انقلاب علیه الازهر

 

مسأله

دانشگاه الازهر، 1040 سال عمر کرده و طی این مدت مدید، سه دوره متمایز را طی کرده است: دوره اول، از سال 972 میلادی تا ظهور صلاح الدین ایوبی در قرن 12 میلادی؛ دوره دوم: از عمد صلاح الدین تا ظهور ناصر، مشخصاً سال 1961؛ و دوره سوم، از سال  1961 تا 2011.
 
جامع شریف الازهر در سال 972 به دست Al Sekelly Gawhay   که یکی فرماندهان نظامی فاطمی ها بود، بنیان نهاده شد. در همین سال، فاطمیان به احترام دخت نبی مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص)، این تشکیلات علمی – دینی راجامع الزهرا نامیدند که بعدها به جامع الازهر مشهور شد. فاطمیان که مذهب اسماعیلی داشتند از  همان سال در الازهر به تدریس وترویج تعالیم شیعی پرداخته ، از امامت و ولایت اهل بیت دفاع کردند. اما در بحبوحه  قرون یازده و دوازده که امپراطوری اسلامی از آسیا تا اندلس را زیر پا نهاده بود،  صلاح الدین ایوبی، مصر را تصرف و در اولین گام، تدریس و ترویج تعالیم سنی را جایگزین برنامه های شیعی فاطمیان کرد . سپس  الازهر قریب به 900 سال به تدریس فقه سنی و زبان ادبیات عرب پرداخت. اما در سال 1961، جمال عبدالناصر که رویهّ ای سکولار و توسعه گرا داشت برنامه مدرن سازی الازهر را شروع کرد و این دانشگاه در کمتر  از یک دهه به دانشگاهی کاملاً مدرن و امروزی تبدیل شد.امروز این دانشگاه 60 دانشکده دارد، دو میلیون دانش آموز ویژه در شبکه مدارس الازهر تربیت می کند، صدها هزار فارغ التحصیل، روانه جامعه مصر نموده و مجموعه متنوعی از دانشکده ها – از میکروبیولوژی و تجارت گرفته تا الهیات و تحقیقات دینی – را در بر می گیرد. اکنون رئیس ارشد الازهر دکتر احمد الطیب که دکتری فلسفه از دانشگاه سوربن فرانسه  دارد، می کوشد حکام و فعالان سیاسی را به میانه روی و اشاعه اعتدال بخواند. اما پرسش این است که الازهر پس از انقلاب در قیاس با الازهر پیش از آن، چه تمایزهایی دارد؟ آیا الازهر می تواند انقلاب نا تمام مصر را تکمیل کند، این مجموعه عظیم دینی – علمی، در معادلات سیاسی مصر پس از انقلاب، چه جایگاهی دارد و چه عواملی شعاع و ارتفاع پرواز آن را محدود و محدودتر نموده است؟

برای یافتن پاسخ به این پرسش، مقالات و گزارش های زیادی را مرور کرده ایم، از بین آن همه متن، دو سند بسیار قابل توجه هستند؛ یکی از آن ها "بیانیه الازهر در حمایت از انقلاب های عربی" است که در سال 2011 منتشر شد و دیگری "الازهر پس از انقلاب" است که در سال 2012 منتشر گردید. در این دو سند مهم، خواسته ها و دغدغه های الازهر به وضوح ذکر شده است، اما این پرسش همچنان باقی است که الازهر برای تامین این دغدغه های پیچیده و بلند پروازانه، چه پتانسیل ها و البته چه محدودیت هایی دارد؟

