تحلیل عمیق راهبرد گفتمانی بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها (FDD): برساختن تهدید ایران و مشروعیت بخشی به سیاست تقابلی

نوع مطلب: مقاله

بهادر نوکنده پژوهشگر مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه

خلاصه اجرایی

این یادداشت تحلیلی جامع از سازوکارهای گفتمانی ارائه می‌دهد که بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها (FDD)، به عنوان یک اندیشکده نومحافظه‌کار با نفوذ ، برای شکل دادن به سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران به کار می‌گیرد. تحلیل گزارش‌های این بنیاد در بازه زمانی ۲۰۱۸-۲۰۲۳ نشان می‌دهد که قدرت واقعی FDD نه صرفاً در لابی‌گری یا ارائه توصیه‌های سیاستی، بلکه در توانایی آن برای «برساختن یک واقعیت» نهفته است. این نهاد با استفاده از ابزارهای زبانی و روایی پیچیده، ایران را نه یک رقیب منطقه‌ای با منافع پیچیده، بلکه یک «تهدید ذاتی، یکپارچه و غیرقابل مذاکره» بازنمایی می‌کند. این فرآیند گفتمانی، راهبردهای مبتنی بر تعامل و دیپلماسی را به حاشیه رانده و سیاست «فشار حداکثری» و تقابل را به عنوان تنها پاسخ منطقی، مشروع و «ضروری» جلوه می‌دهد. این یادداشت استدلال می‌کند که درک عمیق این «سازوکارهای گفتمانی» برای هرگونه بازنگری انتقادی و تدوین یک سیاست خارجی مؤثر در قبال ایران، امری حیاتی است.

۱. مقدمه و زمینه: فراتر از تحلیل، تولید معنا

سیاست خارجی کشورها را نمی‌توان تنها بر پایه اهداف از پیش تعیین‌شده یا محاسبات سرد و بی‌جان استراتژیک فهم کرد. آنچه در نهایت شکل سیاست خارجی را تعیین می‌کند، حاصل یک فرآیند پیچیده و چندلایه است؛ فرآیندی که در آن نخبگان سیاسی، نهادهای مشورتی و شبکه‌های تولید دانش در تعامل مداوم‌اند و تصمیم‌سازی‌های کلان را رقم می‌زنند. در این میان، اندیشکده‌ها جایگاهی منحصربه‌فرد دارند؛ آن‌ها حلقه واسطی‌اند میان علم و قدرت، میان تحلیل‌های تخصصی و تصمیمات سیاسی. نقشی که اندیشکده‌ها ایفا می‌کنند، صرفاً ارائه مشاوره نیست؛ بلکه آن‌ها با تولید و بازتولید مفاهیمی چون «تهدید»، «امنیت» و «منافع ملی»، به نحوی فعال در میدان گفتمانی سیاست خارجی حضور دارند.در ایالات متحده، سیاست خارجی بیش از آن‌که بر محاسبات صرف استوار باشد، در میدان نبردهای مفهومی شکل می‌گیرد؛ جایی که معنا و مرزهای مفاهیم اساسی سیاست خارجی پیوسته بازتعریف می‌شوند. اندیشکده‌ها در این میدان، نه تماشاگر بلکه بازیگرند. آن‌ها روایت‌هایی را می‌سازند، ترویج می‌کنند و به سیاست‌گذاران منتقل می‌کنند؛ روایت‌هایی که گاه در بلندمدت، چارچوب تصمیم‌گیری را به‌کلی دگرگون می‌سازند.