تثبیت و پایداری داده نشود، بلکه ناکارآمدی نظام سیاسی افزایش یابد و از درون آن ناامنی و اختلال در زندگی روزمره به عنوان بخش جدایی ناپذیر وضعیت حکمرانی در این کشورها بیرون بیاید. تحولات اخیر در کشور مصر نمونه خوبی برای این مدعاست؛ چنانکه کودتای اخیر و نوع مواجه قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای با آن نشان داد که راه دموکراسی برای این کشور بسیار دشوار و بحرانی است و در کوتاه زمان غیر ممکن می نماید.

 

در مورد سوریه نیز که این روزها مجددا بحث حمله نظامی به آن برجسته شده است باید به این نکته توجه داشت که در صورت وقوع جنگ حداقل به دو دلیل دموکراسی در این کشور برقرار نخواهد شد. اول اینکه چنانکه از شواهد بر می آید مسئله امنیت و ثبات سیاسی به سرعت تبدیل به چالش اول سوریه می شود و دول خارجی که در تغییر رژیم در سوریه نقش داشته اند به ناچار تلاش می کنند از اقتدار دولتی برای سرکوب مخالفان و معارضان قدرت و برقراری امنیت دفاع کنند. ائتلاف های شکننده ای که بر سر تغییر رژیم شکل گرفته است، در زمان تشکیل دولت چالش های فراوانی را برای پایداری سیاسی ایجاد خواهد کرد.

 

دوم آنکه دولت آینده سوریه برای بازسازی ویرانی های ناشی از جنگ به سرعت درخواست کمک از دول حامی خواهد کرد. اعطای کمک خارجی در گرو تشکیل دولتی مقتدر در این کشور است. یقینا این اقتدار در کوتاه مدت از بطن دموکراسی و رقابت آزاد و چرخش قدرت بیرون نخواهد آمد و دولت مقتدر ناچار است برای تثبیت حاکمیت خود دست به سرکوب معترضان و مخالفان قدرت بزند.

 

 ضمن آنکه نباید فراموش کنیم که در افغانستان کمک های خارجی در کنار ضرورت های آن به خودی خود توازن قدرت را به نفع جریان حاکم برهم زده است و عملا تبدیل به رانتی برای کرزای شد که به پشتوانه آن بتواند بر رقبای سیاسی چیره شود و این به خودی خود چالش مهمی بر سر راه دموکراسی است.

 

به طور کلی آنچه در شرایط فعلی اهمیت دارد این است که قدرت های بزرگ باید در ایده خوشبینانه خود مبنی بر دموکراسی سازی در خاورمیانه تجدید نظر کرده و بر مبنای واقعیت های موجود بدان بنگرند. چالش های درونی کشورهای خاورمیانه نشان می دهد که دست یابی به دموکراسی نیازمند یک روند نسبتا طولانی در این کشور ها است؛ دموکراسی سازی با استفاده از زور و بدون حاکم شدن ارزش های دموکراتیک تاکنون هیچ تجربه موفقی از خود بر جای نگذاشته است و متاسفانه روند فعلی به هر شکل امنیت و ثبات را  به اولویت این کشورها تبدیل کرده و می کند. 


نویسنده