آمريكا و جهان پس از حوداث 11 سپتامبر

مصاحبه دكتر كيهان برزگر معاون امور بين الملل مركز مطالعات خاورميانه با خبرگزاري مهر

در نشست "جهان پس از 11 سپتامبر" كه در خبرگزاری مهر برگزار شد ، دکتر کیهان برزگر درباره نقش نومحافظه کاران در شکل گیری حملات 11 سپتامبر و پیامدهای ناشی از آن گفت: در اینکه به هر حال 11 سپتامبر فرصتی را به نومحافظه کاران داد تا خواسته های خود را عملی کنند شکی نیست، زیرا این اتفاق بهانه خوبی برای عملیاتی کردن سیاستهای این گروه از سیاستمداران آمریکایی در جامعه و سیاست این کشور فراهم کرد. اندیشه های نومحافظه کاری بخشی از اندیشه محافظه کاری آمریکا است که از دهه 1940 و 1950 نیز وجود داشت و این گرایش و رویکرد همچنان به طور بالقوه در این کشور هست. این روزها نیز مشاهده می شود که در سالگرد حملات 11 سپتامبر کشیش آمریکایی و بحث آتش زدن قرآن در اعتراض به این حملات مطرح شده که به همان تفکرات محافظه کارانه در آمریکا باز می گردد.
 

این کارشناس ارشد مسائل بین الملل در ادامه یادآور شد : شرایط جامعه آمریکا و گرایشهای موجود در آن دست به دست هم داد و چرخش اوضاع به گونه ای شد که شخصی مانند "جرج بوش" بر سر کار آمد، اما تا زمان حملات 11 سپتامبر این اندیشه ها فرصت بروز پیدا نکرد. از این رو می توان از این حملات به عنوان نقطه عطفی برای عملی شدن و به نمایش درآمدن اندیشه های نومحافظه کاری در سیاست داخلی و خارجی آمریکا یاد کرد. در زمینه سیاست خارجی این حادثه موجب به راه افتادن دو جنگ مهم در خاورمیانه شد. اعتقاد من این است که القاعده آنقدر کم هوش نیست که نتواند چنین عملیاتی را انجام دهد، اکنون با گذشت 9 سال از این حادثه همچنان القاعده به مبارزه با آمریکا ادامه می دهد و معلوم نیست با این همه سیستمهای پیشرفته امنیتی و ماهواره ای سران آن کجا هستند. منظور من این است که چنین عملیاتی چندان هم پیچیده نبوده و ما نباید آن را آنقدر پیچیده کنیم. به هر حال گروهی آمدند و این حمله را انجام دادند، مسئله اصلی ماجراهای بعد از این حمله است که موضوع بحث ما در اینجا است.
 

 کارشناس ارشد مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه خاطرنشان کرد: اندیشه های نومحافظه کاری با حادثه 11 سپتامبر فضا پیدا کردند که خود را در سیاست داخلی و خارجی آمریکا بروز دهند، در صحنه سیاست خارجی دو جنگ اتفاق افتاد و توجیه آمریکا برای رهبری آنها جنگی مقدس بود، آتش این جنگ مقدس با عنوان جنگ با تروریسم القاعده روشن شد یعنی ما چنین مفهوم سازی را پیش از 11 سپتامبر نداشتیم. هر چند مبارزه با تروریسم وجود داشت، اما این مبارزه امری مقدس به شمار نمی رفت، اما آمریکاییها مبارزه با تروریسم را به امنیت جهانی متصل کردند با این استدلال که القاعده امنیت جهانی را تهدید می کند. البته اینجا حالت خوشبینانه و بدبینانه هست. آمریکاییها از القاعده به عنوان خطری برای جهان نام می برند، اما واقعیت این است که آنها خطری برای آمریکا و غرب هستند و این کشورها کسانی اند که سالها در کشورهای اسلامی بوده اند و از دیدگاه القاعده، آنها مسئول ظلم به مسلمانان هستند. در چنین حالتی آمریکا امنیت خود را به امنیت جهانی گره زد و با این کار کشورهای دیگر مانند ایران را نیز وارد ماجرا کرد و فشارهای شدیدی را در سازمانهای بین المللی به وجود آورد که بر اساس آن همه کشورها باید در جهت حفظ این امنیت جهانی کمک کنند.
 