در میان اندیشکده‌های آمریکایی،بنیاد دفاع از (FDD) نمونه‌ای روشن از چنین کنشگری گفتمانی است. این نهاد که پس از حملات ۱۱ سپتامبر، با چهره‌ای ضدتروریستی ظاهر شد، در واقع با هدف حمایت از رژیم صهیونیستی و پیشبرد اهداف نومحافظه‌کارانه تأسیس شد. این بنیاد همواره خود را درگیر «جنگی ایدئولوژیک» با گروه‌های اسلام‌گرا معرفی می‌کند و آن‌ها را تهدیدی جهانی علیه دموکراسی می‌داند. اما تمرکز ویژه آن بر ایران و مخالفت شدیدش با توافق هسته‌ای ۲۰۱۵، باعث شده تا بسیاری آن را نهادی ضدایرانی تلقی کنند.بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها اهداف خود را در چارچوب‌هایی همچون «مبارزه با تروریسم»، «تأمین امنیت ملی آمریکا» و «مقابله با افراط‌گرایی اسلامی» معرفی می‌کند. اما نگاهی به ریشه‌های آن نشان می‌دهد که این بنیاد جایگزینی برای سازمان یهودی «امت» است؛ سازمانی که در سال ۲۰۰۱ برای حمایت از سیاست‌های رژیم صهیونیستی و خنثی‌سازی اعتراضات عمومی علیه آن در آمریکا شکل گرفت.اندیشمندانی چون «میرشایمر» و «والت»، در کتاب جنجالی‌شان درباره رابطه آمریکا و رژیم صهیونیستی، از این بنیاد به‌عنوان یکی از بازوان فکری صهیونیسم سیاسی در ایالات متحده یاد کرده‌اند. همچنین، نویسندگانی چون محمد ادریس احمد و اوفیرا، نقش کلیدی این نهاد را در طراحی و ترویج سیاست‌های خصمانه علیه ایران در کاخ سفید برجسته کرده‌اند.اما آنچه قدرت واقعی این اندیشکده را شکل می‌دهد، نه صرفاً ارتباطش با کانون‌های قدرت، بلکه توانایی‌اش در بازنمایی واقعیت است؛ در ساختن جهانی گفتمانی که در آن، ایران نه بازیگری منطقه‌ای با منافع متنوع، بلکه تهدیدی ذاتی، غیرقابل گفت‌وگو و یکپارچه تصویر می‌شود. اینجاست که پرسش اصلی این پژوهش پدید می‌آید: چگونه روایتی تا این حد جانبدارانه می‌تواند در کسوت یک تحلیل بی‌طرف علمی ظاهر شده و به مبنایی برای سیاست‌گذاری کلان بدل شود؟این «طبیعی‌سازی» یک راهبرد تقابلی، صرفاً پدیده‌ای سیاسی نیست؛ بلکه پدیده‌ای گفتمانی است که باید فراتر از سطح تحلیل شود. به همین دلیل، تمرکز بر میزان نفوذ FDD کافی نیست؛ آنچه اهمیت دارد، چگونگی شکل‌گیری و تثبیت این نفوذ است. در این پژوهش، با بهره‌گیری از چارچوب نظری لاکلائو و موفه در تحلیل گفتمان انتقادی، تلاشی خواهد شد تا سازوکارهای معنایی‌ای شناسایی شوند که از خلال آن‌ها، روایت‌های خاص، سیاست‌هایی خاص را ممکن، معقول و حتی ضروری جلوه می‌دهند.

