کردها 102 سال بعد از لوزان؛ از آتاترک ـ اینونو تا اردوغان ـ فیدان
محمد علی دستمالی؛ عضو گروه یک و پژوهشگر مهمان ممتاز در گروه مطالعات جامعه و سیاست خارجی ترکیه
102 سال از پیمان لوزان سپری شده و حرکت گهگاهی کردها بین «لوزان» و «سِور»، تغییر چندانی در موقعیت آنها ایجاد نکرده است.
مرور اجمالی رویدادهای دو دههی گذشته، نشان دهندهی این است که سال به سال، از میزان اثرگذاری کردها بر تحولات سیاسی منطقه کاسته میشود و حالا در شرایطی هستیم که نمیتوان کردها را کنشگرانی تعیینکننده و موثر در مسیر تحولات خاورمیانه دانست. چرا؟ آیا ظرفیت کردها تا همین اندازه بوده و بیش از این امکان نقش افرینی ندارند؟ آیا به اندازهی کافی نور صحنه بر آنها تابیده شد و حالا باید میدان را به کنشگرانی دیگر واگذارند؟ یا احیانا باز هم شاهد وقوع سندرمی به نام تکرر تاریخ هستند؟
هر چه هست، حالا کردها در 102 سالگی «پیمان لوزان» در موقعیتی جدید هستند. چرا که از یک سو، حکومت پنجاه و چند ساله بعثی – اسدی بر سوریه خاتمه یافته و کردها برای ادغام در ساختار جدید دمشق تحت فشار هستند و از آن ظرف؛ یکی از قدیمیترین گروههای کُردی یعنی حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) اعلام انحلال کرده و در مراسمی نمادین، بخشی از تفنگهای خود را در آتشدان نهاد. عبدالله اوجالان رهبر زندانی پ.ک.ک، در چندین پیام مکتوب و ویدیویی، هم از ضرورت پایان فعالیت مسلحانه سخن گفت؛ هم به شکلی صریح، خاتمه یافتن آرمان ایجاد دولت مستقل کُردی را اعلام کرد.
در این ایام بحرانی خاورمیانه و در 102 سالگی پیمانِ لوزان، بیایید به این بیاندیشیم: آیا هنوز هم نشانههایی از تلاش برای احیای «پیمانِ سِور» وجود دارد؟ اگر پاسخ مثبت است؛ کردها این بار هم میخواهند بر اساس همان الگوی قدیمی رفتار کنند یا احیانا گزینههای دیگری در اختیار دارند؟ طرح این پرسشها به این دلیل مهم است که در خاورمیانه به وقتِ اکنون، شاهد اثرگذاری و جولان کنشگری به نام اسراییل هستیم که اساسا در مقطع تاریخی پسا جنگ اول جهانی وجود خارجی نداشت. اما حالا کارش به جایی رسیده که دامنهی شمول اثراتش، ظرفیتهای بلقوهای برای تغییر موازنات به جا مانده از یکصد سال پیش دارد.
حتما حافظهی همهی علاقمندان به مطالعات خاورمیانه یاری میدهد و به خاطر میآورند که پیمان سِور در ۱۰ اوت سال ۱۹۲۰ میلادی بین این دو جبهه نوشته شد: عثمانی، آلمان و اتریش- مجارستان در یک طرف و در سوی مقابل نیز گروه پیروز یعنی روسیه، بریتانیا و فرانسه.
عثمانی شکست خورده و در هم کوبیده شده، استیلای خود را از دست داده بود و حتی بر داردانل و بسفر و شهر استانبول تسلط نداشت. در این شرایط بود که سِور موجب شناسایی استقلال پادشاهی حجاز شد، بخشهای مهمی از اژه به ایتالیا و یونان رسید، سرزمینهای عربنشین عثمانی جدا شدند، زمینه برای تاسیس یک جمهوری مستقل ارمنی به وجود آمد و درعین حال، نواحی کُردنشین شمال موصل مستحق دریافت خودمختاری شناخته شد و قرار بر این بود که به مدت یک سال، خود را مهیا کند تا سند تقاضای استقلال را به جامعهی ملل ارائه دهد و صاحب دولت مستقل شود. این پیمان، در واقع یکی از خروجیهای مثبت کنفرانس صلح پاریس 1919 – 1920برای کردها بود که بخشی از آن زاییدهی شرایط جهانی و منطقهای، بخش دیگر نیز دستاورد تلاش هیئت نمایندگی کردها با حضور نخبگانی مانند ژنرال شریف پاشا و دیگران بود.
