بهار عربی و طرح خاورمیانه بزرگ

روند تحولات بهار عربی که نتیجه خیزش های مردمی منطقه خاورمیانه با هدف دستیابی به شاخص هایی چون آزادی، دمکراسی، اصلاحات سیاسی- اقتصادی و حصول جامعه مدنی بوده این سوال را در ذهن متبادر می سازد که آیا طرح خاور میانه بزرگ با اهدافی مشابه تحولات خاورمیانه به ثمر نشسته است؟ به نظر می رسد به رغم تلاش ها در جهت طرح خاورمیانه بزرگ، شرایط فعلی خاورمیانه جشم انداز متفاوتی را از این طرح نمایان می کند. چشم انداز متفاوتی که توانسته تنها بسیاری از معادلات منطقه ای را تغییر دهد.

طرح خاورمیانه بزرگ،  در 12 دسامبر سال 2002 بعد از حمله تروریستی 11 سپتامبر توسط کولین پاول برای اصلاحات سیاسی- اقتصادی در کشورهای منطقه خاورمیانه مطرح شد و از سوی سیاستمداران غربی به این دلیل استقبال شد که می پنداشتند شرایط سیاسی-  اقتصادی خاورمیانه عامل اصلی رشد تروریسم است و مسبب اصلی این شرایط نیز صرفا دولت های دیکتاتور و ناکارامدی هستند که از عهده خواست های اقتصادی  سیاسی مردمشان بر نیامده و فقر آنها را به سمت عملیات تروریستی می کشاند.

چنانچه در ابتدا ایالات متحده در راستای انجام این طرح و در روند تحولات عربی موسوم به بهار عرب دوستان قدیمی و فادار خود را از بن علی در تونس تا حسنی مبارک در مصر را قربانی این طرح کرد و در واقع صحنه اول منطقه به نمایش درآمد.

صحنه دوم اینگونه بود که بدنبال سقوط رزیم های دیکتاتور در منطقه این حرکت دومینویی هنگامی که به سوریه رسید، معادلات منطقه ای را به سمت و سوی دیگری هدایت کرد. چنانچه کشورهایی با پتانسیل قدرت منطقه ای مانند ایران، عربستان و ترکیه نیز وارد عرصه بازی شدند. کارزاری که در آن ایران، حزب الله و عراق در حمایت از رژیم اسد و ترکیه، قطر، اسرائیل و عربستان در جبهه موسوم به ارتش آزاد سوریه در صف حامیان منطقه ای مخالفان اسد جای گرفتند. هر یک از این کشورها با اهداف خاص و در راستای منافع و علایق ملی خود وارد این جناح بندی ها شدند. به این ترتیب که برای اسراییل امنیت و ادامه موجودیت، برای ترکیه ارتقای نقش منطقه ای و برای ایران حمایت از محور مقاومت از الویت های اساسی بشمار می رفت.

از سوی دیگر کشورهای فرامنطقه ای نیز سکوت نکرده و به تصمیم گیری های جدید منطقه وارد شدند. اینگونه که روسیه که در مسئله لیبی خود را بازنده می پنداشت زمان را از دست نداده  ناوهای جنگی خود را وارد مدیترانه کرد. زیرا این عمل را برای حفظ پایگاه دریایی خود در بندر تارتوس در سواحل مدیترانه ای سوریه که از علایق استراتژیک روسیه محسوب می شود، ضروری می دانست. مهمتر آنکه  این علایق تا آن زمان توانسته بود تمایل مسکو را برای جلوگیری از فعالیت های جهانی آمریکا توجیه کند.

در این میان ایالات متحده که همواره اظهار می کرد که قصد دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه را ندارد، در پی نقش یک قدرت جهانی واکنش نشان داده و به دنبال استفاده اسد از سلاح شیمیایی علیه مردم خودش ابتدا آمادگی اش را برای حضور نظامی در سوریه اعلام کرده، اما سرانجام با یک سیاست دیپلماتیک با همراهی روسیه و با قرار امحای سلاح های شیمیایی سوریه مسئله خاتمه یافت. نتیجه این عمل تثبیت اهداف منطقه ای ایران و نارضایتی جبهه مخالف آن به خصوص عربستان شد. ترکیه نیز که تا این زمان در راستای اهداف منطقه ای امریکا حرکت کرده بود، دچار یاس و سرخوردگی شد و دیگر کشورهای عرب منطقه مانند قطر و مصر نیز کماکان احساس کنار گذاشته شدن از سوی غرب را تجربه کردند.