۲. کالبدشکافی ماشین گفتمانی FDD: از تثبیت تهدید تا تولید هژمونی

تحلیل متون FDD یک استراتژی گفتمانی چندلایه و کاملاً هدفمند را آشکار می‌سازد که برای تولید یک روایت مسلط و امنیت‌محور طراحی شده است.

1) دال مرکزی: برساختن ایران به‌مثابه تهدید ذاتی

یکی از نخستین و بنیادین‌ترین راهبردهای گفتمانی بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها، ساختن چهره‌ای یک‌دست، منفی و مطلقاً غیرقابل گفت‌وگو از ایران است. این کار با تثبیت یک دال مرکزی نیرومند انجام می‌شود: «ایران به‌مثابه تهدید». در این چارچوب، هیچ تلاش جدی برای فهم پیچیدگی‌های سیاست منطقه‌ای ایران صورت نمی‌گیرد. در عوض، تمام رفتارها و کنش‌های ایران، از همین زاویه تفسیر می‌شوند؛ آن‌هم با تصویری ذاتاً شرور و بی‌ثبات‌کننده.گزارش‌های این اندیشکده، به‌صورت پیوسته و هدفمند، تصویری از ایران ارائه می‌دهند که در آستانه ساخت سلاح هسته‌ای است و در کنار آن، توان موشکی ویرانگری هم در اختیار دارد. برای مثال، دوبوویتز و کیتری ادعا می‌کنند که «ایران می‌تواند ظرف چند هفته اورانیوم با غنای لازم برای سلاح هسته‌ای تولید کند» جمله‌ای که به روشنی نوعی فوریت و اضطرار امنیتی را به ذهن القا می‌کند. بهنام بن‌طالب‌لو، از دیگر نویسندگان گزارش‌های بنیاد، برنامه موشکی ایران را نه ابزاری دفاعی، بلکه تلاشی تهاجمی برای بیرون راندن آمریکا از منطقه و مجبور کردن شرکای منطقه‌ای‌اش به سازگاری با جمهوری اسلامی معرفی می‌کند.این روایت، چهره‌ای از ایران می‌سازد که یک بازیگر نظامی خطرناک، غیرقابل پیش‌بینی و بی‌پرواست. در همین راستا، پروژه‌ای مانند «کریدور زمینی ایران به مدیترانه» نیز نه به‌عنوان ابزاری ژئوپلیتیک یا اقتصادی، بلکه به‌عنوان مسیر انتقال سلاح و نیرو معرفی می‌شود؛ عاملی که می‌تواند تنش‌ها را تشدید کرده و حتی جرقه یک جنگ منطقه‌ای را بزند. دامنه این تهدید نیز محدود به غرب آسیا باقی نمی‌ماند. آدسنیک و قاسمی‌نژاد در یکی از گزارش‌ها هشدار می‌دهند که «اسلام‌گرایی خشونت‌آمیز» ایران، تهدیدی برای اروپا نیز هست، درست به اندازه تهدید برای ایالات متحده.از سوی دیگر، تصویر تهدید حتی به حوزه‌های غیرنظامی نیز کشیده شده است. مثلاً در گزارش درشویتز و کاتز، رسانه‌های رسمی ایران با تعابیری همچون «تلویزیون شکنجه» توصیف شده‌اند. آن‌ها این رسانه‌ها را نه ابزار اطلاع‌رسانی، بلکه وسیله‌ای برای اعتراف‌گیری اجباری، سرکوب مخالفان، و شیطان‌سازی از دشمنان خارجی (به‌ویژه آمریکا و اسرائیل) می‌دانند.در مجموع، این قطعه‌ها همچون اجزای یک پازل در کنار هم قرار می‌گیرند و یک تصویر منسجم می‌سازند. از آرشیو هسته‌ای تا برنامه موشکی، از رفتارهای منطقه‌ای تا روایت‌های رسانه‌ای، همه چیز در خدمت تثبیت همان دال مرکزی است: ایران به مثابه تهدید. این چارچوب تحلیلی، در نهایت به بنیاد این استدلال می‌انجامد که تنها راه مقابله با ایران، اعمال فشار حداکثری، تحریم‌های گسترده، انزوای دیپلماتیک و حضور نظامی دائمی در منطقه است.

الف)نبرد بر سر دال‌های شناور: تسخیر معنای مفاهیم کلیدی

برای اینکه گفتمان بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها بتواند به روایت غالب تبدیل شود، صرفاً ارائه تحلیل‌های خشک و عددی کافی نیست. این گفتمان باید بتواند معنای مفاهیم کلیدی را به نفع خود بازتعریف کند. مفاهیمی مانند امنیت، تروریسمو جامعه جهانیدر اینجا نقش دال‌های شناوری را ایفا می‌کنند که هر بازیگر گفتمانی می‌کوشد آن‌ها را به جهان‌بینی خود پیوند بزند.از همه مهم‌تر، مفهوم امنیت است. در گفتمان این بنیاد، امنیت دیگر به معنای توازن قوا یا کاهش درگیری‌ها نیست. بلکه با «خنثی‌سازی کامل توانمندی‌های ایران هم‌معنا شده است. بن‌طالب‌لو صراحتاً پیشنهاد می‌دهد که برنامه موشکی ایران باید به‌طور کامل مختل و از کار انداخته شود. یعنی، امنیت آمریکا تنها زمانی حاصل می‌شود که ایران از هر گونه قدرت بازدارنده تهی شود. این تعریف، عملاً دیگر تعاریف امنیت مانند خروج نیروهای خارجی یا گفتگوهای منطقه‌ای را به حاشیه رانده و بی‌اعتبار می‌کند.مفهوم بعدی، تروریسم است. در حالی که مرز میان «تروریسم» و «مقاومت» خود یکی از میدان‌های نبرد گفتمانی است، این بنیاد به شکل کاملاً قاطع و بدون تردید، تمام کنشگری‌های ایران و متحدانش را ذیل عنوان تروریسم قرار می‌دهد. این برچسب‌زنی، تنها یک توصیف نیست؛ بلکه یک استراتژی برای محروم کردن ایران از مشروعیت سیاسی است. اگر بازیگری «تروریست» نامیده شود، دیگر قابل مذاکره نیست، مشروع نیست، و اساساً باید حذف شود.در نهایت، بنیاد برای دادن مشروعیت جهانی به روایت خود، سراغ دال شناور جامعه جهانی می‌رود. در نگاه آن‌ها، جامعه جهانی در عمل همان ایالات متحده و متحدان غربی‌اش است. هر مخالفتی، چه از سوی چین، روسیه یا سایر کشورها، از دایره این «جهان واقعی» کنار گذاشته می‌شود. فراخوان آدسنیک برای اتحاد با اروپا یا پیشنهاد تزوی کان برای فشار بر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، تلاش‌هایی است برای تثبیت این نگاه که جهان، چیزی نیست جز هم‌صدایی با آمریکا.