شریف پاشا رئیس هیئت نمایندگی کردها در کنفرانس صلح پاریس بود. او یکی از ژنرالها و دیپلماتهای باتجربه و قدرتمند امپراتوری عثمانی بود که در کنار چهرههای برجستهی خاندان بدرخان، از سال 1918 میلادی در انجمن تعالی کردها مدتها فعالیت کرده بود و مهمترین و زیرکانهترین اقدام شریف پاشا در آن مطقع تاریخی حساس، جلب توجه بریتانیا، فرانسه و آمریکا به توان و ظرفیت نظامی کردها برای حمایت از ارامنه در مسیر تشکیل یک جمهوری ویلسونی ارمنی بود. به عبارتی روشن، دیپلماسی شریف پاشا و رفقای او در کنفرانس پاریس، مبتنی بر یک معاملهی تاریخی مهم بود: «حمایت کردها از جمهوری مستقل ارامنه در قبال به رسمیت شناخته شدن خودمختاری کردها و فرصت یک سالهی آنها برای طلب استقلال از جامعهی بین الملل». این تلاشها، مبانی اولیه برای تثبیت حقوق کردها در معاهده سور در سال 1920 میلادی بود. ولی وعدهها محقق نشد و در پیمان لوزان در سال 1923 میلادی، موضوع دولت مستقل کُردی زدوده شد.
چه شد که کردها در ربع نخست قرن بیستم میلادی و در دوران تحولات مهم پس از جنگ جهانی نخست، از «ِسور» به «لوزان» رسیدند؟
یک بار دیگر با هم زمینهها و کارتهای آس را مرور کنیم:
عثمانی در هم شکسته و ضعیف بود و بخشهای مهمی از ترکیهی کنونی از جمله استانبول و ازمیر تحت اشغال بود.
قدرتهای غربی، ایدهی شریف پاشا برای حمایت کردها از شکلگیری جمهوری ارمنی را معقول و مطلوب دانستند.
نخبگان کُرد در کسوت دیپلماتها و ژنرالها یا پاشاهای مجرب امپراتوری عثمانی، با دانش و آمادگی و روابط تشکیلاتی و به شکل هیات مستقل در کنفرانس پاریس حضور داشتند و تقسیم کار بین شریف پاشا، حمدی پاشا، امین علی بدرخان و دیگران، دقیق و هدفمند بود و همه چیز طبق نقظه در حال تطور و پیشرفت بود.
در لوزان، ورق برگشت!
فاصلهی زمانی کوتاه سال 1920 تا سال 1923 میلادی هم برای کردها و هم برای عثمانی – ترکیه، یک مقطع تاریخی بسیار حساس و تعیینکننده است. چرا که در این سه سال، چند تن از پاشاها یا ژنرالهای قدیمی سپاه عثمانی از جمله مصطفی کمال (او بعدها لقب آتاترک را برگزید)، عصمت اینونو، فوزی، کاظم کارابکر و دیگران، با جهد بسیار توانستند نیروهای درهم ریختهی عثمانی را سازماندهی مجدد کرده و در مناطق مختلف ترکیه در جنگ با فرانسه، انگلیس، یونان، ایتالیا، ارامنه و همچنین هواداران قدیمی پادشاه عثمانی پیروز شوند و عملا استقلال «جمهوری ترکیه» را رقم زده و سِور را از روی میز بردارند. حالا وقت آن است که زمینهها و کارتهای لوزان را مرور کنیم:
مصطفی کمال و ارتش تحت امر او، پس از جنگی طولانی و با کسب نتایج پیروزمندانه، تصویری از قدرت جدیدی به نمایش گذاشت که غرب میتوانست برای مهار شوروی، روی او حساب باز کند.
منافع قدرتهای غربی تغیر یافت و این جمعبندی رسیدند که حمایت از استقلال ارامنه و کردها، مستلزم جنگی درازمدت با ترکها خواهد بود.
مصطفی کمال در لوزان، با عبرتی که از سور گرفته بود، به روشنی دریافت که حضور یک هیات نمایندگی دیپلمات و نظامی کُردی، او را با بلایی بزرگ مواجه خواهد کرد. به همین خاطر، خود را به اربابها و فئودالهای کُرد نزدیک کرده و با طرح شعار برادری ترک و کُرد و مخرج مشترک «عناصر اسلامیه» چنین پیشنهادی روی میز گذاشت: «برادرانِ کُرد نیز در هیات اعزامی از عثمانی به لوزان بروند». این ایده مقبول افتاد و زمین داران و فئودالهایی که سالها به عنوان سناتور و رجال حکومتی به دربار نزدیک بودند، دعوت مصطفی کمال را پذیرفته و در قطار مسیر لوزان، با عصمت اینونو همراه شدند. آنها خوب میدانستند که جریان متجدد و آزادیخواه روشنفکران کُرد، به محض تاسیس دولت مستقل کُردی، بساط ارباب – رعیتی آنها را برخواهد چید. در نتیجه، افرادی مانند فیضی بیگ پرینچچی زاده (صورت ترکی همان برنجچی)، زلفی بیگ و ضیاب آقا درسیمی، تحت لوای برادری ترک و کُرد، حضور در یک هیات دیپلماتیک مشترک را قبول کردند. (برنجچی زادهها، بعدا در اثنای قیام شیخ سعید پیران نیز در سرکوب برادران کُردِ خود، از دولت مرکزی آنکارا حمایت کردند). پس مقطع زندگی کردهای منطقه در دوران پس از لوزان و اعلام استقلال جمهوری ترکیه، به طور کامل تحت تاثیر این دوران قرار گرفت.
