از رونالد ریگان تا باراک اوباما

نوع مطلب: مقاله

از اوایل دهه پنجاه محافظه کاران آمریکایی به دنبال پیدا کردن رهبری بودند که سمبل سیاسی جنبش محافظه کاری و ارزشهای متناسب با آن باشد . در سال 1964 با فعالیت های باری گلد واتر بسیاری از آنان به این باور رسیده بودند که سناتور اهل آریزونا همان کسی است که در پی او بوده اند . اما شکست سنگین او در انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که باید همچنان صبور باشند . انتخابات رونالد ریگان و عملکرد او در طول دو دوره پیایی سرانجام قهرمان و سنبلی را که دنبالش بودند برای محافظه کاران متجلی ساخت . اگر هایک و برک نمادهای اقتصادی و فلسفی محافظه کاران می باشند محققاً رونالد ریگان را باید تجلی سیاسی این نحله فکری در آمریکا یافت . تماس سیاستمداران محافظه کار برای اینکه خود را بشناسانند و قادر به این باشد که رأی جمهوریخواهان را به دست آورند گریزی جز این ندارند که خود را ادامه دهنده راه معبود محافظه کاران نشان دهند . افراد مترقی در جامعه آمریکا در طی یکصد سال اخیر همیشه در پی این بودند که رهبری را بیابند که نماد سیاسی گرایش مترقی در آمریکا جلوه گرشود . با توجه به اینکه چهره های سوسیالیست در جامعه آمریکایی جایی ندارند برای آنان گریزی جز این نبوده است که منتظر ظهور شخصیتی آمریکایی باشند که سمبل ارزشهای سوسیال دموکرات اروپایی در آمریکا گردد.

 

باراک اوباما با ظهور خود در صحنه سیاست آمریکا به یکباره نگاه تمامی گرایش های مترقی ، چپ و لیبرال را به سوی خود جلب کرد . او تمامی ویژگی هایی را که یک شخصیت مترقی باید داشته باشد را دارا می باشد . او ثمره دو فرهنگ  متفاوت و به شدت متمایز است . پدر کنیاییی و مادری سفید پوست داستانی جذاب را پدید آورد . به عنوان یک سیاه پوست او توانست در بهترین دانشگاههای آمریکایی که سیاه پوستان چندانی را در خود ندیده است به تحصیل بپردازد . ظاهر او بیش از آنکه متجلی کننده قیافه متداول سیاه پوستان باشد جذابیت یک فرد متعالی و فرهیخته را به نمایش می گذارد . او به شدت اعتقاد به این دارد که باید تاکید بر سیاه بودن به عنوان یک هویت بشود و تئوری آمریکا به عنوان یک دیگ مخلوط کننده و به عبارتی واضح تر سرزمین آمیزش نژاد های گوناگون و هویت های متفاوت را قبول ندارد.



 باراک اوباما این نظریه ملی گرایان آمریکایی که این کشور یک استثناء است را رد می کند و اعتقاد بر این دارد که آمریکا یک سرزمین معمولی است . باراک اوباما به جهت تاثیر پذیری از ویژگی های خانوادگی و تحصیلی بر این باور است که آمریکا همانطور که در صحنه داخلی برای بسیاری تبعیض را رقم زده است در صحنه بین الملل هم مرتکب بی عدالتیهای فراوان گشته است به جهت زندگی در منطقه جنوب شیکاگو که مرکز سیاستهای هویتی و تفکر آمریکا به عنوان یک جامعه نژاد پرست است باراک اوباما همیشه بیش از آنکه به تفکرات بنیانگذاران آمریکا به عنوان راهنمای فکری توجه کند متوجه افکار چپ اروپایی بوده است . تمامی این تمایزات که اوباما به صحنه آورد ، به یکباره او را قهرمان گرایش های لیبرال و مترقی در جامعه نمود . نخبگان لیبرال و مترقی تمامی تلاش خود را از طریق اهرم های رسانه ای و محفل های روشنفکرانه و دانشگاهی بکار بروند تا سمبلی را که دهه ها در انتظار آن بودند به صحنه آید.

رونالد ریگان صحنه سیاسی آمریکا را کاملاً دگرگون کرد . او توانست اعتبار سیاسی ، اقتدار ارزشی و ظرفیت اجرایی و مدیریتی برای جنبش محافظه کار بوجود آورد . به همین روی او را رهبری دگرگون کننده می نامند . بدون توجه به نقطه نظرات سیاسی و اعتقادی تمامی محافل دانشگاهی و روشنفکرانه و نخبگان سیاسی آمریکا بر این اعتقاد هستند که رونالد ریگان به دنبال خروج خود از صحنه سیاسی ، آمریکایی متفاوت را در تمامی زمینه ها رقم زد. 
 

گرایش های مترقی و لیبرال ها هم هنگامی که باراک اوباما را یافتند چنین انتظاری داشتند . اما باراک اوباما با وجود اینکه اعلام کرده بود که می خواهد مثل رونالد ریگان رهبری دگرگون کننده باشد برخلاف انتظار جلوه کرد . او با وجود اینکه کاملاً اعتقاد به ارزشها و باورهای خود دارد و با وجود اینکه تمامی تلاش را انجام داد تا سیاستهایی که مورد خواست لیبرالها است به تصویب برساند لیکن در ایفای بهترین نقش  با شکست مواجه شد . او نتوانسته است که مردم آمریکا را قانع کند که چرا باید به او و ارزشهای او باور داشته باشد . باراک اوباما نشان داد که فاقد ظرافت های لازم برای اقناع کردن و ترغیب نمودن است . ارزشها و ایده ها حتی اگر بهترین باشند باید برای مردم معنادار باشند . باراک اوباما در کشاندن مردم به  سوی خود با ناکامی مواجه شد چرا که او مهمترین اصل توفیق در سیاست را درک نکرد . اساس سیاست اضافه نمودن است و نه کم کردن . باراک اوباما هیچگاه تلاش نکرد که اردوگاه خود را با جلب مخالفان و بی طرفها وسعت دهد بلکه حتی افراد هم عقیده را کاملاً همسو نبودند به ناآگاهی و عدم درک متهم کرد . برخلاف رونالد ریگان که کمترین شباهتی را دلیلی برای الحاق دیگران می یافت ، باراک اوباما حتی بیشترین همسویی را نیز کافی برای هم خیمه بودن نیافته است . باراک اوباما تبدیل به سیاستمداری معمولی گشته است .


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.