گزارش خلاصه اي از برنامه گروه مطالعات و سياست تمدن ايراني

نوع مطلب: گزارش

با سخنراني : دكتر سروش دباغ و دكتر احمد بستاني

 

احمد بستاني: خوب است بحث را با سوالي از آقاي دكتر دباغ آغاز كنيم. با توجه به تحولات اخير جريان روشنفكري ديني آيا مي توان به تعريفي از اين جريان رسيد؟ آيا مي توان از روشنفكري ديني تعريف به حد و رسمي داشت يا مثلا آن را نوعي شباهت خانوادگي ويتگنشتايني دانست؟

سروش دباغ:

براي شروع بحث به روايت خويش و به عنوان فردي از اين خانواده روشنفكري ديني نكاتي را عرض مي كنم. همانطور كه در مباحث دكتر مسعودي به آخوند زاده اشاره شد بايد به نحوه مواجهه ما با مدرنيته در طول 180 سال اخير اشاره كرد. مي دانيم كه از عهد ناصري به اين سو ما با مباحثي جديد روبرو مي شويم و بحث از مشروطيت، تقنين سكولار و چنين مباحثي از فرآورده هاي سياست جديد است و در ميان ما نبوده است. با تاسيس دارالفنون هم ما با علوم تجربي جديد آشنا شديم و بعد از آن با پهلوي ها و جمهوري اسلامي مواجه شده ايم. اين بازه زماني حدودا 180 سال مي شود و اختصاص به ما هم ندارد. فهم اينكه مدرنيته چيست در جهان اسلام همه را با خود درگير كرد و به سبك و سياق زندگي ما اثر گذاشت به خصوص به ديانت ما به عنوان مهم ترين و برجسته ترين مولفه سنت. هر كس به قدر وسع خويش سخن گفته است از سيدجمال تا اقبال و شايد از اولين نوانديشان ديني ما بتوان به محمد نخشب اشاره كرد كه در خراسان تشكيل دهنده گروه خداپرستان سوسياليست بود البته بعضي سابقه را به ملكم خان و دلمشغولي هاي او عقب مي برند و اشاره مي كنند كه او هم مي خواسته مولفه هايي را در بياورد ولي نخشب آشكارا از خداپرستي سخن ميگفت و از مفهوم پايه سوسياليسم به عنوان مفهوم مدرن سخن ميگفت و اين احتمالا ابتداي راه است و بقيه در پس زمينه هستند.

ما راه طولاني را طي كرديم و شخصيت هاي برجسته اي از شريعتي تا بازرگان تخت تاثير آنها بودند و حتي برخي نزديكان ايشان در نهضت آزادي كه البته صبغه هاي سياسي شان بيشتر بود . در چهل سال اخير هم عبدالكريم سروش، محمد مجتهد شبستري، و در دوره اي مصطفي ملكيان متعلق به جريان روشنفكري ديني بوده اند. سه سال پيش نيز آقاي هادي طباطبائي در كتابي در باب نسل جديد روشنفكران ديني نوشت و بنده و آقاي نراقي و آقاي فنايي را نسل جديد اين افراد دانست. در تقسيم بندي كلان اگر روزگاري نوانديشي ديني و روشنفكري ديني در انديشه استخراج مفاهيم مدرن از دل سنت بود اما با تجربه زيسته ما در حكومت ديني اين ديدگاه كنار رفت و روشنفكران از گفتمان استخراج فاصله گرفته اند و به گفتمان سازگاري رسيده اند چه در سياست چه در الهيات چه در سخن از رابطه دين و عقل و عقل و وحي و دين و علم. در همه اين مباحث در مقام استخراج سخن هايي از قبل داشته ايم اما از اين نگاه فرسنگ ها فاصله گرفته شده و اگر مثلا از دين و سكولاريسم و نسبت آن ها حرف زده اند كوشيده اند توضيح دهند آيا مي توان مسلمان و دموكرات بود؟ به تعبير كانتي امكان سنجي كرده اند كه مي توان از حدود و ثغور و امكان آن ها در اكنون سراغ گرفت؟

