گروه مطالعاتی خلیج فارس

بررسی نظم امنیتی خلیج فارس: از گذشته تا حال

نشست 5 اسفند گروه خلیج فارس با عنوان «بررسی نظم امنیتی خلیج فارس: از گذشته تا حال» با سخنرانی دکتر آرشین ادیب مقدم رئیس مرکز مطالعات ایرانی مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن و دکتر نادر انتصار رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلابامای جنوبی آمریکا از طریق ویدئو کنفرانس در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه برگزار شد.
 
پروفسور ادیب مقدم در این سخنرانی به شرح مفهوم مشروعیت که در کتاب خود آن را تحت عنوان «سیاست بین المللی خلیج فارس» مطرح کرده است پرداخت و چگونگی شکل  گرفتن آن را با استناد به وقایع خاورمیانه بیان کرد. وی بر این باور است که به این مفهوم  می توان نه تنها از منظر سیاست بین المللی در منطقه بلکه از منظر سیاست بین الملل در مقیاس جهانی هم پرداخت.
 
وی افزود: در ابتدا لازم است که دلیل اهمیت مشروعیت را بدانیم. اهمیت مشروعیت از این حیث است که به موجب آن دولت ملی قادر می‌شود سیاست خارجی خود را اعمال کند. برای دقیقتر شدن در این موضوع می‌توان به سه جنگ خلیج فارس –جنگ ایران و عراق حمله عراق به کویت و عراق ۲۰۰۳  و چگونگی شکل گرفتن این مفهوم در این سه مقطع اشاره کرد.
 
وی تصریح کرد: برای توجیه جنگ ایران و عراق از نقطه نظر عقلانی به مواردی از جمله واکنش صدام به تقسیم شط العرب می توان اشاره کرد. به نوعی صدام از شرایط بحرانی ایران پس از انقلاب استفاده کرد و شرایط منطقه ای و جهانی ای نیز که رفتار او را در آن مقطع تایید می‌کردند براین رفتار صحه گذاشتند و راه را برای توجیه حمله او هموار کردند. دومین دلیل برای حمله را می‌توان تحریک در خوزستان علیه حکومت تهران در عراق به دنبال نگرانی در مورد جمعیت اقلیت شیعه درکشورش دانست. حال آنکه نکته ای که در اینجا مطرح است فراتر از توجیه عقلانی است و آن مشروعیت یک حکومت در آغاز یک جنگ است. مفهوم مشروعیت به تنهایی و به خودی خود شکل نمی‌گیرد بلکه در یک بستر مشخص و محدود شکل می‌گیرد. به عبارت دیگر مشروعیت در سیاست جهانی مفهومی است که توسط محیط و جامعه شکل می‌گیرد. زمانی که صدام بدون کمترین مخالفتی از سوی شورای امنیت به ایران حمله کرد اولین قدم برای شکل گیری مشروعیت حمله اش برداشته شد. از جمله اقدامات دیگری که در مشروعیت بخشیدن به حمله صدام نقش داشتند خارج کردن عراق از لیست کشورهای حامی تروریسم توسط امریکا و همچنین حمایت کشورهای حاشیه خلیج فارس از این حمله و نیز حمایت امریکا و برخی کشورهای اروپایی هزمان با فرستادن مهمات لازم برای ساخت سلاحهای کشتار دسته جمعی بود.
 
استاد دانشگاه لندن در ادامه یادآور شد: در دهه ۸۰ میلادی مشروعیت صدام به عنوان یک متحد که در جهت مهار ایران عمل می‌کرد نشان دهنده این بود که مشروعیت امری هنجاری نیست. حمله صدام به ایران از نظر هنجاری قابل توجیه نیست. مشروعیت در روابط بین الملل از یک الگوی هنجاری تبعیت نمی کند و نمی‌توان بر این اساس آن را ارزیابی کرد. این امکان هست که مشروعیت طی مراحلی خاص شکل بگیرد.
 
وی افزود: در خصوص حمله  صدام، شرایط ایران در نظام بین الملل به دلیل وقوع انقلاب در آن برهه زمانی نوعی مشروعیت برای صدام شکل گرفت. مشروعیت شکل گرفته برای صدام تا حدی بود که جسارت لازم برای حمله به کویت را هم برای او فراهم کرد. عدم وجود مخالفت از طرف جامعه بین الملل در حمله به ایران این تصور را در ذهن صدام ایجاد کرده بود که این بار نیز از حمایت لازم برخوردار می‌شود.
 
وی تصریح کرد: اما در این مقطع کشورهایی که حامی صدام در جنگ با ایران بودند و حتی سلاحهای شیمیایی بکار گرفته شده علیه ایران را تامین کردند این بار نگاهی متفاوت به این حمله داشتند.  در واقع مشروعیت این حمله از جانب قدرتهای برتر و همچنین کشورهای منطقه برای صدام فراهم نشد. همزمانی این حمله و آغاز تغییر نظام جهانی از دو قطبی به تک قطبی و حضور امریکا به عنوان ابر قدرت در منطقه بر ای حفاظت از آن اینبار نقش امریکا در منطقه را مشروع شمرد.
 
