بازنمایی رویکردهای استراتژیک غرب در تحولات خاورمیانه
سیر تحولات سیاسی در حوزه عربی اسلامی خاورمیانه به سمت هماهنگی و همراهی با سیاستهای منطقهای ایالات متحده آمریکا و ائتلاف بقایای دیکتاتورهای به جای مانده عربی پیش می رود. در این راستا این موضوع قابل پیشبینی است که باید منتظر شکلگیری تدریجی نوعی از حاکمیتهای سیاسی سکولار و بویژه برگرفته از ایدئولوژی وهابیت و سلفیسم در ساختارها و نظامهای سیاسی دگرگون شده این قبیل از کشورها باشیم.
حوزه عربی-اسلامی خاورمیانه با شرایط خاص استراتژیکی همواره بخش جدایی ناپذیری از دیدگاهها و طرحهای قدرتهای جهانی به خصوص آمریکا بوده و امروزه نیز به میدانی برای صورتبندی جدید در نظام روابط بینالملل تبدیل شده است. تردیدی وجود ندارد که با دگرگونیها و تحولات اخیر در خاورمیانه، نحوه شکلگیری ساختار سیاسی در حوزه عربی- اسلامی خاورمیانه، یکی از عوامل نگرانی قدرتهای ذینفوذ جهانی خواهد بود.
علت اصلی گسترش اعتراضهای عمومی در حوزه عربی اسلامی خاورمیانه و حتی شمال آفریقا، چرخش در سیاستهای جهانی و به ویژه منطقهای ایالات متحده آمریکا است که از حمایت آشکار دیکتاتورها به سمت حمایت از دموکراسیهای هدایتپذیر تغییر یافته است. بهنحوی که ضمن استمرار نگرشهای هژمونیک با ترویج بینظمیهای گوناگون و هدفمند در قالب استراتژی جنگ نرم که متناسب با مجموعهای از اوضاع و شرایط متعدد هر یک از کشورهای این حوزه طراحی گردیده است، عملاً تضمین امنیت بهینه برای اسرائیل و کنترل بیشتر بر مجاری تولید، توزیع و مصرف نفت را به ارمغان می آورد.
سیر نظریهپردازیها، تدوین و آزمایش استراتژیهای متعدد از سوی قدرتهای بینالمللی در ائتلاف با قدرت برتر جهانی برای ایجاد یک هژمونی و سلطه تمام عیار جهانی از پایان جنگ جهانی دوم با خروج ایالات متحده آمریکا از انزوای سیاسی- بینالمللی آغاز گردیده است. این تحول، تا روزگار کنونی حاکی از جستجوی ناامیدانه آمریکائیهای به ویژه در دهه 1980 و بعد از افول روسها برای یافتن یک دشمن جدید، همواره داستانی سرگرم کننده بوده که با بهرهبرداری بهینه از مقوله هراس افکنی بینالمللی اهداف استراتژیک متعددی را تعقیب نمودند و با خاتمه جنگ سرد به صورت مکرر سخن از نظم نوین جهانی به میان آورند.
روند تحولات متعدد در خاورمیانه حاکی از آن است که چهار مولفه اساسی نفت، بازار، فرهنگ سیاسی و ژئوپلیتیک همواره در شکلدهی به تغییرات در این فضای سیاسی- جغرافیایی نقش داشتهاند. همچنین در ادوار متعدد، اولویت این مؤلفهها نسبت به یکدیگر در نگرشهای استراتژیکی قدرتها متغیر بوده است. در دوره معاصر این عرصه به عنوان تثبیت ساختار در حال گذار نظام بینالمللی، مورد توجه ویژه بازیگران قدرتهای بزرگ قرار گرفته است. از این رو در این دوره با آشکار شدن علایق استراتژیک قدرتها نسبت به مناطق سوقالجیشی و ضرورت طراحی معادلات جدید در عرصههای بینالمللی، این منطقه به بخش جدایی ناپذیر در دستورالعمل اجرایی استراتژی جهانی تبدیل شده است.
از سوی دیگر، برداشت مسلط در بین محافل تحلیلی و خبری این است که علت همه مسایل و مشکلات در خاورمیانه در اختلافات قومی، مذهبی، سرزمینی و اقتصادی و نیز در حاکمیتهای سنتی و رژیمهای دیکتاتوری حاکم بر کشورهای این منطقه نهفته است. اما واقعیت این است که خاورمیانه در دو قرن اخیر همواره صحنه درگیریهای بیوقفه نیروهای خارجی برای بهرهبرداری از منابع و ذخایر و نیز موقعیت راهبردی منحصر به فرد این منطقه بوده است.
نکته مهم اینکه در این رابطه طرفهای غربی همیشه برنده بودهاند، زیرا در زمینه بازیهای پشت پردهای که ماهیت سیاست در این قبیل مناطق را تشکیل میدهند، غربیها بسیار ماهر هستند. طبیعی است که اگر بعضی از کشورهای این مناطق بخواهند نقش مستقلی بازی کنند، غرب با این تدبیر مخالفت کرده و مباحث جدیدی را درباره عدم رشد نخبگان ملی و محلی و نیز پیچیده بودن مشکلات محیطی در این قبیل مناطق ساخته – پرداخته و تبلیغ میکنند.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، خاورمیانه به داغترین نقطه جهان تبدیل شده است. تسلط آمریکا بر این حوزه باعث میشود تا این کشور بتواند کنترل منابع انرژی را که شاهرگ حیاتی اروپا و شرق دور (چین، ژاپن، کره) به شمار میآید، تحت کنترل خود درآورده و فضای لازم را برای دستیابی به یک توازن قدرت مطلوب و نیز حمایت از اسرائیل فراهم نماید.