 

ب)دال برتر: حراست از نظم و رهبری آمریکا

در مرکز همه این تحلیل‌ها، یک دال برتر وجود دارد؛ مفهومی که کل این معماری معنایی حول آن شکل می‌گیرد و به آن مشروعیت می‌بخشد: حفظ نظم و رهبری آمریکا.در گزارش‌های بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها، هدف نهایی مقابله با ایران، تنها دفاع از منافع آنی آمریکا نیست، بلکه دفاع از یک نظم جهانی به رهبری آمریکاست. مثلاً گزارش بن‌طالب‌لو، برنامه موشکی ایران را تهدیدی مستقیم برای «حضور آمریکا در منطقه» معرفی می‌کند تهدیدی که نه‌فقط نظامی، بلکه نمادین است: تلاشی برای زیر سوال بردن «حق رهبری آمریکا».در این گفتمان، امنیت متحدان، به‌ویژه اسرائیل، نیز بخشی جدایی‌ناپذیر از این نظم به شمار می‌رود. گزارش آدسنیک و بن‌طالب‌لو با اشاره به تهدید مرز شمالی اسرائیل از سوی «کریدور زمینی ایران»، آن را خطری مستقیم برای «نظم آمریکایی» معرفی می‌کند. در واقع، هرگونه تهدید علیه اسرائیل، حمله‌ای به خود آمریکا و ارزش‌های آن تلقی می‌شود.این دال برتر، تنها بُعد ژئوپلیتیکی ندارد. بُعد ایدئولوژیک آن حتی مهم‌تر است. گزارش‌ها، ایران را به‌عنوان یک «دیگریِ خشن، دیکتاتور و غیرمتمدن» تصویر می‌کنند که در برابر «غربِ متمدن و دموکرات» ایستاده است. مفاهیمی مانند «اسلام‌گرایی خشونت‌آمیز» یا «تلویزیون شکنجه» صرفاً تحلیل نیستند، بلکه برچسب‌هایی‌اند برای ترسیم یک دوگانه خیر و شر.در چنین چارچوبی، سیاست‌های پیشنهادی بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها نه فقط ممکن، بلکه تنها راه عقلانی برای دفاع از جهانی معرفی می‌شوند که در آن آمریکا رهبر است، اسرائیل امنیت دارد، و غرب در برابر «بربریت» مقاومت می‌کند.