وی یادآور شد: قابل ذکر است که پایگاههای نظامی ایجاد شده در منطقه در اواخر جنگ ایران و عراق تصدیق کننده این مشروعیت بود. این نمونه ای دیگر از مشروعیت شکل گرفته توسط نظام بین الملل است. در اینجا سیر تحول مشروعیت امریکا را نیز مانند عراق می توان در دو حادثه عملیات روباه صحرا در سال ۱۹۸۸ و همچنین حمله امریکا  به عراق در سال ۲۰۰۳  مورد بررسی قرار داد. در سال ۱۹۸۸ بمباران سایتهای نظامی عراق توسط امریکا که تنها با جانبداری از طرف انگلیس روبرو شد آغاز انحطاط مشروعیت امریکا را در برداشت. این امر در جریان حمله ۲۰۰۳ به عراق به اوج خود رسید. پس از حمله ۱۱ سپتامبربا وجود موج همدردی با ایالات متحده در سرتاسر دنیا مشروعیت  لازم برای حمله به عراق نه در اذهان عمومی و نه درنظام بین الملل شکل نگرفت.
 
استاد دانشگاه لندن افزود: افکار عمومی در سرتاسر اروپا و امریکای شمالی علیه حمله به عراق بود. در نتیجه  این حکومت ها نیز به دلیل اهمیت افکار عمومی در نظام دموکراتیکشان برخوردی متفاوت از حکومت امریکا نسبت به این  حمله داشتند. اما در امریکا به دلیل وجود یک ضد روایت در جناح راست محافظه کاران که از قدرت زیادی در حکومت برخوردارند، حمله به عراق توجیه پذیر بود. از طرفی انتخاب اوباما از سوی جامعه امریکا را می توان تاییدی بر عدم تمایل افکار عمومی امریکا برای ورود به جنگهای بی پایان دانست. مخالفت افکار عمومی و همچنین عدم موفقیت بوش و بلر در اقناع شورای امنیت سازمان ملل برای صدور قطعنامه نشان دهنده  افول مشروعیت امریکا در نظام بین الملل بود.
 
دکتر ادیب مقدم در آخر اشاره ای به دیدارهایی می‌کند که با فعالان صلح علیه جنگ ۲۰۰۳ داشتند. فعالین صلح تضاهرات خود علیه حمله به عراق را شکست خورده می‌دیدند اما از زاویه دیگر نقش این تظاهرات در جلوگیری از وقوع جنگی دیگر را نباید نا دیده گرفت. در دنیای امروز با توجه به وجود رسانه های بین المللی و کانالهای ارتباطی فراوان که عواقب وحشتناک جنگ را به راحتی به اشتراک می‌گذارند توجیه افکار عمومی برای آغاز جنگی دیگر تقریبا ناممکن است. در واقع این از منافع تظاهراتی است که کمی با تاخیر اثر خود را به جامعه بین الملل منتقل کرده است. اولویت مشروعیت و چگونگی شکل گرفتن نفی و رد آن یک دیالکتیک بسیار با اهمیت در روابط بین الملل است که به نوعی با جایگاه کشور تعیین کننده از نظر قدرت و دیپلماسی ارتباطی تنگاتنگ دارد.
 
در ادامه این نشست پروفسور نادر انتصار رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلابامای جنوبی آمریکا در این نشست گفت: در دوران جنگ ویتنام به خصوص در اواخر این جنگ، دولت آمریکا به این فکر افتاده بود که حتی با فرستادن یک قوای عظیم در کشور دورافتاده ای مانند ویتنام هم نتوانسته به هدف های خودش برسد و بدین ترتیب در زمان ریاست جمهوری «ریچارد نیکسون»، بحث های زیادی مطرح شد که نقش استراتژی آمریکا در کشورهای جهان سوم چگونه باید باشد.
 
وی افزود: در دولت ریچارد نیکسون و زمانی که «کسینجر» وزیرخارجه این کشور بود به این نتیجه رسیدند که برای حفظ منافع آمریکا در مناطق مهم دنیا به خصوص مناطق دور افتاده و کشورهایی که در دنیای سوم وجود دارند، بهتر است که به جای اینکه آمریکا سربازان خودش را مستقیما به مناطق دچار اختلاف اعزام کند و برای خودش باتلاقی درست کند، برخی از کشورها را که همپیمانان آمریکا هستند به سمت خود بکشاند و در واقع این کشورها را مسئول نگهداری امنیت آن منطقه کند. برای مثال برزیل در آمریکای لاتین کشور بزرگی بود و به عنوان کشور برگزیده اعلام شد، از این رو کمکهای بسیارعظیم نظامی به این کشور شد.
 
انتصار در ادامه تصریح کرد:  در خلیج فارس در آن زمان، ایران علاوه براینکه به عنوان بزرگترین قدرت نظامی بود، همپیمان آمریکا نیز بود. عربستان سعودی هم، همپیمان آمریکا بود ولی در آن زمان قدرت نظامی اش در مقابل ایران بسیار ضعیف تر بود و بنابراین نمی توانست نقشی را که واشنگتن می‌خواست در خاورمیانه و به خصوص در خلیج فارس برای امنیت و حفاظت آمریکا ایفا کند بر عهده بگیرد و از پس آن برآید.
 
استاد دانشگاه آلاباما آمریکا یادآور شد: بنابراین سیاست نیکسون بر دوپایه استوار شد که پایه مهم آن و در واقع  قوی ترین آن ایران و پایه ضعیف تر و کوچک ترش عربستان بود. در حقیقت این دو کشور حامیان منافع آمریکا در خاورمیانه شدند و اگر قرار بود جنگ هایی هم صورت بگیرد قرار بود آنها از نیروهای خودشان استفاده کنند تاجایی که حتی ایران تاحدودی این اقدام را انجام داد، به طور مثال تا اندازه ای در جنگ های داخلی عمان دخالت کرد.
 