اما صحنه سوم بدنبال تماس تلفنی ریاست جمهوری های ایران و آمریکا شکل می گیرد. پیامد حاصل از این عمل به صورت امواج دایره ای حاصل از پرتاب سنگ در آب، خاورمیانه را دربرگرفت. به این ترتیب که یک بار دیگر عربستان به این سمت حرکت کرد که بهترین دوستش با رقیب اصلی اش در حال دوستی و نزدیک شدن پس از سه دهه است. این واکنش ها توانست نگاه عربستان را به سوی روسیه برگرداند. البته عربستان در این سمت و سو گرفتن تنها نبود بلکه کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس نیز از این دوستی و گرمی روابط ناخشنود بودند.

نزدیک شدن آمریکا و ایران برای اسرائیل نیز که همیشه در مقابل رویکرد خصمانه و دشمنی ایران از حمایت امریکا برخوردار بود، غیر قابل تحمل بوده و به نقشه سیاسی جدید در حال طرح منطقه معترض است. در این میان فرانسه نیز با یادآوری نفوذ تاریخی در منطقه شامات فرصت را غنیمت شمرده و در صحنه سیاسی خاورمیانه حضور یافته است.  این کشور با نزدیک شدن به اسرائیل تلاش دارد جای خالی آمریکا را پر کرده و سیاستهای بهتر و همپیمانی مستحکمتری نسبت به امریکا را نوید دهد.

در مجموع برای بهار عربی و طرح خاورمیانه بزرگ سه پیامد از قبل پیش بینی نشده را می توان در نظر گرفت: اول آنکه حاصل کار نتوانست اهداف اولیه طرح را به ثمر برساند زیرا نه تنها کشورهای منطقه در داخل، موفقیت های سیاسی و اقتصادی خاصی را کسب نکردند بلکه با سرباز کردن اختلافات ریشه ای قومیتی و مذهبی "امنیتی" را که در حضور حاکمان خلع ید شده داشتند را از دست دادند. به جرات می توان گفت تنها عملکردی که به موازات طرح انجام شد تنها همین سرنگونی حکام منطقه بود و رخدادهای بعدی منطقه نقطه اتصال طرح را به منطقه پاره کرد و هیج جا اثری از بهبود اوضاع داخلی کشورهای حاکم از دست داده دیده نشد.

دوم آنکه با توجه به تغییرات وسیع در منطقه خاورمیانه و کشورهای عربی بخصوص هنگامی که شورش های مردمی برای پایین کشاندن دیکتاتورها به سوریه رسید، کشورهای قدرتمند منطقه همچنان مشغول رقابت برای دستیابی به قدرت بیشتر بوده و در این روند سیاست های خارجی خود را عمدتا قربانی حاکمیت های داخلی می نمایند.

سومین پیامد را هم می توان در یارگیری های جدید و بی سابقه کشورهای منطقه در کنار قدرت های فرامنطقه ای دانست. بنابراین روند واقعیت های موجود در منطقه نشانگر تداوم رقابت ها میان بازیگران منطقه ای و فرا منطقه ای می باشد.

 در نهایت طرح خاورمیانه بزرگ کولین پاول و همچنین جنبش های مردمی بهار عربی با دور شدن از اهداف اولیه که همانا ایجاد دمکراسی و توسعه انسانی در سایه رفاه سیاسی- اقتصادی بود، تنها توانسته اند به اندازه ای معادلات منطقه را برهم زند که منطقه هر روز منتظر حوادثی جدید و غیرمترقبه بوده که بطور مدام نیاز به بازبینی مجدد داشته باشد


نویسنده