انتقال آب یک افتخار شکست‌خورده

نوع مطلب: مقاله

سمیرا دردشتی؛ دانشجوی دکتری سیاست‌گذاری عمومی و پژوهشگر گروه اقتصاد سیاسی در خاورمیانه

پروژه‌های انتقال آب در ایران طی دهه‌ها به مدد توانایی مهندسان ایرانی به یکی از اصلی‌ترین ابزارهای مدیریت منابع تبدیل شده‌اند. این پروژه‌ها با ادعای پاسخ‌دادن به نیازها، سیمای فنی توسعه را در غیاب زوایای اجتماعی و سیاسی آن در ایران بیش از پیش آشکار می‌کند اما با گذشت دهه‌ها اکنون مشخص شده است، انتقال آب بیش از آنکه امری فنی باشد، فرایندی زیست‌محیطی، اجتماعی، اقتصادی و فضایی است. در ظاهر انتقال آب راهی برای مقابله با خشکی و کم‌آبی معرفی شده است اما در عمل به‌عنوان ابزاری برای تداوم الگوی خاصی از رشد عمل کرده که در آن اولویت‌ها، نه بر اساس ظرفیت طبیعی حوضه‌ها بلکه بر اساس الگوهای استقرار صنایع و تمرکز جمعیتی تعریف می‌شود، امری که از ظرفیت‌های اکولوژیک مناطق مبدأ و حتی مقصد خارج است.

این پروژه‌ها در عمل کمبود آب را جبران نکرده‌اند و تنها با انتقال آب، کم‌آبی را از پیش چشم مصرف‌کنندگان دور کرده و انتظار از منابع محدود را بالا برده‌است. افزون بر این انتقال آب باعث شده مناطق مبدأ، که معمولاً دارای منابع طبیعی ارزشمند و اکوسیستم‌های شکننده‌اند، بار عمده تغییرات محیطی را تحمل کنند و البته برای منطقه مقصد نیز اگرچه در ظاهر توسعه به همراه دارد اما تجربه سال‌های اخیر در ایران نشان داده که این انتقال عمدتا با افزایش میزان صنایع همراه بوده که منجر به مهاجرت بیشتر به این مناطق و آلودگی بیشتر شده است. این جابه‌جایی نابرابر منافع و هزینه‌ها، یکی از ویژگی‌های مهم فرایند انتقال آب در ایران است و همین ویژگی، انتقال را به امری فراتر از یک تصمیم مهندسی تبدیل می‌کند اما هنوز هم طرح‌های انتقال آب کمتر پیوست‌های زیست‌محیطی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی فرهنگی معتبری دارند.

توسعه ناپایدار ایران

انتقال آب از حوضه‌های جنوبی کشور به استان‌های مرکزی که امروز به عنوان ابرپروژه آبی کشور رونمایی می‌شود و به لحاظ توان فنی و لجستیکی به کار رفته در آن نیز قابل افتخار است، به یقین پیامدهای بلندمدتی برای توسعه در کشور خواهد داشت که در میان هیاهوی این غرور فراموش می‌شود و مصایب آن برای آیندگان به میراث گذاشته خواهد شد. صنایع بزرگ فولاد، مس و معادن سنگ‌آهن به مهم‌ترین مقصد آب انتقالی تبدیل شده‌اند. این صنایع هرکدام میلیون‌ها مترمکعب آب نیاز دارند و بقای آن‌ها به ورود دائمی آب وابسته است.

مناطق صنعتی فلات مرکزی، با برخورداری از آب منتقل‌شده، به رشد خود ادامه داده‌اند و همین رشد، تقاضای بیشتر برای آب ایجاد کرده و ذینفعان قدرتمندی پدید آورده که با دارایی‌های اقتصادی خود می‌کوشند، محیط زیست را تسخیر کنند. نتیجه این چرخه این بوده که انتقال آب را نمی‌توان ابزاری برای مقابله با کم‌آبی دانست بلکه مبنایی برای گسترش فعالیت‌هایی است که در چشم‌انداز بلندتر کم‌آبی را تشدید می‌کنند. این وضعیت نشان می‌دهد که انتقال آب همیشه صرفا نوعی جابه‌جایی است که در جریان آن آب، منافع و هزینه‌ها جابه‌جا می‌شوند ولی هرگز به پایان مشکل کم‌آبی منجر نمی‌شود. در حوضه مقصد آب به‌صورت ورودی برای صنایع، پروژه‌های توسعه‌ای و همزمان آلودگی و تهدید سلامت ظاهر می‌شود و در حوضه مبدأ آب به‌صورت خروجی از معیشت مردم و تعادل طبیعی نمود پیدا می‌کند.

تأثیرات پروژه‌های انتقال آب صرفاً در جابه‌جایی منابع خلاصه نمی‌شود و ابعاد دیگر آن زمانی آشکارتر می‌شود که این طرح‌ها با شکل‌دادن به الگوهای مصرف جدید، نیازهایی ایجاد می‌کنند که پیش از انتقال آب وجود نداشتند. همانطور که طی دهه‌های اخیر و با انتقال آب بین‌حوضه‌ای شاهد ظهور صنایع جدید پر آب‌بر در مناطق مرکزی ایران بوده‌ایم. به علاوه صنایع بزرگ زمانی‌که به آب منتقل‌شده دسترسی پیدا می‌کنند، مصرف خود را با تعریف پروژه‌های توسعه‌ای جدید افزایش می‌دهند و برای ادامه حیات باز هم به انتقال بیشتر آب نیاز پیدا می‌کنند. پیامد دیگر این روند کاهش توان مناطق مبدأ برای بازتولید منابع است. می‌توان انتظار داشت که با کاهش کیفیت آب و تخریب زیست‌بوم‌ها توان بوم‌شناختی این مناطق در بلندمدت کاهش می‌یابد و زمینه‌ساز تغییرات اجتماعی، اقتصادی و حتی مهاجرتی می‌شود. در کنار این پیامدها، انتقال آب در ایران نشان داده است که وابستگی به طرح‌های بزرگ در عمل به جهت برد تبلیغاتی که برای دولت‌ها دارد، جایگزین اصلاح سیاست‌های توسعه‌ای شده است که به جهت تهدید منافع ذینفعان قدرتمند، عمدتا هزینه‌بر محسوب می‌شوند. این رویکرد اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت نیازهای صنعتی را تأمین کند، بخشی از مهاجرت و بیکاری را کنترل کند اما در بلندمدت به ناپایداری بیشتر و افزایش شکاف میان توان طبیعی حوضه‌ها و نیازهای تحمیل‌شده منجر می‌شود.

هزینه‌های گزاف و فرصت‌های کم

پروژه‌های انتقال آب علاوه بر آنکه از منظر زیست‌محیطی سبب‌ساز چالش‌های گسترده‌ای می‌شود، درباره بار مالی و پیامدهای اقتصادی آن نیز میان کارشناسان اتفاق نظر وجود ندارد. این طرح‌ها طی دهه‌های گذشته با تخصیص منابع گسترده عمرانی و مالی، سهم قابل‌توجهی از بودجه‌های ملی را به خود اختصاص داده و به یکی از پرهزینه‌ترین برنامه‌های توسعه‌ای کشور تبدیل شده‌اند و این این درحالی است که نه تنها به حل بحران آب در ایران نیانجامیده است بلکه ابعاد تازه‌ای نیز برای آن ایجاد می‌کند.

انتقال آب از حوضه‌های داخلی در بهترین شرایط مستلزم انجام عملیات سنگین مهندسی شامل حفاری تونل‌های طولانی، احداث ایستگاه‌های پمپاژ با مصرف بالای انرژی، اجرای شبکه‌های عظیم لوله‌گذاری و مدیریت پیوسته زیرساخت‌ها است. روشن است که هزینه نهایی هر مترمکعب آب منتقل‌شده در چنین پروژه‌هایی چندین برابر هزینه تأمین محلی آب است. چنین طرح‌هایی علاوه بر احداث خطوط انتقال، مستلزم احداث واحدهای بزرگ آب‌شیرین‌کن، پمپاژ از ارتفاع پایین تا فلات مرکزی، مصرف گسترده برق و سرمایه‌گذاری سنگین برای نگهداری و نوسازی مستمر تجهیزات هستند. در نتیجه ارزش تمام‌شده هر مترمکعب آب منتقل‌شده در برخی موارد از سطح بازده اقتصادی صنایع مقصد هم فراتر می‌رود.

صنایع آب‌بر همچون فولاد، مس، سیمان و صنایع معدنی، عمدتاً در نواحی خشک مستقر بوده و به‌عنوان ذی‌نفعان اصلی پروژه‌های انتقال آب شناخته می‌شوند. با این حال مطالعات تطبیقی در بسیاری از کشورها نشان می‌دهد که ارزش افزوده تولیدشده در ازای هر واحد آب مصرفی در این بخش‌ها، به‌مراتب پایین‌تر از هزینه اقتصادی تأمین آب است. حتی در سناریوی عرضه یارانه‌ای آب، مجموع درآمد ناشی از تولید صنعتی قادر به پوشش هزینه انتقال نیست. ازاین‌رو بخش قابل‌توجهی از هزینه‌ها به بودجه عمومی یا منابع بین‌نسلی منتقل می‌شود و مزیت مکانی این صنایع در حقیقت محصول دخالت سیاستی و فنی در جغرافیاست نه نتیجه مزیت طبیعی آن‌ها چرا که در این صورت باید شاهد انتقال صنایع به کنار دریا به جای انتقال آب به کنار صنایع می‌بودیم.

نکته دیگری که توجیه اقتصادی این طرح‌ها را به‌ویژه در بلندمدت با پرسش جدی مواجه می‌کند، شرایط مربوط به هزینه‌های تعمیر و نگهداری این پروژه‌های عظیم است. زیرساخت‌های بزرگ‌مقیاس انتقال آب در معرض نرخ استهلاک بالایی قرار دارند. الزامات دوره‌ای همچون تعمیر خطوط لوله، تعویض قطعات، کنترل رسوبات، پیشگیری از خوردگی ناشی از املاح دریایی و تأمین انرژی پمپاژ، موجب شکل‌گیری هزینه‌های مستمر و فزاینده می‌شود. این هزینه‌ها در طول زمان با افزایش عمر پروژه رشد می‌کنند و استمرار این هزینه‌ها نوعی تعهد مالی بلندمدت برای دولت ایجاد می‌کند که مانع از تخصیص بهینه منابع به سایر اولویت‌های توسعه‌ای خواهد شد.

بنابراین طرح انتقال آب از دریای عمان به فلات مرکزی را می‌توان نماد یک افتخار شکست‌خورده اما در حال تکرار در سیاست‌گذاری آبی کشور دانست. در این رویکرد به‌جای سازگاری الگوی توسعه با محدودیت‌های اکولوژیک، تلاش می‌شود سیستم‌های طبیعی با اهداف توسعه‌ای هماهنگ شوند، امری که به نظر ناممکن می‌رسد. اصرار بر ادامه چنین طرح‌هایی به‌جای حل ناترازی‌های فعلی، خود به عاملی برای ایجاد تقاضای جدید و تشدید ناپایداری در نظام تخصیص منابع آبی تبدیل خواهد شد.


نویسنده

سمیرا دردشتی

سمیرا دردشتی پژوهشگر مهمان در مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانشجو مقطع دکتری رشته سیاستگذاری عمومی در دانشگاه دانشگاه اصفهان است. حوزه مطالعاتی وی شامل مطالعات امنیت و دولت، توسعه و کیفیت حکمرانی است این پژوهشگر عضو پیوسته گروه فنآوریهای نو و سیاستگذاری در خاورمیانه و عضو وابسته گروه های سیاست خارجی و فرهنگ و تمدن ایرانی و مطالعات اقتصاد سیاسی کشورهای خاورمیانه می باشد.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد