گروه مطالعاتی روندهای فکری

کین‌توزی به مثابه محرکه ی عملیات انتحاری : تاملی در آرای ماکس شلر

مقدمه

 

در باب ریشه ها و شیوه های کین توزی و پیامدهای این امر ( از جمله اقدام انتحاری علیه منشا کینه ) بحث های فراوانی در گرفته است. اما کار ماکس شلر در نوع خود بی نظیر است. آنچه در این برنامه گروه روندهای فکری آمده و اکنون پیش دیدگان شماست روایتی است اندیشگی و در تبیین دلایل ، مراحل و عواقب کین توزی.

 

مجتبی قلی پور : مدیر این جلسه تخصصی ، مجتبی قلی پور ، عضو گروه روندهای فکری و دانشجوی دکتری در دانشگاه تهران بود که در مطلع بحث اهمیت انرژی حاصل از تعامل فکری را یادآور شد و با استناد به عبارتی از وندال کالینز خاطر نشان ساخت که  تعامل فکری و تاملات روشنفکرانه ، به خود سخنران و مخاطب ها انرژی هیجانی و سرمایه فرهنگی قابل توجهی را در پی می آورد.

پس از این مقدمه محمود مقدم شاد بحث خود را به روال زیر آغاز نمود :

 

محمود مقدم شاد : کینه علیه همبستگی در دنیای مدرن

آقای مقدم‌شاد بحث خود را با اشاره‌ای کوتاه به زندگینامه پر فراز و نشیب ماکس شلر آغاز کردند. به گفته محمود مقدم شاد ، فارغ از جنبه‌های دراماتیک زندگی، شلر اندیشمندی پُرکار محسوب می‌شود که در حوزه‌های مختلف از جمله فلسفه، اخلاق، سیاست، الهیات، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی قلم زده است. از نظر روش‌شناسی نیز دست‌کم در دو رویکرد پدیدارشناسی و جامعه‌شناسی شناخت ماکس شلر نامی آشنا و نظریات وی بسیار تاثیرگذار است.

 

در گام بعدی ضمن ذکر نام برخی از مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین آثار شلر، از جمله فرمالیسم اخلاقی و اخلاق غیرصوری ارزشی(1913)، مسئله‌ی اصلی اندیشه‌ی وی به اختصار طرح شد. همان‌گونه که از موضوع رساله دکتری شلر، منطق و اخلاق برمی‌آید، دغدغه‌ی شلر پیش از هر چیز دیگر دغدغه‌ای اخلاقی است. تلاش فکری وی همواره در جهت یافتن مبنا و معیاری جهانشمول(universal)  برای اخلاق و ارزش های بشری بوده است که فارغ از تفاوت‌های فرهنگی و وضعیتی انسان‌ها، همبستگی نهایی بشر و نیز پیوند انسان با طبیعت و خالق هستی را تضمین کند.

 

به نقل از هارولد برشادی (Harold J. Bershady: 1992) از نظر شلر مهم ترین نیاز زندگی مدرن بازگشت به همبستگی روحانی و  اخلاقی بشری است که از طریق فهم نظم حقیقی ارزش ها میسر می شود. بدین ترتیب طرح مسئله‌ی کین‌توزی از سوی شلر را شاید بتوان کوششی تعبیر کرد در راستای تشریح ابعاد یک وضعیت آسیب‌شناختی که می‌تواند بزرگ‌ترین مانع بر سر راه  عشق‌ورزی و همبستگی بشر در عصر مدرن باشد.

 

در جوامع معاصر به چند دلیل شاهد بروز وضعیت کین‌توزانه در افراد و گروه‌ها و طبقات اجتماعی هستیم که همبستگی پیشین آن‌ها را تهدید می‌کند؛ از جمله برهم خوردن نظم سلسله‌مراتبی جایگاه و نقش اجتماعی افراد و گروه‌ها، گسترش روحیه‌ی رقابت‌جویی و فردگرایی در نتیجه غلبه فرهنگ و اخلاق بورژازی، و نیز طرح ادعای «برابری» به ویژه در نظام‌های سیاسی-اخلاقی نوظهور همانند اخلاقیات بشردوستانه(humantarianist)، سوسیال‌دموکراسی و حتی دموکراسی مسیحی.

