حکمرانی زمان پریش: الگویی برای فهم ماهیت و آهنگ تحولات جهان عرب

نوع مطلب: مقاله

نویسنده: قدیر نصری 

همانگونه که می دانیم مساله یا   Problem هنگامی مطرح می شود که در خصوص موضوعی، چیزهایی می دانیم اما این دانش ما برای فهم آینده و چرایی موضوع کافی نیست. علاوه بر این، مساله در پی دلیل یا (Reason) است تا علت یا همان   Cause . پس یک موضوع، هنگامی مسأله می شود که اولاً در خصوص آن موضوع، نکته هایی می دانیم که فقط به ابعاد بیرونی و عینی موضوع مربوطند. اصطلاحاً گفته می شود که مسأله برخاسته از معرفت است و سؤال یا Question  برآمده از جهل است. وقتی کسی سؤالی می پرسد، پرسش او هنگامی سؤال است که واقعاً برآمده از جهل وی باشد. به عنوان مثال، کسی که در مورد شیوه کار آی پد  Ipad  سؤال می کند، پرسش او واقعاً سؤال است؛ چون او پیش از این نمی دانست آی پد چیست و چگونه کار می کند. ثانیاًمسأله بر خلاف پرسش که ناظر بر چگونگی وقوع امور است، بر چرایی وقوع امور متمرکز است. به عبارت روشن، کسی که به پژوهش در باب مسأله ای می پردازد در پی دلایل و چرایی وقوع تحولات است نه در پی علل و چگونگی ها، با این توضیح، بسیاری از دیدگاه ها که در باب تحولات جهان عرب طی دو سال اخیر مطرح شده اند همگی ناظر بر علل عینی تحولات و یا معطوف به چگونگی روندها بوده اند. مثلاً اینکه گفته می شود تغییر رژیم ها در شمال آفریقا ناشی از دسترسی آسان و ارزان به اینترنت و شبکه های اجتماعی است، نکته عمیق نیست برای اینکه فقط چگونگی ها و علل عینی را توضیح  می دهد و از تشریح چرایی ها و دلایل درونی عاجز است. از اینرو در نوشتار حاضر به ارائه دیدگاهی بدیع در پاسخ به "ریشه ها و آینده تحول در خاورمیانه عربی" می پردازیم.

 

به نظر می رسد وجه تمایز علم سیاست از علوم مشابهی چون جامعه شناسی و تاریخ سیاسی این است که علم سیاست اولاًشاخک های حساسه ای دارد که به جای درجا زدن و پسینی بودن، سخنی در باب آینده نیز می گوید و از روایت ریشه های یک تحول، یک هدف مهم را دنبال می کند و آن عبارت است از تخمین آینده. ثانیاً علم سیاست به ویژه در گرایش فلسفه و اندیشه سیاسی، وجه هنجاری (Normative) هم دارد یعنی از توصیف چگونگی ها فراتر می رود و به تجویز و توصیه می پردازد. بر این اساس، انتظار سیاستگذاران و دانشوران از محقق علم سیاست این است که با عبور از توصیف رویدادهایی که رخ داده اند، گمانه هایی در باب چینش آینده هم عرضه کنند و از بحث فرسوده "ریشه  ها و چالش  ها" عبور شود.
 

بنابراین، دیدگاهای مشهور در باب تحولات فعلی و آتی خاورمیانه عربی را می توان به دو دسته تقسیم نمود: دیدگاه هایی که در حد توصیف و شرح گذشته متوقف مانده  اند و دیدگاه   هایی که با علم به دلایل وقوع تحولات، به سناریو پروری و آینده پژوهی مبادرت می ورزند. این قبیل دیدگاه  ها دارای طراوت هستند، هرچند متضمن مخاطراتی هم هستند؛ یعنی تخمین نادرست، چه بسا منابع زیادی را تلف کند.
 

 به زبان کاملاً ساده و خلاصه، شش دیدگاه مشهور در باب ریشه های تحول در خاورمیانه عربی عبارتند از :
 

نخست، دولت های درمانده (Failed States)؛ دولت درمانده دولتی است که کسری مشروعیت (Legitimacy Deficit) و اقتصاد ملی مختلی دارد و نیروهای حاکمیت قدرت نفوذ و اعمال حاکمیت در بعضی مناطق را ندارند. علاوه بر این، دولت هنگامی در مانده می شود که نتواند کار ویژه های عمومی خود نظیر توسعه بهداشت، آموزش عمومی و سایر خدمات ضروری و همگانی را انجام دهد. چنین دولتی دارای طبقه حامی نیست که در هنگامه خطر، جانفشانی کنند. بر این اساس، مثلاً دولت حسنی مبارک در مصر عملاً درمانده بود چون مشروعیت سیاسی، کارآمدی، اقتصادی و نفوذ بر شبکه های اسلام گرایان را عملاً از دست داده بود.

