طیف های سیاسی چهارگانه و حمله به لیبی

دخالت نظامی آمریکا در بحران لیبی با کمترین اشتیاق ملی و در همان حال با مخالفت عملی گسترده ای در جامعه آمریکا روبرو شد. از همان ابتدا مشخص بود جبهه گیری بر علیه معمر قذافی در جنگ داخلی لیبی که با توجه به شرایط بین المللی و منطقه ای از یک سو و جایگاه نظامی آمریکا از سوی دیگر چه نهایتی را رقم خواهد زد. بی تفاوتی روسیه و چین به سرنوشت قذافی و شکل گیری جنبش های اجتماعی در بسیاری از کشورهای مجاور لیبی در ساختار تصمیم گیری و در بین نخبگان سیاست خارجی این اعتقاد را پدید آورده بود که در صورت دخالت در لیبی هزینه ای غیر قابل تصوری برای آمریکا رقم نخواهد خورد. اما عزم ملی و یا حتی ضرورت سیاسی هم برای ایفای نقش در بحران این کشور واقع شده در شمال آفریقا وجود نداشت. آنچه این کشور را از اهمیت برخوردار می سازد استخراج یک میلیون و ششصد هزار بشکه نفت در روز در مقطع قبل از بحران بود.

معمر قذافی به علت واقعیات سیاسی و اقتصادی مستقر در جهان کمترین قصد و نیتی در رابطه با تداوم صدور نفت به غرب نداشت. در عین حال او به علت از دست دادن وجاهت در صحنه منطقه ای و جهانی بعد از پذیرش خواست آمریکا برای دست کشیدن از برنامه هسته ای هیچ خطری متوجه غرب نمی کرد.
 

با توجه به این واقعیات بود که اصولاً یک جبهه منسجم و یا یک برنامه از قبل تدوین شده برای سوق دادن حکومت به دخالت در بحران داخلی لیبی وجود نداشت. از سوی دیگر هیچ مخالفت جدی و سازمان یافته ای هم در سطح آمریکا نبود که دخالت را نفی کند و هزینه اجتماعی و یا سیاسی غیر قابل تحملی را برای حکومت باراک اوباما بوجود آورد. حضور معمر قذافی در لیبی و یا عدم حضور او هیچ گونه تغییر اساسی در معادلات کلان منطقه ای و جهانی برای آمریکا بوجود نمی آورد.
 

با در نظر گرفتن این نکات شاید بتوان گفت که دخالت آمریکا در حوادث لیبی یکی از غیر موجه ترین سیاست ها با توجه به معیارهای ژئو استراتژیک، ژئوپولتیک و ایدئولوژیک تأثیر گذار بر تعریف منافع ملی آمریکا باشد. معمر قذافی خطری متوجه صادرات نفت به غرب را نکرده بود. همچنین از نقطه نظر پایبندی به مؤلفه های مطرح برای لیبرال ها هیچ تفاوتی با دیگر رهبران جهان عرب نداشت. پای بندی به اقتصاد سرمایه داری، ارزشهای دمکراتیک و مقوله حقوق بشر از سوی معمر قذافی محققاً در همان سطح دیگر کشورهای عرب منطقه بود.بنابراین کمترین توجیهی برای دخالت وجود داشت اما دولت باراک اوباما ضروری یافت که سومین جبهه نظامی نیز در یکی دیگر از کشورهای مسلمان گشوده شود .
 

چهار طیف سیاسی در سیاست خارجی آمریکا اثرگذار هستند و هر کدام از این طیف ها با توجه به ماهیت ارزشی و چشم انداز فکری نگاه متفاوتی را به بحران لیبی داشتند.
 

بین الملل گرایان لیبرال: این اعتقاد را داشتند که معمر قذافی خطری را متوجه منافع آمریکا و غرب نمی کند ولیکن اگر سازمان ملل به این جمع بندی برسد که این حکومت خطری متوجه صلح جهانی می کند، آمریکا می بایست در چارچوب یک ائتلاف جهانی در راستای اهداف این سازمان جهانی اقدام کند. اینان با وجود اینکه منافع آمریکا را در معرض تهدید نمی دیدند ولیکن به لحاظ اینکه نظم آمریکایی را در چارچوب رژیم های بین المللی و نهادهای بین المللی قابل تصور می یابند با دخالت آمریکا در لیبی با وجود مطرح نبودن منافع آمریکا مخالفت نکردند.
 

