انقلاب های عربی و تغییرات ژئوپلیتیک منطقه ای

متن سخنراني دكتر كيهان برزگر استاد دانشگاه و رئيس پژوهشكده مطالعات استراتژيك خاورميانه در همايش انجمن ژئوپلیتیک ایران با عنوان "اسلام و تحولات ژئوپلیتیکی خاورمیانه و شمال آفریقا" در خانه اندیشمندان علوم انسانی- مورخ 3 اسفند 1390 
 

بحث من متمركز بر چگونگي نزدیک شدن مسائل ژئوپلیتیک و روابط بین الملل در منطقه خاورميانه در پرتو تحولات جهان عرب است. اساساً تغییرات ژئوپلیتیک ناشی از انقلاب های عربی در منطقه خاورميانه در شرايطي در حال رخ دادن است كه مسائل ارزشي- ایدئولوژیک با مسائل جغرافياي سياسي و توازن قدرت و نقش هاي منطقه اي به هم وصل می شوند. بايد توجه داشت كه انقلاب هاي عربي در يك منطقه پویا يعني خاورميانه رخ می دهند كه هر تحولی در آن کل منطقه و حتي جهان را تحت تأثیر قرار می دهد. مثلا بحرانی که در افغانستان رخ می دهد کل امنيت منطقه آسیای جنوبی را از لحاظ مسائل طایفه ای- قومی، ايدئولوژيك- ارزشي و سیاسی-امنيتي و رقابت میان هند و پاکستان تحت تأثیر قرار می دهد. یا در عراق، زمانی که بحرانی اتفاق می افتد فراتر از مسائل توازن قدرت و ژئوپلیتیک قومی عراق مسائل ايدئولوژيك را هم در سطح منطقه تحت تأثیر قرار می دهد. اساساً ما نیاز داریم که تعریف خود را از "ژئوپلیتیک" فراتر از نگاه های سنتی که به اهمیت مرزها و مسائل ژئوپلیتیک و قومی مرتبط می شود به مسائل ایدئولوژیک و سیاسی نیز وصل کنیم  که پویایی خاصی به آن می دهد. به خصوص در منطقه اي که قدرت های بزرگ هم در آن نقش و منافع دارند و اين مسئله هر روز جدی تر و عمیق تر می شود. قدرت های بزرگ شاید وانمود كنند كه از منطقه خارج مي شوند، اما منافع عمیق آن ها در منطقه همچنان پايدار باقي مي ماند، هر چند شكل حضور و تاثير گذاري آنها متفاوت شود. با اين مقدمه به نظرم انقلاب های عربی از سه جهت بر ژئوپلیتیک قدرت و سیاست در منطقه خاورميانه تأثیر گذاشته اند: ايجاد "تضاد ایدئولوژیک"، تقويت "دیدگاه های منطقه ای در برابر ديدگاه هاي بین المللی" و تضاد "نقش بازیگران." 

            

نخست، تضاد ایدئولوژیک؛ انقلاب های عربی یک نوع تضاد و رقابت  ایدئولوژیک در سطح منطقه و نظام بین الملل ایجاد کرده اند. در این جا دو مفهوم غالب وجود دارد. اول،  مفهوم  "لیبرالیسم غربی"  که بر این اساس، غربی ها علاقه مند هستند تا تحولات عربي را مدیریت کنند و به نوعي آنها را به سمت ایدئولوژی و ارزش هاي غالب خود از فبيل اصلاحات سريع سياسي، اقتصاد بازار آزاد، آزادي هاي مدني و فردي و غيره هدايت كنند.  البته اين موضوع سابقه دارد كه غرب سعي در حاكم كردن ارزش هاي خود در جهان دارد كه این موضوع به قرن 18 بر مي گردد که غرب سعي كرده با تكيه بر اهميت طبقه متوسط و بورژوازی و در غالب جهاني شدن و يك دست كردن دنيا ديدگاه هاي خود را جا بياندازد. هرچند اين مسئله با مقاومت هاي جدي از سوي ملت هاي جهان به خصوص در زمينه فرهنگي- ارزشي روبه رو مي شود اما همچنان ادامه دارد. از اين لحاظ، شايد  لیبرالیسم غربی دو موج اصلي تأثيرگذاري در جهان عرب داشته است. موج اول، روند استعمار زدایی است که از دهه 1930-1920 شروع شد و تا دهه های 1970-1960 ادامه داشت. موج دوم همين انقلاب هاي عربي است كه در غالب "بهار عربي" مطرح مي شود. حتي پيش از اين آمريكا سعي كرد تا با طرح "خاورمیانه بزرگ" چنين تحولي را صورت بدهد كه در آن زمان به دليل تشديد بحران هاي منطقه اي مثل عراق و افغانستان و ضرورت حفظ ثبات در منطقه ناموفق شد. از اين لحاظ شايد سياست غرب در مديريت "بهار عربی" به نوعی ادامه اجراي طرح خاورمیانه بزرگ باشد كه غرب اساساً حق و مسئولیت خود مي داند. 

        

دوم، مفهوم "ايدوئولوژي و بیداری اسلامی" است  که خود چند موج دارد و مبتنی بر اندیشه های اسلامی و حرکتی اصیل ايدئولوژيك است. گفتمان ایدئولوژی اسلامی خود را یک جایگزین مناسب در برابر گفتمان لیبرالیسم غربی می بیند. با تحولات سياسي بعد از انقلاب های عربی و برگزاري انتخابات عمومي به خصوص در تونس و مصر و به قدرت رسیدن اسلام گراها می بینیم که روز به روز جهت حرکت های مردمی به سمت اسلامی بودن گرایش می یابد.  اما به هر حال، نکته قابل توجه این است که به عنوان يك واقعيت دو گفتمان "بهار عربی" و "بیداری اسلامی" در روند هاي حاكم در منطقه وجود دارند و هیچ کدام نمی توانند يكديگر را حذف كنند، چون زمينه هاي فكري- ارزشي هر دو ديدگاه قوي است. مهم هم نیست که کدام گفتمان برنده یا بازنده است، مهم این است که ترکیبی از هر دو گفتمان وجود دارد. البته این دو گفتمان نقاط مشترکی چون "ضدیت با رژیم اسراییل"، "ضدیت با استبداد" و تقويت "هویت اسلامی- ملی" را در خود دارند. اما در زمينه اعتماد به غرب در مورد انجام اصلاحات و بكارگيري الگوهای فكري-سياسي با هم اختلاف نظر دارند.  بنابراین، تضاد این ایدئولوژی ها بر ژئوپلیتیک منطقه اي، شکل گیری نقش های جدید برای بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای و به طور كلي اتصال مسائل ایدئولوژیک با مسائل ژئوپلیتیک و حکومت داری در منطقه تأثیرگذار خواهد بود. به عبارت ديگر، آینده قدرت و سیاست در منطقه بر پایه تركيبي از تاثير گذاري ایدئولوژی ها(ارزش ها) و نقش ها(مسائل قدرت و سياست) خواهد بود.

            
 

دوم، تضاد بين دیدگاه های منطقه ای وبین المللی؛ این موضوع آثار ژئوپلیتیکی خیلی جدی دارد. اساساً  انقلاب های عربی منجر به تقویت دیدگاه های منطقه ای براي حل و فصل بحران ها در منطقه در مقابل دیدگاه های بین المللی و راه حل هاي غربی شده يا مي شوند. بحران های منطقه خاورمیانه همگی با اتخاذ راه حل های بین المللی از جمله استفاده از ابزار جنگ شروع شده اند. به عنوان مثال در عراق، غرب و جامعه بین المللی به این نتیجه رسیدند که تروریسم بین المللی و القاعده مهم ترين و فوري ترين تهديد براي امنيت بين المللي است. در عراق مثلاً مطرح شد كه رژيم صدام داراي سلاح های کشتار جمعی است و قصد دارد آن ها را در اختيار تروريست ها قرار دهد. هر چند بعدها خلاف آن ثابت شد اما غرب با اين توجيه وارد جنگ با اين كشور شد كه آثار زيانبار آن تا به امروز هم ادامه يافته است.  در افغانستان جامعه بین المللی سعی کرد يك موضوع منطقه ای را با راه حل بین المللی حل کند. لذا بحران افغانستان هم با ارتباط مستقيم اين كشور به مسئله تروریسم بین المللی آغاز شد. تداوم جنگ و تنش در افغانستان ريشه محلي داشته و به مسئله ژئوپلیتیک افغانستان بر مي گردد. اما غرب سعي دارد با روش و راه حل خود و دخالت نظامي ناتو و بدون در نظر گرفتن مسائل و تقاضاهاي منطقه اي موضوع را حل كند كه تقريباً ممكن نيست. در بحران سوریه هم کشورهای غربی سعی  کردند تا  از طریق فشارها و حتي طرح مداخله نظامی ناتو، مسئله این کشور را که عمدتاً یک موضوع منطقه ای است به شيوه خود حل کنند.

        

در حقیقت، بحران های جهان عرب باعث شد که نقش و پویایی مردم به نوعی مطرح شود. در آینده، ظهور و بروز جریان های مستقل ملی- اسلامی در کشورها با مجلس های مستقل و مبتنی بر واقعیت های سیاسی، جهت قدرت و سیاست منطقه ای را تحت تأثیر قرار خواهد داد و بر این اساس نوع نگاه منطقه ای تقویت خواهد شد. البته منظور این نیست که راه حل ها و الگوهاي غربی از منطقه خارج مي شوند چون به هرحال طرفداران خود را در ميان گروه هاي سياسي و حوزه هاي روشنفكري و به خصوص در ميان اقليت هاي قومي خواهند داشت. اما تأثيرات ژئوپلتيك اين است كه چگونه ديدگاه هاي منطقه ای و بين المللي به همديگر نزديك شوند و به تعادل برسند. تحولات جهان عرب اين مسئله را تقويت مي كند كه بهتر است مسائل منطقه ای بر اساس واقعیت های منطقه ای و محلی حل و فصل شوند. در خصوص بحران سوریه بدون تردید راه حل منطقه ای می تواند مناسب تر از مداخله نظامی ناتو به عنوان یک راه حل بین المللی باشد. در این خصوص کشورهای ایران، ترکیه و عربستان می توانند با یکدیگر بر اساس منافع منطقه ای به نوعی از همكاري و تفاهم براي حل اين بحران برسند. 

          

بنظرم این باور سنتی در منطقه مبنی بر اینکه نظام بین الملل برای تمامي مسائل منطقه اي راه حل دارد بايد تغيير يابد. راه حل های بین المللی در بسياري از موارد، خود منجر به تضعیف نظام های سياسي- امنيتي منطقه ای شده اند. به عنوان مثال، تمركز بر ديدگاه "بین الملل گرایی" باعث شده است تا ایران و ترکیه در مقابل هم قرار گیرند که این خود يك اشتباه استراتژيك است. چون که اگر این دو کشور از هم جدا شده يا به رقابت بپردازند در هیچ جای منطقه صلح و امنيت با ثباتي ایجاد نخواهد شد. بنابراین خوب است كه تغییرات ژئوپلیتیک در منطقه به سمت  تقویت راه حل هاي منطقه اي سوق داده شوند كه در آن هم زمان منافع تمامي طرف هاي درگير اعم از منطقه اي و فرامنطقه اي حفظ شود. در اين شرايط طبيعي است كه بازیگران دارای سياست هاي فعال و ایدئولوژی هاي پویا بهتر می توانند روش ها و منافع خود را به کار بگیرند. 

 

سوم،تضاد بازیگران؛ تحولات جهان عرب و آثار ژئوپلیتیک آن منجر به باز تعريف نقش بازیگران منطقه اي و فرامنطقه اي شده است. در منطقه  دو دسته از بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای وجود دارند. بازیگران جدي منطقه ای شامل ایران، ترکیه، عربستان و رژيم اسراییل هستند که همگي بر مبنای منافع ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک خود وارد صحنه شده اند و بازیگران فرامنطقه ای نیز شامل آمریکا، روسیه، چین و اتحادیه اروپا هستند. تحولات عرب از لحاظ ژئوپلیتیک بر روابط و رقابت این بازیگران در منطقه تأثیر گذار است و رقابت میان این بازیگران را روز به روز افزایش می دهد. 
 

در سطح منطقه ای، ترکیه نسبت به تحولات منطقه نگاه "حداکثری" داشته است. يعني سعي كرده تا با استفاده از فرصت پديد آمده به تقويت نقش منطقه اي و جهاني خود از طريق حمايت از جنبش هاي جهان عرب  بپردازد. اما بنظرم تركيه خود بين حفظ ارزش هاي ايدئولوژيك و مسائل داخلي و منافع ژئوپلتيك و منطقه اي خود گرفتار شده است. آتاتورک وقتی ترکیه نوین را ایجاد کرد بر این باور بود که منافع ترکیه در نزدیکی با غرب است نه اینکه ترکیه غربی شود.  اما بعدها سکولارهای ترکیه از آن در جهت تقويت منافع خود و نزديكي با غرب استفاده كردند. اين خود چالش امروزي تركيه در مديريت مسائل منطقه اي است. يعني هرچند سكولارها باور جدي در نزدیکی به ناتو و غرب دارند اما چالش اصلی دولت اردوغان همين مخالفت سکولارها و اكثريت افكار عمومي داخلي (اسلام گراها و غير اسلام گراها) براي درگير شدن بيش از اندازه در بحران سوريه و اساساً مخالفت با همكاري اين كشور با غرب در حمله نظامي است. آن ها بحث مي كنند كه حزب عدالت و توسعه ظرفیت های سیاسی- امنیتی و اقتصادی ترکیه را بیش از حد تعریف می کند و با نگاه فرصت طلبی سعی دارد نقش منطقه ای خود را در چارچوب اسلام و گروه های اسلامی چون اخوان الملسمین تعریف و تقویت  کند. اين خود منجر به تضعيف ديدگاه هاي منطقه اي مي شود. به نظر من ترکیه الزاماً بازیگر برنده در تحولات عرب نیست، چرا که این تحولات و مخصوصاً بحران سوریه سبب ایجاد شکافی داخلی میان حزب عدالت و توسعه و سکولارها شده است. این اتفاق باعث شده تا ترکیه نسبت به تحولات سوریه محافظه کارتر از ماه های پیش شود و به نقش ساير بازيگران از جمله ايران برخورد واقع بينانه تري داشته باشد. پس نگاه حداکثری ترکیه به تحولات جهان عرب از مسائل منطقه ای به ویژه در بحران سوریه به یک چالش جدی برای این کشور تبدیل شده است.  از یک سو،  اگر به غرب در چارچوب ناتو کمک کند نقش خود را در منطقه از دست می دهد و از سوی دیگر، اگر به مسائل داخلی خود توجه کند نقش سنتی که حزب عدالت برای خود تعریف کرده دچار چالش می شود. 
 

عربستان نیز سعی کرده نگاه "حداقلی" به تحولات جهان عرب داشته باشد. بر این اساس سعی کرده سرعت تحولات را خیلی کم كرده و يا به اصطلاح انقلاب ها را مصادره كند كه البته اگر واقعيت را در نظر بگيريم بايد گفت كه تا حدودي هم موفق بوده است. عربستان با پول، رسانه ها و لابی در مصر و سوريه و يمن و در بعضي مواقع با استفاده از ابزار نظامي مثل مورد بحرين توانسته همچنان نقش منطقه اي خود را حفظ كند. اين در حالي است كه خود عربستان هم مي بايست دستخوش تحولات عربي مي شد. در سوریه سعی کرده  سرعت تحولات را بالا ببرد. شايد يكي از دلايل اين باشد كه با اين سياست مي تواند تحولات عربي را از مرزهای خود دور كند. علاوه بر این تلاش کرده تا آثار ژئوپلیتیک تحولات را کم اثر کند، مثلاً مانع از نزدیکی ایران و مصر شود. 
 

ایران نیز نسبت به تحولات منطقه نگاه "بینابینی" مبتنی بر ارزش های ایدئولوژیک و حفظ منافع خود، تأكيد بر بیداری اسلامی و تأکید بر منافع ژئوپلیتیک در سوریه دارد. اساساً بیداری اسلامی بخشی از تحولات جهان عرب است كه خود متأثر از اصول و ارزش هاي انقلاب اسلامي به خصوص در مسائل مربوط به وحدت اسلامي است. تأکید بر منافع ژئوپلیتیک نیز بخشی از سیاست خارجی ایران در سوریه است كه ایران سعی می کند در این کشور بین منافع ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک خود در منطقه تعادل ایجاد کند. ایران به شرط آنکه محور مقاومت یعنی حزب الله و حماس حفظ شود مخالف تغییرات و اصلاحات در سوریه نیست. اگر چه اتخاذ این سیاست پيچيدگي هاي خاص خود را هم دارد.
 

 رژیم اسراییل نیز بازنده تحولات منطقه اي است. اسراییل استراتژي  سیاسی- امنیتی خود را بر اساس صلح "کمپ دیوید" و کارکردن روی افکار عمومی و مردم جهان عرب با هدف دستيابي به صلح به اصطلاح پايدار گذاشته است که این استراتژي با بروز انقلاب های عربی در حال تضعیف است. اين خود تأثيرات عظيم ژئوپلتيك در سطح قدرت و سياست منطقه اي خواهد داشت.  
 

در سطح بازیگران فرامنطقه ای نیز در منطقه رقابت هاي جدي به خصوص ميان ديدگاه آمريكا و غرب و ديدگاه روسيه و چين وجود دارد كه نتيجه آن استفاده از حق وتو توسط روسيه و چين براي عدم تصويب قطعنامه شوراي امنيت عليه رژيم سوريه بوده است. از نظر اين دو كشور، مرزهاي دخالت غرب در منطقه بايد حد و مرزي داشته باشد. به طور کلی انقلاب های عربی نوع جدیدی از رقابت را در سطح منطقه ای و فرامنطقه ای به وجود آورده و منجر به شکل گیری بلوک جدید سیاسی- امنیتی، بازتعریف نیروها و شکل گیری ائتلاف جدید در حوزه نهادهای بین المللی میان ایران، روسیه و چین از یک سو، و آمریکا، عربستان، اسراییل و قطر از سوی دیگر شده است. ترکیه نیز در بینابین قرار دارد. هر چند جهت تحولات به اين سمت مي رود اما بلوك بندي هاي جديد چون به هر حال به هزينه منطقه تمام مي شود اساساً به نفع منطقه در بلند مدت نخواهد بود. اينجا است كه بايد نقطه تعادل در حفظ منافع بازيگران منطقه اي و فرامنطقه اي را يافت كه همان تأكيد بر راه حل "منطقه گرايي" است.  
 

 در مجموع می توان گفت که تحولات جهان عرب تأثیرات مهم ژئوپلیتیک در ساخت قدرت و سیاست منطقه از لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی تر شدن مسائل خاورمیانه، تقویت منطقه گرایی در برابر بين الملل گرايي و افزایش رقابت بازیگران در سطوح مختلف شده يا خواهد شد. این تحولات برای ایران هم فرصت است و هم چالش. "فرصت" از این لحاظ که ژئوپلیتیک تنهای ایران در منطقه با روي كار آمدن دولت هاي ملي- اسلامي جدید در منطقه برطرف و اين خود سبب تقویت سطح روابط با كشورهاي عربي و به تبع تقويت نقش منطقه اي ايران مي شود. همچنين به دلیل تقویت دیدگاه های منطقه ای، ایران در حوزه ارزشی و ژئوپلیتیک به منطقه نزدیک تر می شود. "چالش" از این لحاظ که این تحولات ممکن است به همان اندازه هم در آینده در روابط منطقه ای ایران با بازیگران تأثیرگذار منطقه ای و فرامنطقه اي تضاد به وجود آورد. اساساً، ارزش ژئوپلیتیک ایران به ایفای نقش منطقه ای است. ایران یک قدرت در حال ظهور منطقه ای است که می تواند از انقلاب های عربی به عنوان یک فرصت استراتژیک برای تقويت دیدگاه های ارزشی و تثبیت نقش منطقه ای خود استفاده کند.


نویسنده

کیهان برزگر

کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بین‌الملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی می‌باشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هسته‌ای ایران است.