گروه مطالعاتی روندهای فكری در خاورمیانه
پوپوليسم چيست؟ انتخابی آگاهانه است يا انحراف از آزادی؟
گروه روندهای فكری به همراه انجمن علمی علوم سیاسی ایران، در23 بهمن ماه 1396، میزبان نشستی در نقد پوپولیسم بود. در این نشست، مترجم كتاب پوپولیسم چیست؟ اثر یان ورنر مولر»، اندیشمند سیاسی آمریکایی توضیح داد كه سخن مركزی و دغدغه و یافته نویسنده كتاب چیست. بعد از بابك واحدی نوبت به مراد ثقفی و محمد مهدی مجاهدی رسید تا روش و یافته كتاب را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهند. آنچه در ادامه می خوانید گزارشی از دیدگاههای سخنران های این نشست است.
بابك واحدی، مترجم كتاب: یان ورنر مولر متفكر و محققی است كه سالهای زیادی درباره پوپولیسم تحقیق كرده است. ساختار كلی كتاب از پنج بخش تشكیل شده است. نویسنده در بخش اول كتاب به بررسی این نكته میپردازد كه چه كسانی پوپولیست هستند و این برچسب به چه كسانی اطلاق میشود. در بخش دوم تفكر كلی پوپولیستها را مورد پژوهش قرار داده و اهداف سیاسی آنها را بررسی میكند. در بخش سوم كنشها و فعالیت سیاسی پوپولیستها را تبیین میكند و نشان میدهد كه ابزارهای آنها برای حفظ قدرت و مسند سیاسی چیست. در فصل بعدی، تلاش میكند راهكارهای مقابله و واكنش نسبت به این پدیده را ارائه دهد و در فصل آخر به نتیجهگیری مباحث ارائهشده در كتاب میپردازد.
مراد ثقفی: سیاست و كنش سیاسی ، یگانه امید و روزنه در بین افراد و جوامع مایوس است!
«نقد اصلی به كتاب «پوپولیسم چیست؟»، كه خود نویسنده هم به آن اشاره میكند، این است كه كتابی توصیفی است و تعریف دقیقی از پدیده پوپولیسم نمیدهد. درباره تبیین عمیق پوپولیسم، من فقط كتاب ارنستو لاكلائو را میپسندم. او كه آرژانتینی و شاهد برآمدن پرون بود، نگاه دیگری به گفتارهای مردمگرا دارد و بهنوعی همه را پوپولیست میداند. پرون در تاریخ آرژانتین بهنوعی جایگاه مصدق را در تاریخ ایران داشت. نقد دوم این است كه نویسنده فرض را بر این میگذارد كه پوپولیسم بد است و باید كنار گذاشته شود. ولی این سؤال برای خواننده پیش میآید كه چرا پوپولیسم بد است؟ در كتاب، بدبودن پوپولیسم در مقابل چیز دیگری میآید كه آن هم خودبهخود خوب در نظر گرفته میشود؛ یعنی «دموكراسی نمایندگی». نقد سوم این است كه نویسنده میگوید مردمی كه بهدنبال پوپولیستها میروند، لزوما خود پوپولیست نیستند. اگر بگوییم پوپولیستها مردم را فریب میدهند، در این حرف این پیشفرض نهفته است كه مردم را بهراحتی میتوان فریب داد. كارل اشمیت میگوید اتفاقا پوپولیستها از دموكراتها دموكراتتر هستند و این به یك معنا حرف درستی است. مثلا در مورد ایران آقای احمدینژاد را پوپولیست میدانند ولی آیا آقای هاشمی، خاتمی و روحانی پوپولیست نیستند؟ چون بههرحال آنها هم به مردم رجوع كردند. پیشنهاد من این است كه اگر به جای واژه «مردم» از واژه ملت استفاده كنیم، این سوءتفاهم از بین میرود زیرا وعدهای تاریخی است كه در آن آزادی، برابری، قانون، برخورداری از حداقلهای زندگی و دولتی وجود دارد كه خشونت را در انحصار خود دارد. چرا میگوییم دولت-ملت؟ این اصطلاح نتیجه بحثی تاریخی بود. عدهای گفتند ما مردمان مختلف در كنار هم تبدیل به چیزی به نام ملت بشویم. چرا؟ برای اینكه هیچ گروهی یا فردی به خاطر پول یا نژاد یا جایگاه خود از رانت خاصی برخوردار نباشد و اگر كسی قدرت نداشت بالا بیاید، از او حمایت شود. حال اگر تكهای از این ملت از بازی برابری بیرون گذاشته شود چه؟ آیا میتوان به او گفت تو هم ملت هستی؟ میشود یك نفر ٧٠٠ هزار تومان حقوق بگیرد و یك نفر ٧٠٠ میلیون تومان؟ از برنامه سوم توسعه به بعد یكسری كارشناس همیشه وضعیت اقتصادی ما را با عدد و رقم حلاجی میكنند. هیچ كسی هم نمیپرسد در این حلاجی جمعیت ٢٥درصدی زیر خط فقر كجا قرار میگیرند؟ یك نفر در نزدیكی ما از گرسنگی میمیرد، درحالیكه او هم مثل ما یك رأی دارد. سیاست تنها امید مردم ناامید است. معلوم است كه اگر در این شرایط یك نفر از مردم راستین حرف بزند، این ناامیدان به او میگروند. عوامگرایان روی این امید حساب باز میكنند و این قضیه در همه جای دنیا صادق است. پوپولیسم آن روی سكه دموكراسی است. دلیل رشد آن هیچ چیزی نیست جز شكست لیبرال دموكراسی. در آخر كتاب نویسنده جملهای را از لاكلائو نقل میكند مبنی بر اینكه ساخت یك ملت وظیفه اصلی «سیاست رادیكال» است. دستراستیها و اقتصاد بازار آزاد نتوانستند ملت بسازند و این وظیفه رقیبان مقابل آنها است كه ملت بسازد. تا زمانی كه بخشی از مردم از ملت كنار گذاشته میشوند، كماکان با پدیده پوپولیسم روبهرو خواهیم بود.