 

راههای رهایی از کین توزی

شاید بتوان با استناد به آرای شلر راه‌حل‌های گوناگونی را برای اجتناب یا برون رفت از وضعیت کین‌توزانه در سطوح مختلف فرهنگی، اخلاق فردی و حتی شناخت فلسفی پیشنهاد داد؛ اما بی تردید مهم‌ترین پادزهر کین توزی از نظر این اندیشمند کاتولیک چیزی نیست جز «عشق‌ورزی» مطابق با الگوی «عشق مسیحی». این عشق جنبه‌های گوناگونی را از حُب نفس گرفته تا عشق به دیگری، عشق به طبیعت و پیوند وجودی با خالق هستی شامل می شود. به اعتقاد ذاکرزاده(1387: 59-57) مفهوم عشق برای شلر با درک کُنه یا ارزش ذاتی منحصر به فرد یک شیء یا یک شخص معنا می‌شود؛ «عشق انسان را همان‌گونه که هست می‌پذیرد و ارزش‌های دیگری کشف می‌کند که در شمار ارزش‌هایی که قبلا در او دیده بود، موجود نمی‌باشد».

 

علی‌رغم این که ریشه‌ی مفهوم کین‌توزی را می‌توان تا یونان باستان و آرای سوفسطاییان جستجو کرد، به اعتقاد نلسون (Eric s. Nelson: 2013) در تاریخ فلسفه‌ی اخلاق مغرب زمین، بحث کین‌توزی به همراه مفهوم شرم در قیاس با مفاهیمی همچون احساس  گناه و مسئولیت در حاشیه بوده است. این در حالی‌ست که به اعتقاد وی سه متفکر برجسته دوران مدرن از این اصل برکنار بودند: فردریچ نیچه (1900-1844)، ماکس شلر(1928-1874) و در نهایت پیتر فردریک استراوسِن(2006-1919) در مقاله‌ی آزادی و کین‌توزی(1962).

 

سه مرحله اساسی در کین توزی

سخنران جلسه در ادامه بحث خود ، به تشریح منطق وضعیت کین‌توزانه در آرای ماکس شلر، به خصوص بر اساس اثر مشهور ویکین‌توزی و ساختار اخلاقیات (1915) پرداخت. نخستین گام در این راه اشاره به تفاوت میان کینه‌ورزی(resentment) و کین‌توزی(ressentiment) است. در حالی که کینه‌ورزی یک احساس یا تاثر منفی است که می‌تواند با واکنش آگاهانه‌ی متناسب با  آن همراه شود و بدین ترتیب تسکین یابد، کین‌توزی اشاره به یک وضعیت پدیدارشناختی دارد که فرد یا جمع در اثر انباشت گریزناپذیر احساسات منفی به نوعی «انحراف در تجربه ارزش‌ها» دچار می‌شوند، بدون آن که نسبت بدان کوچک‌ترین آگاهی داشته باشند.

 

جرقه‌ی اولیه‌ی کین‌توزی مقایسه‌ی خود با «دیگری» یا قیاس میان «ما/آن‌ها» است. به اعتقاد فرینگز(2005) در وضعیت کین‌توزی قیاس با دیگری مقدم بر آگاهی از آن و به صورت منفعلانه و غیرقصدی انجام می‌گیرد. قیاس با دیگری از پیش در احساس ناتوانی و ناکامی فرد یا طبقه‌ی کین‌توز مستتر است. هر نوع احساس ناکامی، حقارت، خشم، سرخوردگی، نفرت و از این دست، حتی اگر در مواجهه با موضوع خواسته(ابژه) مطلوب اما دور از دسترس باشد و ظاهرا شخص دیگری را درگیر ماجرا نکند، باز هم به دلیل منطق پدیدارشناسی شلر واجد یک «دیگری» یا به بیان صحیح‌تر «دیگری در خود» است. این «دیگری در خود» می‌تواند به صورت «خود آرمانی» یا به اصطلاح روانکاوی فروید «سوپرایگو» ظاهر شود که فرد خود را با انتظارات یا توانایی‌های بالقوه‌ی آن مقایسه می‌کند.

