ائتلاف شكننده باراك اوباما

بیش از نیمی از مردم آمریكا نگاه منفی را نسبت به باراك اوباما در نظر نظرسنجی ها اعلام می كنند.البته بیشتر این ارزیابی های منفی در بین مستقل ها و محافظه كاران وجود دارد.چهار دوره پياپي رياست جمهوري فرانكلين روزولت كه بيش از يك دهه قبل از جنگ جهاني دوم را در برگرفت نشانگر جابجايي قدرت سياسي و بيانگر شكل گيري ائتلاف هاي جديدي در بدنه سياسي كشور امريكا بود. بحران اقتصادي گسترده اي كه بزرگترين پي آمد آن بيكاري ميليوني بود الزامات متفاوت سياسي و به تبع آن به خط مشي هاي جديدي در سياستهاي ايالات متحده منجر شد. دمكرات هاي حاكم بر قدرت عناصر برجسته دولت رفاهي مستقر در اروپا و ارزشهاي ليبراليسم مدرن دولت محور را براي كشور خویش حياتي ترسيم كردند. فرانكلين روزولت به عنوان نماينده جناح پيشرو حزب دمكرات از بحران فزاينده اقتصادي آمريكا كه در دوران دولتمردان جمهوريخواه شكل گرفته بود بيشترين لابي را برد تا امكان آن فراهم شود كه ليبراليسم سنتي كه به شدت دولت گريز بود به حاشيه رانده شود و ليبراليسم حاكم و پوياي اروپايي كه به شكل گسترده اي دولت محور بود سرانجام بعد از يك قرن حضور در قاره كهن پاي به قاره جديد بگذارد. بحران توجيه گر اين شد كه چرا ليبراليسم اروپايي كه با وجود پيشينة تاريخي آمريكا كمترين سنخيت را در يك گزينه مطلوب دارد و به عبارت صحيح تر تنها گزينه كارآمد براي مهار بحران و ايجاد يك جامعه مترقي و توسعه يافته پويا مي باشد بايد انتخاب شود. دخالت دولت فدرال براي حل بحران با توجه به ظرفيتهاي اجتماعي و احتمال سوق يافتن جامعه بسوي راديكاليسم كه هراس اصلي نخبگان بود مشروعيت روشنفكرانه و الزامي اخلاقي يافت. آنچه پيشروها در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم خواهان آن بودند و در اوج اقتدار و اعتبار آن را طلب مي كردند و هيچگاه موفق به پياده كردن آن به دليل ناتواني در كسب اهرم هاي قدرت سياسي نشده بودند به دليل بحران اقتصادي شكل گرفته در دوران جمهوريخواهان فرصت پياده سازي را پيدا كرده آنچه پيشروها خواهان بودند شكل متفاوتي از جامعه بود كه الگوي آن اروپاي غربي بود. 

آنان به شدت مخالف تئوري دست نامريي و دولت حداقل بودند و آن را براي عصر اقتصاد صنعتي مدرن نامناسب مي دانستند. پيشروها هميشه مخالف عمده شكل گيري انحصارات صنعتي و تمركز قدرت سياسي در دستان وال استريت بودند كه از نظر آنان صاحبان اصلي كشور به حساب مي آمدند. بحران اقتصادي اين فرصت را فراهم آورد كه اصل دولت مداخله گر اروپاي غربي مشروعيت يافته و ماهيت نهادينه شده آن با وجود مخالفت شديد محافظه كاران بوسيله راهبران حزب دمكرات وارد آمريكا شود. حزب دمكرات به يكباره خصلت شهري گرفت و گروههاي پايه آن تغيير يافتند. انتخابات سالهاي 1936 به بعد نماد مشهور اين تحولات هستند. جغرافياي قدرت دمكرات ها از جنوب به شمال آمريكا و از مناطق روستايي به شهرهاي بزرگ انتقال يافت. ايالات شمال و شمال شرقي كه تا آن زمان مركز قدرت جمهوريخواه بودند كاملاً دچار تحول شدند و به سوي دمكرات ها روي آوردند. به تبع آن ائتلاف سياسي جديدي هم مي بايستي حيات يابد. ائتلاف جديدي براي دمكرات ها شكل گرفت كه هسته اصلي و كليت مهم آن اتحاديه هاي كارگري، سياهپوستان، كاتوليك ها، ساكنين شهرهاي بزرگ و ساكنين فقير مناطق روستايي بودند.

