پوتین جدید؛ تلفیق دولت-محوري سنتی و الزامات جهانی

ويژگي اصلي سياست در روسيه امروز برقراري تعادل بين دو نگاه دولت-محوري سنتي و تقويت جايگاه روسيه در روند تحولات جهاني است. بازگشت آقای پوتین به قدرت بعد از چهار سال ریاست جمهوری آقای مدودیف تا حدودي شبيه ورود او به صحنه قدرت بعد از دوران رياست جمهوري بوريس يلستين در 1999 است  كه اساسا گرايشات به غرب افزايش يافته بود. در آن زمان هم پوتين با هدف و شعار تثبيت قدرت و اقتدار دولت روسي در صحنه معادلات منطقه اي و جهاني وارد صحنه شد. اين نشان مي دهد كه نگاه سنتی در جامعه روسی که مبتنی بر دولت محوري سنتی است همواره جایگاه خاص خود را دارد و یک جنبه اساسی سیاست در روسیه را تشکیل می دهد و نوع نگاه به تحولات جهانی و نزدیک شدن به غرب و اساسا  بروز و ظهور روسیه در چارچوب تقويت روابط با غرب هم  جنبه دیگر سیاست روسیه را شکل داده است. این  دو ویژگی باید در روسیه جدید ترکیب شود تا يك رئیس جمهور بتواند موفق باشد. به بیان دیگر روسیه نه می تواند از دولت محوری سنتی خود را خلاص کند و نه آنکه می تواند از تحولات جهانی و نگاه به غرب غافل بماند.
 

به نظر می رسد که ولادیمیر پوتین با سابقه شخصيتي و گذشته كاري خود شخصی است که سعي دارد میان این دو فاکتور تعادل برقرار سازد. در فرهنگ روسی، دولت گرایی، احترام به دولت و تقدس مفهوم دولت همواره جایگاه ویژه ای نزد روشنفکران و نخبگان جامعه روسیه داشته است. این فرهنگ در  طول تاریخ در ادبیات روسی نمایان شده است. اگر به رمان های نویسندگان روس در قرون 17 و 18 به ویژه افرادی چون داستایوسکی و تولستوي نگاه کنیم، شاهدیم که مفهوم دولت با تقدس ویژه ای همراه بوده است. این در حالی است که فضای جدید جامعه بین المللی گرایشات روسیه به فرهنگ غربی را تقویت می کند. به این ترتیب بازگشت موفقیت آمیز پوتین به ریاست جمهوری بستگی به این دارد که او و روسیه چگونه می توانند میان این دو نقطه تعادل ایجاد کنند. در واقع این بخشی از فرهنگ روسیه است که هر چند سال یک بار با روی کار آمدن دولت جدید، رئیس جمهور مجبور به بازگشت به اصول اولیه سیاست در روسیه می شود. 

 

پوتین و اقتدارگرایی سنتی

اقتدار گرایی سنتی الزاما به معنای سنتی بودن نیست بلکه بر مبنای دولت محوری و تقويت جایگاه روسیه در منطقه و جهان تعریف می شود. پوتین ممکن است که در زمره نخبگان سنتی روسیه باشد اما آنقدر باهوش است که درک کند جامعه و مردم روسیه در حال گذار به شرایط جدید جهانی شدن هستند. اما این بحث که پوتین چطور می تواند میان اقتدار سنتی و مسائل جهانی شدن در روسیه تعادل برقرار کند، ویژگی اصلی پوتین جدید را شکل می دهد. به نظر می رسد که پوتین به عنوان یک فرد نخبه سنت گرا در روسیه اعتماد کامل به روش ها و سیاست های غرب نسبت مسائل منطقه به ویژه در نزدیکی مرزهای کشورش ندارد. او این بی اعتمادی را با عکس العمل هایی در بحران گرجستان، نوع نگاه به سپر موشکی ناتو در تركيه و اخيرا در بحران سوريه نشان داده است. مفهوم Reset یا تنظیم مجدد روابط روسیه و غرب در دوره جدید ریاست جمهوری آقای پوتین دچار چالش جدی خواهد شد چراکه تحولات منطقه ای اساسا روسیه و غرب را به گونه ای در برابر یکدیگر قرار داده است. البته این به معنای رقابت شدید میان دو طرف نیست. برای روسیه مهم است که درک درستی از اهداف غربی ها در خاورمیانه داشته باشد و مرزهای تعریف منافع آن ها در خاورمیانه را شناسایی و تا حد ممكن از آن جلوگيري کند.
 