دکتر برزگر در بخش دیگری از سخنان خود اظهار داشت : این مسئله بسیار جدید بود، نکته این بود که آمریکا خیلی با موفقیت توانست امنیت خود را به امنیت جهانی مربوط کرده و فشارهای خود را به کشورهای جهان وارد کند که در راستای حفظ امنیت این کشور کار کنند. این مهمترین دستاورد سیاست خارجی نومحافظه کاران بود و خیلی خوب توانستند این کار را انجام دهند. از درون این سیاست دو تا سه استراتژی بیرون آمد. به هر حال جنگ افغانستان مشروعیت داشت خیلی ها آمدند و از آمریکا حمایت کردند و همچنان هم حضور آنان در افغانستان مشروعیت دارد. بر خلاف عراق که حضور خارجیها نامشروع بود و بسیاری از کشورهای اروپایی از آن حمایت نکردند. بنابراین دستاورد سیاست خارجی آمریکا تبیین سیاست جنگ پیشدستانه بود. یعنی آمریکا به خودش اجازه داد بدون توجه به قوانین سازمان ملل متحد و بدون پذیرفتن اجبارهای جهانی و طی کردن روندهای لازم برای از بین بردن یک تهدید جهانی و جنگی مقدس وارد افغانستان شده و القاعده را سرکوب کند. بعدها این جنگ پیشدستانه در عراق هم به کار گرفته شد، آنجا هم این بار با این توجیه که صدام تسلیحات شیمیایی دارد، این تسلیحات را در اختیار القاعده قرار می دهد و از این طریق امنیت جهانی به خطر می افتد، با این مجوز وارد جنگ شد.
 

وی به اندیشه های یکجانبه گرایانه آمریکا به عنوان بخش دیگری از اندیشه محافظه کاران و به ویژه دیدگاه نومحافظه کاران (نئوکانها) اشاره کرده و خاطرنشان کرد: آمریکا گفت من برای انجام یک جنگ مقدس نیازی به همکاری سایر کشورها و مجوز شورای امنیت ندارم من کار خودم را انجام می دهم، من رهبر جهان هستم و جهان نیز در خطر است. به همین دلیل وظیفه مقدسم من این است که به جنگ عوامل تهدید بروم و آنها را سرکوب کنم.
 

این استاد دانشگاه در ادامه گفت : نکته جالب دیگری که روی داد این بود که آمریکاییها برای این جنگ مقدس وقتی متوجه شدند که مشروعیت جنگ توسط خود آنها زیر سئوال می رود یک اهرم دیگر را وارد کردند و آن پیشبرد دموکراسی بود. یعنی آمریکا گفت که امنیت جهانی توسط القاعده تهدید می شود و القاعده زمانی می تواند این کار را انجام دهد که دموکراسی در منطقه وجود ندارد یعنی با ظرافت مسئله نبود دموکراسی را به امنیت آمریکا و امنیت جهان وصل کرد. از این طریق آمریکا توانست مسئله سومی را در حوزه سیاست خارجی خودش عملیاتی کرد. به اعتقاد من مهمترین نتیجه 11 سپتامبر برای نومحافظه کاران نوعی تضاد بین رهبری آمریکا و نوع سرکوب و خشونتی است که این کشور برای دستیابی به اهدافش به کار برد. این مسئله چالش اصلی نومحافظه کاران است که اوباما در حال تلاش برای پرکردن این فاصله با سیاستهای ترمیمی است، در حالیکه اندیشه های ضدآمریکایی در حال گسترش در منطقه است. در حقیقت سیاستهای نومحافظه کاران شکاف بین غرب و اسلام را روز به روز بیشتر کرده است. از این روست که اوباما در راستای نزدیکی مسلمانان و غرب می کوشد، اما درجه تنش آنقدر زیاد است که اینها هنوز نتوانسته اند آن را کاهش دهند. 11 سپتامبر جرقه ای بود که سبب این اتفاق شد، اما سیاستهای نومحافظه کاران عملا آن را توسعه داد و این حادثه را به یک شکاف عمده بین اسلام و غرب تبدیل کرد.
 

