دویست سالگی 7 اکتبر، از «چمن زنی» تا «ریشه زنی»

نوع مطلب: مقاله

محمد علی دستمالی؛ عضو گروه یک و پژوهشگر مهمان ممتاز در گروه مطالعات جامعه و سیاست خارجی ترکیه

آمار و ارقام عادی تقویم به ما می‌گوید؛ فقط دو سال از عملیات موسوم به طوفان الاقصی سپری شده است. اما مرور تابلوی فعلی خاورمیانه و جهان، به ما هشدار می‌دهد و می‌گوید: شما یک فیلم طولانی را روی دُور تند یا فست موشن تماشا کردید! دو سال کجا بود؟! دویست سال از آن عملیات گذشته است! حالا به جرات می‌توان گفت در روزگار امروز، نه تنها رهبران حماس و جهاد، بلکه قوی‌ترین حامیان منطقه‌ای و جهانی آنها نیز، حاضر نیستند آن عملیات را گردن بگیرند و از صحت و سقم هدف گذاری طراحان و مجریان عملیات مزبور، دفاع کنند. خاورمیانه، امروز در وضعیتی است که همه چیز تحت تاثیر پیامدهای آن عملیات قرار گرفته و همه با خسران و ضررهای آن واقعه، روبرو هستند. حالا اسراییل در تقابل و تخاصم با مبارزین فلسطینی، کارش از «چمن زنی» به «ریشه زنی» رسیده و ظاهرا شاهد افول و پایانِ جدیدی برای «رمانتیسیسمِ مبارزه» روبرو هستیم.

بیایید یک بار با هم مرور کنیم:

از عملیات 7 اکتبر بدین سو، بیش از هفتاد هزار فلسطینی جان خود را از دست دادند.

بیش از یک میلیون نفر، آواره شدند.

از غزه، چیزی جز مشتی خرابه برجای نمانده است.

تلفات و خسارات جانی و مالی، صرفا محدود به غزه و فلسطین نماند و لبنان، سوریه، یمن و ایران نیز، سختی‌های شگرف و بیسابقه‌ای را تجربه کردند.

اما تمام این مواردی که برشمرده شدند؛ صرفا ناظر بر گوشه‌ای از تلفات انسانی و ظاهری پس از 7 اکتبر است. شاید خسارت‌ها و گسل‌های پنهان و ناپیدا، به مراتب بزرگتر از مواردی است که بدانها اشاره شد. به عنوان مثال، بد نیست به این موارد اشاره شود:

1.مفاهیمی مانند «مبارزره» و «مقاومت»، بخشی از هستیِ معنایی و دارایی درونی خود را از دست دادند و حالا نمی‌توان به راحتی و سهولتِ دوران پیشاطوفان الاقصی، از این مفاهیم استفاده کرد.

2.خون و خشونت، به شکلی بیسابقه بر مفاهیمی همچون «مشروعیت» و «مظلومیت» حقوق فلسطینیان سایه انداخت. به عبارتی روشن، «مبارز» کاری کرد که مظلوم به راحتی فراموش شود و ظالم، به شکلی عجیب مورد حمایت قرار بگیرد و با تداعی تابلوهای قدیم آشویتس و غیره و ذالک، مرزی برای خشونت خود باقی نگذارد.

3.پافشاری بر مداخله و ضرورتِ تجدیدنظر درباره معماری نظم خاورمیانه، یک بار دیگر به میان آمد.

4.در جبهه‌ی فلسطین و جهانِ اسلام، آن چه که به دست آمد، بسیار بسیار ناچیزتر از هزینه‌ای است که در این دو یا دویست سال، پرداخت شد.

5.الهیات سیاسی مبارزه و مبانی معرفت شناسی مبارزه، با چالش‌های جدی روبرو شدند و بعید است از این به بعد، برای گروه‌های کوچک و بزرگ مبارزه، امکان تداوم فعالیت فراهم شود و این نیز بعید است که نسل نوینی از جوانان، وارد این میدان شوند.

اگر در روزگارِ پیشا طوفان الاقصی، خیلی‌ها معتقد بودند که پرونده‌ی فلسطین، با رویکردهایی همچون فعالیت تدریجی و صبر استراتژیک بالاخره به نتیجه خواهد رسید، حالا شاهد این هستیم که بسیاری از پارادایم‌های قدیمی در هم شکسته شده‌اند و ذهعن با چنین پرسشی درگیر شده است: این چه سبک مبارزه‌ای است که قیمتِ تمام شده‌ی آن به هیچ وجه با خروجی و دستاورد نهایی انطباق ندارد؟ اگر هدف آن عملیات، هموارسازی راهی برای سرعت دادن به پایانِ ظلم بر فلسطینیان بود، حالا عملا ظلم بیشتر شده، هزینه و تلفات صدها برابر شده و در افق و چشم‌انداز دوردست نیز، عملا برای عامل اصلی یعنی حماس، فرجامی جز تسلیم و خلع سلاح باقی نمانده است. در این صورت، بر اساس کدام مبانی نظری باید این شکل از مبارزه را توجیه کرد؟

در طلوع عملیات و در 7 اکتبر 2023 میلادی، همه از هوشمندی حماس، برق آسا بودن عملیات، تاثیرات شوک‌آور و شکسته شدن هیمنه‌ی اسراییل حرف می‌زدند. اما حالا، ما با واقعیت تلخی روبرو هستیم که نشان دهنده‌ی اضمحلال بخش عظیمی از توان جبهه‌ی مبارزه در فلسطین و لبنان است و قطعا اسراییل، امروز امنیت و ثبات بیشتری دارد. اگر این ارزیابی‌ها را صحیح بپنداریم؛ آیا نباید قبول کنیم که بخش وسیعی از خاورمیانه و جهان اسلام، در نقطه‌ی گذار و ناگزیریِ بازتعریف‌های ذهنی قرار گرفته است؟ واقعا می‌توان بر اساس همان پارادایم‌های پیشا طوفان الاقصی کار را ادامه داد؟

در آغاز، خیلی‌ها تصور می‌کردند که عملیات کوبنده‌ی حماس، لگدِ محکمی زیرِ میز عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسراییل شده، آیا هنوز هم می‌توان از این ادعا دفاع کرد؟ اگر قبلا عربستان سعودی، مهمترین کنشگری بود که بیم می‌رفت قدم در این مسیر بگذارد؛ حالا به راحتی می‌توان پیشبینی کرد که سوریه نیز وارد این مسیر شود.

در آغاز، تصور می‌شد که دژ مستحکمی به نام حزب الله لبنان، می تواند در صورت لزوم، مهمترین پشتیبان فلسطین باشد. اما حالا در جهانی زندگی می‌کنیم که اسراییل نگرانِ فعالیت سید حسن نصرالله و خیل کثیری از فرماندهان و رهبران حزب الله لبنان نیست و سخن گفتن از خلع سلاح حزب الله لبنان و تک ارتشی شدنِ کشور لبنان، بحثی عجیب و غریب و سوررئال نیست.

در آغاز گمان می‌رفت که جمهوری اسلامی ایران؛ به عنوان مهمترین حامی مبارزین فلسطینی و ایده‌پرداز و مجری مفهوم منطقه‌ای مهمی به نام «محور مقاومت»، در برابر اسراییل و آمریکا، از برتری عملیاتی و سیاسی قابل توجهی برخوردار شده و می‌تواند نشان دهد که طی چند دهه حمایت، انتقال دانش و تسلیحات و پایداری در امر مهم تبلیغ و تبیین، رفته رفته حاصل و ثمر تمام آن سالیان را به چشم می‌بیند. این در حالی است که عملیات طوفان الاقصی، علاوه بر آن که به سقوط بعثیسم اسدی در سوریه خاتمه داد و  لبنان را نیز در شرایطی سخت قرار داد، خود ایران را نیز با خطرات بزرگی روبرو کرد و رویارویی موشکی، بمباران و رزم نزدیک، بسیاری از تصورات قبلی را به چالش کشید و علاوه بر مشکلات فزاینده اقتصادی، با معضلات مهمی در معناسازی، مفهوم پردازی و روایت سازی روبرو شده است.

حالا در شرایطی قرار گرفته‌ایم که بخش مهمی از تب و تاب هیجانی و تبلیغاتی روزهای نخست پس از 7 اکتبر به پایان رسیده و احتمالا وقت آن است که پژوهشگران حوزه‌های محتلف مطالعات خاورمیانه، فارغ از سوگیری‌های مطلوب نظم‌های سیاسی مختلف منطقه و جهان، به شکلی دیگر 7 اکتبر را از منظر معرفت شناسی بنگرند و به این موضوع بپردازند که آیا بدونِ اعتنا به مبانی اندیشه‌ی انتقادی و در عین حال، بدون توجه به معادلات بسیار حیاتی و مهمِّ «هزینه فایده» باز هم می‌توان این سبک مبارزه را قابل دفاع دانست یا خیر.  مبارزه‌ای که با بدیهی‌ترین ویژگی‌های اقتصاد بین الملل، نظم منطقه، مناسبات قدرت بین الملل و تضمین حداقلی بقای مظلومان، سازگار نیست، دقیقا تا کجا می‌تواند مورد تحسین و تایید قرار بگیرد؟


نویسنده

محمدعلی  دستمالی

محمدعلی دستمالی


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد