ارزیابی تاثیرات اجتماعی توریسم بین المللی بر جوامع در حال توسعه
فرنوش ابوطالبی. مدیر گروه مطالعات توسعه محلی در خاورمیانه
مقدمه[1]
توریسم بینالمللی در دهههای اخیر به یکی از صنایع بزرگ و تأثیرگذار جهان تبدیل شده است. این صنعت از نگاه بسیاری از نهادهای توسعهای و دولتها ابزاری برای رشد اقتصادی، اشتغالزایی و ایجاد فرصتهای جدید در کشورهای در حال توسعه تلقی میشود. بااینحال، ارزیابیهای انتقادی نشان میدهد که این برداشت بیش از حد خوشبینانه است. پرسش محوری این است که آیا گردشگری بینالمللی بهطور واقعی به توسعهی اجتماعی و اقتصادی پایدار در کشورهای جنوب جهانی منجر میشود، یا اینکه مکانیزمهای ساختاری و گفتمانی نهفته در آن بیشتر به بازتولید روابط نابرابر و وابستگیهای نوین میانجامند؟
نظریه پسااستعماری و خوانش انتقادی توریسم
نظریه پسااستعماری تأکید میکند که بسیاری از روابط قدرت استعماری حتی پس از پایان استعمار رسمی همچنان در عرصههای فرهنگی، اقتصادی و گفتمانی تداوم یافتهاند (Hall & Tucker, 2004). در این چارچوب، گردشگری بینالمللی تنها یک فعالیت اقتصادی نیست، بلکه عرصهای برای بازنمایی کلیشهای جوامع پیرامونی و استمرار سلطهی فرهنگی غرب است. تصاویری از «شرق عجیب»، «بهشت گرمسیری» یا «مقاصد بکر» نه تنها ذائقهی گردشگران را شکل میدهند بلکه به حاشیهراندن جوامع میزبان و کالاییسازی هویت آنان منجر میشوند (Echtner & Prasad, 2003)
مکانیسمهای بازتولید وابستگی
از منظر پسااستعماری، توریسم با چندین مکانیسم کلیدی مانع تحقق رشد فراگیر در کشورهای در حال توسعه میشود:
1. مالکیت فراملی و نشت درآمد: هتلهای زنجیرهای، خطوط هوایی و شرکتهای چندملیتی سهم اصلی درآمد گردشگری را تصاحب کرده و سود به خارج از کشور مقصد منتقل میشود. به این ترتیب، ارزآوری ظاهری عملاً به تقویت اقتصاد محلی منجر نمیگردد (Trask, 1999).
2. وابستگی نهادی: نهادهای بینالمللی نظیر بانک جهانی و سازمانهای توسعهای با ارائه وامها و بستههای سیاستی، مسیر توسعه گردشگری را مطابق با منافع فراملی تعریف میکنند؛ اغلب به زیان منافع جوامع میزبان (Bianchi, 2017)
3. کالاییسازی فرهنگ و هویت: بازنمایی فرهنگیِ جوامع مقصد در بروشورها، تبلیغات و روایتهای گردشگری، فرهنگ محلی را به «محصول مصرفی» بدل میکند. این امر نه تنها اصالت فرهنگی را تضعیف میکند بلکه منافع حاصل از آن به گردشگران و شرکتهای خارجی بازمیگردد (Echtner & Prasad, 2003)
4. پیامدهای اجتماعی و اخلاقی: نمونههایی چون گسترش «سکستوریسم» یا استثمار نیروی کار ارزان در برخی کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین نشان میدهد که گردشگری میتواند به بازتولید نابرابریهای جنسیتی و طبقاتی نیز منجر شود (Bandyopadhyay & Morais, 2008)
نمونههای عینی و شواهد
مطالعات متعددی نشان دادهاند که مدل گردشگری انبوه در کشورهایی چون هاوایی و کارائیب عمدتاً تحت کنترل شرکتهای خارجی بوده و به جای توسعه پایدار، به تخریب محیط زیست و محرومیت اجتماعی منجر شده است (Trask, 1999). از سوی دیگر، تجربه برخی کشورهای آفریقایی در توسعه گردشگری سافاری نشان داده که حفاظت از حیات وحش و توسعه گردشگری، بهجای توانمندسازی جوامع بومی، آنها را از فرآیند تصمیمگیری کنار گذاشته است (Akama et al., 2015). این الگوها نشان میدهند که وعدههای رشد اقتصادیِ ناشی از گردشگری اغلب در تضاد با واقعیتهای اجتماعی و زیستمحیطی است.
پایداری و نقد نئولیبرالی
مفهوم «گردشگری پایدار» که از دهه ۱۹۹۰ بهعنوان راهکاری برای رفع چالشهای توسعه معرفی شد، نیز از نگاه منتقدان بیشتر به یک گفتمان نئولیبرالی بدل شده است. این گفتمان با ترویج زبان پایداری، عملاً منطق بازار و منافع سرمایه را بازتولید میکند، بدون آنکه تغییر بنیادینی در شیوهی توزیع منافع ایجاد کند (Mowforth & Munt, 1998). در واقع، پایداری بهجای آنکه ابزار عدالت اجتماعی باشد، به سازوکاری برای مشروعیتبخشی به همان روابط نابرابر پیشین تبدیل شده است.
خودروایتگری بومی: راهی ناتمام
یکی از راهکارهای مورد توجه در ادبیات پسااستعماری، تقویت «خودروایتگری» جوامع میزبان است؛ یعنی امکان بازنمایی فرهنگ و هویت از نگاه خودشان (Adams, 2008). این رویکرد میتواند منجر به توزیع عادلانهتر منافع و ارتقای حس مالکیت شود. با این حال، شواهد نشان میدهد که ساختارهای نئولیبرالی و فساد محلی اغلب مانع تحقق کامل این رویکرد میشوند و روایتهای بومی بهسادگی در منطق بازار جذب یا تحریف میگردند.
نتیجهگیری
ارزیابی انتقادی نشان میدهد که توریسم بینالمللی در کشورهای در حال توسعه لزوماً به رشد اقتصادی و اجتماعی پایدار منجر نشده است.
برعکس، مکانیزمهایی چون مالکیت خارجی، نشت درآمد، کالاییسازی فرهنگ و استمرار کلیشههای استعماری موجب شدهاند که منافع گردشگری بیشتر نصیب کشورهای توسعهیافته و شرکتهای چندملیتی شود تا جوامع میزبان. بنابراین، رشد ناشی از گردشگری تنها زمانی قابل اتکا خواهد بود که اصلاحاتی بنیادین در ساختار مالکیت، حکمرانی و بازنمایی فرهنگی صورت گیرد. در غیاب این اصلاحات، توریسم بیش از آنکه موتور رشد باشد، به ابزاری برای بازتولید نابرابریهای جهانی و وابستگیهای نوین بدل خواهد شد.
منابع
Adams, K. (2008). Indigenous representation in tourism.
Akama, J., Maingi, S., & Camargo, B. (2015). Wildlife conservation, safari tourism and postcolonial critique in Kenya.
Bandyopadhyay, R., & Morais, D. (2008). Sex tourism and postcolonial analysis.
Bianchi, R. (2017). Tourism, neoliberalism and global inequality.
Echtner, C., & Prasad, P. (2003). The marketing of tourism in the Third World: A postcolonial analysis.
Hall, M., & Tucker, H. (2004). Tourism and postcolonialism.
Mowforth, M., & Munt, I. (1998). Tourism and sustainability: New tourism in the Third World.
Trask, H. (1999). Tourism and the dispossession of Hawaiian lands.
[1] یادداشت حاضر برگرفته از پژوهش دکتری نویسنده در حوزهی گردشگری بینالمللی و رویکردهای انتقادی است
نویسنده
فرنوش ابوطالبی (مدیر گروه)
فرنوش ابوطالبی مدیر گروه مطالعات توسعه محلی در خاورمیانه در مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. او دانش آموخته دکتری روابط بینالملل از دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر موسسه پژوهشی چکاد نواندیشان نیکا. متخصص ارزیابی و ارزشیابی پیامدهای اجتماعی و علاقهمند به توسعه و مطالعات بینرشتهای با تأکید بر پیوند میان سطوح خرد و کلان و همچنین دارای بیش از یک دهه سابقه اجرایی در طرحهای پژوهشی با محوریت توانمندسازی گروههای حاشیهای در استان تهران است.