مولف «سیاست کردها در خاورمیانه» در ادامه افزود: اگرچه ایران و عربستان سعودی هر دو از کشورهای شاهنشاهی طرفدار آمریکا بودند و رابطه نسبتا خوبی با هم داشتند اما عربستان در آن زمان هم  چندان راضی نبود که نقش درجه دومی را در مقابل  ایران در خلیج فارس داشته باشد، ولی چاره ای نداشت چرا که ایران کشور بسیار بزرگتری بود و از نظرقدرت نظامی قوی تر ازعربستان بود و بنابراین ریاض چاره ای نداشت جز اینکه در این مورد دنباله رو ایران باشد.
 
وی تأکید کرد: بعد از انقلاب ایران و فروپاشی دکترین نیکسون، سیستم امنیتی که آمریکا در خلیج فارس به دنبال آن بود تقریبا از هم پاشیده شد و با شروع جنگ در افغانستان که طی آن حمله روسیه و اشغال کابل منجر شد سبب شد که دکترین نیکسون کاملا  از هم فرو بپاشد. بنابراین آمریکا به این فکر افتاد که چگونه می تواند باردیگر امنیت مناطق مهم سوق الجیشی مانند خلیج فارس را تامین کند، چرا که سیاستی که بر دوپایه آن ایران و عربستان بودند، دیگر وجود نداشت و از بین رفته بود.
 
وی تصریح کرد: این دورانی بود که «جیمی کارتر» ریاست جمهوری آمریکا را به عهده داشت وی با پیاده کردن دکترین خودش را اعلام کرد که آمریکا در صورت خطر درخلیج فارس در مورد منابع نفتی و شاهراه های نفتی، نیروهای خود را در خلیج فارس مستقر خواهد کرد و در واقع می توان گفت که به شکلی دکترین نیکسون را کاملا نادیده گرفت و سیستم جدیدتری را ایجاد کرد. در حقیقت کارتر بیش تر از یک دوره رئیس جمهور نبود ولی پایه سیستم امنیتی خلیج فارس بعد از انقلاب ایران در زمان رئیس جمهوری کارتر بنا شد، و به این ترتیب آمریکا دوباره به نحوی به این نتیجه رسید که باید به طور مستقیم  در خلیج فارس حضور داشته باشد.
 
وی افزود: البته این بدین معنا نبود که کشورهای حامی خودش را تقویت نکند و مقدار زیادی اسلحه به آنها نفروشد، حتی شاهد بودیم که پایگاه های نظامی بیشتری درخلیج فارس ایجاد شد، ناوگان پنجم در بحرین راه اندازی شد و کشورهای دیگر خلیج فارس که تازه به استقلال رسیده بودند، کم کم به  کشورهای مهم سوق الجیشی تبدیل شدند و آهسته آهسته شروع به خریداری اسلحه کردند، و گرچه کوچک بودند وجمعیت چندانی نداشتند، اما سعی کردند که خودشان را به عنوان بازیگری مهم در خلیج فارس نشان دهند.
 
انتصار یادآور شد: جنگ ایران و عراق نه تنها برای ایران و عراق بلکه برای سایر کشورهای منطقه نیز حائز اهمیت شد. یکی از مهم ترین پدیده های این جنگ درمنطقه خلیج فارس این بود که سبب شد کشورهای عربی خلیج فارس که تحت رهبری عربستان سعودی بودند به این نتیجه رسیدند که برای تامین امنیت خودشان یعنی جلوگیری از اثرات منفی جنگ ایران عراق برای کشورهای خودشان یک گروه اقتصادی نظامی درست کنند و به این ترتیب شورای همکاری خلیج فارس درست شد.  گر چه در زمان جنگ ایران و عراق فعالیت این شورا بیشتر بر کمک به «صدام حسین» و رژیم عراق درجهت جلوگیری از هدفهای نظامی ایران متمرکز شده بود، ولی در حالت کلی شورای همکاری خلیج فارس در تمام دوران جنگ ۸ ساله ایران وعراق، نمی توانست نقش مهمی در ایجاد و برقراری امنیت در خلیج فارس ایفا کند.
 
وی تصریح کرد: بعد از جنگ ایران و عراق و اتفاقاتی که به دنبال آن به وجود آمد برای همگان روشن است و نیازی به تکرار آن نیست، عواملی که به حمله نظامی آمریکا به همپیمانانش به عراق و اشغال این کشور و برکناری صدام حسین منجر شد از دیدگاه کشورهای عربی خلیج فارس و آنهایی که عضو شواری همکاری خلیج فارس بودند به صورت ازهم پاشیدگی کامل صدام حسین یعنی قدرت گیری ایران در خلیج فارس بود. در واقع می‌توان گفت که هدف آنان از ایجاد شورای همکاری خلیج فارس جلوگیری از نفوذ و قدرت گیری ایران در خلیج فارس بود و این هدف خود را از طریق همکاری به رژیم صدام حسین اجرایی می کردند، بعد از حمله آمریکا به عراق و فروپاشی رژیم صدام حسین خلایی که ایجاد شد، ترسی که کشورهای عربی از ایران را بیشتر کرد.
 
رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلاباما افزود: بنابراین می بینیم که درست چند ماه بعد از فروپاشی صدام حسین، این کشورها، به خصوص عربستان سعودی و امارات، اقدام به بستن قراردادهای بزرگ نظامی با قدرتهای بزرگ نظیر آمریکا، انگلیس و... کردند و نه تنها به خرید مجهزترین سلاح ها از این کشورها پرداختند بلکه به آنها اجازه داده شد تا پایگاه های عظیم نظامی در کشورهایشان ایجاد کنند و هم اکنون در قطر و بحرین و تا حدود زیادی عربستان و سایر کشورها نتیجه این اقدامات را شاهد هستیم. تا جایی که هم اکنون  یک کشور نسبتا کوچک از نظر تعداد جمعیت مانند عربستان، بعد از آمریکا و چین سومین بودجه نظامی دنیا را دارد. همچنین امارات متحده عربی با این که کشوری کوچکتر از عربستان است در مقایسه با جمعیت ناچیزش بزرگترین خریدار سلاح های کشورهای خارجی است.
 
وی تأکید کرد: قطر نیز یکی از بزرگترین خریدارهای تسلیحات خارجی است و این ها از طریق خرید این تسلیحات تغییر سیاست خارجی خودشان را که بیشتر محافظه کارانه است پیش بردند. تغییر سیاست خارجی یعنی اینکه به طورمثال اگر ۱۰ سال پیش می‌گفتیم که عربستان به کشور همسایه اش یمن حمله خواهد کرد و جنگ راه خواهد انداخت همه ما تعجب می‌کردیم چرا که جای تعجب بود که عربستان که کشور محافظه کاری است  قایق خود را در یک چنین ساحل پر تلاطمی بیندازد. علاوه براین اگر ۱۰ سال پیش مسئله فرستادن جنگنده های قطر به لیبی را مطرح می‌کردیم باز هم جای تعجب بود که  قطر به کشوری مانند لیبی جنگنده می‌فرستد و در سقوط  آن شرکت می‌کند، در آن زمان قطعا چنین امری برای ما قابل پذیرش نبود، چرا که قطر کشور کوچکی است که  فقط۱۰ درصد جمعیتش قطری و بقیه خارجی هستند.
 
انتصار با اشاره به اینکه چرخشی ۱۸۰ درجه ای در سیاست خارجی کشورهای عربی خلیج فارس ایجاد شده است گفت: بنابراین امنیت خلیج فارس به طور کلی خیلی قابل پیش بینی نیست برای اینکه کشورهایی که سابقا رفتارشان قابل پیش بینی بود دیگر رفتار قابل پیش بینی ندارند. هم اکنون ما نمی توانیم پیش بینی کنیم که عربستان دو ماه دیگر چه خواهد کرد در واقع جاه طلبی این کشور چیزی فراتر از جمعیت و قدرتش است.
 
وی تصریح کرد: با توجه به روابط نه چندان خوبی که بین ایران و کشورهای غربی به خصوص آمریکا دراین ۳۰ سال اخیر ایجاد شده بود، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، پر و بال زیادی گرفتنتد و در واقع سردی رابطه ایران و غرب را یک هدیه بزرگ برای خودشان دانستند. برای همین بود که کشورهای عربی خلیج فارس به خصوص عربستان که درحوزه سیاست خارجی رهبری این کشورها را به عهده دارد، حتی بیش از اسرائیل هم از امضای قرارداد برجام ناراحت شد، تا جایی که بعد از این قرارداد نیز هیچ کشوری به اندازه عربستان لابی های خود را درآمریکا بیشتر نکرد تا مانع اجرای برجام گردد.
 
وی افزود: چند روز پیش ویدیوئی دیدم که عربستان سعودی بین نمایندگان کنگره آمریکا پخش کرد و این در واقع بخش خیلی کوچک از لابی گری های عربستان در آمریکا بر ضد ایران است. در این ویدیو که به نظر می رسید در یمن بود، می دیدیم که جنگنده ها بر سر مردم بمب می ریزند و تعدای از شهروندان غیر نظامی به علاوه زنان و کودکان کشته می شوند و بعد از حدود ۳ دقیقه از نمایش این بمباران یک نفر صحبت می کند و می گوید : ببینید که ایران چه کارهایی را درخلیج فارس و خاورمیانه می کند. یعنی اقداماتی که خود عربستان دارد انجام می دهد را با یک چرخش ۱۸۰ درجه ای  به گردن ایران انداخت و گفت که ایران در حال انجام این اقدامات است. این ویدیو به تمام افراد کنگره آمریکا داده شد و در تمام روزنامه ها و مجلات آمریکا مطرح شد. این فقط قطره کوچکی از فعالیت های عربستان در زمان حاضر بر ضد ایران است.
 
استاد دانشگاه آلاباما آمریکا در ادامه یادآور شد: بنابراین اگر ما اکنون بخواهیم در مورد امنیت خلیج فارس حرف بزنیم به طور معمول سیاست خارجی ایران مبنی بر اینکه باید بین کشورهای منطقه همکاری ایجاد بشود و از این طریق امنیت خلیج فارس تامین شود کارساز نخواهد بود زیرا سیاست ایران در این چارچوب متاسفانه برای تامین امنیت خلیج فارس قابل پذیرش نیست. حالا تنها چیزی که می شود برای نتیجه بیان کرد این است که به طور کلی باید یک تحلیل اساسی در مورد سیاست خارجی ایران درباره عربستان صورت بگیرد و تنها به صورت شعاری نمی توان با عربستان و کشورهایی که دنباله رو این کشور هستند رابطه برقرار کرد.
 