دوم، خیزش علیه تحقیر؛ محققانی چون سعدالدین ابراهیم، کریستوفر هیچنز و روی کاسانگرا بر نکته دیگری تأکید دارند و آن این است که ملت عرب سالیان مدیدی است که از سوی استعمارگران غربی، مستبدین مادام ا لعمر وطنی و بویژه از سوی رژیم اسراییل تحقیر می شوند و عرب ها طی قرن بیستم، سالیان بسیار تحقیرآمیز و شرم آوری را پشت سر نهاده اند. این حکومت ها در جنگ های پی در پی با اسرائیل شکست خورده ، ملت عرب و نخبگانش هیچ ابزاری برای ابراز مقاومت در اختیار ندارند، تملق و دورغ بیداد می کند، هیچ اختراع مهمی به نام عرب ها ثبت نشده است و حکومت عربی معادل بی کفایتی، سازش، تن پروری و عیش ونوش شده است. از نگاه این افراد، حسن تحقیر عرب ها هنگامی مضاعف می شود که کشورهای غیر عرب منطقه نظیر ترکیه، ایران و حتی اسرائیل، از لحاظ توسعه علمی، استقلال ملی و نهادسازی دموکراتیک، روزگار خوبی سپری می کنند. در یک کلام، این دیدگاه ، عقب افتادگی، تبعیض، وابستگی و استبداد را دلیل اصلی خیزش می شمارد.
 

سوم، محاصره مدنی حکومت از سوی جامعه؛ آصف بیات در مقالات و کتاب های محققانه و پر تعداد خود، سبقت گرفتن جامعه مدنی از حکومت را دلیل وقوع انقلاب های عربی می داند. از نگاه وی شهروندان عربی با هنر و مهارت ویژه ای، عملاً حکومت و نهادهایش را بلاموضوع و بی خاصیت کردند و با تلاشی فرامعمولی به محاصره مدنی حکومت پرداخته، تغییر رژیم را حتمی نمودند. در دیدگاه بیات، طبقه متوسط، حاشه نشینان و گروه  های با سواد سیاسی جامعه، موتور محرکه تحول لحاظ می شوند.
 

چهارم، موج چهارم دموکراسی؛ طبق این دیدگاه، تمام کشورهای دنیا یک سرنوشت محتوم دارند و آن سرنوشت عبارت است که از دموکراتیک شدن. برخی کشورها، طی موج اول دموکراسی (1926-1828) رویه  های دموکراتیک را پذیرفتند. دسته ای دیگر از کشورها ، در موج دوم (1962-1943) به پذیرش قواعد دموکراتیک روی آوردند و عدد کشورهای دموکراتیک جهان به 36 کشور رسید. اما از سال 1974 تا 1991، 30 کشور جهان حکمرانی اقتدارگرایانه را ترک گفتند. بدین ترتیب، تحولات جهان عرب در سال 2010 و 2011، موج چهارم دموکراتیک شدن حکمرانی است که این بار جهان عرب را آماج خود قرار داد. بانی این نظریه ساموئل هانتینگتن بود که پس از مرگ وی از سوی فرانسیس فوکویا ادامه یافته است و به رغم تغییراتی در زوایای نظریه، مایه اصلی آن حفظ شده است.
 

پنجم، بازگشت به هویت دینی؛ حکومت های سرنگون شده (در تونس، مصر، لیبی و یمن) همگی حکمرانانی سکولار و مدرن داشتند. مهم ترین غفلت آن ها بی توجهی به ساختار دینی و وجدان مذهبی جامعه بود. طبق این دیدگاه، اسلامگرایان پس از انتظار زیاد به احیای ارزش های شریعت، مفاخر خلافت، عزت و مسئولیت پذیری دینی روی آورده و حکومت های غرب گرا، سکولار و مدرن را به زیر کشیده  اند.
 

ششم، تعدیل آمریکا ستیزی؛ واقعیت جاری در کشورهای عربی خاورمیانه این بوده که به واسطه پشتیبانی  های متمادی آمریکا از موجودیت و سیاست های اسرائیل ، وجدان مسلمانان به ویژه عرب-ها، مجروح شده و حتی عده  ای از آن ها حمله به منافع آمریکا و کشتار اتباع آن کشور را تکلیفی دینی برشمرده اند که حمله به پایگاه  ها، سفارتخانه  ها، اتباع و متحدین آمریکا در همین راستا قابل توجه است.بر این اساس، سیاستگذاران آمریکا با وقوف به بی کفایتی حکام  کشورهای عربی، بر آن شدند با این حکومت  های فاسد وداع کنند چون آن ها با نزدیکی تصنعی به آمریکا و نیز ناتوانی در همراه  سازی مردم برای به رسمیت شناختن اسرائیل، عملاً سلفی گری و گروه های تروریستی را تقویت و آمریکا ستیزی را رونق بخشیده اند.
 

