قدرت غیر متمرکز و ناتوانی اوباما

سیستم سیاسی در آمریکا به گونه ای طراحی شده است که شرایط مطلوبی را برای دستیابی رئیس جمهور  به اهداف را فراهم کند و از سوی دیگر این استعداد را به شدت تقویت می کند که رئیس جمهور مواجه با چالشهای گسترده و قاطعانه گردد. باراک اوباما در طول سه سال حضور خود در کاخ سفید وقوف کامل به ماهیت سیستم سیاسی و ویژگی های خاص آن یافته است. دغدغه اصلی بنیانگذاران و طراحان قانون اساسی آمریکا برخلاف بسیاری از باورها تحقق و بسط دمکراسی نبود بلکه حیاتی بودن و ضرورت عدم تمرکز قدرت سیاسی بود. پخش قدرت سیاسی در سطوح عمودی و افقی آن چیزی بود که محور اصلی باورهای آنان را تشکیل می داد که به طور شفاف و بارز در قانون اساسی تدوین شده متجلی گشته است.
 

از یک سو قدرت سیاسی در بین سه قوه متفاوت تقسیم شده است اما قدرت به طور مساوی بین سه قوه تقسیم نشده است بنابراین چگونگی نوع قدرتی که هر قوه از آن برخوردار است کاملاً متمایز و منحصر بفرد است. هیچیک از سه قوه هم از قدرت بیشتری برخوردار نیست چرا که وظیفه هر قوه و حیطه اختیارات آن کاملاً منحصر بفرد است. پس در تقسیم عمودی قدرت در آمریکا صحبت از برتری و یا وابستگی قوا مطرح نمی باشد.
 

قدرت سیاسی در عین حال در سه سطح حکومتی نیز تقسیم و پخش شده است. حکومت های محلی، ایالتی، و فدرال از اختیارات و وظایف خاصی برخوردار هستند و مسئولیت های مشخصی برای آنان معین گردیده است. اینکه کدامین یک از این سه سطح از اختیارات بیشتری برخوردار است محققاً بستگی کامل به شرایط دارد. در زمانی که قانون اساسی آمریکا نوشته شد تفکر بر انسجام ملی و در عین حال جلوگیری از عدم تمرکز قدرت بود. برای اینکه این پارادوکس تداوم یابد هر چند که حکومت فدرال از ظرفیت ها و قدرت های بسیار مهمی بهره مند شد اما این امکان برای حکومت های ایالتی وجود دارد که راه خود را جدا کنند و به مسیری متفاوت گام بردارند.
 

پخش و تقسیم قدرت به طور افقی به معنای وجود سه سطح متفاوت حکومتی است. با توجه به اینکه قدرت داشتن نیروهای نظامی برای حکومت فدرال منظور شده است و اینکه همه اهالی کشور باید به حکومت فدرال مالیات بپردازند و با توجه به اینکه قلمرو سیاست خارجی کاملاً در اختیار حکومت فدرال است پرواضح است که بتوان ادعا کرد از سه سطح حکومتی محققاً حکومت مرکزی از توان بالاتری برای تأثیرگذاری فزونتر و اهمیت فزاینده تر برخوردار است. البته این بدان معنا نیست که دو سطح دیگر در حاشیه می باشند بلکه به معنای ماهیت اعتبار و پرستیژ و به ضرورت تعیین کنندگی می باشد.
 

در این چارچوب تقسیم قدرت به صورت عمودی و افقی، رئیس جمهور می بایستی در راستای تحقق اهداف خود و پیاده سازی امیال بپردازد. او در صورتیکه در سطوح دیگر و یا قوای دیگر از مساعدت حزبی و یا گروهی برخوردار باشد از محیط مناسب تری برای دنبال کردن سیاست های خود برخوردار است. اگر حزب رئیس جمهور در قوه مقننه از اکثریت برخوردار باشد قدرت مانورفراوانی برای ساکن کاخ سفید در قلمرو سیاستگذاری تحقق می یابد.
 

این تجربه ای بود که بین سالهای 2009 تا پایان 2010 برای باراک اوباما رقم خورد. اکثریت مطلق دمکرات ها در مجلس نمایندگان و سنای آمریکا این فرصت را برای باراک اوباما فراهم آورد که سیاست های مورد علاقه خود را در شرایطی که با مخالفت جدی محافظه کاران و بسیاری از میانه روها روبرو بود به قانون جامعه تبدیل کند.  برتری عددی حزبی در قوه مقننه او را مصون از تکیه برای ترغیب شهروندان مخالف در جامعه نمود. او که نیازی به کسب رأی محافظه کاران در کنگره نداشت احساس نکرد که ضرورت دارد به ترغیب شهروندان غیر دمکرات بپردازد تا از طریق فشار آنان بر اعضای غیر دمکرات کنگره رأی بدست آورد. عدم تمرکز قدرت در این مقطع زمانی به نفع باراک اوباما کار کرد و جمهوریخواهان را به حاشیه راند. اما روی دیگر سکه برای باراک اوباما بعد از انتخابات میان دوره ای کنگره بعد از نوامبر 2009 شکل گرفت.
 

دمکرات ها اکثریت مطلق را در مجلس نمایندگان آمریکا از دست دادند و حزب جمهوریخواه سکان رهبری را بدست گرفت. حال رئیس جمهور برای اینکه هر سیاستی را بخواهد پیاده سازد باید به اکثریت جمهوریخواه در مجلس مراجعه کند. در این شرایط او کاملاً به حاشیه رانده شده است چرا که فاقد کمترین توانایی برای تصویب قوانین است. تنها در صورتی سیاستهای باراک اوباما ماهیت قانونی می یابند که اعضای جمهوریخواه مجلس نمایندگان آن را بپذیرند. با توجه به تفاوت های فلسفی پرواضح است که هر گونه خط مشی و سیاست لیبرال امکان تصویب را نخواهد داشت.
 

او تنها در صورتی می تواند  سیاست های خود را پیش ببرد که بتواند به ترغیب اعضای حزب مخالف در مجلس بپردازد که عملاً به معنای پذیرش خواستهای آنان است. این نیز در حال حاضر دیگر امکان پذیر نیست زیرا در دوران اقتدار دمکرات ها در مجلس او هیچگاه این سیاست را دنبال نکرد و امروزه در دوران اقلیت بودن دمکرات ها اصولاً شانسی برای اینکار وجود ندارد.


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی  دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.