وی تصریح کرد: شعاردادن متاسفانه دردنیای امروز منافع ملی هیچ کشوری را تامین نمی‌کند. عربستان امروزی، عربستان ۱۰ سال پیش نیست چرا که این کشورخودش را به طور تمام عیار برضد ایران تجهیز کرده و از تمام قدرت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خودش در کل دنیا استفاده می کند که ایران را نه تنها در انزوای کامل در خاورمیانه قرار بدهد بلکه امنیت ملی ایران را مرتبا دچار تهدید و خطر کند. امنیت درعربستان در زمان کنونی به صورت نا امنی برای ایران تعبیرمی شود. در واقع بزرگترین چالش سیاست خارجی ایران در زمان کنونی چالشی است که عربستان برای ایران ایجاد کرده است، و این احتیاج به یک دید دیگری در ایران در مورد عربستان خواهد داشت.
 
وی در ادامه تأکید کرد: متاسفانه در ایران، ما نقش عربستان در سیاست خارجی خودمان را آنقدر مهم تعبیرنکردیم و در واقع این دید باید عوض شود و تحولات دیگری که الان در خلیج فارس ایجاد شده همه دنباله رو همین سیاست است. مثلا الان شاهد این امرهستیم که انگلیس بعد از سال ۱۹۷۱ میلادی برای اولین بار در حال ساخت یک پایگاه دریایی در بحرین است و در واقع این اولین باری است که بعد از سال ۱۹۷۱ انگلیس دوباره وارد خاورمیانه می شود. همچنین قراردی که ترکیه با قطر امضا کرد که در اصل در سال ۲۰۱۴ ایجاد شده بود، و سال گذشته کلنگ زنی پایگاه جدید ترکیه در قطر آغاز شد و قرار شد که ترکیه یک پایگاه نظامی بزرگی را در قطر ایجاد کند که اول حدود سه تا چهار هزار سرباز پیاده را به قطراعزام خواهد کرد. همچنین تعدادی هواپیما و کشتی را در این کشور مستقر خواهد کرد و پس از آن این ها روبه گسترش خواهد رفت.
 
انتصار در پایان تصریح کرد: در واقع این تقریبا اولین باری است که بعد از سقوط امپراطوری عثمانی می بینیم که ترکیه دوباره به مسائل امنیتی خلیج فارس توجه پیدا می کند. البته این ها به خودی خود دلیل بر این نیست که برای امنیت ملی ایران خطر ایجاد شود اما اگرهمه این ها را باهم در نظر بگیریم و با توجه به تنش هایی که درخاورمیانه و به خصوص در خلیج فارس وجود دارد، شکی در این نیست که تحولات جدید چالش های بزرگتری را برای ایران ایجاد خواهد کرد. همچنین  کشورهایی که می خواهند ایران را به محاصره خودشان در بیاورند و عکس العملی که ایران خواهد داشت و سیاستی که ایران پیاده خواهد کرد به نظر من مسئله ای است که باید مطالعاتی زیادی درموردش صورت بگیرد. هم اکنون بحث های مهمی در بالاترین سطح کشورهست که حتما باید ادامه پیدا کند. همچنین آن سیاست خارجی که ما در سال های اخیر داشتیم و شعارهایی از این دست که «ما با همه برادریم» و... به نظر من در برابر چالش هایی که این کشورها برای ایران ایجاد می کنند کارگر نخواهد شد.
 
هم چنین در ادامه این نشست دکتر سید جواد صالحی استاد دانشگاه شیراز و مدیر گروه خلیج فارس پژوهشگاه مطالعات خاورمیانه ضمن جمع بندی کلی به تبین شاخصه های لازم برای برقرای نظم امنیتی در خلیج فارس پرداخت و گفت: در بحث ابتدایی می بینیم که عربستان و ایران به عنوان دو بازویی که در نظریه نیکسون-کیسینجر و در خلیج فارس نقش ایفا می کردند امروز به دو بازیگری تبدیل شده اند که هر کدام امنیت خود را درناامنی دیگری می بیند و در واقع همین منحنی تحولات و بحث پیش بینی ناپذیری و ابهام در تعیین و هدف گذاری سیاست خارجی را برای همه دچار ابهام کرده است.
 
وی افزود: از دیگر سو دکتر ادیب مقدم از یک منظر متنی یا بافتی و نیز از منظری زمینه گرایی قصد دارد سیاست خارجی را تحلیل و به تبیین این مسئله بپردازد که چگونه مشروعیت می تواند زمینه اقدام باشد. در واقع در جهانی که بالاخص بعد از دوران پساجنگ سرد می شناسیم می بینیم که دولت ها از این محیط اقدام و یارگیری می کنند و بدین ترتیب ائتلاف ها شکل می گیرند، به طور مثال بحث جنگ ایران و عراق و اینکه چگونه عراق منطقه و نظام بین الملل را بر علیه منطقه می شوراند و حمایت را به همراه دارد، از جمله نمونه های موردی بود که در این راستا مطرح شد.
 
صالحی در ادامه گفت: در بحث جنگ متحدین و در خصوص جنگ عراق هم همین شرایط مطرح می شود  زیرا می خواهد این تفاوت زمینه و بستر در بحث اقدام و ضد اقدام  را به گونه ای به تصویر بکشد و بیان کند که عراقی که توانست در جنگ علیه ایران نظام بین المللی و منطقه ای را همراه خود کند چرا در کویت نتوانست و این به ضد خودش تمام شد.
 