2) زنجیره هم‌ارزی: حذف پیچیدگی و ساخت دشمن یکپارچه

در قلب گفتمان بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها، منطق خاصی برای ساختن تصویر دشمن به‌کار رفته است؛ منطقی که هدفش پاک‌سازی هرگونه تمایز، پیچیدگی یا تفاوت در رفتار ایران است و آن را به شکلی یکپارچه، یکنواخت و تهدیدآمیز ترسیم می‌کند. اینجا، دشمن نه یک بازیگر چندلایه و پیچیده، بلکه یک شر مطلق است که باید مهار یا حذف شود.مکانیزم این فرآیند، استفاده از منطق هم‌ارزی است. در این چارچوب، اقدامات گوناگون ایران با وجود تفاوت‌های ماهوی‌شان در یک زنجیره معنایی قرار می‌گیرند و معنایی یکسان پیدا می‌کنند: تهدید. برای نمونه، در گزارش دوبوویتز و کیتری، سه عنصر به‌ظاهر نامرتبط در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند: برنامه هسته‌ای، توان موشکی، و سیاست منطقه‌ای ایران. تفاوت میان یک فناوری پیچیده فنی (هسته‌ای)، یک توان بازدارنده نظامی (موشکی)، و یک خط‌مشی سیاسی (سیاست منطقه‌ای) در این روایت ناپدید می‌شود. همه آن‌ها، به شکلی هم‌ارز، به نشانه‌هایی از یک دشمن خطرناک و شرور تبدیل می‌گردند.اما این زنجیره هم‌ارزی در همین‌جا متوقف نمی‌شود. گزارش درشویتز و کاتز پا را فراتر می‌گذارد و رسانه رسمی ایران را با تعبیری چون تلویزیون شکنجهبه این زنجیره اضافه می‌کند. به‌عبارتی، رسانه نیز در کنار موشک و سانتریفیوژ قرار می‌گیرد، زیرا همه آن‌ها در این منطق، کارکردی یکسان دارند: تهدید نظم آمریکایی. در این روایت، معنا نه از ماهیت کنش‌ها، بلکه از کارکرد آن‌ها در چارچوب گفتمان تهدید تولید می‌شود.در مقابل، برای سازمان‌دهی جبهه «خودی» از منطق تفاوت استفاده می‌شود. در این‌جا، عناصر ائتلاف غربی یکپارچه نیستند، بلکه تفاوت دارند، اما این تفاوت‌ها به‌جای تهدید، بخشی از نظم سلسله‌مراتبیِ تحت رهبری آمریکاست. هر عضو این جبهه، نقشی خاص و تعریف‌شده دارد.اسرائیل، جایگاهی منحصربه‌فرد دارد: او متحد خط مقدم است. در روایت بنیاد، اسرائیل قربانی اصلی «کریدور زمینی ایران» و نخستین هدف جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای تهران است. نقش او دفاعی است، حضوری فیزیکی در برابر تهدید.اروپا، نقشی متفاوت دارد: بازیگری دیپلماتیک و اقتصادی. گزارش آدسنیک و قاسمی‌نژاد خواستار آن است که کشورهای اروپایی با آمریکا برای اصلاح توافق هسته‌ای همکاری کنند. از اروپا انتظار مداخله نظامی نمی‌رود؛ نقش او، مشروعیت‌بخشی و فشار اقتصادی هماهنگ است.حتی نهادهایی چون آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز در این نظم نقش دارند. برخلاف تصور حذف یا بی‌اعتبارسازی، این نهاد باید به ابزار کارآمدی در چارچوب راهبرد آمریکا تبدیل شود. گزارش تزوی‌کان صراحتاً از آمریکا می‌خواهد که از آژانس بخواهد با دقت و جدیت بیشتری تحقیقات خود را دنبال کند. نقش آژانس، فنی و نظارتی است، اما در خدمت کل استراتژی آمریکا.

این دو منطق در کنار هم، یک راهبرد گفتمانی دوگانه را شکل می‌دهند:

  1. در برابر دشمن، از منطق هم‌ارزی استفاده می‌شود: ایران، با هر کنش و هر رفتاری، به عنوان تجسم یک تهدید ذاتی، غیرقابل‌مذاکره و همگن تصویر می‌شود. این روایت، هرگونه گفت‌وگو یا تفکیک در سیاست‌ها را بی‌معنا می‌کند و راه را تنها به سوی تقابل همه‌جانبه باز می‌گذارد.
  2. در جبهه خودی، از منطق تفاوت بهره گرفته می‌شود: یک ائتلاف متنوع و سلسله‌مراتبی، که در آن هر کشور یا نهاد، نقشی خاص اما هماهنگ در چارچوب رهبری آمریکا ایفا می‌کند.

در کنار هم، این دو منطق دنیایی دوگانه و ساده‌شده می‌سازند:
یک دشمن یکپارچه، شرور و تهدیدآمیز در برابر یک ائتلاف منظم، خیرخواه و عقلانی.

این قاب‌بندی گفتمانی، یکی از قدرتمندترین ابزارها برای حذف گزینه‌های متنوع سیاست‌گذاری و مشروعیت‌بخشی به راهبردی خاص است: فشار حداکثری و تقابل دائمی.

