تحولات اخیر عراق و امنیت ملی ایران

مسئله عراق همیشه مسئله جاری و مهم امنیت ملی ایران بوده، اما ظهور پدیده تروریستی داعش حساسیت و پیچیدگی مسائل عراق را برای کشورمان دو چندان کرده است. مسئله داعش یک خطر فوری منطقه ای و بین المللی است که از لحاظ سیاستگذاری نیازمند یک اقدام سریع در صحنه سیاست منطقه ای و بین المللی می باشد. همین تحول خود یک فضای جدید برای آزمایش تئوریک و عملی سیاست خارجی ایران فراهم کرده است. به اعتقاد من ایران در این آزمایش موفق بوده و از این لحاظ داعش علیرغم  تهدیدهای فوری برای امنیت ملی کشور خود به یک فرصت برای طرح و پذیرش سیاست های منطقه ای ایران در صحنه منطقه ای و بین المللی تبدیل شده است.

 

این فرصت در سه زمینه برای امنیت ملی ایران مهم است. نخست، حفظ تمامیت ارضی عراق؛ دوم، چالش تئوریک و عملی برای افراط گرایی سنی؛ و سوم افزایش نقش و جایگاه منطقه ای ایران.

 

نخست، حفظ تمامیت ارضی عراق

 

حمله  داعش به عراق این کشور را تا آستانه فروپاشی و تجزیه ارضی این کشور جلو برد. گروههای سنی ناراضی و سرخورده از عملکرد دولت نوری مالکی فضا پیدا کردند تا فشارهای  سیاسی به دولت مرکزی را افزایش دهند. بعضی از گروههای شیعی هم که از انحصارگرایی نخست وزیر عراق در دولت ناراضی بودند حمایت خود را از دولت برداشتند. کردهای عراق هم از این فرصت استفاده کرده و بحث استقلال کردستان عراق را مطرح کردند. البته در این خصوص دو بحث وجود دارد. یکی اینکه کردهای عراق می خواستند مالکی را از قدرت کنار بزنند.  دیگری اینکه مسئله استقلال یک خواست تاریخی است و کردها سعی داشتند از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را برده و به اهداف سیاسی خود برسند.

 

به هر حال شرایط به گونه ای پیش رفت که آقای مالکی تحت فشارهای سخت سیاسی از قدرت کنار رفت. به نظر من سیاست ایران در روند این انتقال، یک سیاست "هوشمندانه" بود. ایران سعی کرد تا بر اصل امنیت ملی خود که همان تمامیت ارضی عراق است تاکید و همزمان بر تامین منافع خود چانه زنی کند. در این خصوص برای اولین بار خط قرمز ایران درصحنه سیاست منطقه ای و بین المللی به روشنی ترسیم شد. بسیاری از بازیگران خارجی واقعا گنگ بودند که مرز سیاست خارجی ایران در این زمینه و عراق چیست؟ آیا واقعا ایران به خاطر حفظ تمامیت ارضی عراق حاضر است هر کاری انجام دهد؟ که البته ایران در این خصوص سیاست خود را کاملا نشان داد.

 

نکته دیگر چانه زنی برای منافع است و اینکه واقعا منافع ایران در سیاست داخلی عراق در کجا قابل تثبیت است. در اینجا تلاش ایران برای ایفای نقش ائتلاف سازی میان گروههای مختلف شیعه سنی و کرد و ترسیم یک موقعیت برد-برد در ساختار سیاسی و تقسیم قدرت در دولت مرکزی حائز اهمیت است. به عبارت دیگر، برقراری تعادل بین پذیرش واقعیت های سیاسی-امنیتی موجود در عراق با قبول جابجایی مالکی و تأکید بر تمامیت ارضی این کشور که البته کار بسیار سختی است. چون راضی کردن تمامی این گروهها با تقاضاهای تاریخی و سیاسی مختلف و مستقل نیازمند نوع خاصی از نقش و نفود تاریخی، فرهنگی و سیاسی است. از این لحاظ ایران نشان داد که یک بازیگر "ائتلاف ساز" است.  به اعتقاد من ایران تنها کشوری در میان بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای است که می تواند این نقش ائتلاف ساز را ایفا کند. هیچ کشور دیگری نه  ترکیه، نه عربستان و نه امریکا نمی توانند همزمان این ویژگی را داشته باشند که روابط اربیل و بغداد را ترمیم کند، گروه های مختلف شیعی را به ماندن در ائتلاف سیاسی اشان ترغیب کند و یا روابط بین گروه های سنی متعادل را- گروه هایی که به هر حال تفکرات ضد ایرانی ندارند- با سایر گروه ها برقرار کند. اگر نقش ائتلاف ساز ایران نبود این انتقال قدرت سیاسی در عراق براحتی شکل نمی گرفت.

 

نکته بعدی در همین زمینه واقعیت های پدید آمده در روند استقلال خواهی کردها است. به اعتقاد من اگرچه کردها توانستند یکی دو قدم به سمت بین المللی کردن این مسئله بردارند اما ریسک های خیلی مهمی هم انجام دادند که بنظرم در نهایت به نفع آنها نخواهد بود. ریسک اول اینکه واقعا مشخص شد که کردها توان اتئلاف سازی در سطح سیاست داخلی اشان، یعنی هماهنگی بین اربیل و سلیمانیه  در روند دستیابی به استقلال خود ندارند. مهم تر از آن عدم توان ائتلاف سازی منطقه ای آنها برای این مسئله است. در واقع، به غیر از ترکیه که یکی دو قدم اولیه در همان ابتدا برداشت و بعد به سرعت از مواضع خود عقب نشینی کرد، که آن هم به دلیل مسائل سیاسی-حزبی حزب عدالت و توسعه با هدف تاثیرگذاری بر سیاست داخلی این کشور بود،  تقریبا هیچ  کشور دیگری در دنیا با این قضیه موافق نبود. این عدم توانایی کردها در این قضیه به نظر من این خواسته تاریخی کردها را یکی دو دهه عقب خواهد انداخت و یا حداقل وارد بحث های جدی تر زمینه های استقلال در حوزه سیاست داخلی منطقه خودمختار کردستان خواهد کرد.  

 

دومین ریسک، این بود که مشخص شد ارتش کردستان بیشتر ارتشی برای مسائل داخلی خود یا نمایش قدرت در عراق است و توان مقابله با نیروهای مهاجم خارجی را ندارد. می دانیم که در نهایت کمک ایران و آمریکا بود که توانست شهر آمرلی را از محاصره داعش رها کند. یا پیش از آن مانع از حرکت آنها به سمت اربیل شوند. این مسئله جایگاه قدرت حکومت منطقه ای را هم در صحنه داخل عراق و هم در صحنه سیاسی منطقه به چالش می کشد.

 

سومین ریسک، اینکه مشخص شد در معادله برقراری روابط و انتخاب بین منطقه کردستان عراق و دولت مرکزی عراق، بازیگران منطقه ای و بین المللی به دلیل حساسیت و ماهیت پیچیده و بهم پیوسته مسائل ژئوپلتیک منطقه ای ترجیح می دهند تا طرف دولت مرکزی عراق را بگیرند. این مسئله تاثیر زیادی بر موقعیت کردها در دولت عراق و در آرایش نیروهای سیاسی و یا حتی چگونگی بهره برداری از منابع انرژی این کشور خواهد داشت. البته تحولات اخیر خود می توانند یک فرصت برای حفظ موقعیت کردها در چارچوب دولت ملی عراق باشد. چون بهرحال نقش آنها در برکناری مالکی مهم بود. اما بنظرم ریسک های زیادی را متقبل شدند که شاید آثار آن در آینده بیشتر نمایان شود. این تحول بهرحال نشان داد که کردها باید در تعیین مرزهای ورود به مسئله استقلال بیش از هر چیز ملاحظات ژئوپلتیک در منطقه خاورمیانه را در نظر بگیرند.

 

پس دو منفعت امنیت ملی در بحث فوق وجود دارد: نخست، نقش استراتژیک ائتلاف ساز ایران و دوم، تعیین خط قرمز برای ایران در حفظ تمامیت ارضی عراق که به نظر من پیام آن در صحنه سیاست منطقه ای و بین المللی هم در حوزه تئوریک و هم در حوزه عملی برای سیاست خارجی ایران یک فرصت است.

