اتحادیه اروپا : همپوشی فرایند و پروژه

اروپا تجربه متفاوتی را به صحنه آورده است . تجربه ای كه محققاً در بسیاری از مناطق اشتیاق بوجود آوردن آن به شدت پررنگ می باشد . پدیده ای به نام اتحادیه اروپا بدعتی است كه از جنبه های متفاوت برای كشورهای اروپایی حیات بخش تعالی و ارتقاء بوده است . شكل گرفتن این پدیده در خلاء نبوده است بلكه باید آن را بازتاب واقعیات حیات در این گستره جغرافیایی در نظر گرفت . به همین روی است كه این پدیده توانسته است مشروعیت فزاینده و عمیقی در كشورهایی عضو بدست آورد و كشورهایی هم كه خواهان الحاق به این اتحادیه می باشند كم نیستند . آنچه این پدیده را دارای وزن و اعتبار كرده به ضرورت ماهیت كاملاً اجتماعی آن است . كیفیت حیات اقتصادی ، ‌ویژگی های زیست اجتماعی و مولفه های شكل دهنده هویت فرهنگی شكل گیری اتحادیه اروپا را گریز ناپذیر ساخته اند . به همین جهت است كه باید صحبت از فرایندی به نام اتحادیه اروپا به میان آورد . وجود بستر الزام ، كلیدی برای بوجود آمدن هرگونه فرایندی است . از سوی دیگر اتحادیه اروپا را باید برخاسته از الزامات اراده ساختار سیاسی مطرح نمود . از این روی است كه از اتحادیه اروپا باید به عنوان یك پروژه سیاسی هم صحبت به میان آورد . آنچه به صلابت این پدیده و اعتبار آن حیات داده است تداخل الزامات حیات بخش هویت اجتماعی و الزامات سیاسی است . اتحادیه اروپا زاده یك فرایند است چرا كه شرایط فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی آن را به یك باید تبدیل و ماهیت اجتماعی به آن اعطا کرده است . در عین حال اتحادیه اروپا به این دلیل شكل گرفت كه نخبگان سیاسی آن را برای تداوم چارچوب های سیاسی مستقر و موقعیت خود اجتناب ناپذیر یافتند . مولفه های فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی شرط لازم برای حیات یافتن اتحادیه را بوجود آورند . شرط لازم كه ماهیت اجتماعی دارد برای تحقق یابد دارای شرط كافی می باشد . بدون وجود شرط كافی تحقق الزامات اجتماعی امكان پذیر نمی باشد . اراده رهبرای سیاسی را باید شرط كافی در نظر گرفت تا اینكه فرصت تحقق به فشارهای اجتماعی داده شود . البته توجه شود كه این امكان وجود دارد كه اراده سیاسی در یك مقطع خاص وجود نداشته باشد و با الزامات اجتماعی مخالفت هم صورت بگیرد ولیكن در بلند مدت الزامات زیر بنا جهت گیری رو بنای سیاسی را پی می ریزد . آنچه اتحادیه اروپا را این چنین مطلوب جلوه می دهد این واقعیت است كه الزامات اجتماعی و تفكرات سیاسی همسو و هم زاویه قرار گرفته اند .

 

 آنچه اتحادیه ها در دیگر نقاط جهان از آن بی بهره هستند همین تنیدگی اتحادیه به عنوان فرایند اتحادیه به عنوان پرو‍ژه است . بی بهره گی از همسویی نیازهای فرهنگی ، ‌اجتماعی و اقتصادی با نقطه نظرات ، اراده ساختار سیاسی هرگونه اتحادیه را تهی از زیر ساخت های ضروری برای توفیق كارآمدی و عمق یافتن می كند . بنابراین پرواضح است پدیده هایی مانند اتحادیه عرب بازتاب اراده سیاسی رهبران كشورهای عضو می باشند . اراده سیاسی در كشورهای عضو این منطق را پیش كشیده است كه وجود چنین چارچوبی نیازها و منافع ساختار سیاسی را برآورده می سازد . اما به جهت اینكه شرایط لازم یعنی مولفه های ضروری اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی قابل رویت نیستند پروژه هایی از این دست كاملاً بی بهره از كارآمدی و توفیق بوده اند . پروژه ها برای اینكه به اهداف طراحی شده دسترسی یابند بایستی در بطن اجتماع فرصت تحقق یابند كه این نیز نیازمند همسویی بستر با اراده است . تحولات تاریخی در قاره اروپا در طی یك هزار سال اخیر شرایط لازم را برای پایه ریزی اتحادیه اروپا بوسیله شش كشور بنیان گزار به دنبال پایان جنگ دوم فراهم آوردند. حضور بیست و هفت كشور در اتحادیه و تقاضای كشورهای دیگر برای الحاق به این چارچوب اروپایی خود حكایت از آن دارد كه نظر طراحان این پدیده در خصوص ماهیت مثبت و پی آمدهای گسترده در حیطه های مختلف زیست قاره كاملاً منطقی و معطوف به واقعیت بوده است .


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی  دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.