گروه مطالعاتی خاورمیانه و قدرت های بزرگ

خاورمیانه عربی: بازتعریف رابطه دولت و جامعه

روز چهار شنبه 15 آبان ماه 1392، نشست دیگری از مجموعه نشست های گروه مطالعاتی "خاورمیانه و قدرت های بزرگ"  پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه با موضوع  "خاورمیانه عربی: بازتعریف رابطه دولت و جامعه" با حضور دکتر حسین دهشیار مدیر گروه و همچنین اعضای گروه و برخی دانشجویان مقطع دکتری و کارشناسی ارشد برگزار شد.
 
نکات مطرح شده در این نشست به شرح ذیل می باشد: طی سال های اخیر، در حالی شاهد حضور مستقیم آمریکا در منطقه از طریق جنگ افغانستان، عراق، لیبی و حضور غیر مستقیم در سوریه می باشیم که ایالات متحده در دوران جنگ سرد، فقط با دو کشور کره و ویتنام به دلیل مقابله با ابرقدرت شوروی وارد جنگ شد. اما پس از فروپاشی شوروری در سال 1991 و از بین رفتن تهدید موجودیتی علیه آمریکا، ما شاهد وقوع چندین جنگ با حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه هستیم که به دلیل برخورداری از منابع گسترده اقتصادی و دارا بودن ارزش هایی که امریکا، آن ها را ماهیتاً ضد غربی می داند، در مقایسه با سایر مناطق، بیشتر مورد توجه و نفوذ غرب می باشد.
 
برای پاسخ به چرایی وقوع جنگ ها در منطقه خاورمیانه طی سال های اخیر با حضور آمریکا، سه نظریه مطرح می شود: نظریه اول؛ نگاه از بیرون به درون است که معتقد است ساختار نظام بین الملل و سیاست های قدرت های بزرگ، علت وقوع این جنگ ها هستند. نظریه دوم؛ نگاه به درون است که ویژگی های بومی منطقه را علت می داند. نظریه سوم؛ با نگاهی بینابینی، تنیدگی عوامل بیرونی و درونی در یکدیگر را عامل اصلی می داند. 
 
صاحب نظران معتقدند پس از سال 1991، بیشتر مردم خاورمیانه عربی، مشکل اساسی را نه غرب و دخالت بیگانگان، بلکه بی کفایتی دولتمردان خود و ویژگی های درونی می دانندکه در ان دو مؤلفه ساختار مادی یعنی تشکیلات سیاسی، نظامی و اقتصادی حکومت ها  و مؤلفه ساختار اجتماعی یعنی فرهنگ و ایده حاکم   مطرح می باشند. بر اساس مؤلفه ساختار مادی، دولت مقصر اصلی ایجاد زمینه ضعف کشور و وقوع جنگ می باشد و طبق مؤلفه ساختار اجتماعی، فرهنگ حاکم بر این منطقه، مهم ترین عامل به شمار می رود. اما باید در نظر داشت که این دو مؤلفه، مکمل یکدیگر بوده و هر کدام در بستر دیگری شکل گرفته و تقویت شده است.
 
زمانی که کشورهای عربی بر روی نقشه شکل گرفتند، بین دولت و جامعه، میثاقی جهت اداره کشور به وجود آمد که می توان از آن، با عنوان میثاق اقتدارگرایی نام برد. طبق این میثاق، تأمین امنیت فیزیکی با تأکید بر مقابله با تهدید خارجی، بر عهده دولت قرار گرفت و جامعه نیز با توجه به پیشینه تاریخی مستعمراتی و اهمیت تأمین امنیت، به تأمین منابع مورد نیاز آن پرداخت. اما پس از گذشت چندین دهه، مردم متوجه شدند که دولت از انحصار قدرت امنیتی و نظامی برای آسیب رساندن به خود آن ها استفاده کرده است .از این رو به مرور شاهد تضعیف و از بین رفتن پایگاه اجتماعی دول عربی نزد مردم و در مقابل، استفاده از زور و خشونت توسط آن ها علیه مردم می باشیم. بنابراین به جای اینکه شاهد وجود دولت های قوی  (Strong) به لحاظ کارکرد مناسب سیاسی، اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و ... در منطقه خاورمیانه عربی باشیم، شاهد دولت های اصطلاحاً خوف آور (Fierce) هستیم که به سرکوب شهروندان خویش اقدام می نمایند. 
 
باید در نظر داشت توجیهی که قبل از سال 1991  به دلیل وجود اتحاد شوروی در خصوص دخالت عوامل خارجی برای سرکوب داخلی مورد استفاده دولت مداران عربی قرار می گرفت، دیگر پس از 1991 و پایان جنگ سرد کاربردی ندارد. در این میان، غرب و آمریکا، از فرصت مشکلات داخلی در این کشورها و وجود اقتدارگرایی  استفاده نموده و جهت تضعیف و بی ثباتی منطقه و گسترش نفوذشان، اقدام نمودند. طبق تئوری "مرکز خالی"، اجماع نظری در گام اول میان نخبگان و در گام دوم، میان نخبگان و مردم در خصوص مسیر حرکت وجود ندارد؛ این گونه است که مرکز خالی، با دخالت خارجی  روبروست و یا با آشوب ها و بحران ها پر می شود. از این رو می توان گفت، کشورهای عضو اتحادیه عرب، به خصوص عربستان، با توجه به کارکرد حکومت و عوامل داخلی، دارای استعداد بحران پذیری می باشند. اما آن چه که تاکنون مانع از وقوع بی ثباتی در برخی این کشورها شده است، معادلات منطقه ای و بین المللی می باشد؛ معادلاتی که که با توجه به متغیر و زمینه موجود، نمی توانند تضمینی برای بقاء حکومت کشورهای عربی در آینده باشند. 
 
گزارش: زهرا محمودی پژوهشگر مهمان و دبیر گروه مطالعات خاورمیانه و قدرت های بزرگ.