دکتر "کیهان برزگر" در بخش دیگری از این نشست با اشاره به نوع نگاه آمریکا در سیاست خارجی در دوران بوش و سپس در دوران اوباما گفت: آمریکا الزاما خود را در مدیریت جهان نیازمند به اروپاییها نمی داند، هر چند بوش در آخرین سخنرانی اش در مجمع عمومی سازمان ملل نوع نگاهش را تغییر داد، ولی در دوران ریاست جمهوری اش اینگونه بود که آمریکا می گفت ما نیازی به کمک اروپاییها نداریم، اصلا چرا باید مجوز اقدامات خود را از شورای امنیتی که آنها اداره می کنند، بگیریم، آنها نباید فراموش کنند که هر چه دارند، از ما دارند و منظورشان طرح مارشال بود که در واقع هم پیشرفت و آزادی را به اروپا آورد. اما منظور آمریکا از این کار به رخ کشیدن این تفکر محافظه کاران بود که به اروپاییها یادآوری کند آنها مدیون آمریکا هستند، با این حال زمانی که بوش در حال خداحافظی از قدرت بود به این نتیجه رسید که آمریکا برای مدیریت جهان به سازمان ملل و تمامی اعضای آن نیاز دارد. این نگاه آمریکاییها بر مسئله امنیت ملی شان جالب است. بوش می گوید که ما نیازی به جهان نداریم ولی در مقابل اوباما می گوید که ما بر طبق راهبرد امنیت ملی مان به همپیمانانمان نیاز داریم. این نکته نشانگر تغییر نگرش و مانور آمریکاییها در روابط بین الملل است.
 

وی در ادامه سخنان خود اظهار داشت: مسئله همپیمانان به این نحو پیش آمد که زمانی که آمریکاییها متوجه شکست خود در جنگ عراق شدند یعنی شکست ناشی از تنهایی آمریکا در درون عراق بدلیل نداشتن مشروعیت. این مسئله نشان می دهد که هر چند قدرت سخت آمریکا قوی است اما مسائل امروز جهان نیاز به قدرت نرم یعنی اقناع، انگیزه، پذیرش اینکه آمریکا برای ماموریتی مقدس وارد عراق شده اند و مسائلی از این دست دارد. این مسئله تضادی را بوجود آورده و موجب انزجار مردم کشورهای تحت اشغال آمریکا از این کشور شده است. در عراق و افغانستان مردم در ابتدا به گمان اینکه آمریکاییها برای نجاتشان آمده اند، به آنها روی خوش نشان دادند اما رفته رفته با طولانی شدن جنگ در این دیدگاه مردم تردید و سرخوردگی ایجاد شد.
 

همچنين دکتر برزگر خاطرنشان کرد: نتیجه این شد آمریکایی که فکر می کرد در عرض چند روز یک قدرت را در عراق از بین می برد درگیر جنگی طولانی در این کشور شد، چرا که مشروعیت سازمان ملل را نداشت. مشروعیت همپیمانان را نداشت و از سوی آنان حمایت نداشت. برای اینکه صدام حسین خطری فوری برای آمریکا نبود، این تهدید را می شد از طریق راهکارهای دیگر و در درازمدت برطرف کرد. بعدها مشخص شد که آمریکا برای حفظ جایگاه و هژمونی خود وارد جنگ عراق شد. نتیجه این که آمریکاییها با داشتن قدرت سخت خود را از همراهی دیگران بی نیاز دیده و به عراق یورش بردند ولی وقتی بوش در سال 2009 می خواست از قدرت کنار برود بطور ضمنی اعتراف کرد که آمریکا نیاز به همه کشورها دارد. در ادامه نیز اوباما روی کار آمد و او هم تاکید کرد که ما نه تنها نیازمند همپیمانان که نیازمند حتی رقبایمان هستیم. از این رو تغییر نگاه در نوع قدرت آمریکا در جهان بود که بوش می گفت ما قدرت مطلق هستیم و اوباما می گفت که ما نیازمند قدرتهای دیگر برای مدیریت جهان هستیم.
 

در ادامه دکتر برزگر اظهار داشت: آينده روابط آمریکا با جهان اسلام بحث بسیار مهم است. آمریکا باید تکلیف خود را با اسلام روشن کند. یعنی برای تعیین چالش و فرصت آمریکا باید مراقب باشد که چگونه آن را تنظیم کند.
 

کارشناس مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه افزود: نکته ای که از آغاز نشست به آن اشاره داشتیم این است که آمریکا درصدد است که تمدن آمریکایی را در دنیا برتر نگه دارد. آنها تمام امکانات خود را بسیج کرده اند تا راههای تداوم این لیدرشیپ بر دنیا را بیابند. بسیار هم در این راستا تلاش می کنند همانند پروژه هوشمندی که در موسسه رند انجام شده است. البته بر خلاف ما که این مسئله (رهبری آمریکا بر جهان) را در راستای سیاست های استکباری می دانیم خود آمریکایی ها این مسئله را منفی نمی دانند. آنها می گویند ما امکاناتی داریم که به اینجا رسیده ایم و مسئله مهم این است که این جایگاه را حفظ کنیم. دائما هم در این زمینه مثال می زنند که امپراتوری بریتانیا نتوانست اهداف خود را تعیین کند و به همین علت سقوط کرد.
 

درست است که آمریکایی ها دم از روشنفکری و پیشرفت های علمی می زنند اما مردم آمریکا مردم محافظه کاری هستند و چون محافظه کار و سنتی هستند بسادگی تحت تاثیر موج های سیاسی قرار می گیرند.
 

دکتر برزگر خاطر نشان کرد: از جنبه اقتصادی بخش اعظمی از اقتصاد دنیا مربوط به آمریکا می شود، از لحاظ فرهنگی هم ادعاهایی دارند. از جنبه سیاسی که نکته مهم بحث است باید به این مسئله اشاره کرد که آمریکایی ها نیاز دارند هم از لحاظ داخلی و هم از لحاظ سیاست خارجی علیه موضوعی بسیج شوند؛ این اهرم بسیج شدن زمانی شوروی بود، پس از فروپاشی شوروی و خاتمه جنگ سرد به جنگ تمدن ها یعنی شکاف فرهنگی بین آمریکا و اسلام تغییر پیدا کرد و هم اکنون آنها به دنبال موضوع به اصطلاح "اسلام افراطی" هستند و ادعا دارند که ایران هم بخشی از آن است. این مسئله به نقطه بسیج آمریکایی ها در داخل و موضوع اصلی اجرای سیاست خارجی واشنگتن تبدیل شده و آنها آن را به مسئله تروریسم هم مرتبط می کنند. آنها هم اکنون یک دشمن جدید به نام "اسلام افراطی" ساخته اند که متاسفانه این امر با فعالیت هایی که القاعده انجام می دهد به مسئله عملیاتی تروریسم تبدیل شده و البته آنها این تروریسم را نیز وارد فاز تروریسم هسته ای کرده اند.
 

عضو هیئت علمی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد در ادامه افزود: در واقع آنها به دنبال این مفهوم هستند که پیامد افراط گرایی، همان تروریسم است که این امر می تواند با دستیابی به مواد هسته ای به تروریسم هسته ای تبدیل شود و در واقع این نوع تروریسم، امنیت جهان را در معرض خطر قرار می دهد.
 

البته باید به این مسئله هم اشاره کرد که درست است که آمریکایی ها دم از روشنفکری و پیشرفت های علمی می زنند اما مردم آمریکا مردم محافظه کاری هستند و چون محافظه کار و سنتی هستند بسادگی تحت تاثیر موج های سیاسی قرار می گیرند. به عنوان مثال جرج بوش با وجود اینکه در دوره نخست ریاست جمهوری با انتقادات گسترده ای مواجه شد به گونه ای بازنده محسوب می شد اما در دور دوم باز هم مردم آمریکا وی را انتخاب کردند چون آنها را به این مسئله قانع کرد که تنها خودش می تواند در برابر تروریسم بایستد. آمریکایی ها به دنبال این هستند که با توسل به مسئله تروریسم هسته ای هم جبهه داخلی و هم جبهه خارجی (کشورهای جهان) را علیه این مسئله بسیج کرده و آن را به مهمترین تهدید فوری بدل کنند تا رهبری خود را بر جهان تداوم بخشند که این هم فرصت محسوب می شود و هم چالش.
 

برزگر در ادامه تصریح کرد: به اعتقاد من این درست است که آمریکا و دیگر کشورهای غربی قدرت های اقتصادی محسوب می شوند اما از لحاظ تفکر و استراتژی بعضا دچار اشتباهات استراتژیک می شوند. من در اینجا مجددا تئوری توطئه را در وقایع 11 سپتامبر 2001 رد می کنم در واقع آمریکایی ها آنقدر هم قدرتمند نیستند که همه مسائل را تحت کنترل خود داشته باشند. ممکن است جنگ را شروع کنند اما نمی توانند نتیجه دلخواه را بدست آورند. به واقع هژمونی آمریکا توسط نیروهای جدید بتدریج به چالش کشیده می شود. اما این بدان معنا هم نیست که آمریکا در حال از بین رفتن است اما می توان گفت که با چالش های جدی روبروست.


نویسنده

کیهان برزگر

کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی استاد تمام روابط بین‌الملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی می‌باشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هسته‌ای ایران است.