مبنای نظری مبحث

حجم این نوشتار  و نیز حوصله مخاطبین متن، مجالی برای بحث های نظری باقی نمی نهد. اما ناگزیر از تاکید بر دو نکته نظری هستیم؛ اولین آن این است که کانون های داخلی قدرت و بخصوص مهارت و اراده آن ها، اصلی ترین منبع سیاست داخلی (مانند تشکیل یک وزارت خانه یا انتشار یک روزنامه) است یعنی  سیاست داخلی ، منبع سیاست خارجی است. علی الاصول در کشور های نرمال بین سه حلقه کانون های داخلی قدرت، سیاست داخلی و تحرکات یا تصمیمات خارجی، ربطی وجود دارد. بر این اساس، جامعه شناسی سیاسی ، مبنای سیاست خارجی است و تامل دربرداشت های نخبگان سیاسی حاکم مهم تر از مطالعه بیانیه وزارت خارجه یا ستون های روزنامه ها است. این مبحث را بزرگان و پیش کسوتان سیاست خارجی – از جیمز روزنا تا کیسینجر – به تفصیل بیان کرده اند. نکته نظری دوم که در این مبحث به کار می آید سخن مرکزی گئورگ میگدال در کتاب درخشان "جوامع قوی و دولت های ضعیف"است. جان کلام میگدال در کتاب مزبور این است که جامعه سرزنده و قدرتمند، به دولت اقتدارگر تن نمی دهد و اقتدارگرایان هنگامی پا بر شانه جامعه می گذارند که جامعه بنا به دلایل متعددی، فرسوده شده باشد. در چارچوب بحث میگدال، جامعه مصر به خاطر سر زندگی نسبی، قادر به هضم اقتدارگرایی نیست اما به خاطر نداشتن بدیل منسجم، در جشن گرفتن انقلاب یا انقلاب علیه انقلاب، مردد است. چنین ماجرایی در لیبی وجود ندارد، برای اینکه جامعه لیبی بیش از آنچه تصور می رود، گسسته و بی تجربه است. از این رو ، در مبحث نظری، دو گزاره را نباید فراموش کرد: اول اینکه بین فهم نخبگانی که کانون های داخلی قدرت را تشکیل می دهند و سیاست داخلی و خارجی، ربط وثیقی وجود دارد. دوم آن که جوامعی که به حکم هویت دیرپا، رهبران خردمند و سواد سیاسی،  قدرتمند هستند اقتدار گرایی را بر نمی تابند.

اکنون با فرض این که یکی از کانون های داخلی قدرت در مصر پس از انقلاب، دانشگاه الازهر است، به پرسش نخست این مقاله بر می گردیم و دوباره می پرسیم که الازهر چه می خواهد، چه می تواند بخواهد و موانع پیش پای آن کدامند؟

 الازهر چه می خواهد؟

برنامه های آتی الازهر، بی درنگ یادآور کارنامه گذشته آن است .این قابل کتمان نیست که الازهر، هیچ گاه علیه حکام دیکتاتور مصر اعتراض و اقدامی نکرده، همواره به اشاعه اعتدال در قالب بیانیه های دو پهلو اکتفا نموده و در قبال وقایع حساسی مانند  اقدامات تجاوز کارانه اسرائیل علیه غزه و لبنان وکل جهان عرب فقط به ابراز انزجار پرداخته است. اما نباید فراموش کرد که الازهر مروج اقدامات تروریستی هم نبوده و همواره جامعه و مسئولین را به یک جهت فراخوانده و آن عبارت بوده از میانه روی. از این رو دغدغه ها و خواسته های الازهر را با رجوع به بیانیه های آن می توان چنین بر شمرد:

نخست، حفظ فاصله منطقی از حکومت های لائیک و بنیادگرا.الازهر تصریح نموده است که نه ترکیه آتاتورک الگوی آن است و نه ایران. مطلوب الازهر، اسلامی میانه رو، معتدل و اصلاح طلب است. 

دوم، استقلال از قدرت سیاسی و عوام. حکومتی بودن و پشتیبانی الازهر از تصمیمات حسنی مبارک، امروزه پاشنه آشیل الازهرنشیان است که در مقابل دست نشاندگی، تبعیض و بی کفایتی حکومت همواره سکوت و مماشات کرده اند.

سوم، نفی فرقه گرایی، خونریزی، تعصب دینی/ مذهبی علیه قطبی ها و شیعیان و محکوم شمردن ارتباط با خارجی ها.

چهارم، حمایت از نهضت های ضد استعماری و جنبش های ضد استبداد. گفتنی است گفتمان الازهر در این راستا، گفتمان سنتی است. یعنی الازهر هنوز هم فرانسه ناپلئونی و بریتانیای استعمارگر را منبع معضلات مصر می شمارد و معتقد است قیام علیه استعمار و استبداد امری ممدوح است. اما الازهر، فراتر از این بیانیه های بی خاصیت و تکراری، موضع واضح و استواری در حمایت از جنبش های ضد اسرائیلی نداشته و در مقابل مقولات اسفناکی چون محاصره غزه، ترور رهبران مبارزین، شهرک سازی صهیونیست ها در قدس هیچ تحرک و فراخوان موثری نداشته است.

پنجم، پاسخگو کردن نیروهای نظامی، پلیس و دستگاه های اطلاعاتی در برابر نهادهای مدنی. الازهر در هر دو بیانیه، این مطالبه را تکرار نموده و بر ضرورت پاسخ گو بودن نظامیان تاکید دارد.