محمدمهدی مجاهدی: تقلیل یافتن دموكراسی به تجارت افكار عمومی و خرید رای!
پوپولیسم در آثار فلسفی قرن بیستم معنای گستردهای دارد و میتوان تمایز آن را با دموكراسی نمایندگی مشخص كرد. این كتاب كوشش صمیمانهای است برای بازكردن این مفهوم و من فكر میكنم نویسنده بدون اینكه قصد داشته، نشان میدهد كه پوپولیسم مفهوم متناقضی است. مطلب جالبی كه در این كتاب وجود دارد، توصیف فهم پوپولیستی از پوپولیسم است. پوپولیسم برخلاف توصیفات عمیقتر و فلسفیتری كه برای توضیح فاشیسم و نازیسم از آن استفاده شد، در ٢٠ سال اخیر یك جریان لزوما راست دانسته نمیشود. جرمی كوربین یا برنی سندرز نیز كه از پایگاه چپ حركت میكنند، مصداقهای متأخر پوپولیسم هستند. در توصیفات اخیرتر، پوپولیسم یك گسترش معنایی و مفهومی پیدا كرده كه به موجب آن تفاوت پوپولیسم راست و چپ ظاهرا بیاهمیت میشود. ما در نحوه فهم خیر عمومی و برای تشخیص آن دو گرایش عمده داریم: گرایش اول این است كه از خود مردم بپرسیم و گرایش دوم این است كه متخصصان بهتر میتوانند خیر عمومی را تشخیص دهند. هر سیاستمدار از هر طیف سیاسی چپ و راست اگر در مسیر رجوع به مردم، از زبان آنها در ساخت قدرت حمایت كند، در تحلیلهای متأخرتر متهم به پوپولیسم میشود. این همان چیزی است كه قدیمتر به آنها طیف دموكرات میگفتند كه در مقابل جمهوریخواهی قرار میگرفت. ایده دموكراسی میگفت خیر عمومی در گرو این است كه نوعی رقابت آزاد فردگرایانه در جامعه تضمین شود و حاصل آن رقابت نشان خواهد داد كه خیر عمومی چیست؛ یعنی خیر عمومی بهصورت پیشینی قابل تشخیص نیست و باید شرایط تضمین آن را فراهم كرد كه فقط مهیاساختن شرایط بازار آزاد است و فقط در آخر بازی است كه خیر عمومی مشخص میشود. كسی هم از آخر بازی خبر ندارد. جمهوریخواهان معتقد بودند خیر عمومی را میتوان به طرز پیشینی تشخیص داد و آن را میتوان در جامعه پیاده كرد، یعنی میتوان مردم را آموزش داد برای اینكه خیر خودشان را تضمین كنند. به ایده دموكراتیك اولیه درحالحاضر و در بستر وقایع تاریخی ٣٠ ساله اخیر پوپولیسم گفته میشود. چرا اینطور شد؟ این وضعیت حاصل كالاییشدن دموكراسی است. دموكراسی آمریكایی در سیر جهانیشدن اقتصاد و كالاییشدن همه ارزشها به سراسر جهان سفر كرد و در این روند دموكراسی تبدیل به خریدن رأی و افكار عمومی شد. سیاست نئولیبرالی درهمتنیده با بازار آزاد متأخر، دموكراسی را به یكی از مكانیسمهای بازار تبدیل كرده است. اتقاقی كه در چنین پروسهای میافتد خرید و فروش محرومیت در قبال رأی است.