عمده منافع ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه عبارتند از: دسترسی و سیطره بر منابع تولید نفت و انرژی و راههای انتقال سایر منابع ثروت، اشراف موثر بر مجموعه اوضاع و شرایط حاکم بر سواحل مدیترانه، تامین امنیت مطلوب برای اسرائیل، حفظ و تامین ثبات کشورهای همسو در این حوزه، کنترل و هدایت بهینه فعالیتهای مجازی و تنظیم یک فضای مجازی هدفمند برای کاربران اینترنتی در قالب شبکههای اجتماعی که به منظور تحقق اهداف ترسیم شده در استراتژی جنگ نرم طراحی گردیده است. با این وجود، همگام با سرعت تغییر و تحولات در خاورمیانه و بویژه با سقوط زود هنگام برخی از دیکتاتورهای وابسته غربی، عملاً بسترهای تهدید مشروعیت ملی و بینالمللی رژیم صهیونیستی اسرائیل و تضعیف جایگاه و عمق استراتژیک این رژیم فراهم گردیده است.
با این فرایند، در جریان تحولات کنونی خاورمیانه، ایالات متحده آمریکا با بکارگیری سیاست دیپلماسی عمومی در استراتژی جهانی و سازماندهی و نهادینه کردن آن در سیاستهای منطقهای، تلاشهای خود را معطوف به هدایت و کنترل بهینه سایر قیامهای احتمالی و حفظ و تقویت نظام سیاسی حاکم بر عربستان سعودی نموده است. در این راستا به نظر میرسد که اولویت اصلی ائتلاف قدرتهای غربی با همراهی مالی آلسعود و آلثانی (عربستان و قطر) بر ایجاد تنشها و درگیریهای قومی و مذهبی، تجزیه و ایجاد ناآرامی های داخلی در کشورهای هدف میباشد، تا بستر مناسب جهت ایجاد دگرگونیهای هدفمند در مسیر مطالبات عمومی فراهم گردد. به گونهای که توجه و خواستههای مردمی از تغییرات بنیادین در نظامهای سیاسی و حاکمیتی وابسته، به درگیریهای داخلی و فرسایشی معطوف شود و به تدریج مصادره به مطلوب نیز در انقلابهای مذکور صورت پذیرد.
تمرکز بیش از پیش غرب بر تحولات کنونی این حوزه بیشتر از آن جهت است که این دگرگونیها عملاً با موج گستردهای از اعتراضات و بحرانهای اقتصادی و سیاسی در سطح قارههای اروپا و آمریکا گردیده. از این رو قدرتهای غربی برای کنترل و هدایت قیامهای مردمی در این حوزه، سعی بر آن دارند تا ضمن بهرهبرداریهای متناسب سیاسی در امور داخلی از جمله در انتخابات، اوضاع و شرایط کلی در کشورهای این حوزه و بویژه صاحبان ذخایر نفتی را به نحوی ترسیم نماید که انتقال و هدایت سریع نقدینههای ارزی و مالی این کشورها به سوی غرب صورت گیرد.
بسیاری از استراتژیستها و سیاستمداران آمریکایی معتقدند که «جریان اصلاحات در خاورمیانه باید از دروازه اسلام مورد نظر آن ها عبور کند.» برای تحقق این مهم ترکیه از دیدگاه سیاستگذاران آمریکایی دارای یک نقش محوری میباشد. نقشی که آنکارا نیز از آن بهعنوان یک عامل اساسی برای ارتقاء جایگاهش در معادلات آینده این حوزه بهرهبرداری میکند. از این رو با توجه به عمق روابط استراتژیک میان دو کشور آمریکا و ترکیه و نیز معادلات گسترده این دو کشور در حوزههای منطقهای و جهانی بهنظر میرسد که گزینه جامع در طراحی و ترویج نوع و حاکمیت و نظام سیاسی قابل اجرا برای کشورهایی که درگیر تحولات شدهاند، استفاده از الگوی حاکمیتی کشور ترکیه میباشد. در همین راستا آمریکا تلاش می کند، بحران در هر کشوری در خاورمیانه را با توجه به شرایط موجود و فرهنگ و تاریخچه همان کشور مدیریت و هدایت نماید تا در نهایت ضمن ممانعت از هرگونه نظامسازی مردمی، منجر به ایجاد مجموعهای از دولتهای ناتوان و ضعیف در سطح منطقه گردد.
براساس تجربیات دهههای اخیر، روابط آمریکا با کشورهای خاورمیانه همانند جادهای یک طرفه است که فقط حکام و سیستمهای سیاسی وابسته از آن منتفع میشوند و ابداً به منافع ملی متقابل و مطالبات ملتها توجهی نمیشود. پس هرگونه تصمیمگیری و یا مشارکت موثر مردمی که در این کشورها صورت گیرد، به گمان آمریکا خلاف منافع استراتژیکی آن کشور بوده و تحت هر شرایطی تلاش میشود تا در جهت منافع آمریکا کنترل و یا هدایت شوند. از این رو قدرتهای غربی ضمن بازنگری در روند گذشته، از یکسو با اتخاذ سیاستهای هدفمند از جمله گسترش بینظمی و تجزیه در ابعاد گوناگون این جوامع و از سوی دیگر با ترویج وهابیت و تفکر سلفیگری که از طریق ارائه طرحهای توسعهای و حمایت مالی عربستان سعودی صورت میگیرد، در تلاش هستند تا زمینههای حضور و تقویت روابط فی مابین را فراهم نمایند و مانع از تسلط کامل اسلامگرایان شوند.