ارتش و انقلابهای عربی

در توجیه ثبات دولت های اقتدارگرای عربی،  بیشترین تاکید بر نقش پررنگ ارتش و مجموعه هاي نظامی – امنیتی در حفظ رژيم هاي سياسي بوده است. اما چرا نقش ارتش در كنترل تحولات اخیر جهان عرب نا كارآمد بوده است؟

هیچ نهادی برای بقای یک دولت بیش از ارتش آن اهمیت ندارد، و هیچ انقلابی در داخل یک دولت نمی تواند بدون حمایت یا حداقل عدم مخالفت نیروهای مسلح آن موفق باشد. این بدان معنی نیست که حمایت ارتش برای موفقیت یک انقلاب کافی است. در واقع انقلاب ها برای موفقیت به نیروهای بسیار زیادی از جمله سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیاز دارند که با هم متحد شوند. اما برخورداری از مزیت حمایت ارتش به طور قطعی یک شرط لازم برای موفقیت انقلاب است. همانند هر نهاد عمده دیگر، نهاد ارتش منافع سازمانی خاص خود را برای محافظت و پیشرفت دارد. تصمیم آن مبنی بر این که، آیا از رژیم حمایت کند، یا از مخالفان  و یا بی طرف بماند، به عوامل متعددی بستگی دارد. 
 

در دولت های اقتدار گرای عربی، عوامل داخلی و خارجی متعددی به واکنش ارتش نسبت به انقلاب شکل داده اند. این که چه اندازه یک رژیم از دید سربازان و مقامات امنیتی و همچنین مردم عادی از مشروعیت برخوردار است؟ نیروهای مسلح چه رابطه ای با دولت و جامعه دارند؟ آیا بین سازمان های متعدد نیروهای مسلح هماهنگی برقرار است یا بین نیروهای مسلح به واسطه اختلافات قومیتی و مذهبی، تفرقه وجود دارد؟ آیا سرویس های نظامی و امنیتی دست هایشان به خون غیرنظامیان در "گذشته یا اخیرا" آلوده است؟

در مورد تاثیر عوامل داخلی، هرچه سابقه یک رژیم مبنی بر برآوردن تقاضاهای سیاسی یا اجتماعی- اقتصادی نظامیان بهتر باشد، احتمال بیشتری دارد که نیروهای مسلح از آن حمایت کنند. دولتی که به نیروهای خود حقوق خوبی پرداخت می کند و یا با آن ها به خوبی برخورد می کند از حمایت مشتاقانه آنها برخوردار خواهد بود. سرویس های امنیتی که به جای بی اعتمادی به یکدیگر با همدیگر همکاری می کنند و شکاف های داخلی ندارند، در دفاع از نظم برقرار شده، ثابت قدم تر خواهند بود. همچنین افسرانی که سابقه ای فاحش مبنی بر نقض حقوق بشر دارند احتمال بیشتری دارد که با رژیم بمانند تا اینکه سرنوشت خود را با مخالفان همراه کنند.
 

عوامل عمده خارجی در این خصوص عبارتند از، تهدید مداخله خارجی، تاثیر گسترش پیامدهای انقلابی، نوع و میزان تحصیلات و آموزشی که افسران در کشورهای خارجی دریافت کرده اند. به طور آشکار، تصمیمی که مقامات ارشد نظامی برای حمایت یا سرکوب یک شورش تحت تاثیر محاسبات آنها درباره اینکه آیا قدرت های خارجی برای نجات رژیم یا حمایت شورشیان مداخله خواهند کرد، گرفته می شود. امواج انقلابی که از کشورهای خارجی وارد کشوری می شود نه تنها بر معترضان بلکه همچنین بر آنهایی که قرار است اعتراضات را سرکوب کنند تاثیر می گذارد و افسرانی که سابقه آموزش و تحصیلات خارجی دارند، امکان یک مداخله خارجی را متفاوت از آنهایی که چنین تجربه ای را نداشته اند، می بینند.
 

اگرچه نقش نظامیان در سیاست، به خصوص در دوران کودتاهای نظامی اعراب در دهه های 1950 و 1960 يكي از موضوعات اصلي تجزيه و تحليل سياسي مسائل خاورمیانه بود اما ثبات قابل توجه رژیم های عربی از آن زمان به بعد باعث شد چنین فرض شود که این موضوع دیگر اهمیت تبیینی و کارکردی ندارد. در این کودتاها، رهبران کشورهای عربی نهادهایی را ایجاد کردند تا کنترل سیاسی خود را بر ارتش هایشان اعمال کنند. در برخی موارد حتي نیروهای نظامی موازی و رقیبی تاسیس شد تا وزن ارتش را در بازی های سیاسی داخلی متعادل کند.
 

 از طرف دیگر، ارتش های  کشورهای عربی، به رژیم های حاکم کمک کردند تا در جنگ های داخلی پیروز شوند و شورش ها را سرکوب کنند. در نتیجه این تعامل بین ارتش و رژیم های سياسي حاکم، اغلب چنین فرض می شد که ارتش های عرب و سرویس های امنیتی هرگز از حاکمان خود جدا نخواهند شد. فرضیه ای که در روند تحولات اخیر کشورهای جهان عرب به طور آشکاری عکس آن ثابت شد.
 

 قبل از شروع تحولات جهان عرب، از دیدگاه بسیاری از ناظران، شیوه های متفاوتی که ارتش های عربی ممکن است به اعتراضات صلح آمیز مردم در سال 2011 واکنش نشان دهند،  پیش بینی یا قابل قبول نبودند. این اشتباه به این دلیل بود که به مطالعه نقش نظامیان در سیاست کشورهای عربی، علاقه ای قابل توجه وجود نداشت. 
 

تحولات جهان عرب نه از تصمیم های سیاسی اتخاذ شده در واشنگتن یا دیگر پایتخت های غربی، بلکه از فاکتورهای بومی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ناشی شده اند. با وجود این، یک بازنگری مقدماتی از انقلاب های اخیر نشان می دهد که در میان عوامل متعدد داخلی و خارجی، دو عامل اصلی چگونگی واکنش ارتش های عرب را به انقلاب ها تعیین می کنند: نخست، ساخت اجتماعی رژیم و ارتش و دوم،  سطح نهادگرایی و حرفه ای گرایی در خود ارتش. 
 

کشورهایی که در آنها ارتش به عنوان یک نهاد، در کنار معترضان قرار گرفت، کشورهایی با جمعیت یکسان بودند. مصر و تونس، دو کشور با بیشترین جمعیت یکسان در جهان عرب هستند. هر دوی آنها تا اندازه زیادی سنی هستند. هم ارتش مصر و هم ارتش تونس نسبتا حرفه ای هستند و در جریان خیزش های مردمی در این دو کشور، ارتش به عنوان نهاد شخصی و خصوصی رژیم حاکم عمل نکردند. رهبران ارتش در هر دو ملت پی بردند که نهادهایشان می تواند نقش مهمی را تحت رژیم های جدید ایفا کنند و بنابراین نشان دادند که مایل هستند ریسک رها کردن گارد قدیمی را بپذیرند.
 

در کشورهای عربی مثل لیبی و یمن که سازمان و نیروهای نهادینه شده کمتری وجود دارد و سرویس های امنیتی توسط حاکمان و خانواده آنها رهبری می شود و از آنها به عنوان ابزارهای شخصی استفاده می شود، آن نیروها در مواجهه با اعتراضات مردمی دچار انشعاب و انحلال شدند. در لیبی و یمن، واحدهای تحت رهبری خانواده های حاکم از رژیم هایشان حمایت کردند، در حالی که دیگر واحدها به مخالفان پیوسته و در کنار آنها قرار گرفته اند یا به خانه های خود بازگشته اند. 
 

در جوامع چند دسته ای مثل بحرین که رژیم یک اقلیت قومی، فرقه ای یا منطقه ای را نمایندگی می کند و یک هیئت افسران تحت سلطه آن اقلیت مسلط ایجاد شده اند، ارتش ها در صورت هر گونه شورشی از رژیم هایشان حمایت می کنند. بر این اساس می بینیم که نیروهای امنیتی تحت رهبری سنی ها در بحرین، یک کشور با اکثریت شیعه، در مقابل تظاهرکنندگان برای حفظ سلطنت سنی ها می ایستند و مخالفان را سرکوب می کنند.
 

 ارتش اردن  در جریان تظاهرات مخالفت آمیز در میان اکثریت فلسطینی های این کشور، به پادشاه وفادار می ماند. گارد ملی عربستان که تا اندازه زیادی از مناطق مرکزی و غربی نیرو گرفته است، در کنار سلسله آل سعود مرکزی باقی می ماند. در این کشورها، منطق ساده این است که اگر رژیم سقوط کرد و گروه یا فرقه ای دیگر قدرت را به دست گرفت، کادر رهبری ارتش جایگزین خواهد شد. 
 

واکنش ارتش سوریه به بحرانی که رژیم بشار اسد با آن رو به رو شده است، آزمون مهمی از این فرضیه را به نمایش می گذارد. اعضای خانواده اسد فرماندهی واحدهای مهم ارتش را بر عهده دارند و علوی ها و اعضا گروه های اقلیت دیگر موقعیت خوبی را در هیئت افسران در این کشور با اکثریت سنی در اختیار دارند. اگر نیروهای مسلح و نظامیان با رژیم اسد همراهی و انسجام داشته باشد، رژیم اسد، قدرت را حفظ خواهد کرد. با وجود این اگر افسران ناراضی کم کم ارتش را به عنوان ابزار خانواده اسد ببینند، احتمالا رژیم با مشکل اساسی روبرو خواهد شد. 
 

بر این اساس، در می یابیم که در روابط بین دولت های اقتدارگرای عرب و ارتش هایشان اهمیت نسبی متغیرها از یک کشور به کشور دیگری تغییر می کند. برای مثال، مقامات ارشد نظامی یک کشور ممکن است چشم انداز مداخله خارجی را کاملا متفاوت از همتایان خود در یک کشور دیگر ببینند. به طور مشابه، اختلافات قومی- مذهبی در میان نیروهای مسلح در یک کشور ممکن است اهمیت زیادی داشته باشد در حالی که در کشور دیگر هیچ اهمیتی ندارد. به علاوه، این عوامل ممکن است به واسطه شرایط دیگر تقویت یا تضعیف شوند، شرایطی که در یک کشور بر نتایج انقلابی در برخی ساختارها تاثیر می گذارد ولی در کشوری دیگر چنین تاثیری ندارد. نکته مهم دیگر اینکه برای فهم واکنش ارتش به انقلابها در کشورهای عربی، باید با بافت و ساختار رژیم و نیروهای مسلح آن کشور به خوبی آشنا بود.


نویسنده

رحمت حاجی مینه (مدیر گروه)

رحمت حاجی مینه مدیر گروه نفت، گاز و انرژی های نو است. وی دانشیار روابط بین الملل در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شرق می باشد.حوزه مطالعاتی دکتر حاجی مینه روابط بین الملل، مطالعات منطقه ای، ترکیه شناسی و مسائل انرژی است. نامبرده در کنفرانس های مختلف داخلی و خارجی شرکت داشته است و آثار متعددی به زبان فارسی و انگلیسی به چاپ رسانده است.