کردها و خاورمیانهی 2025
در شرایطی که یک ربع از قرن بیستم میلادی سپری شده بود، کردها تحت تاثیر رویدادهای مهمی مانند جنگ جهانی نخست، انقلاب اکتبر 1917 و روند از سِور تا لوزان، مسیری را پیمودند که شرح آن رفت. اما همچنان که در آغاز اشاره شد، اکنون در قرن 21 میلادی و در صد و دومین سالگرد امضای پیمان لوزان، کردها در این منطقه از جهان، تحت تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم چندین تحول و رویداد مهم قرار دارند و برخی از این رویدادها عبارتند از:
1. سقوط رژیم بعثی – اسدی و شکلگیری اقتداری جدید در سوریه.
2. خلع سلاح و انحلال پ.ک.ک.
3. تبدیل شدن اسراییل به یک کنشگر پویا که با حمایت غرب، علاوه بر جریانات مبارز فلسطینی، لبنانی و یمنی، با ایران نیز درگیر شد و در سوریه نیز به بهانهی حمایت از دروزیها، دست به تحرکات چشمگیری زده است.
4. چندین گروه کُردی مسلح ضد جمهوری اسلامی ایران که به مدت چند دهه به دنبال آرمان استقلال رفتهاند، حالا دارای اجتماعاتی کم اثر خنثی هستند که از مرزهای ایران دور رانده شدهاند، اختلافات داخلی مشهودی دارند، پایگاه داخلی قابل توجهی ندارند، فاقد توان عملیاتی نظامی و ظرفیت اثرگذاری سیاسی – اجتماعی بوده و نهایتا میتوان آنها را به عنوان نهادها و سازمانهایی توصیف کرد که تماشاگر اوضاع هستند و منتظرند اگر تحولی روی دهد؛ آنها هم با حمایت نیروی خارجی، وارد میدان شوند.
5. در دوران سِور – لوزان، این فقط ترکیهی در آستانهی شکلگیری بود که تاسیس دولت کُردی را برنمی تافت و با آن مخالف بود. اما حالا، کنشگران منطقهای قدرتمند دیگری مانند ایران نیز در این معادله حضور دارند که با وجود اختلافات گسترده با رقیبی به نام ترکیه، در مخالفت با استقلال کردها با رقیب خود همفکر و همراه است و آخرین بار، در جریان رفراندوم استقلال کردستان در عراق، این همراهی را آشکارا به نمایش گذاشت و حتی کار به مداخلهی غیرمستقیم علیه کردها کشید.
6. اقلیم کردستان عراق، با وجود آن که هم از سر جبر و هم از سر انتخاب، با جریانات سیاسی کردهای کشورهای دیگر نیز ارتباط دارد، در عمل، از آرمانی به نام استقلال یک دولت و کشور فراگیر کُردی حمایت نمیکند و دست کم با دو کشور مقتدر مرتبط با کردها یعنی ایران و ترکیه روابط تنگاتنگ دارد، به بودجه و اعتبارات دولت مرکزی عراق وابسته است و در مورد سوریه نیز تمایلی به مداخله ندارد. در همین حال، اقلیم کردستان عراق، به عنوان تنها نقطهی خارج از معادلات لوزانی 102 سال اخیر، از حیث تجربهی حکمرانی و چند و چون تعامل با مردم کُرد و پاسخگویی به آرمانها، آرزوها و خواستههای آنان، نه تنها موفقیت چشمگیری به دست نیاورد، بلکه در درونِ خود، عملا به دو تکهی سبز (طالبانی) و زرد (بارزانی) تقسیم شده و کارکردهای نهادی آن از جمله حزب، دولت، پارلمان محلی و رسانه، دارای خلل و مشکلات جدی هستند و در حوزههایی مانند آزادی، دموکراسی، استیلای قانون، عدالت و رفاه نیز، کارنامهی قابل قبولی ندارد که رجعت به آرمانشهر سِوری برای کردها را به یک خواسته و آرزوی عمیق تبدیل کند.
