منطق تقابل غرب و شرق در بستر اوکراین، تأثیرات سیاسی و امنیتی آن بر خاورمیانه و ایران
نشست علمی گروه بررسی ملاحظات استراتژیک آمریکا در خاورمیانه با موضوع « منطق تقابل غرب و شرق در بستر اوکراین، تاثیرات سیاسی و امنیتی آن بر خاورمیانه و ایران » با سخنان و تحلیل دکتر جهانگیر کرمی استاد دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران، دکتر ارسلان قربانی شیخ نشین استاد روابط بین الملل دانشگاه خوارزمی، دکتر حسین دهشیار استاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی، و با حضور دکتر قدیر نصری، رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، دکتر سید اسدالله اطهری رئیس انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا، دکتر ابراهیم معراجی مدیر گروه ملاحظات استراتژیک آمریکا در خاورمیانه ( مدیر نشست)، دکتر الهام ستاری دبیر علمی گروه و جمعی از اساتید و پژوهشگران علاقمند به موضوع روابط بین الملل برگزار شد.
دکتر ابراهیم معراجی ضمن خوشامدگویی با بیان مقدمه ای در آغاز گفت : انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا یک نهاد تازه تأسیس است که در این مدت کوتاه تلاش کرده است با استفاده از نظرات کارشناسان و اساتید خبره به تحلیل درست و صحیحی از مسائل این حوزه اقدام کند. از طرف دیگر مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه نهاد با قدمت و ریشهداری است که برای دهها سال میزبان اساتید و دانشپژوهان پیرامون مسائل خاورمیانه بوده و در این زمینه فعالیت داشته است. تهاجم روسیه به اوکراین امروزه از منظر سیاستمداران و تحلیلگران از اولویت های مورد بحث و بررسی است. واضح است که جنگ از هر منظری بالاخص انسانی مذموم است. اما از منظر روابط بینالملل و مسائل تئوریک، بسیاری معتقدند که مانند 11سپتامبر یا فروپاشی شوروی، بعد از این تهاجم هم احتمالا با یک دنیای متفاوتی مواجه خواهیم بود. بر همین اساس امروز این موضوع مهم را با اساتید بنام، خوشفکر و کاملا شناخته شده به بحث می گذاریم.
سخرانی دکتر ارسلان قربانی شیخ نشین
دکتر «ارسلان قربانی شیخ نشین»، استاد روابط بین الملل دانشگاه خوارزمی در این نشست سخن خود را ابتدا با تشکر از حاضران و معرفی عنوان سخنرانی خود آغاز کرد:«از انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا و پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه و گروه مطالعات امریکا و همه اساتید، پژوهشگران و دانشجویان که در این جمع حاضر شدند، کمال تشکر و قدردانی را دارم. موضوع صحبت من تأثیر سیاسی و امنیتی بحران اوکراین بر خاورمیانه، با تأکید بر صلح و همگرایی است. امید دارم این بحث بتواند برای سیاستگذاری خارجی کشور مورد استفاده قرار گیرد. از آنجایی که جمهوری اسلامی ایران یکی از کنشگران اصلی در خاورمیانه به همراه دو کنشگر اصلی دیگر یعنی ترکیه و عربستان است، شایسته است در فرآیند تحولات خاورمیاانه، سیاست خارجی کشورمان دارای برنامه راهبردی مشخص با سناریوهای مختلف باشد.»