 

شلر بارها به این نکته اشاره کرده است که فرد کین‌توز از لحاظ عینی در موقعیت پایین‌تری نسبت به «دیگری» توانمند و واجد ارزش‌های مطلوب قرار دارد. اساسا این ناتوانی در رسیدن به ارزش‌های مطلوب است که در یک فرد یا یک طبقه از افراد احساسات منفی تولید می‌کند. با این وصف تاثرات و احساسات منفی زمانی وارد وضعیت کین‌توزانه می‌شوند که فرد قادر به ارضای خشم و نفرت خود نباشد یا نتواند واکنشی درخور برای خروج خود از وضعیت نامطلوب انجام دهد. برای درک این مهم شاید بهتر باشد میان ناتوانی اولیه و ناتوانی ثانویه تمایز قائل شویم.

 

طبق تعریف ناتوانی اولیه شرایطی ازپیش‌داده است که یک فرد یا یک گروه و حتی یک ملت در آن قرار دارند؛ نقایص و معلولیت‌های فیزیولوژیکی و روانی(کوتاهی قد، ناشنوایی، کندذهنی و ...)، کمبودهای شخصیتی(بی‌صبری، ناتوانی از لذت‌بردن، ناتوانی در ابراز عشق و ...) و در نهایت مصیبت‌ها و ناکامی‌های بیرونی و محیطی(فقر، بی سوادی، جنگ زدگی و ...) از این دست هستند. در مقابل ناتوانی ثانویه به معنی عدم امکان رهایی از این وضعیت نامطلوب یا دست‌کم تشفی و فرونشاندن احساسات منفی ناشی از آن است. به گفته شلر(1388: 44) «انتقام، حسادت، تکانه تحقیر‌کردن، خباثت، بدخواهی، و بداندیشی فقط به شرطی منجر بهکین‌توزی می شوند که نه غلبه بر نفس اخلاقی (نظیر بخشایش حقیقی در قضیه انتقام) روی دهد و نه عملی عاطفی یا هر راه  دیگری برای ابراز کامل عواطف(همچون فحاشی و بدزبانی یا کسی را با مشت تهدیدکردن)».

 

جمع ناتوانی اولیه و ثانویه مساوی با «ناتوانی لاعلاج»(incurable impotency) است که به فاز اولیه یا مقدماتی کین‌توزی  می‌انجامد. اولین فاز کین توزی زمانی آغاز می‌شود که فرد ناتوان دست به انکار ارزشی می‌زند. بدین معنی که به جای پذیرش ناتوانی خویش و کنش در راستای تغییر این وضعیت به صورت عینی، ارزشمند بودن ابژه میل (خواسته) یا شخص مورد قیاس(دیگری) را زیر سوال می برد. مثال معروف در این زمینه حکایت روباه و انگور ازوپ است. روباه پس از جهد و تلاش فراوان هنگامی که از دستیابی به انگورها ناکام می ماند با این توجیه خود را آرام می کند که انگورها خیلی هم مطلوب طبع او نبوده و از ظاهرشان معلوم است که ترش‌اند! فرینگز(1997) از قول شلر می‌گوید که در این فرآیند نظم سلسله مراتبی ارزش‌ها هنوز وضوح و شفافیت خود را در پس ادعای روباه حفظ می‌کند، زیرا «درحالی که روباه خود را متقاعد می‌سازد که انگورها ترش‌اند، انگورها تنها «از طریق» شفافیت شیرینی دورازدسترس‌شان می‌توانند چنین باشند». به عبارت دیگر روباه هنوز مطلوبیت ارزش «شیرینی» را در نظر دارد و تنها انگورها را «ترش» می‌داند.