هر چه جلو آمده اند پاسخ ها روشن تر شده است. به خصوص در دو حوزه دين و سياست. سنگ بناي روشنفكري متاخر نقد قرائت رسمي از دين است كه سروش و شبستري به ترتيب با كتاب قبض و بسط و هرمنوتيك، كتاب و سنت گذاشتند. براي پارادايم نوانديشي ديني كه از قرائت پذيري متن مقدس سخن مي گفت قبل تر هم آثاري مثل برخي كارهاي شريعتي وجود داشت اما صورت بندي و استدلال نداشت البته حكومت ديني و تحقق آن در ايران در شكل گيري اين پارادايم موثر بوده است. احتمالا اگر چنين نمي شد اين روايت بدين شكل در نميامد. اضافه كنم كه ذيل اين پارادايم جديد نقد قرائت رسمي از دين بحث هاي اخلاق و فقه در آثار نوانديشان ديني برجسته تر شده است مثلا بحث هاي من در باب حجاب كه بسط مباحث نو انديشي ديني است. وضعيت اينجا و اكنون ما وضعيت مهمي است و انواع مسائل مهم جلوي ماست و اينها مسائلي ملموس هستند و بنابراين نقد اجتماعي، احكام آن و نسبت آن با اين جا و اكنون مساله ماست. شكل كلان اين مباحث در دهه هفتاد مطرح شدند اما الان اين مسائل انضمامي تر شده اند. نو انديشي ديني سوق پيدا كرده است كه از منظر خويش به مسائل بپردازد و رجوع به عرفان ايراني هم داشته است كه دستمايه خوبي است و به تعبير من عرفان مدرن نوعي سلوك معنوي است كه باعث مي شود كه هم از ميراث ايراني-اسلامي و هم از ديگر ميراث ها بهره مند شد.

درك كنوني من از تجربه و مفهوم روشنفكري ديني اين است كه با تعيين مراد از اين مفهوم به معناي ارسطويي حد تام نداريم. در مقام تعيين مواد روشنفكري ديني مي شود از تعبير نوانديشي ديني هم به همان معنا استفاده كرد. هر دو بازخواني انتقادي سنت ديني هستند كه از نظر كانتي خود گشودگي دارند با فرآورده هاي معرفتي جديد هر كس از منظر خود و پيشينه و تربيت خويش. اين را مي گويم تا سخنم را از احيا گرايي، سنت گرايي و بنياد گرايي ديني حرفم را تفكيك كنم. احياگري بحث پالايش سنت ديني هست مثل كارهاي مطهري و طباطبائي اما پالايش و بازخواني انتقادي ديني با مدرنيته آشنايي جدي دارد. كساني مثل مرحوم احمد قابل هم احيا گر ديني هستند، پالايش مي كنند و خرافه زدايي و با اسباب و ادوات جهان جديد آشنايي ندارند. سنت گرايي هم جريان دكتر نصر و شوان است كه ساكن جهان اسلام نيستند، منتقد جدي مدرنيته هستند و به دنبال احيا سنت ايراني- اسلامي اند و حس نوستالژيك دارند.

چهارم روشنفكري ديني است اينجا ما با موضع فلسفي- دلالت شناختي روبرو هستيم. مولفه ها و مصاديق شان گسترده مي شوند چنان كه مدرنيته ها و دموكراسي ها داريم. پس روشنفكري ها، دين ها و روشنفكري ديني داريم و اگر تعيين مراد كنيم استدلال سمنتيك در كنار استدلال تجربي هم هست. جماعتي در ميان ما 100 سال است سربرآورده اند كه نه دين دار سنتي هستند نه تحت تاثير روحانيت هستند و نه بيرون از جرگه دين داري هستند پس با آنها كه مولفه هاي ديگري دارند فرق مي كنند. اين جريان روشنفكري ديني به حيات خود ادامه مي دهد چون مساله شكاف سنت و مدرنيته همچنان مساله است و دين همچنان حكومت مي كند، فقها هستند و منتقدان آنها نيز هم و هر دو به ديانت استناد مي كنند و دين ستيزان و دين پژوهان هم هستند پس مسائل مهمي داريم كه جامعه دست به گريبان آن هاست اگر روزي فضاي جامعه عوض شود و مثلا شبيه كانادا شومي كاركرد اين نحله از دست مي رود چون دين ديگر موضوعي نخواهد بود كه در در اجتماع ظهور داشته باشد.

احمد بستاني: از آقاي دكتر تشكر ميكنيم. بنده از زاويه مطالعات خودم ملاحظاتي دارم كه البته جنبه سوال نيز دارد. در درجه اول فكر ميكنم ميان تفكيك هايي كه آقاي دكتر انجام دادند تعارضاتي وجود دارد چون در ابتدا براي روشنفكري ديني قالبي كلي در نظر گرفتند ولي بعد احياگران را از آنها جدا كردند و استدلالشان هم به دانش محدود آنها در زمينه مدرنيته غربي بود. من فكر ميكنم هنوز بين احياگري و روشنفكري ديني و نوانديشي ديني تفاوت هايي وجود دارد. مثلا آقاي كديور از مباحث مدرن دفاع مي كنند و مشخص نشد كجاي دسته بندي آقاي دباغ قرار ميگيرند. چند نكته ديگر نيز در اينجا مطرح است:

اولا ترديدي نيست كه روشنفكران در حوزه هاي مختلف متخصص هستند اما به معناي آكادميك كلمه حضوري نداشته اند و بيشتر فعاليت هايي روشنفكرانه داشته اند كه آن هم گروه هدفش جامعه دين داران و نوگرايان متدين بوده است. به ندرت ديده ام مثلا آقاي سروش يا شبستري جز تبديل مجموعه سخنراني ها و گفتارهايشان دست به نگارش متن مكتوب و دقيق بزنند و از اول متن و به اصلاح text منسجمي نداشته اند اما مي دانيم كه مساله نوشتار در مباحث هرمنوتيك خيلي مهم است مثلا همين داستان اخير در مورد سخنراني اخير دكتر سروش و مباحثه ايشان با آقاي كديور نشانه اي از همين ماجراست به عبارت ديگر تاكيد بر بيان شفاهي، جستار نويسي و خطابه و فقدان متن كانوني با مدعيات مشخص و شيوه سيستماتيكي كه بسط داده شده باشد به ندرت وجود دارد. بنابراين سوال من اين است كه اين آثار وجوه آكادميك دارند؟ به نظر مي رسد كه اين متون بيشتر وجه سلبي- انتقادي دارند و داراي صورت بندي مشخص و ايجابي نيستند. مثلا در مباحث سياسي و انديشه سياسي مباحث روشنفكران ديني حول نقادي نهادهاي سياسي معاصر است. در حالي كه اين موارد جلوه هاي بيروني سياست هستند اما در الهيات سياسي بحث از امر سياسي است و بحث معرفت شناسي و وجود شناسي در باب سياست. اما در بين نوانديشان ديني ما شاهد فقدان نظريه سياسي و فلسفه سياسي و بي توجهي به اين حوزه هستيم. وقتي از الهيات سياسي صحبت ميكنيم منظورم مثلا نقدي بر قرائت رسمي از دين نيست بلكه مراد انديشه هاي هابز،‌اسپينوزا و لاك است كه در حقيقت دو پاي محكم دارد اول تاكيد بر دين مدني و دوم حق طبيعي. در انديشه روشنفكري ديني ما دين مدني نداريم يعني ديني كه در خدمت مصالح عمومي و منافع جمعي باشد و در تعامل با دولت مدرن و جامعه جديد باشد. روشنفكران ديني دغدغه خير جمعي ندارند و به مساله حيات جمعي ايرانيان كم توجه بوده اند. نكته بعدي به تفكيك معروف ميان لطف و طبيعت در مسيحيت بر ميگردد كه در قرون وسطي منشا نزاع فراوان بود. مدرنيته سياسي طبق روايت مشهور بنا شده بر الهيات طبيعي است و روي نظريه حق طبيعي سوار شده و سازگاري اش با دين وابسته به شخص، كليسا و... نيست. روشنفكران ما عناصر را برميگيرند كه عناصر فقهي است و گاهي سنت عرفاني و هردوي اينها با طبيعت و مفهوم حق طبيعي در تضاد است و بيشتر روي لطف سوار هستند و جالب است كه به مولوي و غزالي توجه دارند كه اشعري بودند و روبروي ايده اسلامي حق طبيعي قرار ميگيرند. بنابراين من فكر ميكنم اولويت بحث بايد با الهيات سياسي باشد و روشنفكران ديني بيشتر روي سطح سوار هستند و نه در عمق و دغدغه تدوين دين مدني و حق طبيعي در آثارشان حضور چنداني ندارد.

 

نویسنده گزارش: نوید کلهرودی، دبیر گروه سیاست و تمدن ایرانی

1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد