اوباما و ناخرسندی لیبرالهای پیشرو

آمریکا در عصر باراک اوباما در یکسال و اندی که به پایان اولین دوره ریاست جمهوری او مانده است تجربه گر شرایطی است که به وضوح به شدت منحصر بفرد و تاریخی می باشد. باراک اوباما همیشه صحبت از این کرده است که می خواهد دوران ریاست جمهوری او متمایز و منحصر بفرد باشد و در کنار آن تعداد رهبران محدود ساکن کاخ سفید قرار گیرد که تاریخ ساز بوده اند. در این چارچوب تنها می توان از آبراهام لینکلن، فرانکلین روزولت و رونالد ریگان صحبت کرد.
 

در این مقیاس پرواضح است که تمایز به شدت دارای بار مثبت تاریخی، شخصیتی می باشد. اما محققاً و بدون کمترین شک و شبهه باید اذعان کرد که عصر حاضر منحصر بفرد و ارزیابی خواهد شد ولیکن در چارچوبی که ناکارآمدی ، فقدان رهبری، فساد، حزب گرایی، گسترش فقر و اجماع ستیزی مؤلفه های تشکیل دهنده آن خواهند بود. این پرواضح است زمانیکه او صحبت از خود به عنوان یک رهبر دگرگون کننده نمود. در دهه شصت آمریکا با یکی از عمیق ترین بحرانهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود مواجه گشت. آنچه این بحران اهمیت و اثرگذاری فراوان داشت درهم تنیدگی مؤلفه های داخلی و خارجی بود. از یک سو آمریکا درگیر جنگی بود که توجیه منطقی چندانی از سوی رهبران برای شهروندان ارائه نمی شد. در عین حال گسل های فرهنگی تاریخی به جهت فعالیت های دو حزب سیاسی کاملاً در مرکز مباحثات در اجتماع قرار گرفته بود. این بحران تمامی ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مستقر در جامعه را که در طول سده ها شکل گرفته بودند زیر سؤال برد.
 

بحران دهه شصت، جنبش اجتماعی را شکل داد که اساساً سنت ستیز و به ضرورت این ویژگی چپ بود. مشروعیت تمامی ساختارها، نهادها، ارزش ها و باورها به زیر سؤال رفته بود. تازیانه ای که از جناح چپ طیف سیاسی بر بدنه مشروعیت ها وارد می آورد جامعه را به سراشیب انحلال و حاکمیت سیاسی را کاملاً ناتوان ساخته بود. جناح چپ طیف سیاسی که اکثراً لیبرال ها بودند نگاهی متفاوت، ارزشهایی متمایز و راهکارهایی جدیدی را خواهان بودند. همه چیز به زیر سؤال رفته بود و شک و تردید در خصوص آینده کشور کاملاً هویدا شده بود.
 

لیبرالها که در تمامی سطوح و نقاط کشور به تخریب معیارها و مؤلفه های سنتی پرداخته بودند کمترین اعتماد و اعتقادی را به عملکرد ساختارها و بالاخص ساختارهای سیاسی در تمامی اشکال آن نداشتند. ورود رونالد ریگان به کاخ سفید در سال 1980 بود که سرانجام این بحران را مهارکرد و در جامعه آمریکا ایجاد تعادل نمود. امروزه بحرانی به مراتب وسیع تر و عمیق تر آمریکا را در برگرفته است. این بحران منحصر بفرد است و از بالندگی و پویایی فزونتری برخوردار است. 
 

بحران دهه شصت در عصر حاکمیت دمکرات ها در کاخ سفید حادث شد. امروزه نیز این بحران در بطن حاکمیت لیبرال ترین رئیس جمهور یکصد سال اخیر آمریکا به صحنه آمده است. باراک اوباما در شرایطی به قدرت رسید که معضلات اقتصادی جامعه را درنوردیده بود. همگان انتظار رهبری را داشتند که در مهار بحران توانمند باشد و برای آینده راهگشایی کند. برخلاف لیندون جانسون که تجربه فراوان سیاسی داشت و از کیفیت معادلات حزبی آگاه بود باراک اوباما از کمترین تجربه و قلیل ترین پیشینه ی اجرایی و قانونگذاری برخوردار می باشد.
 

او هنگامی که پا به صحنه گذاشت این باور را در بین شهروندان بوجود آورده بود که اولاً قابلیت های رهبری را دارا  است،  اولویت های موضوعات بحران ساز را متوجه می باشد، بر ضرورت ائتلاف های درون حزبی و بین حزبی را برای مدیریت بحران وقوف دارد و ثانیاً از قدرت سخنوری فزاینده ای برخوردار است که بتواند به ترغیب مخالفان سیاسی، موضوعی، ارزشی و فرهنگی نایل آید. از همان آغاز دوران ریاست جمهوری و با شروع اقدامات در ماه فوریه 2009 او در مسیری گام برداشت که در جهت عکس تمام انتظاراتی بود که در کلیت اجتماع از او می رفت.
 

پرواضح است که لیبرالها می خواستند که او سیاست های لیبرال و اصولاً دستور کارجناح چپ طیف سیاسی را پیاده سازد و جناح راست طیف سیاسی نیز خواهان جلوگیری از پیاده شدن سیاست های مورد علاقه لیبرالها بود. او ناتوانی خود را در برقراری تعادل بین این دو گرایش نشان داد و از همان آغاز مشخص شد که کشور در مسیری گام بر می دارد که شباهت فراوان با دهه شصت خواهد داشت هرچند که ماهیت بحران برخاسته از خصومت چپ ها ناشی ساختارهای حاکم نبود بلکه هر دو سوی طیق سیاسی را در برمی گرفت.
 

این واقعیتی است که جامعه آمریکا آن را کمتر تجربه کرده است و به همین روی می بایستی انتظار دوران سخت تری را برای ساکن کاخ سفید و شهروندان آمریکایی داشت چرا که مهار این بحران به گونه ای که معادلات سیاسی در حال حاضر در واشنگتن شکل گرفته  بسیار بعید می باشد. نتایج انتخابات در سال 2012 به همین جهت آغاز بالقوه ای باید برای چگونگی مبارزه با بحران کنونی در نظر گرفته شود و تا آن زمان غرق شدن حاکمیت در بحران بیشتر را باید انتظار داشت.


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی  دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.