انقلابهای عربی و امنيت آمريكايی- اسرائيلی
شايد به مدت نيم دهه است كه كشورهاي بزرگ بويژه ، دولت ايالات متحده آمريكا و متحدان اروپايي و منطقهاي آن هر از چندگاه براي سرو سامان دادن به اوضاع خاورميانه از ديدگاه خود، طرحهايي را ارائه مي دهند . گرچه بيشتر اين طرحها به نوعي به مسأله كشمكش عربي – اسرائيل و يافتن راه حل براي فلسطين مربوط ميشده است، اما برخي از آنها نيز جنبه كلانتر داشته و تمامي خاورميانه را در برميگرفته است . در اين ميان دو طرح آشكار از سوي اين دولتها در رابطه با خاورميانه ارائه شد كه به طرحهاي "خاورميانه جديد" و "خاورميانه بزرگ" مشهور شدند.
طرح نخست از سوي شيمونپرز رهبر پيشين حزب كارگر اسرائيل كه نخست وزير و وزير خارجه اين دولت نيز بود در اوايل دهه 1990 ارائه شد، و طرح دوم از سوي جرج بوش در سالهاي نخست دهه اول قرن بيست و يكم، يعني سال سرنگوني رژيم بعث در عراق . بديهي است كه هدف نخستين اين طرحها پيشنهاد شرايط جديدي براي خاورميانه بود كه در درجه اول منافع آنها را در منطقه تامين كند و بيش از هر چيز دغدغههاي امنيتي آنها را از ميان بردارد. اسرائيليها در پي اين بودند كه در يك خاورميانه جديد، در كنار استقرار رژيمهاي نوين و فراهم شدن زمينه توسعه اقتصادي ، بيش از هر چيز همه كشورهاي منطقه موجوديت دولت يهود را به رسميت بشناسند و با برقراري صلح ميان اعراب و يهوديان، دولت اسرائيل به عنوان عضوي از خانواده خاورميانه پذيرفته شود. در واقع ميتوان گفت هدف اصلي شيمون پرز و دولت اسرائيل از طرح "خاورميانه جديد" تامين امنيت اسرائيل بود تاايجاد جوامع دمكراتيك و توسعه يافته .
هدف اساسي طرح "خاورميانه بزرگ" نيز دردرجه نخست ، تامين امنيت آمريكا و غرب بود. هر چند در اين طرح به مسائلي همچون گسترش رژيمهاي دمكراتيك و توسعه اقتصادي و انساني اشاره ميشد ، اما روشن بود كه هدف اساسي اين طرح مقابله با چالشهاي امنيتي و در درجه نخست سازمان القاعده و راديكاليسم اسلامي بود. آمريكا نيز در سالهاي گذشته بيش از هر چيز بر اين محور تكيه كرد، و از راههاي نظامي و فرهنگي نظير ارائه نظريه قدرت نرم و نظایر آن در پي رويارويي با چالش امنيتي از راه همكاري با رژيم هاي اقتدارگراي عرب بوده است. آنچه كه تحليل گران خاورميانه اي و از جمله دولتهاي غرب را با شگفتي روبرو ساخت ، انقلابهاي سراسري و ناگهاني عرب در منطقه و سرنگوني دولتهاي متحد غرب در مصر ، تونس، يمن و ديگر كشورهاي محافظه كار عرب در منطقه بود. در واقع بر خلاف برخي نظريههاي توطئه محور كه قيامهاي اخير كشورهاي عرب را پيامد طرحهاي آمريكا براي تحقق طرح "خاورميانه بزرگ" يا "خاورميانه جديد" ميدانند ، بايد تاكيد كرد كه اين انقلابها هيچ يك نتيجه مهندسي سياسي و فرهنگي غرب نبوده است. تمامي اين قيامها ماهيت عميق مردمي داشته و تودههاي مردم عرب رهبري آن را بدست داشته اند.
گرچه استقرار دمكراسي و جامعه مدني يكي از عمدهترين پيامدهاي قيامهاي عربي در خاورميانه ميباشد اما آنچه كه اين قيامها را در برابر طرح "خاورميانه جديد" و "خاورميانه بزرگ" قرار مي دهد ،لاينحل ماندن چالش امنيتي در منطقه براي آمريكا و اسرائيل است. به عبارت ديگر قيامهاي اخير در خاورميانه عربي هيچ يك در راستاي تحقق تمامي اهداف مورد نظر آمريكا يا اسرائيل صورت نگرفته است. اعتراضات مردمي در مصر بخوبي نشانه اين واقعيت است كه مساله فلسطين و اعتراض به سياست هاي سركوبگرانه اسرائيل در مناطق اشغالي همچنان در محور سياستهاي مردمي در خاورميانه قرار دارد. به همين خاطر است كه دولت آمريكا بر خلاف دولتهاي اروپايي ،چندان نسبت به رويدادهاي خاورميانه و پيامدهاي آن خوشبين نبوده است.
ايالات متحده آمريكا نيز همانند اسرائيل، نگران مشكلات امنيتي خود در منطقه پس از سرنگوني رژيمهاي استبدادي است. اين نگراني بويژه، به مساله راديكاليسم اسلامي و اسلام سياسي راديكال مربوط ميشود كه ميتوانند درشرايط نوين ، همچنان منافع اسرائيل و آمريكا را به چالش طلبند. نكته مهم در چشم انداز وسيع تر خاورميانه آن است كه موضوع محوري خاورميانه يعني مساله فلسطين همچنان باقي است و هيچگونه راه حل اساسي براي آن يافت نشده است . در واقع مساله فلسطين گره اصلي حل بسياري از مشكلات خاورميانه ، بويژه مشكلاتي است كه امنيت مورد نظر غرب و متحدان آن را به چالش ميكشد.
نویسنده
حمید احمدی (ناظر علمی)
حمید احمدی پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر احمدی سياست خارجی ايران، سياست و حكومت در خاورميانه، جامعهشناسی سياسی ايران و نظريههای روابط بينالملل است.