 

دوم، چالش تئوریک و عملی برای افراط گرایی سنی

 

نظر غالب این است که داعش برای به چالش کشیدن ایدئولوژی شیعی و ایرانی و مهار نقش منطقه ای ایران مورد حمایت و ظهور پیدا کرده، یعنی بعضی از بازیگران دولتی پشت این قضیه بودند و اساسا این یک جنگ ایدئولوژیک برای دستیابی به اهداف ژئوپلیتیک  و استراتژیک، حداقل در روند شکل گیری این پدیده بود.  بنظرم سیاست ایران در این جا هم خوب و موفق عمل کرد و آن اتصال مسئله داعش به مسئله تروریست بین المللی و منطقه ای و ضرورت مبارزه جهانی با آن است. بحث هایی که آقای دکتر ظریف وزیر امورخارجه مطرح کردند بحث های خیلی خوب منطقه ای بوده که از لحاظ تئوری و عملی جایگاه ایران در مبارزه با افراطگرایی سنی را خیلی خوب توانست در دنیا جا بیاندازد. الان یکی دوسال است که این بحث مطرح می باشد که ریشه اصلی تداوم بحران سوریه مربوط به افراط گرایی سنی است.  آقای دکتر امیر عبداللهیان معاون عربی و افریقایی وزارت امور خارجه هم در مسافرت های متعدد منطقه ای خود همیشه بر این مسئله تاکید داشته اند.

 

 در اینجا سیاست خارجی ایران توانسته سه کار مهم از لحاظ منفعت امنیت ملی انجام دهد: نخست، مسئله تروریسم داعش را به عنوان یک معضل جهانی و منطقه ای به حوزه سیاستگذاری و امنیت بین الملل ارتباط دهد. دوم، رشد مسئله فرقه ای در عراق را به نفع مسائل ژئوپلیتیک که اتفاقا امتیاز ایران در همین است تغییر دهد. یعنی مسئله شکاف بین شیعه و سنی و کرد در عراق تبدیل به ضرورت مبارزه با یک چالش فوری ایدئولوژیک و ژئوپلتیک شد که  به ضرر همه است و این شیفت و جابجایی اتفاقا خیلی خوب شکل گرفت. سوم، نشان بدهد که ایدئولوژی دولت فعلی یا دولت اعتدال گرا و میانه رو می تواند ایدئولوژی افراطی را در منطقه به چالش بکشد. تا قبل از این ترکیه با مفاهیمی چون قدرت نرم به دنبال مدل سازی برای خود بود ، ولی معلوم شد که در این قضیه ترکیه هم به گونه ای خود را درگیر یک سری مسائلی کرده که نمی تواند مدل باشد. به نظر من فرصت خیلی خوبی است برای ایران که برای مسائل منطقه ای به جامعه بین المللی مدل بدهد. چون بعد از این قضیه کشورهای مثل فرانسه و انگلیس خواهان مشارکت ایران در حل بحران عراق شدند. در حالی که در کنفرانس های ژنو مربوط به بحران سوریه در گذشته آنها ایران را دعوت هم نکردند.

 

بهرحال بنظرم به چالش کشیده شدن افراط گرایی سنی سه درس مهم از لحاظ منفعت امنیت ملی ایران دارد:  نخست، فرصتی برای دولت آقای روحانی ایجاد شده که ابتکار عمل را برای حل مسائل مطنقه ای بدست گیرد. دوم، نشان داده که مسائل منطقه ای ظرفیت های زیادی از لحاظ پیشبرد سیاست خارجی کشور ما دارند. بنابراین شاید لازم باشد که ما به ظرفیت ها و موضوعات منطقه ای توجه بیشتری کنیم. و سوم، ایدئولوژی میانه رو و اعتدال گرا می تواند یک ابزار مهم برای پیشبرد سیاست خارجی ایران باشد که بتواند در راستای تامین امنیت ملی استفاده شود.

 

سوم، افزایش نقش و جایگاه منطقه ای و بین المللی ایران

 

وقتی موضوع داعش بوجود آمد دو بحث مطرح شد: نخست، احتمال همکاری ایران و آمریکا برای سرکوب این گروه بود. می دانیم که هر دو کشور از فروپاشی و تجزیه عراق ضرر می بینند. یدند. چون این دو کشور به هر حال به گونه ای در مسائل سیاسی عراق در طی یک دهه گذشته حرف اول را می زدند و سیاست های مستقل خودشان برای تقویت دولت عراق را داشته اند. بنابراین فروپاشی عراق و ساختار سیاسی فعلی آن خود شکستی برای هر دو کشور است. به همین دلیل بحثی که مطرح شده اینکه این دو چگونه می توانند برای این منفعت مشترک همکاری کنند. در این چارچوب، ایران و آمریکا  حداقل به طرف همکاریهای غیرمستقیم در عراق برای سرکوب داعش پیش می روند. مسئله دوم این است که پدیده داعش خود یک رقابت ژئوپلیتیک بین بازیگران منطقه ای و بین المللی یعنی ایران، ترکیه و عربستان ایجاد کرده بود. شاید ریشه اصلی این مسئله به تمایل ترکیه و عربستان به مهار نقش ایران در منطقه و موضع مخالف آنها نسبت به سیاست ایران در سوریه برمی گردد. است.

