گروه مطالعاتی مصر و شمال آفریقا

ریشه یابی انقلاب های عربی در شمال آفریقا

روز یکشنبه 10 آذر ماه 1392، گروه مطالعات مصر و شمال آفریقای پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، نشستی را با عنوان"ریشه یابی انقلاب های عربی در شمال آفریقا" برگزار کرد. در این نشست که با حضور برخی از اعضاء و دانشجویان دکتری و کارشناسی ارشد تشکیل شد، آقای رامتین رضائی، دانش آموخته رشته روابط بین الملل از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی به ایراد سخنرانی پرداخت.

آقای رضائی سخنان خود را با این پرسش ها آغاز کرد که خودسوزی یک فروشنده دوره گرد در تونس چگونه منجر به موجی بزرگ در سراسر شمال آفریقا و خاورمیانه گردید؟ با توجه به عقب ماندگی های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و عدم وجود سابقه قابل توجه در جنبش های مدنی در طول تاریخ، چرا سه کشور تونس، مصر و لیبی شاهد انقلاب عربی بودند؟

وی با اشاره به این تئوری که پیشرفت و بهبود وضعیت اقتصادی می تواند زمینه ساز بروز انقلاب شود، اظهار داشت در این منطقه با اینکه هیچ پیشرفت اقتصادی ای وجود نداشت، اما انقلاب اتفاق افتاد. همچنین اگر سابقه تاریخی جنبشهای مدنی در این منطقه را با سایر مناطق جهان مانند گرجستان، اوکراین و جنوب آفریقا مقایسه کنیم، متوجه می شویم که اتفاق خاصی از دهه 1990 به بعد شکل نگرفته بود، اما ناگهان انقلابهای عربی در سراسر خاورمیانه اتفاق افتاد، به گونه ای که این امر به مسئله اصلی امروز خاورمیانه تبدیل شده است. وی تاکید کرد آنچه که انقلاب عربی یا بهار عربی می نامیم در سه کشور شمال آفریقا شامل مصر، تونس و لیبی به موفقیت رسید، درحالی که هنوز در سایر کشورهای خاورمیانه عربی شاهد نتایج ملموسی نیستیم. بدین ترتیب بهتر است نام این انقلاب ها را انقلاب های شمال آفریقا و نه صرفا بهار عربی بگذاریم.

سپس آقای رضایی به تفاوتهای خاورمیانه عربی و شمال آفریقا اشاره کرد: نخست، به لحاظ مدنی و سیاسی در کشورهای شمال آفریقا شاهد سطح نسبی و حداقل ابتدایی از نهادهای جامعه مدنی شامل مطبوعات، احزاب نوپا و اتحادیه های قابل قبول تر در مقایسه با کشورهای عربی هستیم؛ دوم، به لحاظ ساختار اجتماعی در حالی که کشورهای خاورمیانه عربی تقریبا جوامعی قبیله ای و فرقه ای هستند، در شمال آفریقا شکاف های اجتماعی بیشتر طبقاتی است تا صرفا قومی و فرقه ای؛ سوم، از لحاظ فرهنگی تمامی جنبشها ابتدا در شمال آفریقا شکل گرفتند و بعد به منطقه خاورمیانه آمدند. به طور مثال اکثر بهترین نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان از مصر و تونس هستند؛ و چهارم، از لحاظ سابقه سیاسی باید گفت که ناسیونالیسم عربی، پان عربیسم و مبارزه با استعمار از شمال آفریقا آغاز شد و سپس به خاورمیانه عربی گسترش یافت.

وی در ادامه به بررسی ویژگی های مشترک دو منطقه پرداخت: نخست، هر دو منطقه از لحاظ نظام های سیاسی حتی در مقایسه با آسیای مرکزی و قققاز حداقل تا قبل از انقلابهای 2011 عقب مانده ترین در دنیا هستند. در اینجا مفهوم پاتریمونیالیسم دقیقا در مورد این کشورها صدق می کند چراکه هرچند سخنان مدرنی زده می شد، ساختار و نظام سنتی عقب مانده بودند. در این کشورها نظام سیاسی کاملا شخصیت محور بود، چهره رئیس جمهور یا رئیس دولت بیشتر شبیه به یک ارباب یا یک فئودال است که خود را صاحب همه چیز می داند و مردمی که بیشتر رعیت هستند. تحولات سیاسی، اجتماعی نیز در دست رهبر یا اطرافیانش بود. بدین ترتیب تا قبل از این انقلابها هیچ نوع حرکت اصلاحی در زمینه دموکراسی نمی بینیم، هرگونه اقدامی هم که صورت می گرفت بیشتر جنبه تشریفاتی و نمادین داشت؛ دوم، عمر نظام ها بسیار طولانی بود. بعد از جنگ جهانی دوم تقریبا از زمانی که این نظام ها تاسیس شدند هیچ تغییری در راس هرم قدرت اتفاق نیافتاد. قذافی 42 سال، مبارک 30 سال و بن علی 20 سال حکومت کردند و صرفا با سرنگونی و یا کشته شدن از قدرت کنار رفتند.