وی افزود: در حقیقت ما نمی توانیم سیاست خارجی را منتزع از بستر و زمینه تبیین کنیم یعنی سیاست خارجی صرفا یک هدف گذاری نیست. ما اگر نظم را دغدغه اصلی در نظام منطقه ای و بین المللی بدانیم، خاورمیانه و خلیج فارس، مدل ها و ادوار مختلفی را پشت سر گذاشته است.
 
صالحی همچنین گفت: در دوره ای که به هر حال دوران جنگ سرد بود به خاطر بحث فقدان مشروعیت و عدم تناسب دولت ها با همدیگر از منظر جمعیت و قلمرو و از نظر سطح تهدیدات و همچنین از منظر ناکارآمدی و وجود نیروهای گریز از مرکز، در هر کدام از این دولت ها به گونه ای اتکای اجتناب ناپذیر آنان به چتر حمایتی یا نیروهای مداخله گر را شاهدیم و جالب است که این فضا در دوران جنگ سرد، با وجود همه تفاوت ها یک نظم  ائتلافی و ایدئولوژیک را دنبال می کند که «دیگرش» در خلیج فارس و خاورمیانه نیست.
 
وی در ادامه بیان کرد: مثلا وقتی بحث دکترین نیکسون -کیسینجر شکل می گیرد، در تقابل با اندیشه کمونیسم و وحدت بخشیدن به هژومونی منطقه ای ایران و عربستان به عنوان دو بازوی همگرا و در عین حال حمایت از قدرت های ریز منطقه ای است، اما ما می بینیم که در دوران پسا جنگ سرد این وضعیت کاملا شکننده و غیر اجماعی شد و سطح تهدید از آ ن نوعی که در دوران جنگ سرد تعریف می شد، درون خلیج فارس و خارومیانه رسوخ پیدا کرده است. در واقع ما زمانی بحث امنیت منطقه ای را مطرح کردیم و بحث براین بود که هویت منطقه ای مشترک و فرهنگ مشترک داریم و از طریق همین خاستگاه مشترک است که می توان با پیشرفت همکاری های مشترک اقتصادی و فرهنگی به نظم مطلوبی در خلیج فارس دست یافت.
 
وی افزود: اما امروز به واسطه این اختلاف و به واسطه فقدان هدف های واحد و به واسطه تعریفی که از تهدید و قلمرو تهدید و هم چنین سطح تهدید داریم، امروزه عربستان راه خودش را می رود و ایران نیز راه خودش را. بر خلاف باورهایی که یک زمانی به دنبال این بودند که در خلیج فارس یک نظم امنیتی مشارکتی را تاسیس و ایجاد کنند، امروز به جایی رسیدیم که صحبت از بلوک شیعی و بلوک سنی است، بحث خط کشی هایی است که بالاخص بعد از حوادث ۲۰۱۱ هر روز شکننده تر می شود و نمونه های آن را در جنگ های نیابتی سوریه و یمن و همچنین در اقدامات خصمانه دیپلماتیک و در مواضع تریبونی کشورهای اثرگذار منطقه بر علیه همدیگر شاهد هستیم. به عبارتی دیگر حوادث و قیام های منطقه که  حال اسمش را بهار عربی بگذاریم یا بیداری اسلامی یا هر عنوان دیگری در واقع یک تشدید کننده منازعه و برهم زننده نظمی است که کشورها شاهد آن هستند.
 
مدیر گروه خلیج فارس پژوهشگاه مطالعات خاورمیانه در ادامه تصریح کرد: امروز شرایطی که ما داریم و شرایطی که در آن زندگی می کنیم در منطقه خلیج فارس متاسفانه هیچکدام از موارد شکل دهندگی نظمی که بتواند امنیت را برای همه تامین کند وجود ندارد. لذا هر کدام از کشورهای خلیج فارس در ضلع شمالی و جنوبی این منطقه، اتحادها و ائتلاف هایشان را با کشور های بیرونی و وارد کردن بازیگران ثالث دامن می زنند که نمونه اخیرش را دکتر انتصار(ایجاد پایگاه نظامی ترکیه در قطر) مطرح کردند و همان بحث ترکیه  است و این چه برای ایران تهدید باشد و چه نباشد، نشان دهنده این است که کشورهای ذره ای منطقه به نظم های خود جوش گذشته و یا به عبارتی تاریخی موجود در خاورمیانه اعتقاد و باوری ندارند و به دنبال نظم های بدیلی هستند. لذا در اینجا موضوعاتی مطرح می شود که آیا این کشورها توانایی و ظرفیت را برای ایجاد این نفع مطلوب چه در غالب خلع سلاح و چه کنترل تسلیحات و چه در غالب بازدارندگی دارند که همه این ها از سوالات بسیار جدی و بعضا بدون جوابی است که پیش روی ماست.
 