3) ضدیت و غیریت‌سازی: مرزبندی هویتی میان «ما» و دیگری

اوج هنر گفتمانی گزارش‌های بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها، در نقطه‌ای خود را نشان می‌دهد که به‌طور نظام‌مند، مرزی هویتی میان «ما» و «دیگری» ترسیم می‌کنند؛ مرزی که نه صرفاً یک تمایز سیاسی، بلکه یک ضدیت وجودی و آشتی‌ناپذیر را بنا می‌نهد. در اینجا، ایران نه رقیبی با منافع قابل‌مذاکره، بلکه بدل به دیگری مطلق می‌شود؛ تصویری که هویت «ما»یعنی نظم تحت رهبری آمریکاتنها در برابر و در تضاد با آن معنا پیدا می‌کند.در این گفتمان، ایران یک بازیگر عادی نیست؛ بلکه موجودیتی ایدئولوژیک، افراطی و غیرقابل پیش‌بینی است که هرگونه تصور از گفت‌وگو یا همکاری با آن از ابتدا بی‌معناست. اصطلاحی چون اسلام‌گرایی خشونت‌آمیز نظامی روحانی ایران دقیقاً با همین هدف به‌کار می‌رود: انتقال ایران از ساحت سیاست عقلانی به قلمروی بنیادگرایی متعصب.این تصویرسازی با تکرار فکت‌هایی گزینش‌شده و بارگذاری‌شده، تقویت می‌شود. مثلاً در گزارش مربوط به آرشیو هسته‌ای، ایران نه‌فقط ناقض تعهدات، بلکه فریب‌کار، عهدشکن و تهدیدی برای کل نهادهای بین‌المللی معرفی می‌شود. چنین تصویری، اساس دیپلماسی بر مبنای اعتماد را از بین می‌برد و فضای تعامل را به کلی مسدود می‌سازد.این هویت‌سازی منفی، با برچسب‌های اخلاقی نیز تکمیل می‌شود. گزارش «تلویزیون شکنجه» ایران را از یک رقیب ژئوپلیتیک به یک رژیم ضداخلاق و سرکوب‌گر تنزل می‌دهد؛ بازیگری که با اعتراف‌گیری اجباری، حقوق بشر را پایمال کرده و از جامعه‌ی جهانی متمدن طرد شده است. اینجاست که مقابله با ایران، نه‌تنها مشروع، بلکه وظیفه اخلاقی جلوه می‌کند.در مقابل، هم‌زمان با ساختن چهره «دیگری»، گفتمان بنیاد، چهره‌ای فضیلت‌محور از «ما» می‌سازد: آمریکای عقلانی، نظم‌محور، مسئولیت‌پذیر و اخلاقی. هر اقدامی از سوی ایالات متحده و متحدانش، بازنمایی متفاوتی پیدا می‌کند:حضور نظامی آمریکا در پایگاه التنف نه اشغال، بلکه حفاظت از نظم منطقه‌ای توصیف می‌شود.فراخوان برای تشکیل جبهه متحد با اروپا نه ائتلافی برای اعمال فشار، بلکه تلاشی برای اصلاح یک توافق با نقص‌های فنی و حقوقی معرفی می‌گردد.و حتی توصیه به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای «افزایش دقت در نظارت»، بازتابی از پایبندی «ما» به نهادهای بین‌المللی است، درحالی‌که «دیگری» هم‌زمان در حال فریب و تضعیف همان نهادهاست.

در اینجا، تصویر دو هویت متقابل کامل می‌شود:

  • «ما» هستیم: عقلانی، اخلاقی، قانون‌مدار، چندجانبه‌گرا.
  • «دیگری» است: ایدئولوژیک، بی‌ثبات، عهدشکن و ضد ارزش‌های جهانی.

زمانی که این مرز هویتی به‌طور کامل ترسیم می‌شود، دیگر چیزی به نام منطقه خاکستری باقی نمی‌ماند. دوگانه‌ای مطلق شکل می‌گیرد که تنها رابطه ممکن میان آن‌ها، تقابل است. در این فضا، گفت‌وگو، مصالحه یا تعامل، نه‌فقط ناممکن، بلکه غیرمسئولانه به نظر می‌رسد. تمام سیاست‌هایی که در گزارش‌ها پیشنهاد می‌شونداز تحریم و فشار اقتصادی، تا تقویت حضور نظامی یا حتی حمایت از اعتراضات داخلی در ایراندیگر انتخاب‌هایی سیاسی نیستند؛ بلکه به مثابه اقداماتی دفاعی برای محافظت از مرز هویتی ما در برابر تهدید وجودی «دیگری» معنا پیدا می‌کنند.