در این میان، عدم حضور پوتین در اجلاس رهبران گروه هشت و حضور آقای مدودیف به جای او به معنای آغاز دوره جدیدی از دشمنی میان روسیه و غرب نیست بلکه بدان معناست که روسیه قصد بازگشت به جایگاه سنتی خود به عنوان یک بازيگر جهانی را دارد. در دوران مدودیف روسیه تاحدودی زیادی تلاش کرد به غرب نزدیک شود اما نفوذ لایه های سنتی روسیه مانع از تحقق کامل این هدف شد. در واقع جامعه روسیه به خصوص نوع زندگي غربي براي جوانان روسي تا حدي ظرفيت آن را دارد که به سوی غرب حرکت کند اما مقاومت های جدی هم در برابر این مسئله وجود دارد. نسل های سنتی یا طیف هایی در میان نسل جدید روسیه همچنان علاقمندند که ملی گرایی روسیه حفظ شود چراکه آن را مترادف با افزایش اقتدار جهانی روسیه می دانند. برای روس ها بازگشت کشورشان به پرستیژ سابق در صحنه بین المللی اهمیت دارد. در دهه 1990 اقتصاد و سیاست و وضعيت اجتماعي روسیه دچار چالش های جدی شد و اما اکنون اقتصاد روسیه ثبات پیدا کرده و جایگاه روسیه به لحاظ ملی گرایی و پرستیژ بین المللی تقویت شده است.
 

نوع نگاه پوتین جدید به ایران

مهم ترین مساله ای که در نگاه پوتین نسبت به ایران در دور سوم ریاست جمهوری او تقویت می شود تاکید بر "منافع مشترک منطقه ای" است. روسیه و ایران به صورت سنتی در آسیای مرکزی، افغانستان و قفقاز و منطقه ترکیه دارای منافع مشترکی هستند. به عنوان مثال در بحران گرجستان شاهد بودیم که نزدیکی زیادی میان منافع روسیه و ایران وجود داشت و همانا این بود که نگذارند نوع نقش غرب در مسائل منطقه اي تقويت شده يا مانع از گسترش ناتو به سوی شرق شوند. نوع واکنش سخت مسکو و تهران به استقرار سپر دفاع موشکی ناتو در تركيه يعني نزديكي مرزهاي روسيه و ايران هم نمود دیگری از نزدیکی دیدگاه های روسیه و ایران بود. در شرایط جدید هم شاهدیم که در بحران سوریه، دیدگاه دو کشور به یکدیگر نزدیک شده است. البته در بحران سوریه، روسیه فرصت پیدا می کند که دوباره به صحنه سياست خاورميانه باز گردد و اين خود بسیار تحت تاثیر رویکرد سنتی دولت محوری آقای پوتین و نخبگان سنت گرا در روسيه است. البته اين صرفا بدان معنا نیست که روسیه می خواهد نفوذ خود را در خاورميانه افزایش دهد بلکه به این معناست که روسیه سعي دارد بازیگری جهانی خود را از طریق تقويت نقش و بازیگری منطقه ای ارتقا دهد.
 

بر این اساس شاهد مشترکاتی میان روسیه و ایران هستیم و عمده اشتراک های آن ها تاکیدشان بر مفاهیمی چون تقویت امنیت، منافع ملی، حاکمیت، حقوق بین الملل، جلوگیری از استانداردهای دوگانه غرب یا خطر گسترش لیبرالیسم غربی و دیدگاه های آنگلوساکسنی (آمريكايي-انگليسي)است. همه این مفاهیم در دیدگاه های ایرانی و روسی بروز و ظهور دارد. گرچه روابط ایران و روسیه در سال های اخیر بیشتر در حوزه های امنیتی و نظامی  و در عرصه خرید و فروش تسلیحات بوده اما به نظر می رسد که در حوزه دانشگاهی و روشنفکری نگاه نخبگان دو کشور به نوعی حاوی اشتراک بروی یکسری مفاهیم است که محور اساسی همه آن ها منافع مشترک منطقه ای براي حل مسائل منطقه اي است. به عنوان مثال برای روسیه تجربه لیبی، تجربه تلخی بود چرا که موردی بود که روسیه به واقع می توانست اقدام کند و روند تحولات را براساس منافع خود تحت تاثير قرار دهد اما با عدم وتوی قطع نامه شورای امنیت به غرب اجازه دخالت در لیبی را داد و نتيجه درست در جهت خلاف منافع روسيه پيش رفت. البته این بدان معنا نیست که روسیه قصد حمایت از قذافی را داشت اما نتیجه عملکرد روسیه در مورد لیبی به تعبیر سیاستمداران روس، یک اشتباه استراتژیک بود چراکه به واسطه آن، مسکو نه تنها قذافی را از دست داد بلکه لیبی را هم از دست داد. روابط حکومت انتقالی فعلی لیبی با روسیه اساسا بر هم خورده است و روسيه جایگاه ژئوپلتیک خود در شمال آفریقا را از دست داده است.
 

اینجاست که برای روسیه این سوال مطرح می شود که مرزهای دخالت غرب در مسائل منطقه ای کجاست؟ روس ها نگران آن هستند که مرزهای دخالت غرب مرحله به مرحله پیش رود و شايد حتي روزي به مرزهای روسیه هم برسد. بر این اساس به نظر می رسد که رسیدن به منافع مشترک منطقه ای فاکتوری باشد که پوتین جدید را به ایران نزدیک می کند. بر همین اساس موضع گیری های پوتین در مورد برنامه هسته ای ایران متفاوت از دولت مدودیف است. می دانیم که راه اندازي نیروگاه بوشهر نیز به دستور پوتین صورت گرفت. مدودیف به غرب نزدیک تر بود و علت تاخیرهای مکرر در راه اندازی نیروگاه بوشهر در دوره ریاست جمهوری او نیز به دليل تاثیرگذاری نخبگان اطراف او بود که می خواستند به گونه ای با دادن امتیازات در قالب تاخیرهای مکرر، رضایت غربی ها را کسب کنند. اما پوتین از روند مسالمت آمیز برنامه هسته ای ایران حمایت می کند. او در زمان برگزاری مذاکرات استانبول نیز تاکید کرد که باید حقوق ایران پذیرفته شود و طرفین به سوی طرح گام به گام و رفع تحریم ها سوق پیدا کنند. به این ترتیب در دوره جدید ریاست جمهوری پوتین روسيه سياست فعالانه تري را نسبت به برنامه هسته اي ايران در پيش خواهد گرفت و لذا ما شاهد مقاومت های بيشتر روسیه در برابر تحریم های احتمالی بیشتر غرب و يا شروع جنگ عليه ايران در شوراي امنيت خواهيم بود. این درست بر خلاف اشتباهی است که روس ها در همراهی با قطع نامه 1929 شورای امنیت بر ضد ایران انجام دادند. در زمان تصویب این قطع نامه روسیه خود را تا حدودی به غرب نزدیک کرده بود. اما بازگشت پوتین، رویکرد نخبگان سنتی روسیه را که همراهی با غرب را الزاما منجر به نتایج مطلوب برای منافع جهانی و ملی روسیه نمی دانند، تقویت خواهد ساخت. البته نباید از نظر دور داشت که روسیه الزاما حافظ منافع ایران نیست بلکه همانند همه كشورها به فکر تامين منافع ملی خود است و تصور پوتین حفظ حداکثری منافع با بازگشت به اقتدار سنتی روسيه در صحنه معادلات با غرب است. 
 

در مجموع اشتراک منافع میان ایران و فداراسیون روسیه می تواند دو کشور را در دوره ریاست جمهوری جدید آقای پوتین بیش از گذشته به یکدیگر نزدیک کند. البته نزدیکی روابط با ایران برای آقای پوتین خالی از چالش نیست. به عنوان مثال روسیه نگران انحراف برنامه هسته ای است. این بدان معناست که روس ها می خواهند برتري ژئوپلتیک هسته ای خود را در قالب حفظ قدرت برتر منطقه ای براي چانه زني با غرب حفظ کنند. همچنین در حوزه غنی سازی اورانیوم، انتظار روس ها حفظ در آمد حاصل از فروش اورانيوم غني شده است. غنی سازی مستقل در ایران، روسیه را از درآمد فروش اورانیوم محروم می كند. یا در بحران سوریه درست است که ایران و روسیه در زمینه عدم دخالت غرب دارای منافع مشترکی هستند اما دو رویکرد متفاوت را دنبال می کنند. به بیان دیگر روسیه بیشتر بر مفهوم "حاکمیت" و "حقوق بین الملل" در مورد سوریه تاکید دارد در حالیکه ایران بیشتر بر حفظ "امنیت ملی" و ممانعت از "دخالت خارجی" تاکید دارد. از لحاظ مفهومي دو طرف نمی خواهند دیدگاه های خود در مساله سوریه را یکسان و مشابه با هم فرض کنند هر چند يك نتيجه را دنبال مي كنند و آن تغييرات تدريجي در سوريه با هدف حفظ توازن قواي منطقه اي است.
 

نگاه ايران به پوتين جديد

اما در مورد نوع نگاه ایران نسبت به پوتين جديد، روسیه و آينده روابط دو كشور به نظر می رسد بايد از بحث ایدئولوژیک انتخاب ايران میان "شرق" یا "غرب" فاصله بگيريم. این نوع نگاه بسیار منفعل است چراکه تهران را مجبور به انتخاب میان غرب یا شرق می کند. این نگاه به طور سنتي در حوزه روشنفکری و دانشگاهی و حتي مردم عادي وجود داشته است. نگاه غالب به روابط با روسيه در جامعه ما به دليل مسائل تاريخي و جنگ هاي طرفين بر بي اعتمادي در نزديكي به روسيه استوار است. اما شرايط منطقه اي و جهاني عوض شده است. ايران و روسيه مثل سابق نيستند و زمينه هاي نقش و بازيگري آن ها تغيير كرده است. اكنون ایران خود یک بازیگر قدرتمند منطقه ای است و در مسائل خاورمیانه نقش و نفوذ جدي دارد. از این رو برای روسیه هم بسيار مهم است که روابط نزديك خود با ايران را در چارچوب يك ائتلاف منطقه ای تقويت كند چون به نفع هر دو طرف است. در همين ارتباط روسیه آن اعتمادی را که به ایران دارد، به ترکیه نداشته و نخواهد داشت. علي رغم اينكه تركيه و روسيه روابط رو به گسترش اقتصادي و توريسم دارند. این یک امتیاز مهم برای تعریف حوزه های جدید زمينه هاي همکاری میان ایران و روسیه در فضای روشنفکری و دانشگاهي ما است. 
 

منبع: هفته نامه آسمان، 30 ارديبهشت ماه 1391


نویسنده

کیهان برزگر

کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بین‌الملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی می‌باشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هسته‌ای ایران است.