اوباما همتای مترقی ویلسون

اوج موفقیت دموكراتهای مترقی در به قدرت رسیدن ویلسون متجلی گشت. یكصد سال سپری گشت تا دموكراتی دیگر كه كسوت مترقی بودن را برازنده خود می دانست پای به صحنه بگذارد و در بالاترین جایگاه قوه مجریه قرار گیرد، هر چند باید از نظر دیدگاه باراك اوباما به موازات ویلسون نگریسته شود، اما اوباما با توجه به برنامه های سیاسی و چشم اندازها مقایسه با فرانكلین روزولت را برازنده تر و مناسب تر می داند. او از نظر ساختار فكری و ویژگیهای رهبری بیشتر به  وودرو ویلسون نزدیك است تا فرانكلین روزولت. هر چند كه از نقطه نظر سیاستگذاری و محتوای برنامه ها به رهبری كه به دنبال ركود اقتصادی به قدرت رسید بیشتر شبیه می باشد. باراك اوباما از نقطه نظر منطق فكری و چارچوب شناختی به مانند دیگر سیاستمداران و اندیشمندان مترقی است كه در این جایگاه بسیار به ویلسون نزدیك می باشد. ویلسون به دنبال تجربه فرامانداری ایالت نیوجرسی و حضور در دانشگاه پرینستون در مقام استاد و ریاست این فرصت را پیدا كرد كه به عنوان رییس قوه مجریه مقوله های ذهنی خود را عملیاتی گرداند. ویژگی بارز او این بود كه اعتقاد بر این داشت كه شهروندان به ضرورت كاستی های ذهنی و سستی در برابر احساسات نیازمند هدایت و راهنمایی هستند. این بدان معناست كه بسیاری از مواقع آنان قادر به این نیستند كه واقعیت را از توهم متمایز سازند و به همین روی امكان فراوان برای به بیراهه رفتن برای آنان وجود دارد. این مسئولیت رهبران فرهیخته و پیشرو است كه در نقش هادی ظاهر شوند و به جهت دهی بپردازند. پیشینة آكادمیك وودرو ویلسون او را بیش از بیش متقاعد ساخت كه ضرورتی فراوان برای پیشرو بودن رهبران شاخص فكری وجود دارد. محققا اینكه باراك اوباما به غیر از محیط دانشگاه و حضور غیرفعال در قوه مقننه ایالت ایلی نویز تجربه دیگری نداشته است كمك فراوانی به این كرد كه او دقیقا در مسیر فكری قرار گیرد كه مبتنی بر نیازجامعه به رهبری و هدایت فرهیختگان است. از نظر متفكرین پیشرو دموكراسی تنها در صورتی فرصت تبلور و كارآمدی را پیدا می كند كه شهروندان (رای دهندگان) به نظرات و جهت گیریهای رهبران فرهیخته خود توجه كنند هرچند كه ممكن است با منافع آنی و بلوكی آن در تعارض باشد. 
 

رهبران مترقی بر این عقیده اند كه ظرفیتهای احساسی و فكری شهروندان، آنان را به شدت مستعد اغوا شدن به وسیله نیروهای ارتجاعی می کند و این می تواند حركت جامعه به سوی جلو را كه اولویت دارد به خطر بیندازد. به همین روی الزامی است كه شهروندان در یك جامعه دموكراتیك برای هدایت و راه گشایی به سوی فرهیختگان روی آورند. صاحبان انحصارها، قدرتهای مالی، گروههای مدافع سنت ها و حفظ وضع موجود اگر احساس كنند كه جامعه به سوی ارتقا و ترقی پیش می رود منافع خود را در معرض خطر می یابند.. پس تمامی تلاششان را خواهند كرد تا با دادن آگاهی كاذب به شهروندان آنها را حامی حفظ شرایط حاكم نمایند. این وظیفه رهبران مترقی و گروههای پیشرو است كه به مقابله برخیزند و با این آگاهی كاذب مقابله كنند و شهروندان را با استفاده از تمامی وسایل به سوی ترقی هدایت كنند. در این راستا اگر نیاز به نادیده انگاشتن نظرات و خواستهای شهروندان هم شد محققا بدون مانع است و می توان آنها را در صورت نیاز برخلاف میل خودشان به جلو پیش برد. این نگاه وودرو ویلسون كه در اوایل قرن بیستم مطرح شد دقیقا در اوایل قرن بیست ویكم شاكله فكری باراك اوباما را تشكیل می دهد. از دید او نیروهای مرتجع و انحصار طلب كه می توان آنها را در نقاط متفاوت و به شدت مختلف از قبیل كریدورهای وال استریت، راهروهای كنگره و مزاع پنسیلوانیا ملاحظه كرد اهرمهایی هستند كه ترقی جامعه را ممانعت می كنند. این ممانعت هم آگاهانه است، و در بسیاری از مواقع برخاسته از آگاهی های كاذب است. پس ضرورت وافر است كه هدایت جامعه را یك الزام تلقی كرد و آن را یك ماموریت مجسم كرده است. اینكه او با وجود مخالفتهای شدید در كنگره آمریكا،اكثریت مردم و ناآرامی كلی درخصوص تصویب قانون بیمه درمان همگانی و به اجرا درآمدن آن را یك پیروزی برای همگان تلقی می كند، محققا برخاسته از این ذهنیت است كه بسیاری از مواقع انسانها آنچه را برای آنان خوب است تشخیص نمی دهند و ضرورت دارد كه افراد مترقی و فرهیخته كه منافع جامعه را برتر از منافع فردی می دانند آنان را به سوی فضایی انسانی تر، آینده ای روشن تر هدایت كنند. 

باراك اوباما بعد از نزدیك به یك سده اولین رهبر وابسته به جناح شرقی حزب دموكرات در كاخ سفید می باشد او چارچوب برنامه های خود را براساس الگوهای فرانكلین روزولت قرار داد چرا كه فرصت ایجاد شده برای او ایجاب می كرد كه در این راستا گام بردارد. فرانكلین روزولت هر چند به جناح شرقی حزب وابسته نبود اما برخلاف وودرو ویلسون، تعیین كننده و اثر گذار بود. باراك اوباما كه ذهنیت شرقی دارد چون خواهان اثرگذاری و ماندگاری تاریخی است الگوی سیاسی خود را فرانكلین روزولت قرار داده است. هرچند كه از نظر ارزشی و الگوهای هنجاری همتایی شایسته برای وودرو ویلسون باید در نظر گرفته شود.


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی  دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.