تحقیر ناسیونالیست های عرب

تاریخ جهان عرب از زمان پایان جنگ جهانی اول و اضمحلال دولت عثمانی به جهت اینکه تجربه گر فزونتر حضور غرب بوده است را باید متفاوت قلمداد کرد. اما تاریخ قبل از حضور استعمار گران غرب و بعد از حضور آنان همیشه ویژگی های یکسان را به نمایش گذاشته است که توجه  به آنها حزن فراوان را به صحنه می آورد . اما سئوال این است که چرا این ویژگی های خاص مدام  تکرار  و تجربه می شوند . این آگاهی چه بر حسب پیشینه تاریخی و چه به جهت اصول تئوریک وجود غیر قابل انکار دارد که وجود آنها از هر زاویه ای که نگریسته شوند غیر انسانی ، غیر کارامد و غیر مدنی است. افرادی از قبیل صدام حسین و معمر قذافی به جهت تجربه زندگی و لمس شخصی تمامی کاستی های اجتماعی و گستردگی نفوذ غرب و بیگانگان در ساختارهای سیاسی به ایده الیست  های مبارز تبدیل شدند. اینان به ایده الیسم قومیت عرب و به عبارت بهتر پان عربیسم گرایش داشتند و ملی گرایی را شایسته احترام و اعتبار یافتند تا قادر به این باشند که انسجام ملی و نفی وابستگی  به غرب را در حوزه سیاسی و در درجاتی پایین تر در دیگر حوزه ها حیات دهند. رهبرانی از قبیل معمر قذافی و صدام حسین زمانی پا به عرصه قدرت گذاشتند که احساس می شد که ساختارهای سیاسی، بنیانهای اقتصادی و مناسبات اجتماعی جوابگو نیستند. این فضای مناسب عملیاتی را برای حضور استثمارگرانه قدرتهای بزرگ فراهم می آورند ایده گرایان ناسیونالیست قدرت را قبضه کردند و این نوید را دادند که آینده ای متفاوت را تجربه خواهند کرد. قدرتهای بزرگ منافع سنتی خود را در مخاطره یافتند و توده ها در کلیت جهانی عرب این باور را یافتند که رهبرانی متفاوت پا به صحنه گذاشته اند که حس تحقیر تاریخی را در صدد محو کردن هستند. اما انتظارات در هر دو جبهه متجلی نشد. رهبران ناسیونالیست و کسانی که با انباشتی از ایده ها به قدرت رسیدند پس از نابودی نظم کهن در مسیری گام برداشتند که تیرگی گذشته تاریخی را دو صدچندان نمود. ناسیونالیست های عرب در کسوت قدرت به باز تولید شیوه ها و روشهای حکومت دارای سنتی در قواره های متفاوت و در چارچوب های نوین پرداختند. از بین بردن ساختارهای قدرت نظم کهن بسیار ساده بود و به همین دلیل به سهولت انجام شد اما به صحنه آوردن تعریف متناسب با شرایط امروزی از پدیده ها و جایگاه ها و وظایف سردمداران عملا امکان ناپذیر نشان داد. رهبران ناسیونالیست عرب ناتوان از این نشان دادند که معیارهای ارزشی مستقر، مناسبات اجتماعی مسلط و ماهیت روابط حکومت و اجتماع را نادیده بگیرند و چارچوب های متفاوت در این زمینه ها را به صحنه آورند.
 

ضعف فلسفه سیاسی، فقدان سابقه نقد و مباحثه، کاستی های اقتصادی، حاکمیت ارزش های دوران فئودالیته، برجستگی خشونت برای حل و فصل بحران ها، باور به انکار ناپذیری اسطوره ها، تداوم حس خود کم بینی نسبت به جهان خارج  از منطقه فضای فکری به شدت همسو با تداوم الگوهای ناکارامد تاریخی را مشروعیت داده بود.
 

این فضا توانست خود را مسلط بر رهبران ناسیونالیست تازه به قدرت رسیده بنماید. این افراد به جهت استعداد تاریخی برای مسامحه نسبت به الگوهای مستقر در عمل بر خلاف آنچه وعده داده بودند رفتار کردند و شیوه های حکومتی متداول را البته با شیوه های مدرن و توجیهات ناسیونالیستی و ضد امپریالیستی به صحنه آورند. در جبهه بومی، ناکامی رهبران ناسیونالیست عرب برای پی ریزی شیوه های متفاوت رفتاری در رابطه با اجتماع این فرصت را برای کشورهای بزرگ فراهم کرد که فرصت را برای ایفای نقش قابل پیش بینی بیابند.
 

 سرهنگ معمر قذافی و صدام حسین این فرصت را از خود و ملت های خود دریغ کردند که مناسبات جدیدی را برای تنظیم رابطه ساختار قدرت و جامعه شکل دهند . به این همین علت تداوم الگوهای متداول تاریخی بکارگیری خشونت برای مدیریت روابط همچنان تداوم یافت . قدرت های بزرگ نیز به جهت این کاستی که در این جوامع تحت رهبری ناسیونالیستهای ایده گرای سابق بوجود آمده بود مترصد بودند که در صورت ایجاد روزنه و فضای مناسب در چارچوب نیازها و منافع خود به نفع یکی از طرفین معامله دولت – اجتماع مداخله کنند .
 

 حزن آورترین جنبه حیات در جهان عرب این است که انقلابیونی که در کسوت ناسیونالیسم عرب به قدرت رسیدند از فرصت تاریخی که در اختیار داشته اند بهره نبردند که الگویی متفاوت از حکومت داری را که همسو با ایده های آنان برای شکل دادن به کشورهایی مرفه و قدرتمند بود بوجود آورند . این نیت که که برخاسته از عدم پایبندی آنان به ایده های ملی و فردی شدن قدرت در چارچوب الگوهای تاریخی بود سرانجام تلخی را رقم زد. خروج خشونت بار معمر قذافی و صدام حسین از صحنه و مداخله وسیع کشورهای بزرگ در چارچوب حفظ و بسط منافع و نفوذ خود ، پی آمدهایی را به دنبال خواهد داشت که اصولا مقابله و از بین بردن آنها در وهله اول منجر به شکل گیری ناسیونالیسم عربی شد. حس تحقیر و سرافکندگی در لایه های مختلف اجتماعی فزونتر و گسترده تر و حضور سلطه گرایانه و بهره جویانه کشورهای بزرگ در جهان عرب فزونتر خواهد گشت . گستردگی بکارگیری خشونت برای مدیریت روابط ساختار قدرت و جامعه از یک سو منجر به این خواهد شد که بی ثباتی برای مدت طولانی در منطقه خودنمایی کند و از سویی دیگر حضور وسیع تر قدرتهای بزرگ را که در تعارض کامل با منافع توده ها هستند به دنبال خواهند داشت. محققا رهبران ایده گرا و ناسیونالیستی که در سال 1969 در لیبی و در 1968 در بغداد بر علیه وابستگی حکومت های حاکم به بیگانگان و به دلیل انزجار از گستردگی فقر به پا خاسته نه تنها به ارزش های انسانی خود اقتدا نکردند بلکه به جهت سیاست های خود حضور وسیع تر کشورهای بزرگ و وابستگی شدید تر کشورهای خود به این قدرتها را باعث شده اند. این رهبران هزینه بسیار سنگینی را برای کاستی های خود پرداختند اما هزینه هایی که مردم این کشورها به جهت بسط نفوذ کشورهای بزرگ در جوامع خود تجربه خواهند کرد به مراتب غیر انسانی تر خواهد بود.


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی  دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.