با توجه به تابلوی بالا، آیا در شرایط کنونی و با توجه به طرح بحث حمایت اسراییل از استقلال دروزیها، اندیشیدن به دالانِ داوود و احتمال حمایت از شکلگیری خودمختاری کُردی در شمال سوریه، آیا قسمتی از کردها مجال و امکان آن را دارند که از زیر سایهی لوزان بیرون بیایند؟ بگذارید چنین بپرسیم: آیا قرار است تمایل به حمایت اسراییل از دروزیها، یادآور موضوع حمایت از دولت مستقل ارمنیها در دوران پیشالوزان باشد و اسراییل به طور همزمان، هم شبیه اقلیت ارمنی باشد و هم در قامت یک حامی اقلیت عمل کند؟
شاید از منظر تحلیلگران خارج از بازی سیاسی کردها، این پرسش، یک پاسخ سریع دارد و به راحتی بگویند: «خیر. چنین حمایتی صورت نخواهد گرفت». ولی احتمالا در ذهن بخشی از سران احزاب و جریانات سیاسی کُردی و به ویژه سران کردهای سوری، این ایده، امیدبخش و دست یافتنی به نظر برسد.
کردها دوست و پیشران هم دارند، موانع کدامند؟
اگر در جریان پیمان سِور، فرانسه و بریتانیا بر اساس ایدههای ویلسونی آمریکایی، مایل به حمایت از یک جمهوری مستقل ارمنی بودند و سرزمینِ سوختهی قلمرو عثمانی را هم به عنوان مانع و دردسری جدی تلقی نمیکردند و همه جا برایشان حکم حیاط خلوت داشت، حالا در شرایطی هستیم که اولا ایران و ترکیه، دو قدرت موثر منطقه هستند و دوم این که تقریبا هیچ کنشگری در منطقه و فرامنطقه، تمایلی به حمایت از تاسیس یک دولت اقلیت جدید ندارد. حتی اسراییل نیز که در ظاهر به عنوان مهمترین حامی تاسیس خودمختاری دروزیهای سویدا به نظر میرسد و کردها نیز امیدوار به کسب حمایت او هستند، موانع و چالشهایی دارد و با امتیازات و پسزمینههای سیاسی – امنیتی دیگری درگیر است که به اندازهی موضع کُردی – دروزی، اولویت حیاتی ندارد. به عنوان مثال، مسیر ارتباط آتی اسراییل با جهان عرب و به ویژه بررسی احتمال کشورهایی جدید به پیمان ابراهیم، انطباق نهایی با نگرش آمریکا و سازش با ترکیه و سوریه و اثرگذاری جمیع این فاکتورها بر پروندههای فلسطین و لبنان و شرق مدیترانه، به مراتب مهمتر از موضوع دروزی است.
در داخل جبههی کُردی نیز، ما شاهد یک وضعیت شگرف هستیم. به نحوی که اگر در جریان سِرو، نخبگان ناسیونالیست شبه بورژوای کُرد، در تضاد با منافع فئودالهای سنتی در مقابل عثمانی ایستادند ولی در جریان لوزان، خنثی شدند و کرسی آنها به دست اربابهای همدست آتاترک افتاد، حالا دروضعیت بسیار متفاوتی هستند. چرا که در اقلیم کردستان عراق، نه تنها احزاب سیاسی قدیمی کُردی، بلکه جریانِ مبارز ضدترکیه یعنی پ.ک.ک نیز عملا با لوزان مشکل و مخالفت خاصی ندارند! اگر در لوزان، تنها بخشی از جریان فئودال کُردی به ترکیه پیوستند، حالا عَلَمدار جریان چپ یعنی عبدالله اوجالان نیز، قیمومیت ترکی و قواعد لوزانی را پذیرفته و اعتقادی به ضرورت تداوم مسیر قبلی ندارد و بُعد پیچیدهتر ماجرا، این است که بیش از یکصد هزار تفنگچی کُرد در کردستان سوریه نیز تحت امر او هستند و اگر قراتر باشد با اسراییل همراه شوند، به امضا و مجوز اوجالان نیاز خواهند داشت! اگر قرار باشد در این شرایط، به دنبال افرادی بگردیم که پرترههای آنان، با مصطفی کمال آتاترک و عصمت اینونو بیشترین شباهت را دارد، احتمالا با این دو چهره روبرو میشویم: رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه و رهبر حزب عدالت و توسعه و هاکان فیدان وزیر امور خارجه و رییس سابق سرویس اطلاعاتی میت ترکیه. آری. این دو چهره ی ترکی، حالا مهمترین حامیان جهانِ لوزانی برای کردها هستند. نکتهی پایانی این که، گفته میشود عصمت اینونو مذاکره کنندهی ارشد ترکیه در لوزان، اصالتا کُرد بوده و هیمن روایت با صحت و سقم بیشتر دربارهی هاکان فیدان نیز بر سر زبانها جاری است!
نویسنده