نظریه ای دیگر:

حکمرانی زمان پریش ؛ کلمه زمان پریش ترجمه واژه  (Anachronistic) است که از ریشه ((Chron انگلیسی (Ava  و Xpovac در یونان باستان به ترتیب به معنای عقب بودن از زمان) ساخته شده است و حکمرانی زمان پریش به شیوه ای از حکومت اطلاق می شود که نسبت به روح حاکم بر زمانه حکمرانی خود ، ناآگاه باشد. بر این اساس، هر زمانه ای حاوی روحی حرکت کننده است که بی -توجهی یا ناآگاهی نسبت به آن هزینه حکمرانی را مضاعف می سازد. حکمرانان زمان پریش در جهان عرب در وضعیتی به حکمرانی خود ادامه می دادند که روح زمانه دگرگون شده بود. در پرتو این روح: کرامت انسان ها مهم است که در قالب حق رأی و آزادی بیان متجلی می شود، استقلال از بیگانه و عزت ملی هم اهمیت دارد که در قالب منافع ملی معنا می شود. در زمانه جدید ،فرهیختگان جامعه به واسطه فهم ظرافت  ها و پیچیدگی های امور، بزرگوار هستند و نه مزدور ، و درست به همین دلیل باید عزیز شمرده شوند. بالاخره اینکه حکمرانان زمان پریش در خاورمیانه عربی موفق به درک این نکته نشدند که ایده الیسم افراطی (نظیر اظهارات و اقدامات معمر قذافی) نه تنها معادله ای را تغییر نمی دهد که راه های باریک تحول را نیز مسدود می سازد.
 

نگارنده در قالب پروژه ای مفصل که این مقاله سخن مرکزی آن به شمار می آید بدین نتیجه رسیده است که حکمرانی زمان پریش حاوی پنج مؤلفه است که عبارتند از: ایده  الیسم افراطی، بی اعتنایی به پدیده سیاست الکترونیک (Electronic Policy)، غربت فرهنگی فرهیختگان، توسعه نامتوازن، تأخّر حکومتگران نسبت به معدل جامعه و جبران این تاخر از طریق وابستگی به بیگانگان.
 

سخن آخر اینکه، ممکن است سؤال شود چرا بعضی حکومت  های زمان پریش مانند سعودی ها در عربستان سعودی یا سایر کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس همچنان به حکومت فردگرا، اقتدارگرا و ضد حقوق بشر (زنان، اقلیت شیعه و .. ) ادامه می دهند؟ پاسخ این است که کشورهای مزبور در قالب حکمرانان رانتیر (Rattier Governer) قابل مطالعه اند. به اختصار تام می توان اینگونه گفت که رانت یا همان ثروت بی  زحمت حاصله از صادرات نفت و گاز دو کارکرد عمده دارد: اولاً اختلال در کشورهای صادرکننده این مواد حیاتی، شدیداً موجب نگرانی قدرت های صنعتی و نافذ دنیا می شود. ثانیاً عایدات حاصله از رانت ، صرف حامی پروری (Clientalism) و شارژ هواداران حکومت های رانتیر می شود. همین  دو عنصر سبب تضمین آرامش و ناکامی مخالفین حکومت های رانتیر می شود.
 

 از این رو در قالب دیدگاه حکمرانی زمان پریش حکومت های حاکم بر خاورمیانه را می توان به سه دسته تقسیم کرد: "حکومت های بسیط و آسیب پذیر مانند تونس، مصر ، یمن، اردن، سوریه و بحرین (غیر رانتی)"، "حکومت های رانتیر (مانند کویت، امارات متحده عربی، لیبی، قطر)"، و "حکومت های پیچیده (مانند عربستان سعودی، ایران و ترکیه)". گفتنی است حکومت های پیچیده برای تثبیت بقای خود از عناصر مشروعیت آور و بسیج کننده دیگری نظیر مذهب، ناسیونالیسم و نهادهای مدنی هم برخوردارند و اپوزسیون آن ها راه دشواری در پیش دارند.

 

 


نویسنده

قدیر نصری

قدیر نصری از شهریور 1399 رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه ، ناظر علمی گروه مفاهیم و متن های اساسی در خاورمیانه شناسی است. وی دانش آموخته اندیشه سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس و هم اکنون دانشیار اندیشه سیاسی کاربردی در دانشگاه خوارزمی تهران است.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد