نظام بین الملل و چرایی تداوم جنگ

بستری که امروزه در چارچوب آن کشورهای جهان به فعالیت می پردازند محققاً سیستمی به شدت متفاوت از قرن بیستم و متمایز از دوران جنگ سرد است. 
 

بعد از پایان جنگ سرد، ما شاهد این تغییر در سیستم هستیم که نظام دو قطبی جای خود را به نظامی با ویژگی های منحصر به فرد داده که حاوی نظمی هژمونیک است که در آن از بعد اقتصادی کشور آمریکا برتر از بازیگران دیگر است. در بعد سیاسی ارزش های آمریکایی از نافذ بودن فزونتر برخوردار است.
 

از لحاظ نظامی حجم قدرت و ظرفیت بین کشورها در یک سطح نمی باشد و در این مورد آمریکا از برتری محسوس بهره مند است. کشورهای بزرگ چین و روسیه محققاً امکان رقابت خصمانه با آمریکا را دارند و در حیطه های خاصی هم از ظرفیت چالش با آمریکا برخوردار می باشند. اما به این دلیل صحبت از هژمونی می کنیم که در یک سطح کلی مؤلفه های توانمندی آمریکا از وزن و تأثیرگذاری بالاتری برخوردار است. در عین حال آنچه باید در نظر داشت این نکته می باشد که سیستم بین الملل تغییر نکرده و همچنان سیستمی مستقر است که در طول سده ها حاکم بوده و در چارچوب آن عملکرد کشورها شکل گرفته و مطرح بوده است.
 

آنچه باعث تغییر سیستم می شود همانا دگرگونی در اصل نظم دهنده آن می باشد و آنچه  محرز و واضح می باشد این نکته کلیدی است که اصل نظم دهنده سیستم همان اصلی است که از زمان توسیدیس حاکم بوده است. به همین روی همچنان شاهد جنگ ها و اقدامات نظامی می باشیم. اینکه چرا نمی شود جنگ ها را مانع شد با وجود اینکه امروزه مشکلات کشورها در بسیاری از حیطه ها مبانی مشترک دارد به خاطر همین عدم تغییر در اصل نظم دهنده است. جدا از اینکه کشورها چه ساختاری را از نقطه نظر سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی دارا می باشند تا زمانیکه اصل نظام دهنده ماهیتی تغییر یافته دور از ذهن نخواهد بود، نباید  انتظار تداوم و تکرار پدیده های تاریخی از قبیل خشونت و جنگ در صحنه جهان را داشت.
 

در سیستم داخلی پرواضح است که کیفیت حیات و نوع ساختارها بسیار تعیین کننده در شکل دادن به معادلات اجتماعی متجلی می شوند. ساختارهای مبتنی بر روابط متقابل صاحبان قدرت و مردم و حاکمیت قانون که در بطن آن این ساختارها شکل می گیرند به ضرورت نظمی را بوجود می آورند که نقض آن باتنبیه کنش گر همراه می شود.
 

به همین روی است که تلاش برای حاکمیت قانون از مؤلفه های اساسی در هر جامعه ای به حساب می آید. اما آنچه روشن است این نکته حیاتی می باشد که بر خلاف روابط در درون کشورها روابط بین کشورها الزامات قانونی را مطرح نمی کند. در داخل کشورها، بازیگران متفاوت به جهت اینکه حاکمیت قانون مطرح است از طریق تکیه بر رویه ها، رژیم ها و هنجارها به حل و فصل اختلافات متوسل می شوند زیرا در غیر این صورت با تنبیه مواجه خواهند شد.
 

خشونت و بکارگیری زور بوسیله هر گروه اجتماعی با چالش قانونی مواجه می شود. اما در رابطه بین کشورها مقوله های به نام قانون حاکم نیست و محققاً صحبت از حقوق بین الملل و قراردادهای بین المللی می شود اما باید به این نکته توجه کرد که در صورتیکه یکی از بازیگران به نقض قراردادها بپردازد و قوانین بین الملل را نادیده بگیرد همیشه و ضرورتاً با تنبیه مواجه نمی شود.
 

اینکه تجاوزگر و ناقض نظم تنبیه شود بسیار شرطی است و منوط به جایگاه آن کشور در صحنه جهانی و نگاه کشورهای بزرگ و ارزیابی آنان دارد. پس اگر کشوری از جایگاه بالا در صحنه جهانی برخوردار است و از نزدیکی با یک یا مجموعه ای از قدرت های بزرگ بهره می برد از فضای وسیع تری برای اقدامات نظامی و نقض نظم حاکم جهانی برخوردار است.
 

رعایت قوانین و الزامات قانونی در روابط بین کشورها بر خلاف روابط بازیگران در داخل کشورها بسیار شرطی و مقید به یک مجموعه از مؤلفه ها است. به همین روی باید این انتظار را داشت با وجود از بین رفتن رقابت ایدئولوژیک و نظام دو قطبی همچنان شاهد تلاش کشورها برای  بسط و گسترش توانمندی باشیم . عصر هژمونی به این روی شکل گرفته است که اصل نظم دهنده سیستم  بین الملل همان ماهیت هزاران سال قبل را دارد.


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.