- شیخ نشین گفت: نگاه من به تأثیر بحران اوکراین بر آینده خاورمیانه با نگاه مبتنی بر ساختار نظام بین الملل است. بعد از واقعه 11سپتامبر و بعد از فروپاشی صدام، شاهد تغییری مشخص در نظام بینالملل به نام یک دوره گذار از هژمونی به پساهژمونی هستیم که می تواند در الگوی تعامل یا تخاصم در جهان بویژه خاورمیانه موثر باشد. به نظر میرسد که بحران اوکراین یکی از عواملی است که در تشدید این ساختار در حال گذار و در نتیجه، واگرایی در همکاریهای منطقهای تاثیرگذار است. مهمترین ویژگیهای این ساختار پساهژمونی در عرصه اقتصادی، سیاسی و امنیتی عبارتند از بدهی زیاد، کنشگری اقتصادی چین، بحرانهای مالی، کسری تجارت کالایی و خدماتی ایلات متحده، افزایش جایگاه اتحادیههای اقتصادی منطقهای مانند بریکس، اختلاف بین روسیه و ناتو، حادثه 11سپتامبر، تغییر در ترتیبات امنیتی و نهادهای منطقهای، ظهور قدرتهای جدید، به چالش کشیدن مدل لیبرال دموکراسی، یکجانبهگرایی، کالاییکردن امنیت، خروج آمریکا از رژیمهای بینالمللی و بیتوجهی به قوانین بینالمللی. به نظر میرسد در این نظام بینالملل در حال گذار، امریکایی ها به این نتیجه رسیدند که به هر حال دولت_ملتسازی با اقتدار و مداخله نظامی امکان پذیر نیست. تبلور این بحث در این جمله بایدن هنگام عقبنشینی آمریکا از افغانستان است که گفت:«ما بدنبال دولت-ملتسازی با مداخله نظامی نیستیم.»
قربانی شیخ نشین در توضیح سخنان خود افزود: بر این اساس، بحران اوکراین در این دوره پساهژمونی ساختار نظام بینالملل، صلح و همکاری در غرب آسیا را با ابهامات زیادی مواجهه خواهد ساخت و شاهد تشدید یکسری منازعات در خاورمیانه خواهیم بود. نکته اول این است که در بحران اوکراین گروههای جدید بخشخصوصی وارد خرید و فروش تسلیحات شدند که میتواند خطر جدی برای شکلگیری گروههای تروریستی و ایجاد بازارهای جدید اسلحه باشد. نکته دوم اینکه بحران اوکراین نقش اساسی در کاهش نقش موازنهگری روسیه در تشدید مخاصمات خاورمیانه بازی خواهد کرد. به عبارت دیگر، بحران مذکور در سیاست بازدارندگی روسیه در مقابل ایالات متحده به لحاظ کاهش نقش روسها تاثیرگذار خواهد بود. روسیه هم با ایران و هم با اسرائیل رابطه استراتژیک داشته و نقش میانجیگری را ایفا میکرد و در تعدیل بحران خاورمیانه موثر بود. اما به نظر میرسد با کاهش نقش روسیه و با توجه به حمایت اسراییل از غرب در بحران اوکراین، سیاست تهاجمی تلآویو علیه سوریه، ایران و لبنان با توجه به موافقت نامه ابراهیم و سیاست خاورمیانهای ترامپ تشدید یابد.
قربانی شیخ نشین گفت: از طرفی دیگر، بحران اوکراین موضوع همکاری میان ایالات متحده و روسیه را که قرار بود طبق نظر شورای امنیت برای ایجاد دالان های امنیتی و صلح و ثبات و همکاریهای بشردوستانه در شمال سوریه انجام شود، با چالش مواجه خواهد کرد. تقابل بین امریکا و روسیه باعث تشدید کنشگری ترکیه در شمال سوریه و حمایت این کشور از برخی گروهها خواهد شد. از پیامدهای دیگر بحران اوکراین در ساختار مورد اشاره نظام بین الملل، چرخش احتمالی سوربه به سمت اعراب به لحاظ کاهش حمایتهای اقتصادی روسیه از دمشق خواهد بود که میتواند در همکاری این کشور با ایران به عنوان متحد اصلی تاثیرگذار باشد. همچنین چالشهای امنیت غذایی و بیثباتی در این زمینه با توجه با اختلال در صادرات بخش عمدهای از غلات روسیه و اوکراین میتواند در تشدید منازعات در خاورمیانه و تنش های قومی تاثیر گذار باشد.
دکتر قربانی شیخ نشین در جمعبندی سخنان خود گفت: با توجه به مشخصات ساختار پساهژمونی نظام بینالملل، بحران اوکراین میتواند پیامدهای منفی در صلح و ثبات غرب آسیا داشته باشد. نهادهای تصمیمساز و تصمیمگیر سیاست خارجی ایران باید ضمن داشتن رویکرد واقعبینانه به این پیامدها و مدیریت آن، از فرصتهای احتمالی این بحران شامل دیپلماسی انرژی و محور قرار دادن ایران در شبکه های حمل و نقل بویژه تاکید چین به جاده ابریشم از طریق غرب آسیا و توجه بیشتر روسیه به کرویدور شمال جنوب از طریق ایران، در راستای تأمین منافع ملی کشور الزامات و بایستههای لازم را مورد امعان نظر قرار دهند.
سخنرانی دکتر جهانگیر کرمی
دکتر جهانگیر کرمی استاد دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران با بیان این که عنوان سخن وی «بحران اوکراین و امکان ها و محدودیت های ائتلاف شرقی » است. و بحث عمدتا متمرکز بر این مسئله است که «بحران اوکراین چگونه ممکن است به یک ائتلاف شرقی منجر شود و چشم انداز این مسئله چیست؟» گفت: برای بحث در این رابطه بایستی به شکل گیری و آینده بحران اوکراین بپردازم و اینکه آیا بحران میتواند یک انقلاب شرقی علیه غرب ایجاد کند یا نه؟
وی ادامه داد : در مورد بحران اوکراین لازم است که مقداری برگردیم به عقب. اولین مسئله که خیلی از تحلیلگران روی آن تمرکز داشته اند این است که آیا این بحران ساخته شخص پوتین است یا ناشی از تحولات و روندهایی است که به طور ناگزیر شکل گرفته و به اینجا منجر شده است. در مورد نقش شخص پوتین در این بحران به نظر من قدری اغراق میشود و به گونهای حرف زده میشود که گویی کل این بحران ساخته و پرداخته شخص پوتین است و به دلیل یک سری مسائل ذاتی و جوهری در وجود ایشان یا سوابق و تجربیات او در کا گ ب! پوتین در سال 2000 که رئیس جمهور روسیه شد روابط با غرب خیلی برایش اولویت داشت و در ابتدا روندهایی را شروع کرد که اگرچه یک مقداری استقلالطلبانه بود و با هدف پایان دادن به تحقیر روسیه در دهه 1990 بود ولی کاملا در جریان تعامل با غرب بود. اما به تدریج فعل و انفعالاتی که اتفاق افتاد بین روسیه و کشورهای غربی ایشان را رساند به این نقطه که گویا هیچ راهی جز مقابله نیست و لذا به تدریج شدت عمل بیشتری به خرج داد. شدت عمل در قضیه گرجستان در 2008 و موضوع کریمه در سال 2014 و بعد در سوریه از 2015 و بعد هم نهایتا به این بحران در 2022 منجر شد. در حقیقت مسئله این است که هر کس دیگری هم که به جای پوتین در روسیه بود به همین نقطه میرسید. حتی اگر یک لیبرال هم رییس جمهور بود باز هم به این نقطه میرسید و این مسئله مسئله شخص نیست. مسئله اصلی در نگرشهای متقابل است، مسئله تاریخ و هویت و ژئوپلیتیک است که دولت روسیه را در برابر به این نقطه رسانده است.
کرمی با بیان این که در مورد اتخاذ تصمیم به جنگ یک سری عوامل داخلی خیلی اهمیت دارد، گفت: پوتین وقتی که سال 2014 کریمه را گرفت با تحریمهایی روبرو شد که تمام داشتههای دولت پوتین را بر باد داد. در سال 2000 که او رئیس جمهور شد تا سال 2014 توانست امنیت، ثبات اقتصادی و اعتبار و احترام بینالمللی را به روسیه برگرداند و وضع کشور بهبود پیدا کند. اما در سال 2014 تحریمهای گستردهای که از سوی غرب انجام شد باعث شد وضعیت اقتصادی وخیم شود و اقتصاد روسیه افول کند و نارضایتی داخلی افزایش پیدا کرد و دولت تحت فشار قرار گرفت. این فشارها از طرف مخالفان لیبرال با این ادعا که شما کریمه را به دست آوردید ولی کل اوکراین را تحویل غرب دادید و از طرف ناسیونالیستهای روسی بود با این بهانه که شما وضعیت را چرا تمام نمیکنی، چرا فقط کریمه را گرفتی و حالا که این همه فشار اقتصادی روی مردم است و اوکراین را می شود گرفت و نیز مردمان روستبار را در جمهوری های دنباس از زیر فشار نازی های اوکراینی خارج ساخت، چرا نمیکنی؟!
در سطح منطقهای هم روند تدریجی عضویت اوکراین در نهادهای اروپایی و استقرار نظامی غربی ها در اوکراین و حمایت نظامی به ویژه قرارداد 2019 آمریکا و اوکراین مجموعه اینها روسیه را در یک فشار ژئوپولیتیکی قرار میداد که از نگاه کرملین باید یک واکنشی نشان داده میشد. به همین خاطر هم، مقامات کرملین طرحی را در مورد اوکراین ارائه کردند که از طرف غرب پذیرفته نشد. لذا فشار های محیطی ژئوپلیتیک و نهادی به گونهای بوده که از نگاه مقامات روسیه راهی جز دست یازیدن به اقدام نظامی نمانده است.
وی اظهار داشت : نکته بعدی در سطح بینالمللی بود و اینکه آمریکاییها از عراق و از افغانستان خارج شدند و این خروج با فلاکت و سرافکندگی بود و دولت روسیه را به این نتیجه رساند که گویی وقت آن رسیده تا روند تغییر در نظام بین المللی را تسریع نمایند و یک نظام بینالمللی چند قطبی بودن و چندگانه را تثبیت کنند. لذا جنگ اوکراین با این دلایل شروع شد و اهداف پوتین هم سه دسته بود: بازگشت و بی طرفی اوکراین، بازتعریف معماری امنیت اروپایی و به قولی پایان دادن به تحقیر و تضعیف امنیت روسیه و بازگشت ناتو به پیش از 1997 و نیز تثبیت نظام بین المللی چند قطبی.
کرمی ادامه داد: جالب اینجاست خیلی از تحلیلگران در داخل روسیه و در خارج روسیه تا قبل از اینکه عملیات نظامی شروع شود معتقد بودند احتمال پیروزی روسیه بسیار بالاست، چرا؟ چون در غرب در تشتت بود، آمریکا با فضاحت از افغانستان خارج شده بود. برعکس، روسیه چند تجربه نظامی موفق داشت؛ در گرجستان، در کریمه، در سوریه و لذا این احتمال به طور جدی مطرح بود که در اوکراین به موفقیت برسد. اما عملیات که شروع شد، بر خلاف بسیاری از پیش بینی ها، آنگونه که مسکو میخواست پیش نرفت. یکی اینکه ناسیونالیسم اوکراینی بهپاخاست و خیلی جدی شد به ویژه که از 2014 به تدریج تقویت شده بود. در طرف غربی هم برخلاف تشتتی که از قبل وجود داشت و بهویژه به خاطر سیاست ترامپ، اما نوعی انسجام ایجاد شد، ناتو احیا شد و نگرش ضدروسی در غرب گسترش پیدا کرد و آنها به سیاستهایی جدی تر در مقابل روسیه روی آوردند. این سیاستها در چند سطح عمل کرد؛ در حوزه رسانهای تلاش کردند روایتسازی کنند، تلاش کردند که یک جنگ رسانهای خیلی جدی را علیه روسیه اجرا کنند که نسبتاً موفق بود و نیز روسیه را تحریم اقتصادی کنند که این تحریمها برای روسیه مسائلی را به دنبال داشت که اگرچه توانسته یک بخشی از مشکلات را حل کند ولی معلوم نیست در آینده چه خواهد شد. بعد هم یک اجماع سیاسی در سطح اروپا و نیز در سطح جهانی ایجاد شد و از اوکراین حمایت کردند و توانستند جلو سقوط اوکراین را بگیرند و در این مرحله، جبهه غربی نسبتا موفق بود و روسیه در شرایط دشواری قرار گرفته است.
کرمی بیان کرد: وضعیت فعلی تحولات میدانی به گونهای است که اگرچه روسیه عقب نشینی گستردهای از مناطق شمالی و مرکزی اوکراین داشته است، ولی تمرکزش در شرق و پیشروی تدریجی و تثبیت دستاوردهاش در منطقه شرقی فضا را به نفع روسیه تغییر داده و این وضعیت، در حال حاضر چشم اندازی را ایجاد کرده که روسیه بتواند این قلمرو را گسترش داده و جدا کند و در توافق صلح با دست برتر وارد مذاکره شود. اما فعلا واکنش مثبتی از طرف جبهه غربی ایجاد نشده است. در جبهه غربی یک شکاف مهمی بین واقعگراها و لیبرالها هست. واقعگراها معتقدند که باید با روسیه کنار آمد و چارهای نیست و باید بخشی از خواست روسیه را پذیرفت. اما لیبرالها معنقدند نباید به پوتین امتیاز داد، چون امتیاز به پوتین می تواند چین را هم وادار به اقدام در شرق آسیا و خاصه درباره تایوان کند.
لذا در حال حاضر دو سناریو قابل درک است که یکی اینکه روسیه با تثبیت منطقه شرقی موفق شود که خواستهای خود را تحمیل نماید و دوم هم اینکه جنگ طولانی شود و احتمالاً روسیه شکست بخورد و اینکه گزینه شکست اگرچه یک قدری ضعیف تر است ولی خیلی هم برای طرف غربی شاید دور از دسترس نباشد. چون حجم حمایتها و شکل گیری روحیه حرفه ای نظامی در اوکراین و اثرگذاری تحریم ها در میان مدت و بلند مدت میتواند این مسئله را به دنبال داشته باشد. ضمن این که معمولا شکست هایی اینگونه در تاریخ همین قرن 20 و 21 کم نبوده و انگلیسی ها در افغانستان، شوروی ها در افغانستان، آمریکا در افغانستان و در ویتنام شواهدی بر شکست قدرت های بزرگ اشغالگر هستند و اینگونه موارد را بارها داشته ایم که یک ارتش بزرگ در سرزمین دیگری سرانجامی جز شکست نداشته باشد و امری بعید نیست.
کرمی با طرح این پرسش که حال با این توصیفی که از بحران اوکراین شد، آیا امکان شکلگیری یک ائتلاف شرقی وجود دارد یا نه؟ گفت : در مورد ائتلاف شرقی بحث این است که جنگ اوکراین آغاز تحولی بزرگ در نظام بینالمللی است و این تحول بزرگ میتواند به معنای افول تدریجی غرب و ظهور تدریجی یک ائتلاف شرقی باشد. مهمترین شاخص ها برای امکان شکل گیری ائتلاف شرقی عبارتند از: وجود سازمان همکاری شانگهای که تعداد مهمی از کشورهای شرقی عضو آن هستند و همینطور نزدیک شدن روسیه به چین در دو دهه اخیر. تعاملات مسکو و پکن خیلی جدی بوده به ویژه در سال های اخیر به بیش از 100میلیارد دلار رسیده است و رزمایش های نظامی برگزار می کنند و پیش از آغاز جنگ هم بیانیه تندی علیه غرب صادر کردند.
همچنین باید از سیاست شرقی ایران در دوره آقای ابراهیم رییسی یاد کرد که تمایل زیادی به این جبهه و ائتلاف دارد و آغاز روند عضویت ایران در این نهاد و بحث عضویت در نهاد بریکس مزید بر علت شده و می تواند به تقویت ائتلاف شرقی کمک کند. همچنین، مسئله تایوان هم می تواند در صورت وقوع جنگی در آنجا، روسیه و چین به طور جدی تری با هم همکاری کنند. باید اضافه کنم که فشارهای غرب به کشورهایی مثل روسیه، چین و ایران می تواند زمینه ای باشد برای شکل گیری ائتلاف.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اما شکل گیری و توسعه این ائتلاف به این سادگی هم نیست و طبعا مشکلات زیادی هم دارد. از جمله مشکلاتی که سازمان همکاری شانگهای که به نوعی به نقطه کانونی ائتلاف می تواند باشد که یک ماهیت متناقضی دارد و در اساسنامه اصولا یک اتحاد نظامی نیست بلکه سازمانی است برای همکاری اقتصادی و امنیتی و آن هم فقط در منطقه آسیای مرکزی و نه خارج از آن. کشورهایی مثل هند و پاکستان و چین، کشورهایی رقیب و معارض و دشمن هم هستند و بودن آنها در این نهاد لزوما به معنای مقابله با غرب نیست و هند و پاکستان هر دو همکاری های گسترده ای با غرب دارند. بعد هم کشورهای آسیای مرکزی که این سازمان در واقع بخاطر آنها شکل گرفته تا جایی با روسیه و چین همکاری می کنند که مربوط به مسائل امنیتی در آسیای مرکزی است و فراتر از آن اراده ای در میان مقامات آسیای مرکزی وجود ندارد. نکته بعدی این است که بین روسیه و چین نیز در نگاه به غرب و خصومت با غرب خیلی فاصله هست و تفاوت هست. چینی ها حدود دو تریلیون دلار تجارت دارند با کشورهای غربی و حاضر نیستند این تجارت را از دست بدهند و رشد روزافزون چین و قدرتمندی آینده اش منوط به تداوم این تعاملات است. لذا ائتلاف شرقی ضمن اینکه یک روندهایی را نشان میدهد و یک نشانگانی دارد که می تواند پیش برود ولی همزمان موانع و دشواری ها و محدودیت های زیادی هم دارد که آن را در هاله ای از ابهام قرار می دهد.
کرمی در پایان بحث خود را اینگونه جمعبندی کرد: باید بگویم که بحران اوکراین برخلاف پیشبینیهایی که وجود داشت لزوما منجر به تقویت ائتلاف شرقی نشد و نوع برخورد خیلی از کشورهای شرقی یا بیطرفی بود یا بعضا حتی از محکومکردن اقدام نظامی روسیه ابایی نداشتند و آنهایی هم که بیطرفی را اتخاذ کردند عمدتا ملاحظات و منافع خودشان را دنبال کردند، مثل چینی ها که حاضر نشدند که فراتر از آن چیزی که ساختارهای بینالمللی اجازه می دهد، به روسیه نزدیک شوند. حتی در سازمان هایی که روسیه محوریت آنها را دارد مثل سازمان پیمان امنیت جمعی، سازمان کشورهای مستقل مشترکالمنافع و اتحادیه اقتصادی اوراسیایی، در هیچکدام یک از اینها هیچ بیانهای به نفع روسیه صادر نشد و این نشان میدهد به هر حال ائتلاف شرقی تا زمان شکلگیری راه درازی در پیش دارد و کشورهای مختلف جهان و کشورهای شرقی چندان تمایلی به ورود به اتحادها و ائتلافهایی ندارند که آنها را در یک جبههگیری و قطببندی پر هزینه وارد و استقلال عمل آنها را محدود کند. در مورد ایران هم بهترین سیاست نه لزوما شرقگرایی، بلکه ایجاد موازنهای محیطی با تمرکز بر داخل، مرزها و همسایگان است و فراتر از محیط منطقه ای ضرورتی ندارد که وارد بازی قدرت های بزرگ شود و بهتر است همانند چین و هند از فرصت های ایجاد شده بهره برداری نماید.
سخنرانی دکتر حسین دهشیار
سخنران بعدی نشست دکتر حسین دهشیار استاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی بود. وی با بیان این که در مورد امریکا به نظر می رسد باید وزن بیشتری در تقابل میان اوکراین و روسیه قایل باشیم، گفت: از زمان شکلگیری امریکا، بعد از یکی دو دهه به این باور رسیدند که ارزش های امریکایی و نهادهای امریکایی دارای اولویت اول این کشور در سیاست گذاری ها است. از همان زمان هر جامعه و سیستم سیاسی که ارزش های امریکا و نهادهای امریکا و ساختار قدرت سیاسی حاکم امریکا را دشمن فرض کند و در صدد نابودیش براید، دشمن امریکا فرض می شود و امریکا در صدد نابودی آن برخواهد آمد.
وی ادامه داد: از نیمه های سده 18 و پس از آن مقطع تاریخی، امریکایی ها این مسئله را بخشی از هویتشان و بخشی از فرهنگشان قلمداد کردند. و هر چه این کشور از نظر اقتصادی قدرتمندتر و توانمندتر شد، این باور قویتر و مستحکمتر و نهادینهتر در میان نخبگان آمریکایی گشت. بنابراین هر کشوری در راستای به چالش کشیدن این ویژگیهای بنیادین گام بردارد باید نابود شود. آنچه اهمیت دارد و منطقی به نظر می رسد این نکته است که وقتی شما از نظر اقتصادی قدرتمند باشی زمان دیگر برای شما مطرح نیست. دغدغه زمانی برای نابودی دشمن بالاخص اگر دشمن شما ضعیف تر باشد وجود ندارد. مثلا قزافی در سال 69 به قدرت می رسد و 2011 از بین می رود. حزب بعث در سال 68 به قدرت می رسد و صدام حسین در 2003 از بین می رود.
دهشیار اضافه کرد: زمانی که اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمد کمونیسمی که لنین در1917 به روسیه آورد دو ستون عمده داشت: 1) نابودی اقتصاد سرمایه داری و جایگزینی آن با اقتصاد برنامه ریزی شده و 2) جایگزینی لیبرالیسم با کمونیسم. یعنی دو ستون اصلی و ارزشی نظام در امریکا لیبرالیسم و سرمایه داری که لنین دم از نابودی آن زد. دشمنی با امریکا جزو اهداف این کشور قرار گرفت و ایالات متحده در آن زمان نابودی آن را هدف قرار داد. در 1918 که هنوز برلین کاملاً مستقر نشده و سیستم نظام کمونیستی راه نیفتاده بود و در کشور بلشویک ها و روس های سفید در تلاش برای استقرار قدرت در شوروی داشتند، ویلسون رئیس جمهوری آمریکا در 1918دستور استقرار 5 تا 10 هزار سرباز آمریکایی در روسیه را می دهد. آنها با هدف ممانعت از به قدرت رسیدن بولشویک ها به رهبری لنین وارد روسیه می شوند. آنها آمدند تا اجازه ندهند نظامی علیه ارزش ها و نهادهای آمریکایی به قدرت برسد. هرچند که با عدم موفقیت روسیه را ترک می کنند.
وی گفت: پس از پایان جنگ جهانی دوم و به قدرت رسیدن ترومن، یک اجماع نظر در امریکا حاکم می شود که بر اساس آن برای نابودی کمونیسم هر تلاشی از نظر اخلاقی منطقی است زیرا برخلاف ارزش ها و منافع امریکاست. در سال 1991 امریکا تمام تلاش و بنیه اقتصادی و سیاسی فرهنگی خود را پای کار می آورد و در نهایت بعد از 70سال شوروری را نابود میکند و روسیه تشکیل می شود. رهبران جدید روسیه خود را لیبرال و اروپاییالاصل معرفی می کنند. دولت آمریکا تعدای متخصص را به روسیه گسیل می دارد تا مبانی لیبرالیسم را به روسها انتقال دهند. هرچند که با عدم موفقیت آنها، شاهد ظهور پوتین هستیم. به هرحال غرب به روسیه قول می دهد تا تحت هیچ شرایطی به گسترش ناتو اقدام نکند و ادعا میکند با روس ها اختلاف ارزشی ندارد اما بعد از چندی به گسترش ناتو اقدام می کنند.