 

انکار ارزشی همچنان فرآیندی آگاهانه و یا دست‌کم نیمه‌آگاهانه است که به صورت مقطعی سبب آرامش و تسکین تاثرات منفی فرد می‌شود. با این وجود چنین وضعیتی به چند دلیل نمی تواند پایدار باشد؛ از جمله انکار ارزشمندی یک ابژه یا یک شخص آشکارا با واقعیت عینی در تعارض است و تحریف و توجیحات دروغین فرد ناتوان دیر یا زود برملا می شود؛ به علاوه فرد یا گروه کین‌توز همچنان خواستار ارزش و مطلوبی است که قهرا از دسترس او خارج است و بنابراین تاثرات منفی‌اش به صورت مداوم در مواجه با ابژه میل یا در قیاس با دیگری بازتولید می‌شود.

 

فاز دوم یا فاز اصلی کین‌توزی چیزی نیست جز وارونگی نظام سلسله‌مراتبی ارز‌ش‌ها. برخلاف نیچه، شلر به حقیقت وجود سلسله‌مراتب ارزش‌ها به صورت عینی اعتقاد دارد که در چارچوب یک نظام اخلاقی جهانشمول قابل طرح و بررسی است. وارونگی نظام ارزشی در نتیجه‌ی انحراف در تجربه‌ی ارزش‌ها در مفهوم پدیدارشناختی آن صورت می‌پذیرد. فرد یا جمع ناتوان در قیاس با «دیگری» برای بالابردن قدر و منزلت خود در نظام ارزشی، ارزش‌های خود را جایگزین ارزش‌های دیگری می‌کنند. برای مثال فردی که ناتوان از کسب ثروت است، قناعت را ارزشمند تلقی می‌کند؛ ناتوان از گرفتن انتقام، صبر پیشه می‌کند؛ ناتوان از لذت بردن، کار و پشتکار را ارج می بخشد و از این دست. باید به این نکته توجه داشت که قناعت، صبر و پشتکار «در جای خود» واجد ارزش هستند و چه بسا در رتبه‌بندی نظام ارزشی جایگاهی والا داشته باشند، اما استناد فرد کین توز به آن‌ها صورتی کاذب دارد؛ یعنی قناعت، صبر و پشتکار حقیقی نیست و تنها در اثر ناتوانی در قیاس با دیگری و اقدامی واکنشی و نه به صورت خودانگیخته شکل گرفته است.

 

در حالی که در وجود هر فرد به صورت منحصر به فرد و ذاتی نوعی نمودار ارزشی حاضر است که شلر از آن تحت عنوان نظم عشق آرمانی نام می‌برد و راهنمای عمل وی در راه تعالی است، آن نمودار ارزشی که تجربه روزمره و واقعی افراد را در مواجهه با ابژه‌های شناختی(اشیاء و اشخاص) و ارزش مربوط به هر کدام به صورت پدیدارشناسانه تعیین می‌کند، نظم عشق واقعی است.  وارونگی ارزش‌ها در وضعیت کین‌توزی در سطح نظم عشق واقعی صورت می پذیرد، در حالی که در پس وجود شخص «شفافیت» نظم عشق آرمانی دست نخورده باقی می‌ماند. دقیقا به همین دلیل است که تضاد درونی فرد یا جمع کین‌توز علی‌رغم تقلب و تحریف ماهرانه نظام ارزشی و تدوین نظام‌های اخلاقی کاذب (اخلاق بورژوازی، عشق بشردوستانه، آرمان برابری‌طلبی و از این دست) همچنان تداوم می‌یابد؛ زیرا نظم جدید و کاذب ارزش‌ها با ذات اخلاقی و وجودی هر انسان در تضاد است.

 

شاید بر اساس تداوم این «تضاد درونی» بتوان از خشونت کورکورانه به مثابه فاز سوم و نهایی کین‌توزی سخن گفت. اقدام خشونت‌بار در این سطح مثلا از سوی گروهی تروریستی یا فردی جنایتکار به این دلیل کورکورانه است که ابژه یا فرد یا حتی گروه مشخصی آماج حملات آن قرار نمی‌گیرد؛ بلکه «طبقه‌«‌ای از افراد را مدنظر دارد که صرف وجود یا «بودن»‌ ایشان می‌تواند به معنای انکار ارزش‌های کاذب و کین‌توزانه باشد. مثال شلر در مورد جنایتکار برلین در سال 1912 به خوبی در این مورد گویاست. اما مهم نیست چند سر از تن جدا شود و به زمین بیافتد؛ نه تاثرات منفی جنایتکار پایان می‌یابد، و نه از آشفتگی و تضاد درونی رها می‌شود. فرینگز(2005) این مورد را با اقدام تروریست‌ها در بمب‌گذاری راه‌ها مقایسه می‌کند؛ اهمیتی ندارد که چه کسی در راه عبور کشته می‌شود تا زمانی که جزء طبقه مورد نفرت و کینه‌ورزی باشد. در عین حال تروریست‌ها هرچه قدر هم بمب‌گذاری کنند و آدم بکشند از وضعیت کین‌توزی رها نمی‌شوند. فرینگز معتقدست که بر طبق این منطق روند خود-مسموم‌سازی و کین‌توزی تروریست‌ها می‌تواند تا حد اقدام به عملیات انتحاری پیش برود.

 

نسبت کین توزی و دموکراسی

در پایان سخنرانی با عنایت به بحث‌های مطرح شده در رابطه با چیستی وضعیت کین‌توزانه و نیز به عنوان پیشنهادی برای جهت‌دهی به بحث‌‌ها و سوالات حاضرین در جلسه این پرسش مطرح شد که «آیا دموکراسی ضرورتا کین‌توزانه است؟» همان‌طور که اشاره شد از نظر شلر شرایط اجتماعی-سیاسی در هر جامعه می تواند خود مهم‌ترین عامل مولد کین‌توزی در میان افراد، گروه‌ها و اقشار و طبقات اجتماعی باشد. شلر معتقدست که با طرح «ادعای برابری» در جوامع دموکراتیک مدرن شکاف مهمی پدید آمد که با از بین بردن همبستگی پیشین جامعه به مقایسه و رقابت روزافزون میان افراد و گروه ها دامن زد. شلر معتقدست که در جوامع پیشین که سلسله‌مراتب اجتماعی و جایگاه‌های نابرابر افراد و گروه‌ها توسط قریب به تمام افراد جامعه به رسمیت شناخته می‌شد چنین مشکلی بروز پیدا نمی‌کرد. برای مثال وی صراحتا جریان سوسیال دموکراسی را به دلیل طرح ادعا و تلاش برای «برابرسازی» افراد جامعه – که از نظر شلر ذاتا و حقیقتا نابرابر هستند – مورد انتقاد شدید قرار می دهد. اما آیا کین توزی پدیده ای مدرن است؟ آیا در جامعه کاستی هند کین توزی وجود نداشت؟ آیا باید به گفته ارسطو در مورد جایگاه حقیقی بردگان در جامعه یونان بسنده کنیم یا شورش اسپارتاکوس علیه امپراطوری روم را باید نشان از وجود حقیقی نارضایتی پنهان بردگان تفسیر کنیم؟ در نهایت آیا طرح خواست برابری مشروع است یا تنها از سوی کسانی طرح می شوذ که از باخت می هراسند؟


نویسنده