در ادامه همچنین سوالاتی مطرح شد که دکتر صالحی به آنان پاسخ داد. ور در پاسخ به این پرسش که آیا محیط امنیتی خلیج فارس پس از برجام و لغو تحریم ها شاهد نفوذ منطقه ای بیشتر و تهدید ایران شده است یا نه گفت: در مورد محیط امنیتی خلیج فارس پس از برجام باید گفت که چیزی که محیط صحنه نشان می دهد و وضعیت هایی که شاهد آن هستیم بیانگر این است که به سمت و و سوی نوعی انشقاق و شکاف بیشتر در حال حرکت است، یعنی برجام برای ایران یک فرصت سازی بین المللی ایجاد کرد یا یک سری تهدید ها در حوزه تحریم ها را برداشت. اما در بحث منطقه ای در واقع  ایران را در تنگنای بیشتری قرار داد، بالاخص در بحث خلیج فارس ظرفیت خصومت های پنهان را آشکار کرد.
 
استاد دانشگاه شیراز تأکید کرد: بحث هلال سنی و هلال شیعی که قبلا در عرصه تریبونی و در عرصه هشدار و در انزوا مطرح می شد بعد از برجام بخشی از آن با هدف اینکه به این نتیجه برسد و بخشی از آن بواسطه قطع امیدی که این کشورها از دوستان دیرین و متحدین استراتژیک خودشان دیدند سبب شد که خودشان به کنشگری روی آورند و این کنشگری را در واقع مواجه مستقیم با ایران دیدند. مثلا ما شاهد این سطح تهدید دربحرین هستیم و همچنین در بحث قطع روابط و اینکه تمامی مسائل و مشکلات را بر علیه ایران دنبال کردند. همچنین در بحث اعدام «شیخ النمر» و در بحث اعدام ۳۲ نفری که امروز در عربستان به اتهام جاسوسی برای ایران مطرح شدند، اینها نشانه های خوبی نمی تواند باشد چون درست است ما از لحاظ فرهنگی اشتراک داریم در خیلی از سخنرانی ها وزیر خارجه کشورمان و مقام معظم رهبری عامل خویشتن داری ایران را همین اشتراک و برادری عنوان کردند، اما در طرف مقابل یعنی عربستان، هیچکدام از این علائم و خویشتن داری ها را نه تنها شاهد نیستیم بلکه در حال تشدید و شدت گرفتن نیز هستند. حال بحث سفارت عربستان هم در این باره بهانه ای شد برای بزرگنمایی این قضیه و پیوند دادن آن با نیروی مظلوم نمایی که همان بحث مشروعیتی است که دکتر آرشین ادیب مقدم مطرح کرد و در واقع می توان گفت که عربستان در حال فرصت سازی برای خودش هست.
 
صالحی در خصوص این موضوع که چه پیشرفت ها و چه تهدیداتی را برای مشروعیت ایران در پسا برجام پیش بینی می کنید و آیا آینده ایران را به عنوان یک قدرت در منطقه روشن می بینید یا نه گفت: در عرصه بین المللی توافق هسته ای برای ایران فرصت بوده، اما در بحث منطقه ای باعث افزایش تهدید های ایران شده است.
 
وی در خصوص این پرسش که برای حفظ نظم خاورمیانه، دکترین دوستونی نیکسون- کسینجر با رویکرد نظارت آمریکا بهتر عمل نمی کند تا اینکه نظم منطقه را بسپاریم به دست خود کشورها نیر تصریح کرد: باید گفت که اختلاف و شکاف با هر بهانه ای که بوده روز به روز تداوم پیدا کرده است. چرا که طرف بازیگر در جهان عرب که اگر راس آن را عربستان بدانیم، سطح تهدیدها یا تقابل تهدیدش را عمدتا با ایدئولوژی انقلاب اسلامی در ایران تعریف می کند و روز به روز هم در حال پررنگ تر شدن است. این بزرگنمایی، هراس یارگیری بیرون از مرز را گسترش می دهد. یارگیری خود به خود منجر به پایگاه سازی می شود، منجر به عقد قراردادهای دوجانبه می شود، منجر به افزایش خریدهای تسلیحاتی خواهد شد و این خریدهای تسلیحاتی خود به خود یک دومینوی وابستگی فزاینده و مداوم را در پی خواهد داشت. از این منظر اعتقاد دارم که این شرایط در آینده نه تنها کم نخواهد شد که تشدید نیز خواهد شد.
 
صالحی هم چنین در ادامه گفت: در خصوص دکترین دو ستونی و اینکه آیا مجددا باید به این سمت و سو رفت و آیا این برای ما الزام اجتناب ناپذیری است باید گفت در شرایط مطلوب، اگر به یک نظم مطلوب فکر کنیم می بینیم که خلیج فارس دو بازیگر اصلی دارد که هر کدام محیط دارند که باید در کنار هم باشند تا این نظم مطلوب شکل بگیرد و اگر هر نظمی بدون یکی از این بازیگران شکل بگیرد خلیج فارس را متشتت و بحرانی خواهد کرد. زمانی الگوی ۲+۶ مطرح شد و زمانی هم الگوی ۱+۶ را مطرح کردند، ولی هیچکدام از این ها کارگشای مباحث امنیتی خلیج فارس نخواهد شد. خلیج فارس زمانی می تواند یک نظم نهادینه داشته باشد که سه قدرت موثر ایران، عراق و عربستان هیچکدام در حاشیه نباشند و رفتارهایشان مقابل یکدیگر نباشد. اگر این اتفاق بیفتد ما به نظم مطلوبی خواهیم رسید و یک زمانی در دوران جنگ سرد حداقل با محوریت ایران و عربستان، شاهد یک تجربه قابل قبولی در خلیج فارس  هستیم، اما به هرحال اگر یکی از این ستون های مطرح شده در انزوا قرار بگیرد، یا اینکه در تقابل همدیگر باشند، عمدتا نظم های شکننده ای خواهیم داشت.
 
صالحی در پاسخ به این پرسش که آیا از طریق گسترش زیر ساخت های فرهنگی میتوان نظم امنیتی در خلیج فارس را متصور شد گفت: در بحث نظریه های کارکردگرای و نوکارکردگرایی وقتی بحث منطقه مطرح می شود تحلیل از نظر تئوری درست است به طور مثال در بحث اتحادیه اروپا و بحث جامعه فولاد و ذغال که مطرح شد، جامعه فولاد و ذغال اروپا جواب داد و در واقع نیازهای فنی و تکنولوژی به گونه ای سرریز کرد به حوزه سیاست و تنش ها را  کم کرد. اما در منطقه ما هم اکنون این زیر ساخت اقتصادی وجود ندارد. همین بحثی که مطرح است که عربستان سعی می کند انرژی خودش را بین المللی کند، اما ایران نگاه منطقه ای دارد نه بین المللی، به این خاطر است که بحث حلقه اقتصاد در منطقه وجود ندارد. اقتصاد عربستان راه خودش را دارد و اقتصاد ایران راه خودش را. این جنبه مکملی که ضرورت فانکشنالیسم است اصولا حلقه مفقوده ای است و جای این اقتصاد کارآمد و موثر را اصولا بدبینی ها و هم اکنون متاسفانه خصومت های مذهبی که روز به روز در حال تشدید شدن است گرفته است و در واقع  این موضوع جنبه های قومیتی به خودش گرفته که یا در غالب طنز و جک یا در غالب تحقیر، یا در غالب توسل به متون مذهبی کلاسیک برای از میدان به در کردن دیگری، روزبه روز در حال افزایش است و در حقیقت باید گفت برای پیشبرد اهداف و ایجاد نظم از طریق فرهنگ سازی ابتدا باید اقتصاد قوی و کار آمد و متصل به هم داشته باشیم که فعلا پتانسیل های آن وجود ندارد. چرا که در واقع چیزی که «آر سی دی» و «اکو» را نیز به ناکامی سوق داد، فقدان زیرساخت های قوی اقتصادی بود. حال نیز زمان زیادی لازم است تا این فقدان ها حل شود و این زیر ساخت ها شکل بگیرد. لیکن در میان مدت به هرحال طرفین خسته خواهند شد و سنگینی هزینه های تحمیل شده در بخش مختلف سبب خواهد شد که آنان نیز اجتناب ناپذیر به صلح رای دهند.
 
صالحی در پایان گفت: منطقه با ظرفیت و خشونت فعلی به یک سمت و سویی می رود که نتیجه آن تقابل و جنگ است که در مورد این بحث، این قطعا گزینه ما در جهان اسلام نخواهد بود. در مورد طرف مقابل هم شاید چون به اقدام و کنش خود آگاهی ندارد اینگونه عمل می کند، اما وقتی متحمل هزینه های سنگین در یمن و سوریه شود بعد از مدتی متوجه می شود که این راه سر به دیوار کوبیدن است و نتیجه ای در برندارد و سرانجام طرفین مجبور خواهند شد که بر سر میز بنشینند و حداقل از نظر توافق و قرارداد، چگونگی نظمی را تعریف کنند که بر اساس آن از همدیگر احساس تهدید نکنند و نترسند.
 
در ادامه این نشست جواد حیران نیا دبیر گروه خلیج فارس پژوهشگاه مطالعات خاورمیانه نیز تصریح کرد: در بحث تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه و آنچه  به بهار عبری موسوم شد بیشتر ناظر به امنیت انسانی است اما در اصل تحولات عربی و بهار عربی نشان می دهد که صرف توجه به امنیت دولتی با تعریفی که دولت و نخبگان از این امنیت می کنند تامین کننده امنیت شهروندان آن کشورها نبوده است. گزارش UNDP راجع به کشورهای عربی نیز در واقع نشان می دهد که شاخصهای توسعه انسانی در این کشورها قابل مقایسه با کشورهای توسعه یافته نیست. در واقع این برمی گردد به قسمتی که باید تبیین کند که هدف از مرجع امنیت چیست و اینکه  هدف از امنیت، امنیت دولت است یا امنیت شهروندان. یعنی ما در بحث امنیتی باید برنامه ریزی کنیم که تهدیدهای واقعی کشور(شهروندان و نظام سیاسی) چیست.
 
وی افزود: در حقیقت در بحث بهار عربی هم دولتها برآمده از مردم نیست تا امنیت ملی و امنیت انسانی همپوشان شود. در واقع این موضوع مهمی است که بتوانیم در این کشورها ترکیبی از امنیت انسانی و امنیت دولتی داشته باشیم و لازمه آن نیز گذار به فرآیندهای دموکراتیک و توجه به شاخص های توسعه امنیت انسانی است.
 
وی در پایان گفت: در این صورت است که به نظر می رسد بتوانیم امنیت پایدار در این کشورها را متصور شویم. در واقع زمانی می توانیم همپوشانی میان امنیت انسانی و امنیت state را داشته باشیم که نظام سیاسی در این کشورها  برآمده از مردم باشد و سنخ آن دموکراتیک باشد.
 
 
 
گزارش: جواد حیران نیا، دبیر گروه خلیج فارس و آنا یوسفیان پژوهشگر مهمان پژوهشکده