ششم، آموزش و تعمیق ادبیات عرب به عنوان پشتوانه هویت مصری ها. از این منظر الازهر خود را مشهورترین و مشروع ترین نگهبان زبان عربی می داند و انصافاً هم چنین است. کرسی های آموزش زبان عربی در الازهر ممتازترین مرجع برای آموزش زبان و ادبیات عرب هستند.

هفتم، تفسیر دین و اصدار حکم در قبال مسائل مستحدثه. فقهی که علمای الازهر متصدی آن هستند، اتفاقاً جز در یکی دو موردی که به ابتکار شیخ شلتوت صورت پذیرفته، همواره محافظه کار، محتاط و پسینی بوده است.

دغدغه های فوق بسیار مهم، اصیل، مدنی و خواستنی هستند، اما معضل دیرینه الازهر این بوده است که هرگز از کلیات فراتر نرفته  است. این ضعف، همان پاشنه آشیلی است که اسلامگرایانی چون محمد مرسی امروزه بر آن انگشت تاکید نهاده اند و به اسلام گرایان می گویند اگر الازهر، کارآمد و مقبول بود،  مردم هیچ وقت به اخوان المسلمین رو نمی کردند.


پتانسیل های اساسی الازهر

در مقام یافتن پاسخ به سخن یا پرسش ابتدای این نوشتار، باید بدین موضوع هم پرداخته شود که منابع پایداری و استمرار حیات و فعالیت الازهر پس از انقلاب کدامند؟ اصلی ترین توانمندی ها و دارایی های سخت و نرم افزاری الازهر را می توان به قرار زیر بر شمرد:

نخست، هویت و تجربه 1040 ساله؛ از لحاظ تجربه و حیاتِ سنی؛ الازهر بیش از دانشگاه های معروفی چون کمبریج و اکسفورد عمر کرده است. از سال 970 میلادی تاکنون، میلیون ها نفر در الازهر درس خوانده اند و آثار و فتواهای صادره از الازهر را خوانده و شنیده اند. دارالفتوای الازهر، هر چند عموماً دولتی بوده و مفتی الازهر جایگاهی چون امام جمعه تهران در دوران پهلوی دوم داشته، اما این نکته را نباید نادیده گرفت که الازهر و فراورده های آن، هنوز در جامعه مصر بلامنازع و بدون رقیب است.

دوم، ساختار پیچیده و متنوع الازهر؛ جامع الازهر در حال حاضر سه زیر مجموعه دارد: حوزه دینی، دانشگاه مدرن و تحقیقات دینی که به ترتیب به کار تربیت خطیب دین، کارشناس عرفی و اصدار حکم فقهی اشتغال دارند. بناها، نشریات، فتاوا، تولیدات علمی و شخصیت های دینی –علمی الازهر، تنوعی به آن می بخشد که هرگز قابل اغماض نیست.

سوم، درآمد مکفی حاصل از موقوفات. در حال حاضر مخارج الازهر از سه منبع تامین می شود: عایدات حاصله از موقوفات (در بازار مصر و زمین های کشاورزی اطراف قاهره)، اعانه های دولتی و شخصیت های بوروکراتیک مخصوصاً وزارت امور دینی یا معارف دینی و بالاخره فروش محصولات فرهنگی تولید شده از سوی الازهر.

چهارم، شبکه فراملی و ملی دانش آموختگان و استادان الازهر. الازهر در سال 2010 بالغ بر هشت هزار دانشجو ، 60 دانشکده، 2200 استاد ،2 میلیون دانش آموز و صد ها هزار نفر دانش آموخته در اقصی نقاط جهان داشته و هر یک از این تعداد به واسطه مر جعیت در محیط های دینی، پژوهشی و آموزشی، مروج و مدافع نگاه الازهر هستند.

پنجم، اقبال چپ ها و لیبرال ها به علمای الازهر در پی ظهور اسلام سلفی و به خیابان آمدن هواداران سنت گرایی مسلحانه. پس از انقلاب 2011 و به قدرت رسیدن محمد مرسی، شبکه اسلامگرایان رادیکال که نگاهی جهادی، ضربتی و سلفی به انتخابات، حکمرانی، حقوق زنان و اقلیت ها دارند، از محفل های مخفی به خیابان ها آمده اند و اتفاقاً با تشکیل احزابی چون حزب النور، رای قابل توجهی هم کسب کرده اند . طیف چپ ها، لیبرال ها و حتی ملی گراهای مصر با مشاهده خطر سلفی ها، الازهر را نوعی خاکریز و موج شکن در قبال حملات سلفی ها می شمارند.

ششم، نظام گزینش، آموزش و سنجش سختگیرانه در مورد دانش آموزان و دانشجویان. سیستم گزینش دانشگاه الازهر، بسیار ظریف و پیچیده است. آزمونی که به منظور گزینش داوطلبان برگزار می شود حاوی پرسش ها و اطلاعات دقیق دینی است . علاوه بر آن، پذیرفته شدگان باید در مصاحبه تخصصی تری، رتبه کسب کنند. علاوه بر این ، ارتکاب اعمال خلاف موازین دین به مدیران الازهر اجازه می دهد نسبت به اخراج و حتی مجازات خاطیان مبادرت کنند. نتیجه این مکانیسم سخت گیرانه،  فارغ التحصیل شدن تعداد چشمگیری از علمای دینی، حقوقدانان و متألهینی است که سواد و سلوک آن ها تجلی تعالیم دینی و مسلمانی است.

به رغم پتانسیل های فوق، مدیران و هواداران الازهر نمی توانند دغدغه های خود را به سیاست بدل کنند. فهم متوازن در باب نقش الازهر در مصر پس از انقلاب، هنگامی حاصل می تواند شد که به موانع تحرک آن هم توجه کنیم.

موانع تحرک و الهام بخشی الازهر

الازهر و گفتمان  آن در مصر پس از انقلاب، استقبال نشد و دلیل آن به این موارد مربوط می شود:
 
اول اینکه الازهر مدت های مدیدی پشتیبان و همسوی حکام سکولار، مستبد، دست نشانده و دور از مسئولیت اسلامی بوده است. به عنوان مثال، آنگاه که حسنی مبارک با مسدود کردن گذرگاه رفح، 1.5 میلیون ساکن غزه را زیر آتش صهیونیست ها رها کرد، الازهر حتی ابراز تاسف هم نکرد.

دوم اینکه نگرش الازهر همچنان پدرمآبانه و مصلحت شناسانه و نه دموکراتیک و برابری خواهانه است.گویا الازهر هنوز هم فریاد کرامت خواهی ملت مصر را جدی نمی گیرد و همچنان بر آن است که معضلات مصر به اجماع نخبگان قابل حل و فصل است.

سوم اینکه تشکیلات الازهر همچنان در کار سانسور فرهنگی جامعه هستند .محققان و مسئولان دینی الازهر این صلاحیت را دارند که در خصوص فراورده ها و محصولات فرهنگی نظیر فیلم، کتاب، سند، سخنرانی و هر ابراز نظر دیگر ،حکم دهند و این حکم را به یک قانون لازم الاجرا تبدیل نمایند. نخبگان جامعه مصر این کارویژه را تداوم استبداد در جامه مذهب می شمارند.

چهارم اینکه، نقطه ضعف کلیدی دیگر الازهر این است که هواداران آن انسجام  پیشین خود را از دست داده اند. در حال حاضر، عده  ای از مصریان و محققان الازهر برآنند که الازهر لولای موثری است که می تواند بین تعالیم دینی و مطالبات مردمی ، وفاقی ایجاد کند و نیروی موازنه بخشی است بین سکولارها وسلفی ها. دسته دوم از فارغ التحصیلان و هواداران الازهر آن را موج شکن و یک شر  ضروری می دانند که می تواند مانع خیزش مسلحانه سلفی ها شود. بالاخره دسته سوم  الازهری ها، آن را واتیکان جهان اسلام می شمارند و معتقدند که  الازهر باید از حکومت مستقل شود، موقوفات خود را احیا کند، با توسل به فتوای دینی، مخالفان را بر سر جای خود بنشاند و با تاکید بر احکام صریح دینی، به سیطره بیگانگان و خودباختگی مخالفین داخلی خاتمه دهد.

واپسین نقطه ضعف و مانع تحرک الازهر این است که همواره مناسبات مساعد و مثبتی با غرب داشته است و این جهت گیری، جمیع نیروهای ضد غرب را در مقابل الازهر قرار می دهد. از این حیث است که اخیراً احمد الطیب، مرشد کنونی الازهر که فارغ التحصیل فلسفه  از سوربن است، مورد طعن مخالفین قرار گرفته است. پایان کلام اینکه، درخشش الازهر در سایه حکومت اسلامگرایان بسیار اندک است و الازهر سخن تازه ای برای جامعه انقلابی مصر ندارد.
 


نویسنده

قدیر نصری

قدیر نصری از شهریور 1399 رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه ، ناظر علمی گروه مفاهیم و متن های اساسی در خاورمیانه شناسی است. وی دانش آموخته اندیشه سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس و هم اکنون دانشیار اندیشه سیاسی کاربردی در دانشگاه خوارزمی تهران است.