د) هژمونی: تبدیل منافع آمریکا به «عقل سلیم» جهانی

مفهوم «هژمونی» صرفاً به معنای سلطه از طریق زور نیست، بلکه به معنای «کسب رهبری از طریق جلب رضایت» است. یک قدرت هژمون، منافع و جهان‌بینی خود را به گونه‌ای ارائه می‌دهد که به عنوان «عقل سلیم» و «خیر همگانی» پذیرفته شود. این گزارش‌ها به عنوان ابزارهای ایدئولوژیک دقیقا در خدمت همین پروژه هژمونیک عمل می‌کنند. آن‌ها در تلاشند تا برای سیاست‌های آمریکا علیه ایران، «رضایت» نخبگان سیاسی و افکار عمومی را جلب کنند. اولین گام در هر پروژه هژمونیک، طبیعی جلوه دادن نظم موجود است. این گزارش‌ها نظم تحت رهبری آمریکا در خاورمیانه را نه به عنوان یک سیستم سلطه، بلکه به عنوان وضعیت طبیعی و مطلوب «ثبات و امنیت» معرفی می‌کنند. در سراسر گزارش‌ها، به طور مداوم از عبارت "منافع ایالات متحده و متحدانش" استفاده می‌شود. این یک تکنیک کلیدی هژمونیک است. با این کار، منافع خاص و ملی آمریکا به منافع یک گروه گسترده‌تر (متحدان منطقه‌ای و اروپایی) گره زده می‌شود تا به آن وجهه‌ای «بین‌المللی» و «مشروع» ببخشد. در نتیجه، دفاع از منافع آمریکا، به عنوان دفاع از کل «جامعه بین‌المللی» یا «جهان آزاد» بازنمایی می‌شود. هژمونی برای تداوم خود نیازمند یک «دیگری» یا یک «دشمن» است که این نظم طبیعی را به چالش بکشد. این گزارش‌ها ایران را دقیقاً در این نقش قرار می‌دهند: یک قدرت تجدیدنظرطلب که به دنبال برهم زدن «عقل سلیم» منطقه‌ای است. هدف ایران مبنی بر "اخراج آمریکا از غرب آسیا" که در گزارش بن‌طالب‌لو ذکر شده، به عنوان یک اقدام ضد هژمونیک تمام‌عیار معرفی می‌شود. این گزاره، ایران را به عنوان نیرویی که به دنبال نابودی فیزیکی نمادهای نظم مستقر است، به تصویر می‌کشد. پروژه "کریدور زمینی" صرفاً یک مسیر لجستیکی نیست؛ بلکه در این گفتمان، به عنوان تلاشی برای ایجاد یک «محور مقاومت» و یک «نظم جایگزین» در برابر محور متحدان آمریکا معرفی می‌شود. این یک چالش مستقیم برای انحصار قدرت و نفوذ آمریکاست. با استفاده از کلیدواژه‌هایی چون "اسلام‌گرایی خشونت‌آمیز"، این گزارش‌ها ایدئولوژی رقیب را به عنوان یک تفکر غیرعقلانی، خطرناک و نامشروع معرفی می‌کنند تا در مقابل، ایدئولوژی لیبرال-دموکراسی که نظم هژمونیک آمریکا بر آن استوار است، برتر و اخلاقی‌تر جلوه کند. پس از طبیعی‌سازی نظم خودی و اهریمن‌سازی رقیب، مرحله نهایی، جلب رضایت برای اقدام جهت حفظ هژمونی است. سیاست‌های پیشنهادی در گزارش‌ها به عنوان اقدامات تهاجمی معرفی نمی‌شوند، بلکه به عنوان «واکنش‌های ضروری» برای حفاظت از آن نظم طبیعی و باثبات اولیه عرضه می‌گردند. پیشنهاد گزارش آدسنیک و قاسمی‌نژاد مبنی بر لزوم ایجاد "یک جبهه متحد" با متحدان اروپایی، یک حرکت کلاسیک هژمونیک است. این به معنای «بسیج کردن نیروهای پیرو، تحت رهبری قدرت مرکزی، علیه دشمن مشترک» است. این فرایند نه تنها فشار بر ایران را افزایش می‌دهد، بلکه جایگاه رهبری آمریکا را در میان متحدانش بازتولید و تقویت می‌کند. این گزارش‌ها متونی صرفاً تحلیلی نیستند، بلکه «متون هژمونیک» هستند. آن‌ها با ارائه نظم آمریکایی به عنوان یک «خیر مشترک» و معرفی ایران به عنوان «تهدیدی وجودی» برای این نظم، تلاش می‌کنند تا رضایت مخاطب را برای یک سیاست تهاجمی و فشار حداکثری جلب کنند. هدف نهایی این است که مخاطب به این «عقل سلیم» برسد که مقابله با ایران، نه یک انتخاب سیاسی، بلکه یک ضرورت انکارناپذیر برای حفظ امنیت، ثبات و ارزش‌های جهان متمدن است؛ جهانی که رهبری آن به طور ضمنی و طبیعی در دستان آمریکاست. این، جوهر عملکرد هژمونی است

۳. پیامدها و توصیه‌های سیاستی

گفتمان FDD با موفقیت، چارچوب بحث درباره ایران را محدود کرده و سیاست‌های تقابلی را به عنوان تنها گزینه معقول جا می‌زند. این امر پیامدهای جدی برای سیاست خارجی آمریکا دارد و افق‌های جایگزین را مسدود می‌کند. لذا، اقدامات زیر برای سیاست‌گذاران ضروری است:

  1. آگاهی و شالوده‌شکنی فعال: سیاست‌گذاران باید به طور فعالانه نسبت به این سازوکارهای گفتمانی آگاه باشند. تحلیل‌های FDD نباید به عنوان داده‌های بی‌طرف، بلکه به عنوان متون هژمونیک که برای هدفی سیاسی تولید شده‌اند، نگریسته شوند. لازم است تصویر یکپارچه «تهدید ایران» به طور مداوم شالوده‌شکنی شده و پیچیدگی‌های داخلی و انگیزه‌های متفاوت کنش‌های ایران به رسمیت شناخته شود.
  2. بازپس‌گیری زبان سیاست‌گذاری: باید از افتادن در دام واژگان و چارچوب‌های زبانی FDD پرهیز کرد. بازتعریف مفاهیم کلیدی مانند «امنیت» (به‌جای مهار، مبتنی بر توازن منطقه‌ای) و اجتناب از برچسب‌های کلی مانند «تروریسم» برای توصیف بازیگران منطقه‌ای پیچیده، اولین گام برای باز کردن فضای سیاست‌گذاری است.
  3. گسترش دامنه مشاوره و تحلیل: برای مقابله با تک‌صدایی، ضروری است که منابع تحلیلی متنوعی که رویکردهای غیر نومحافظه‌کارانه و غیر مداخله‌گرایانه را نمایندگی می‌کنند، به طور جدی در فرآیند تصمیم‌گیری مشارکت داده شوند. اتکا به یک جریان فکری خاص، به درکی ناقص و خطرناک از واقعیت منجر می‌شود.
  4. ایجاد فضای سیاسی برای دیپلماسی: قدرتمندترین اقدام متقابل علیه گفتمان تقابل‌محور FDD، ایجاد و حفاظت از یک فضای سیاسی مشروع برای دیپلماسی و تعامل است. این امر مستلزم آن است که رهبران سیاسی به طور فعال، روایت‌های جایگزینی را ترویج دهند که در آن، گفتگو و مصالحه نه نشانه ضعف، بلکه ابزار هوشمندانه و مؤثر قدرت ملی تلقی شود.

در نهایت، نبرد واقعی در سیاست خارجی، پیش از آنکه در میدان‌های نظامی یا اقتصادی رخ دهد، در عرصه زبان و بر سر تصاحب «معنا» به وقوع می‌پیوندد. شکستن انحصار گفتمانی اندیشکده‌هایی مانند FDD، پیش‌شرط تدوین یک سیاست خارجی خلاق، مؤثر و پایدار برای ایالات متحده است.


نویسنده

بهادر نوکنده

بهادر نوکنده پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می‌باشد. نامبرده دانشجو مقطع دکتری رشته روابط بین‌الملل در دانشگاه آزاد اسلامی (واحد شاهرود) است. حوزه مطالعاتی وی شامل ملاحظات استراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه می‌باشد. این پژوهشگر، عضو پیوسته گروه ملاحظات استراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه و عضو وابسته گروه بررسی سیاست خارجی لبنان و فلسطین و رژیم اسرائیل و گروه بررسی مسائل ژئوپولیتیک می‌باشد.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد