خاورمیانه: خطر استراتژیک برای آمریکا

آخرین دهه قرن بیستم باید مقطع زمانی دگرگونی اساسی در سیاست خارجی آمریکا قلمداد شود. از این تاریخ است که تمرکز مادی و روانشناختی این کشور به خارج از حوزه های کلیدی جغرافیایی دوران جنگ سرد معطوف گشت. در حد فاصل سال های 1945 تا 1990 آمریکا به عنوان یکی از دو قطب ایجادگر معادلات بین المللی، اروپا را به مرکز ثقل در سیاست خارجی خود تبدیل کرد. توان نظامی اتحاد جماهیر شوروی و نیت  این کشور در صورت فرصت یابی برای تحت کنترل در دوران  این جغرافیای کلیدی و استراتژیک  منجر شد که آمریکا خطر عمده را رهبران مستقر در کرملین و جغرافیای آسیب پذیر را اروپا ترسیم کند. در چارچوب این هراس از قدرت نظامی حریف بود که استراتژی متناسب با آن شکل گرفت. 
 

اما از صحنه خارج شدن مطرح ترین و بزرگترین قدرت نظامی اروپا پایانی بر هراس استراتژیک آمریکا در خصوص سرنوشت قاره شد. از این زمان است که خاورمیانه در اولویت سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت. اولویت بندی، همیشه با توجه به میزان خطری که یک کشور را از نظر بقای فیزیکی و  هویتی تهدید می کند شکل می گیرد. با در نظر گرفتن اینکه آمریکای لاتین در حوزه نفوذ آمریکا قرار دارد و با توجه به همپوشی منافع و ارزش ها بین آمریکا و کشورهای اروپایی در سطح کلان، پرواضح است که خاورمیانه به جایگاه متمایز دست یابد. منافع سرشار زیر زمینی، بازار بزرگ و وسیع برای ارائه تولیدات، موقعیت استراتژیک جغرافیایی و نیروی کار جوان و پر تعداد، خاورمیانه را به یک گنج  بی نظیر برای آمریکا تبدیل کرده است. با توجه به این نکات می توان درک کرد که چرا این منطقه در راس اولویت های آمریکا قرار گرفت. در کنار این ویژگی های مثبت، از نقطه نظر آمریکا این جغرافیا دارای خصلتی است که به شدت برای رهبر جهان غرب تهدید آمیز محسوب می شود. ارزش های مستقر و حاکم در این منطقه ماهیتاً و اساساً در تعارض مستقیم و ریشه دار با چشم اندازهای فکری و مورد استناد جامعه و ساختار قدرت در آمریکا است. 
 

برای ایجاد نظم ضرورت است که ارزش های بازیگران یا بازیگر حافظ نظم خصلت جهانی یابند و در گسترده گیتی مبنای رفتاری و ارزیابی را دارا شوند و اینکه این ارزش ها مورد چالش و تعارض آشکار و رو دررو قرار نگیرند. آمریکا به عنوان یکی از بازیگران برتر جهانی در دوران جنگ سرد و امروزه به عنوان مطرح ترین بازیگر در قلمرو گیتی هدفش همیشه این بوده که جهان بینی مورد نظر خود را حاکم گرداند. این جهان بینی ریشه در ارزش هایی دارد که بازتاب تمدن، فرهنگ و پیشینه ی تاریخی اروپا به طور اعم و ایالات متحده آمریکا به طور اخص می باشد. پرواضح است که آمریکا خواهان این باشد که برای حفظ، بسط و نهادینه ساختن نظم حاکم که خصلت و ماهیت غربی دارد تمامی موانع و چالش ها را از میان بردارد. خاورمیانه خاستگاه تفکرات، اعتقادات و باورهایی است که بطور ماهوی با آنچه غرب به رهبری آمریکا ارزش های مشروع و مطلوب می داند و با تفسیر غرب از آن ها در تعارض است. با توجه به این واقعیت بوده که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و عدم نیاز آمریکا به ایجاد توازن و به تبع آن دغدغه برای ثبات، این کشور هدف آشکار و نهان خود را در راستای دگرگونی ارزشی در خاورمیانه قرار داده است. آمریکا به ضرورت جایگاه و نقشی که در صحنه بین الملل ایفا می کند هزینه هایی را باید متحمل شود. این هزینه ها به جهت اینکه آمریکا بهره های گسترده و فراوانی را به دست می آورد کاملاً طبیعی می باشد. 
 

اما آنچه برای آمریکا مطرح است این نکته ظریف می باشد که هزینه ها می بایستی در شکل حداقل و به قلیل ترین میزان باشند. برای اینکه این هزینه ها قابل مدیریت و هدایت جلوه کند ضرورت برای آمریکا بوجود آمده که مبانی اعتقادی و ارزشی در منطقه خاورمیانه از پایه و اساس دگرگون شود. این سیاست که در طی بیش از دو دهه اخیر دنبال شده با توجه به شرایط بین المللی، شرایط داخل آمریکا، واقعیات روز در منطقه، ظرفیت ها و توانمندی های دردسترس و مجموعه ای دیگر از واقعیات، از طریق خط مشی ها و شیوه های گوناگون و با شدت وحدت متمایز دنبال شده اند. استفاده از قدرت نظامی بطور یک جانبه، تجاوز نظامی با استناد به مجوز سازمان ملل، بکارگیری اهرم های اقتصادی، تکیه بر بازی های سیاسی و جهت دادن خاص به توانمندی های رسانه ای در طول این سال ها در راستای هدف تضعیف و به حاشیه راندن ارزش های بومی منطقه از شیوه های متداول بوده اند.
 

آمریکا چون دغدغه گریز ناپذیر بودن حفظ ثبات در منطقه را ندارد و نگران این نیست که بازیگر بزرگ دیگری به بهره برداری از شرایط بپردازد، از پدیداری بحران های متفاوت و متعدد در منطقه  نگرانی ندارد. آمریکا وقوف کامل به این نکته دارد که بحران ها در بلند مدت، انرژی اجتماعی، کارآمدی سیاسی، پویایی فرهنگی، انسجام ملی و منابع اقتصادی در منطقه را به هرز می برد و به پدیداری انحطاط در آن می انجامد. در یک چنین فضایی است که فرصت برای آمریکا ایجاد می شود که با بکارگیری تمام توانمندی هایش، اشاعه ارزش های مورد نظر خود را پی بگیرد. هر چه آمریکا در این رابطه به دستاوردهای بیشتری دست یابد به همان نسبت شاهد تقویت نظم مورد نظر این کشور می شویم. نادیده انگاشتن ارزش های مورد نظر آمریکا به جهت مقبولیت و کارآمدی ارزش های بومی به معنای ناکامی این کشور در استقرار نظم مورد نظر و همزمان ایجاد هزینه های فراوان سیاسی، اقتصادی نظامی برای امریکاست و   این محققاً آن چیزی نیست که آمریکا می خواهد.


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی  دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.