فرایند صلح خاورمیانه و محدودیت قدرت آمریکا

یکی از ویژگیهای باراک اوباما رئیس جمهور کنونی آمریکا، در مقایسه با سایر روسای جمهور این کشور، رک گویی او و اعتراف به شکستهای و ناتوانیهای دولتش بطور خاص و ایالات متحده آمریکا بطور عام است. تازه ترین نوع از این رک گویی ها را می توان در گفته های اخیر اوباما در رابطه با فرایند صلح خاورمیانه، یعنی برقراری آشتی میان فلسطینی ها و اسرائیلی ها، و نقش ایالات متحده در آن مشاهده کرد.

 

اوباما نیز که در نقد بسیاری از روسای جمهور پیشین آمریکا، پیش از روی کار آمدن و در چند ماهه نخست آغاز دولت خود، نسبت به نقش آمریکا در تشویق دو طرف منازعه به کنار آمدن خوشبین بود، در اواخر ماه آوریل 2010 طی سخنانی بر ناتوانی دولت خود برای آشتی میان فلسطینی ها و اسرائیلی ها اعتراف کرد که قدرت واشنگتن برای اعمال نفوذ جهت پیشبرد مذاکرات به بن بیست رسیده میان اسرائیل و فلسطینی ها محدود است. به گفته اوباما وی امید چندانی به پیشرفت سریع به سوی صلح در خاورمیانه ندارد و اکنون پس از یکسال از روی کار آمدن دولتش و اعلام پیشبرد فرایند صلح به عنوان اولویت سیاست خاورمیانه اش، به این نتیجه رسیده است.

 

گرچه بسیاری از پژوهشگران و ناظران مسایل خاورمیانه، و بویژه کشمکش اعراب و اسراییل بر آن هستند که ایالات متحده آمریکا هرگز خواستار برقراری صلح میان اعراب و اسرائیل نبوده است، و موضع گیریهای واشنگتن در قبال مسأله، علت اساسی، بن بست فرایند صلح و تداوم سیاستهای کارشکنی اسرائیل است، اما واقعیت آن است که توان دولت آمریکا در این رابطه، آنگونه که از سوی این تحلیل گران گمان می رود، گسترده نیست.

 

این نکته را حداقل می توان در خاورمیانه پس از رویدادهای یازدهم سپتامبر 2001 درست دانست. گرچه روسای جمهوری پیشین آمریکا، از کارتر تا دولت کلینتون، مواضع خود در برابر فرایند صلح میان فلسطینی ها و اسرائیلی ها را تا حد بسیار زیادی با سیاستهای اسرائیل هماهنگ می کردند، و این را می توان در طرحهای صلح روسای جمهوری چون کارتر، ریگان و بوش پدر دید، اما پس از پایان جنگ سرد و بویژه رویدادهای یازدهم سپتامبر میان مواضع آمریکا در سیاستهای دولت اسرائیل تفاوتهای بیشتری دیده شده است. این شکاف مواضع بویژه از دوران کلینتون به بعد یعنی پس از امضاء قرارداد اسلو در 1993 و آغاز کارشکنی های راست گرایان اسرائیل بر سر راه اجرای آن بیشتر آشکار بوده است. مواضع کشورهای عرب و فلسطینی ها نیز نشانگر همین نکته است. در حالیکه اکثریت کشورهای عرب طرحهای صلح کمپ دیوید (1979) جیمی کارتر و طرح ریگان (1982) و جرج بوش پدر را رد کردند، اما مواضع روسای جمهور بعدی نظیر کلینتون، جرج بوش پسر، و باراک اوباما با پذیرش اعراب و فلسطینی ها روبرو شده است.

 

البته تغییر آشکار مواضع آمریکا در روند صلح و تأکید بیشتر بر احقاق حقوق ملی فلسطینی ها به تمامی ناشی از خیر اندیشی یا عرب دوستی آمریکایی ها نیست، بلکه رویدادهای یک دهه اخیر پس از رویدادهای سپتامبر 2001 و گسترش گرایشات رادیکالیسم اسلامی در منطقه را می بایست علت اصلی آن دانست. آمریکا که بدلیل حمایتهای بی چون و چرا از سیاستهای اسرائیل متهم بوده است، در دهه اخیر شاهد مخالفتهای گسترده با واشنگتن و احساسات گسترده ضدآمریکایی در خاورمیانه بوده است. این پدیده و به همراه آن گسترش اقتدار گروههای رادیکال اسلامی در منطقه، از القاعده گرفته تا حماس و جهاد اسلامی و حزب الله لبنان، که آمریکا را مسئول اصلی مشکلات فلسطینی ها و تداوم سیاستهای سرکوب و کارشکنی اسرائیل می دانند، نگرانی واشنگتن را به دنبال آورد و برای جبران این اشتباهات، ابتکارات تازه ای چون طرح خاورمیانه بزرگ و طرح نقشه راه را ارائه داد.

 

با این همه و با وجود تأکید همیشگی دولت بوش و اوباما به ضرورت پیشبرد فرایند صلح و تأسیس یک دولت فلسطینی مستقل در کنار اسرائیل، حرکت فرایند صلح که از سالهای پس از اسلو بسیار آهسته شده بود، در دو سال اخیر با بن بست های بیشتری روبرو شد. سیاستهای سرکوب گرانه اسرائیل در حمله به نوار غزه در دو سال اخیر با بن بست های بیشتری روبرو شد. سیاستهای سرکوب گرانه اسرائیل در حمله به نوار غزه از یکسو و مهمتر از آن تداوم سیاستهای اسرائیل در ساختن شهرک های یهودی نشین در سرزمینهای اشغالی فلسطینی، عامل اصلی تیرگی روابط آمریکا و اسرائیل شد.

 

گرچه اوباما در آغاز پیروزی خود، نسبت به پیشبرد فرایند صلح و طرح نقشه راه و متقاعد ساختن اسرائیل به توقف سیاست شهرک سازی بسیار خوشبین بوده، اما گذشت یکسال از تجربه کاری و پی گیری کشمکش عربی ـ اسرائیلی او را به این نتیجه رساند که از قدرت چندانی در این زمینه برخوردار نیست، رک گویی و صداقت اوباما را به خوبی می توان در این جملات اخیر او بخوبی دید: «واقعیت این است که در برخی از این کشمکش ها ایالات متحده نمی توان راه حل های مورد نظر خود را تحمیل کند، مگر اینکه طرفهای این کشمکش ها بخواهند الگوهای کهنه دشمنی و ضدیت با یکدیگر را کنار بگذارند».

 

با وجود پی گیریهای دیپلماسی رفت و برگشت و اعمال فشار بر دولت اسرائیل از سوی واشنگتن دولت اوباما نتوانسته است حتی به بخش کوچکی از اهداف خود برای زنده کردن گفتگوهای میان اسرائیل و فلسسطینی ها دست یابد. مذاکرات میان اسرائیل و اداره خودگردان فلسطین پس از آغاز حملات نظامی اسرائیل به غزه موسوم به جنگ 22 روزه، متوقف شد و تلاشهای آمریکا نیز باعث از سرگیری آن نشد.

 

شکاف اصلی میان واشنگتن و اسرائیل نیز زمانی آغاز شد که دولت اسرائیل اعلام کرد قصد دارد 1600 واحد مسکونی تازه در شرق بیت المقدس بسازد. اعلام این سیاست آن هم در زمان جو بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا، برای واشنگتن بسیار دشوار و معنی دار بود. اعراب بطور عام، نسبت به حفظ هویت عربی ـ اسلامی شرق بیت المقدس به عنوان پایتخت فلسطین تأکید می کردند (طرح صلح فهد در 1981و اعلامیه استقلال فلسطین در 1989)، و در برابر سخت گیریهای اسرائیل و فشارهای آمریکا به ناچار به شرق بیت المقدس راضی شده اند (طرح عبدالله در 2002)، به هیچ وجه آماده نیستند تا سیاستهای اسرائیل را بپذیرند و به فشارهای بیشتر آمریکا تسلیم شوند.

 

آمریکا نیز که درک درستی از مواضع اعراب و فلسطینی ها دارد، در پی اعمال چنین فشارهایی بر اعراب نیست. نتیجه این نا امیدی تداوم بحران و بن بست و مذاکرات صلح است. اگرچه اوباما در سخنان خود تأکید کرده است که آمریکا همچنان بر زنده کردن فرایند گفتگوها پافشاری می کند و همیشه در صحنه حضور دارد، اما واقعیت آن است که به گفته اوباما نمی تواند راه حل مورد نظر خود را به طرفین تحمیل کند.

جهت ارجاع دانشگاهی:


حمید احمدی ، "فرایند صلح خاورمیانه ومحدودیت قدرت آمریکا"، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 5 خرداد ماه 1389.


نویسنده

حمید احمدی (ناظر علمی)

حمید احمدی پژوهشگر ارشد در پژوهشکده و ناظر علمی گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر احمدی سياست خارجي‌ ايران‌، سياست‌ و حكومت‌ در خاورميانه، جامعه‌شناسی سياسی ايران‌ و نظريه‌های روابط بين‌الملل‌ است.