بین الملل گرایان محافطه کار: اینان که در حزب جمهوریخواه جایگاه دارند بر این اعتقاد هستند که معیار تصمیم گیری در بین رهبران سیاسی در رابطه با اقدامات نظامی و یا طراحی سیاست ها و اهداف در قلمرو سیاست خارجی می بایستی منافع ملی آمریکا باشد. هر اقدامی که جایگاه نظامی و موقعیت استراتژیک کشور را تقویت کند جایز و هر سیاستی که منافع حیاتی آمریکا را افزون نکند باید نفی شود. برای اینان جنگ داخلی لیبی به هیچ وجه منافع ملی آمریکا را تهدید نمی کرد و بدین روی ضرورتی برای دخالت وجود نداشت.
 

اما اینان هیچ گونه مخالفت جدی نکردند چرا که اصولاً با توجه به سوابق معمر قذافی و دست داشتن او در کشتار آمریکائیان در گذشته سقوط او را خبر خوشی تلقی می کردند. این اعتقاد که سقوط حکومت مستقر در طرابلس در نهایت اجتناب ناپذیر است و نیروهای زمینی آمریکا در مخاصمات درگیر نخواهند شد ، باعث شد که بین الملل گرایان محافظه کار سیاست انفعالی را در خصوص دخالت آمریکا در بحران لیبی دنبال کنند و اینان با وجود اینکه اکثریت را در مجلس نمایندگان آمریکا در اختیار دارند هیچ قطعنامه ای را صادر نکردند که دخالت نظامی آمریکا در لیبی را مورد نقد قرار دهد و یا آن را جایز نشمارند.
 

لیبرال های بشردوست: اینان منافع ملی آمریکا را در چارچوب ائتلاف های بین المللی تعریف می کنند و مهمترین وظیفه این نهادها و به ضرورت آمریکا را دفاع از حقوق بشر می دانند. از نظر این گروه که اقلیت در بین نخبگان سیاست خارجی را تشکیل می دهند آمریکا می بایستی هر کجا که حقوق انسانی به خطر می افتد بدون توجه به ملاحظات استراتژیک به نفع طرفداران حقوق بشر دخالت کند. اینان همیشه بیشترین پوشش در رسانه ها را به خود اختصاص می دهند و در عین حال کمترین پذیرش را در زمان تصمیم گیری در چشم تصمیم گیرندگان دارا هستند. اما در بحران لیبی اینان دست بالا را داشتند.
 

باراک اوباما با توجه به اینکه سقوط معمر قذافی اجتناب ناپذیر است و مخالفتی هم از سوی روسیه و چین ابراز نمی شود ودر عین حال اتحادیه عرب و اتحادیه آفریقا خواهان سرنگونی قذافی هستند و در نهایت سازمان ملل مجوز دخالت را می دهد به این نتیجه رسید که خطری متوجه منافع آمریکا نمی شود ولیکن موقعیت سیاسی او را در بین لیبرالهای حزب دمکرات که گروه کلیدی برای انتخاب مجدد او هستند به شدت تقویت می کند.
 

نومحافظه کاران: در کنار لیبرال های بشردوست که مستقر در حزب دمکرات هستند، گروه دیگری که به شدت موافق دخالت نظامی آمریکا بودند نومحافظه کاران بودند. اینان بر این اعتقاد هستند که آمریکا باید از قدرت نظامی خود استفاده کند تا اینکه دموکراسی در صحنه جهانی بسط و گسترش یابد. از نظر اینان آمریکا برای تداوم بقا و حفظ جایگاه کنونی خود از نقطه نظر نظامی می بایستی به گسترش دموکراسی در جهان بپردازد چرا که رابطه مستقیمی بین میزان نفوذ آمریکا در صحنه جهانی و تعداد کشورهای دموکرات وجود دارد. اینان بحث دموکراسی را یکی از مؤلفه های حیات دهنده منافع ملی آمریکا می دانند و در چارچوب این منطق بود که از دخالت نظامی آمریکا در جنگ داخلی لیبی به شدت حمایت کردند.
 

وجود این چهار دیدگاه متفاوت از نقطه نظر ماهوی  بود که منجر به این شد که دخالت نظامی آمریکا شکل بگیرد و در عین حال کمترین میزان شور و شوق و کمترین میزان  مخالفت به طور همزمان شکل یابد.


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی  دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.