دهشیار با بیان این که حال سوال اینجاست که آیا روس ها کاری کردند که ناتو گسترش یافت و با این اقدام مورد تحقیر قرار گرفتند؟ و چرا غرب ملاحظات استراتژیک روسیه را نادیده گرفت؟ گفت: بسیاری در غرب با این اقدام مخالف بودند از جمله چنان و کسینجر با گسترش ناتو مخالفت کردند. اما امریکایی ها عامدا و آگاهانه با توجه به ظرفیت های فرهنگی، اعتقاد داشتند روس ها همچنان خطر محسوب می شود بنابراین باید هر چه سریعتر محدود شود.
وی اضافه کرد: اوکراین وقتی استقرار پیدا می کند دو جناح همیشه با هم دعوا داشتند. جناح طرفدار غرب و جناج طرفدار روسیه. یادمان باشد اوکراین برای دو قرن بخشی از روسیه بوده است. اوکراین و روسیه یک سرزمین بودند و از نظر خونی و بسیاری از ویژگی ها یکی هستند. اوایل 2014 جناح غرب پیروز می شود و جناح طرفدار شرق را بیرون می کند. سه گزینه برای اوکراین وجود داشت. اوکراین می توانست حایل بین روسیه و غرب باشد، اوکراین می توانست یک پایگاه یا قرارگاه برای غرب باشد و سوم اوکراین یک پل بین غرب و روسیه باشد. دولتمردان اوکراین بدون توجه به ملاحظات تاریخی و محیطی و این مسئله که دولتمردان غربی نیرویی برای دفاع از اوکراین در صورت تهاجم روسیه گسیل نخواهند داشت، تقاضای عضویت در ناتو را می دهند. اما هرگونه حمایت غرب صرفا محدود به ارسال تسلیحات خواهد بود. لذا اهمیتی ندارد که در روسیه چه کسی به قدرت برسد، فرهنگ، تاریخ و هویت روس ها فارغ از هر شخصی که در کرملین به قدرت برسد حکم می کند تا اجازه استقرار پایگاه های آمریکایی را در کنار مرزهایش ندهد.
دهشیار در پایان گفت : هزینه این اشتباه استراتژیک رهبران اوکراین را مردم اوکراین می دهند و چیزی از حدود 20 الی 30 درصد کشور از دست می رود و دولتی دست نشانده در مناطق جدا شده روی کار می آید. برخلاف اظهارات رسانه های آمریکایی، این جنگ پوتین نیست، جنگ روسیه است. غرب به دنبال تضعیف روسیه است و این کار را با اعمال تحریم ها و اقدامات مشابه به انجام می رساند.
نویسنده گزارش: الهام ستاری، دبیر گروه ملاحظات استراتژیک امریکا در خاورمیانه
جهت ارجاع علمی: گزارش نشست علمی 7 تیر 1401 گروه بررسی ملاحظات استراتژیک آمریکا در خاورمیانه، « تقابل غرب و شرق در بستر اوکراین، تأثیرات سیاسی و امنیتی آن بر خاورمیانه و ایران»، تاریخ انتشار در سایت مرکز: 1401/4/
نویسنده
الهام ستاری (دبیر گروه)
الهام ستاری، پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گروه بررسی ملاحظات آمریکا در خاورمیانه می باشد. وی دبیر گروه بررسی ملاحظات آمریکا در خاورمیانه و دانشجوی مقطع دکتری در رشته علوم سیاسی گرایش مسایل ایران در دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب است. حوزه مطالعاتی خانم ستاری مسایل آمریکا و خاورمیانه است.