 بحران اقتصادي سال 1929 نه تنها جامعه آمريكا را متحول ساخت بلكه چارچوب سياسي متفاوتي را نيز به صحنه آورد. دولت پويا، دولت بزرگ و دولت مداخله گر هديه حزب دمكرات به آمريكا بود. اين استدلال رونق گرفت كه دولت به لحاظ ظرفيتهاي بالاي اجرايي، مالي و علمي تنها نهادي است كه از قابليت لازم براي حل بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي برخوردار است. با توجه به شرايط حاد كشور محافظه كاران كمترين امكان لازم را براي صحبت از دولت حداقلي و مزاياي سياسي آن داشتند. دولت مداخله گر از طريق دروازه اي بحران اقتصادي پا به آمريكا گذاشت. اراده رهبران سياسي و درك آنان مبني بر اين كه بزرگترين مشكل كشور مشكل اقتصادي است اين فضا را شكل داد تا نوعي احساس آرامش و اعتماد در مردم ايجاد شود مردم دريافتند كه بحران قابل كنترل مي باشد و آينده اي مطلوب تر در برابر آنان قرار دارد. پيروزي در انتخابات 1936، 1940، 1944 نشان از اين داشتند كه فرانكلين روزولت موفق شده است اصل دولت مداخله گر را به مردم آمريكا بفروشد و نتايج عملي سياست ها و خط مشي هاي او كه براساس اين منطق شكل گرفته بود توانسته بود زندگي مردم را متحول كند. اصل دولت مداخله گر و مشروعيت آن و ائتلافي كه در اطراف اين نظريه شكل گرفته بود با انتخاب رونالد ريگان عملاً به حاشيه رانده شد. انتخابات سال 1980 و نتايج آن به اين معنا بود كه دولت مداخله گر مطلوبيت و مشروعيت اخلاقي و وجاهت روشنفكرانه از خود را از دست داده است. بحران اقتصادي كه ناشي از وجود همزمان تورم و بيكاري در آمريكا بود اين فرصت را بوجود آورد كه حواريون اصل دولت حداقل فرصت لازم را براي كسب قدرت بدست آوردند و مردم آمريكا را قانع سازند كه ليبراليسم سنتي كه بيشترين فرصت را در اختيار فردگرايي قرار مي دهد و همنوا با سابقه تاريخي جامعه است همچنان بهترين سياست و مطلوبترين مسير است بحران اقتصادي سال 2008 به يكباره بازگشت به عصر مطلوب پيشروهاي حزب دمكرات را بوجود آورد. باراك اوباما به عنوان پيشروترين سمبل جناح ليبرال حزب دمكرات در بطن بحران اقتصادي به قدرت رسيد. او هرچند از دولت مداخله گر صحبت كرد اما برخلاف روزولت وال استريت را هدف قرار نداد بلكه سعي كرد با هماهنگي آنان بحران را حل كند چرا كه بسياري از افراد كه در تيم اقتصادي او هستند خود نقش مهمي در وال استريت بازي مي كنند. برخلاف سال 1932 به بعد، ائتلاف حزبي و سياسي باراك اوباما كمترين نشاني از گروههاي فقير در مناطق روستايي كشور دارد و به شدت شهري است و يكي از عناصر آن گروههاي دانشگاهي مي باشند كه باعث شده است ماهيت اين ائتلاف به شدت نخبه گرا گردد. ائتلاف روزولت چهل سال دوام يافت اما با توجه به واقعيات حاكم بر آمريكا محققاً ائتلافي كه اوباما پديد آورده دوره حيات بسيار محدودي خواهد داشت.


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی  دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.