عربستان در مسیر تقابل منطقهای
سیاست خارجی عربستان از آغاز رویکارآمدن ملکسلمان دستخوش تغییرات راهبردی شده است. این تغییرات را در یک جمله میتوان به این شکل توصیف کرد که ریاض بهسرعت از راهبرد تعامل بر پایه نفوذ معنوی روی همپیمانان محلی، منطقهای و بینالمللی به راهبرد تقابل بر پایه اعمال قدرت تغییر مسیر داده است.
این پرسش در همین دوره کوتاه رویکارآمدن ملکسلمان از سوی بسیاری از ناظران و کارشناسان امور عربستان سعودی مطرح شده که آیا این تغییر ناگهانی به دلیل تغییر کادر فوقانی قدرت (به علت درگذشت ملکعبدالله) صورت گرفته یا اینکه این کشور در دوره قبل از رویکارآمدن ملکسلمان نیز آماده این تحول بوده و راهبرد دوره ملکعبدالله امکان تداوم نداشت. فرضیههای دوگانه، هر کدام دلایل و نشانههای درخور توجهی با خود به همراه داشته و دارند.
آنها که معتقدند این تغییر راهبرد سعودی ناشی از تغییر کادر فوقانی قدرت، آنهم در سطح پادشاه بوده، به ساختار سنتی قدرت در این کشور، یعنی ساختار «پادشاهمحور» ارجاع میدهند و ساختار شخصیتی، تربیتی و پیشینه پادشاه را در رویکردها و سیاستهای این کشور مؤثر و تعیینکننده تلقی میکنند. در مقابل، آنها که تغییرات راهبردی اخیر سعودی را به دوره قبل از رویکارآمدن ملکسلمان ارجاع میدهند، دلایل اصلیشان ناکامی پیاپی عربستان سعودی در سیاستهای منطقهای، بهویژه از دوره اشغال عراق از سوی ایالات متحده آمریکا در سال ٢٠٠٣ به بعد و بالارفتن قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران و به طور کلی رادیکالیزهشدن اوضاع اجتماعی در جهان عرب و قدرتگرفتن اسلامگرایی جهادی - تکفیری است.
این کارشناسان میگویند ساختار امنیتی یک کشور نمیتواند یکشبه از یک فاز آرام به فازی بهشدت ناآرام منتقل شود؛ زیرا ساختارهای امنیتی و نظامی و نیز دستگاه دیپلماسی یک کشور برای تغییر ١٨٠درجهای به ظرفیتسازی نوین و جابهجایی ظرفیتهای سنتی نیاز دارد. علاوهبراین، کارشناسان مدافع این فرضیه بر این باورند که فرضیه متغیر مستقلشمردن عربستان سعودی، با وقایع و نشانههای تاریخی و همپیمانیهای منطقهای و بینالمللی این کشور همخوانی ندارد و ماهیت دولت سعودی را در ردیف «متغیر وابسته» دستهبندی میکنند. آنها به آخرین نشانه، یعنی پافشاری ریاض مبنی بر حفظ سقف تولید نفت با وجود سقوطهاي آزاد آن در بازارهای جهانی اشاره میکنند که به صورت کاملا آشکار در توافق با سیاستهای غرب، بهویژه ایالات متحده آمریکا در چارچوب...
مقابله با روسیه (پس از بحران اوکراین) و ایران (در آستانه دستیابی به توافق اتمی) صورت گرفت. پرسش اصلی نگارنده این نیست که کدامیک از فرضیههای فوق با حقیقت ماجرای این تحول راهبردی عربستان سعودی سازگار است، پرسش دقیقتر این است که آیا حاکمان عربستان سعودی، بهویژه مهندسان و مجریان راهبرد تقابل مبتنی بر تقدم گزینهها و رویکردهای امنیتی، از پیامدهای این راهبرد نوین آگاهی داشتهاند یا اینکه آنها به دلیل ناکارآمدی راهبرد پیشین تن به راهبرد نوین دادهاند؟ همین جا تأکید میکنم پیشفرض این پرسش دقیق این است که طراحی و مهندسی این راهبرد نوین عربستان سعودی کاملا بومی بوده و بهاصطلاح در ردیف متغیرهای مستقل و نه وابسته دستهبندی میشود. در غیر این صورت موضوع به کلی تغییر میکند و دولت عربستان سعودی مأموریتهای دیگری علاوه بر تأمین انرژی مورد نیاز جهان صنعتی پیدا کرده است.
حال باید دید این راهبرد نوین عربستان سعودی در همین مدت کوتاه (حدود دو سال) چه پیامدهایی برای این کشور و جایگاهش در منطقه و جایگاه معنوی خود در منظومه جهان اسلام داشته است؟ اگر از بخشهای آخر این موضوع شروع کنیم، واقعیت این است که این جایگاه ضربهای هولناک دیده است؛ زیرا بسیاری از کشورهای اسلامی دور و نزدیک از پرورش نسلی آکنده از نفرت به همنوعان خود در پهنه گیتی آن هم به نام اسلام به هراس افتاده و در اندیشه وداع با ایدههای ترویجی عربستان سعودی فرورفتهاند. امروزه اندیشه اسلام وهابی و تکفیری به یک پدیده ضدارزشی تبدیل شده است.
اعزام دانشجویان جهان اسلام به دانشگاههای علوم اسلامی عربستان سعودی کاهش یافته و حتی دولتهای اسلامی بر سر اعزام دانشجویان علوم دینی به دانشگاههای این کشور محدودیتهای فراوانی ایجاد کردهاند. این موضوع در میان کشورهای اسلامی شرق آسیا نظیر مالزی دیده میشود. این کشورها نگران این هستند که تفکر وهابی – تکفیری به آنچه در ایدئولوژی و تفکر داعش وجود دارد، شبیه شود.
این کاهش نفوذ معنوی عربستان سعودی در منظومه جهان اسلام به عرصه نفوذ سیاسی نیز سرایت کرده است. پاکستان در زمان اعلام ائتلاف سعودی علیه یمن و قراردادن نام این کشور در فهرست اعضای این ائتلاف، از چگونگی شکلگیری این ائتلاف اظهار بیاطلاعی کرد. مصر نیز مشارکت خود را در این ائتلاف در حد مشارکت استشاری تنزل داد. کشورهای یمن و عراق در زمره کشورهایی قرار دارند که عربستان سعودی آنها را خط دفاعی اول یا حیاط خلوت (در نمونه یمن) امنیتی به شمار میآورد.
کشور فقیر یمن اینک بیش از یک سال است بیرحمانهترین جنگهای نابرابر را تجربه میکند. دهها هزار کشته و مجروح، میلیونها نفر آواره و ویرانی زیرساختها، حاصل جنگ خانمانسوز عربستان سعودی در این کشور است. جالب توجه اینکه مناطق آزادشده یمن به جای بازگشت به آغوش دولت هادی منصور، رئیسجمهور حمایتشده از سوی ریاض، عملا تحت سیطره نیروهای القاعده قرار گرفته است. کشور عراق نیز که قرار بود پس از سرنگونی رژیم صدام حسین در سال ٢٠٠٣، در دایره نفوذ سیاسی عربستان سعودی قرار گیرد، اینک از صف آخر کشورهای عربی متحد ریاض خارج شده است. داستان نفوذ تاریخی و سنتی عربستان سعودی در لبنان نیز دستخوش تحولات دراماتیک شده است.
دولت پادشاه جدید عربستان سعودی چندی پیش، تفاهمنامه خرید سلاحهای پیشرفته برای ارتش لبنان را به صورت یکجانبه و به بهانه سیطره حزبالله لبنان بر ساختارهای سیاسی این کشور لغو کرد. همپیمانان عربستان سعودی در لبنان با ابراز تأسف از این اقدام دولت ریاض، به طور ضمنی از پایان دوره طلایی نفوذ عربستان سعودی در این کشور سخن به میان آوردند.
کشور سوریه و بحران سیاسی و امنیتی آن از سال ٢٠١١ تا کنون جولانگاه عریان دخالتهای سعودی بوده است. دولت ریاض درحالیکه در سوریه در صف اول مدافعان اسلامگرایان تندرو این کشور ایستاد، از موج انقلابهای ملت مسلمان مصر و رهبری آن، یعنی اخوانالمسلمین اظهار نارضایتی کرد؛ تا آنجا که همه ثقل سیاسی و اقتصادی خود را برای سرنگونی تنها دولت منتخب مردم مصر، یعنی دولت محمد مرسی به کار برد.
این رویکرد دوگانه عربستان سعودی در تعامل با گرایشهای اسلامی، یعنی درپیشگرفتن سیاست تقابل با اسلامگرایان میانهرو (در نمونه مصر) و سیاست تعامل مثبت با اسلامگرایان تندرو (در نمونه سوریه) موجب شد موقعیت و حتی مرجعیت دینی و مذهبی ریاض در میان گرایشهای گوناگون اسلامی در منطقه خاورمیانه بهشدت متزلزل شود. به محور اصلی این نوشتار بازگردیم. عربستان سعودی در دوره پادشاهی ملکسلمان بهسرعت با راهبرد تعامل مثبت بر پایه نفوذ معنوی روی همپیمانان منطقهای وداع کرد و از راهبرد نوین، یعنی راهبرد تقابل بر پایه اعمال مفرط قدرت رونمایی کرد. راهبرد جدید عربستان سعودی هنوز در آغاز راه است، اما این آغاز راه با خروج پیدرپی کشورها و نظامهای همپیمان ریاض و در دو نمونه یمن و سوریه، خروج خونین از دایره نفوذ این کشور همراه بوده است.
نویسنده
سید حسین موسوی (رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه)
سید حسین موسوی رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. حوزه مطالعاتی آقای موسوی مسائل خاورمیانه می باشد.