 

در اینجا سیاست خارجی ایران توانسته سه کار مهم از لحاظ منفعت امنیت ملی انجام دهد: نخست، با جدی کردن موضوع تروریست منطقه ای و اتصال بحران سوریه به موضوع مبارزه با تروریست منطقه ای و بین المللی، بحث های مربوط به جهت مستقل سیاست منطقه ای ایران مشروعیت بیشتری پیدا کرده است. دوم، این مسئله خود منجر به همکاری های بیشتر منطقه ای برای تقویت سیستم دولت (state  ) شده است. می دانیم که بعد از تحولات عربی، منطقه خاورمیانه دچار نوعی تاریکی و ابهام در نوع حکومت داری و دولت داری شده که هیچگاه در تاریخ خاورمیانه این اندازه پیچیده نبوده است. اما مسئله داعش نوعی اجماع سیاسی بین بازیگران ایجاد کرده که زمینه همکاری های منطقه ای را فراهم می کند. برای اولین بار ایران و عربستان بطور جدی زمینه های همکاری را بررسی می کنند. همچنین همکاری بین ایران و ترکیه. یعنی داعش به عنوان یک چالش ژئوپلتیک و ایدئولوژیک بر آمده از تحولات بهار عربی که می توانست دولت ها را بپاشاند خود مرکزی برای تقویت همکاری های منطقه ای شده است.

 

سوم اینکه اینکه مشروعیت مداخله نظامی بازیگران فرامنطقه ای حداقل در ابعاد گسترده زمینی هم به چالش کشیده شده است. یعنی درست است که آمریکا به هر حال در بمباران مواضع داعش و مسائل انتقال اطلاعات موقعیت این گروه کمک می کند، اما همچنان برگشت به خاک عراق و عملیات زمینی موضوعی است که با اقدام به موقع ایران در کمک به دولت عراق تقریبا منتفی شده است. البته بحث های همکاری ایران و آمریکا مطرح می شود اما اگر همکاری های این دو کشور "مقطعی" و غیرمستقیم باشد این از لحاظ تاثیرگذاری درست بر سیاست داخلی عراق به نفع امنیت ملی ایران است.

 

بهرحال درس های این تحول از لحاظ منفعت امنیت ملی ایران این است: نخست، تکیه بر رویکردهای مستقل  سیاسی-امنیتی در بحران های منطقه ای برای امنیت ملی ایران فوق العاده مهم است و ایران تا جایی که استراتژی های مستقلی داشته باشد هیچ ضرری نخواهد دید و حتی می تواند کشورهای منطقه را به خود جلب کند. دوم، روابط با همسایگان در هر شرایطی برای حفظ ثبات خوب است. چون ضرر اصلی از افزایش بی ثباتی در منطقه در درجه اول متوجه کشورهای منطقه خواهد شد و انرژی ملی آن ها را خواهد گرفت.

 

نتیجه کلی بحث اینکه، داعش ضمن آنکه تهدیدی برای امنیت ملی ایران است، توانسته به دیپلماسی منطقه ای ایران فضای جدیدی بدهد تا نقش خود را به شکل سازنده ایفا کند. بعضی از دیدگاهها مطرح می کنند که با ظهور داعش ایران عراق را از دست داده است. ما اساسا در روابط بین الملل چنین بحثی نداریم. چون کشورها نمی توانند در حوزه حاکمیت مستقل کشورهای دیگر بدون محدودیت وارد شوند. هنر دیپلماسی کشورها در این است که نقش و نفوذ خود را در کشورهایی که در انتقال سیاسی و در موقعیت حساس هستند، به نفع منافع و امنیت ملی خود حفظ کنند. به اعتقاد من ایران توانسته این کار را در عراق انجام دهد. 


نویسنده

کیهان برزگر

کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بین‌الملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی می‌باشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هسته‌ای ایران است.