در ادامه وی این سوال را مطرح کرد که چرا جوامع، این نظام ها را تحمل می کردند و چه اتفاقی افتاد که در سال 2011  مردم به این فکر افتادند که این نظام ها را تغییر دهند؟ برای ریشه یابی این مسئله بایستی بر تاریخچه نظام های سیاسی در شمال آفریقا تاکید کرد.

وی اظهار داشت از زمانی که استقلال در این کشورها شروع شد، با دو مسئله پان عربیسم و پارادیم چپ مواجه بودیم که اثر زیادی بر تثبیت حکومتها و مشروعیت نظام های سیاسی در این کشورها داشت و در نهایت به یک پدیده بسیار مهم ختم شد و آن مسئله فلسطین و مبارزه با اسرائیل بود. در واقع معیار پان عربیست بودن برای رهبران منطقه، به خصوص در شمال آفریقا، ضدیت با اسرائیل بود. این نظام ها هر قدر در جنگ با اسرائیل موفق تر بودند مقبولیتشان نیز در بین توده های مردم افزایش می یافت. همچنین آنها با امپریالیسم و استعمار مبارزه می کردند. بنابراین مسئله مبارزه با اسرائیل باعث مشروعیت و درنتیجه افزایش طول عمر این نظام های سیاسی می شد. با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی شاهد پایان گفتمان چپ در منطقه خاورمیانه بودیم. در ادامه، شکست عراق در جنگ دوم خلیج فارس ضربه نهایی را به پان عربیسم زد. بدین ترتیب از 1991 به بعد شاهد جریانی به نام پان عربیسم و ناسیونالیسم نیستیم.

آقای رضایی تاکید کرد فرایند فروپاشی نظام های سیاسی منطقه به تدریج از همین زمان آغاز شد. مذاکرات صلح خاورمیانه و موفقیت هایی که به دست آمد موجب گردید تا حرکت های نمادینی مثل ضدیت با اسرائیل نتواند در جوامع عربی و حتی در بین روشنفکران جایگاه مشخصی داشته باشد. بنابراین به تدریج نظام های سیاسی به سمت فروپاشی حرکت کردند.

وی در خصوص ریشه یابی انقلاب های عربی به لحاظ اجتماعی اظهار داشت با آغاز قرن 21 شاهد به وجود آمدن نسل جدیدی از جوان های تحصیل کرده شهر نشین هستیم که با فضای مجازی مرتبط اند. این گروه ها نه تنها ایستارهای سنتی را زیر سوال می بردند، بلکه به دنبال تولید گفتمان سیاسی و اجتماعی جدید هم بودند. مهمترین گفتمان مد نظر آنها دموکراسی و پایان دادن به نظام های استبدادی بود. مسئله فروپاشی سریع دولتها و نظام های سیاسی در این کشورها تاثیر بسیار زیادی در موفقیت این انقلابها داشت. در هر سه کشور مصر، تونس و لیبی نظام ها با فروپاشی سریع مواجه شدند و فرماندهان ارتش به طرف مردم آمدند در حالیکه این مسئله با نظام های خاورمیانه در تضاد است.

وی در بررسی وضعیت ارتش تاکید کرد در حالی که اکثر روسای جوامع شمال آفریقا توسط ارتش به قدرت می رسند و پایگاه اجتماعی شان را ارتش تشکیل می دهد، در خاورمیانه عربی این شخصیتها و رهبران  هستند که نیروهای نظامی را به وجود می آورند و ارتش را شکل می دهند. در واقع در کشورهای خاورمیانه در کنار ارتش کلاسیک یک نیروی سازمان یافته و بسیار قدرتمند وجود دارد که جلوی هر نوع حرکت انقلابی را می گیرد.

در پایان آقای رضایی اظهار داشت با اینکه در سه کشور مصر، تونس و لیبی انقلابها به پیروزی رسیدند، در خاورمیانه شاهد موفقیت چشم گیری نبودیم. حال، سوالی که به وجود می آید آن است که چرا این انقلاب در مراکش و الجزایر اتفاق نیافتاد؟ فرضیه احتمالی این است که در آن دو کشور حرکت به سمت نظام پارلمانی و انتخابات نسبتا آزاد می تواند در منحرف کردن فرایند انقلاب های عربی تاثیر گذار باشد.

گزارش: منیر حضوری، پژوهشگر مهمان و دبیر گروه  مطالعات مصر و شمال آفریقای پژوهشکده.