روسیه و اجلاس اخیر گروه بیست

دیدار دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین روسای جمهور ایالات متحده امریکا و روسیه در حاشیه اجلاس گروه 20 نه تنها به بسیاری از نگرانی ها برای ناموفق بودن مذاکرات دو طرف پایان داد، حتی بر اساس گفته های رکس تیلرسون وزیر امور خارجه امریکا توانست نتایج بسیار مثبتی در ارتباط با مشکلات خاورمیانه از جمله توافق بر سر مسایل سوریه را نیز دربرداشته باشد.


توافق طرفین برای ایجاد مناطق کاهش تنش در جنوب و شرق سوریه، تقسیم سطح نفوذ و حفظ امنیت مرزهای این منطقه به همراه یک اصل کلی بر ابقای بشار اسد در قدرت و در مقام ریاست جمهوری سوریه بوده است. همچنین اظهار امیدواری ترامپ به منظور استفاده روسیه از نفوذش برای تضمین آتش بس در سوریه و تمایل وی مبنی بر واگذاری هدایت ماجرای سوریه به روسیه از دستاوردهای این نشست بود که آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد حاصل کار را واگذاری سرنوشت بشار اسد بدست روسیه دانسته است.


شاید بتوان اجلاس گروه بیست 2017 را نقطه عطفی در سرنوشت سوریه برای رهایی از درگیری‌ها و نابسامانی‌های داخلی دانست اما با توجه به دو نظر کاملا مغایر ایالات متحده و روسیه یعنی اصرار ترامپ برای خروج بشار اسد از قدرت از یک سو و حمایت مداوم پوتین از بشار برای در قدرت ماندن از سوی دیگر، نگاه ناظران بيشتر معطوف به روسیه و اهداف پوتین در خاورمیانه خواهد شد. لذا این سوال در ذهن شکل خواهد گرفت که با توجه به دو نتیجه این مذاکرات یعنی ابقای بشار اسد و سپرده شدن سرنوشت سوریه به روسیه، آیا می توان گفت که روسیه موفق شده است که در خاورمیانه از ایالات متحده پیشی گیرد و برنده بازی بزرگی شود که از شروع بحران داخلی سوریه و بخصوص ازسال 2015 شروع شده است؟


سالهاست که خاورمیانه به صورت یک منطقه بحرانی و در مرکز سیاست و امنیت جهانی درآمده است. سیاست خارجی روسیه نیز بویژه در سطح جهانی در رابطه با مراکز اصلی قدرت و مسایل امنیتی جهانی برنامه ریزی شده است. تحولات داخلی سوریه و ناآرامی های حاصل از آن به عنوان اثبات کننده توانایی های روسیه بهترین امکان را برای مسکو فراهم آورد تا بتواند ابزارهای مشارکت خود را در حل و فصل مسایل سوریه نه تنها در سطح منطقه ای بلکه در سطح بالاتر و جهانی بکار گیرد.


روسیه از ابتدای شروع بحران داخلی سوریه همواره حامی سوریه بوده و کمک های سیاسی به رژیم اسد در سپتامبر 2015 با کمکهای نظامی همراه شد. استراتژی نظامی گزینه ای بود که در دستور کار قرار گرفت. (بر اساس سند نظامی برنامه ریزی شده در سال 2014 دکترین نظامی روسیه از حالت دفاعی به حالت تهاجمی تغییر داده شد). حضور نیروی هوایی و زمینی روسیه در کنار ظرفیتهای لجستیکی دریایی نمایشی از قابلیت های منحصر به فرد و به رخ کشیدن توانایی های لازم برای یک متحد قدرتمند بود.


پس از آن جاه طلبی های پوتین برای کسب دستاوردهای بیشتر در منطقه با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در امریکا و سیاست های خاورمیانه ای دولت جدید در واشنگتن بود که می توانست فاکتور تعیین کننده ای برای تقویت و یا تضعیف اهداف پوتین باشد. بنابراین چهار احتمال وجود داشت:


اول اینکه روسیه در یک رقابت محدود به استراتژی مبتنی برداشتن نقش موثر در منطقه ادامه داده و واکنشهایش را در منطقه با دولت امریکا همانگونه که در دوران ریاست جمهوری اوباما معمول بود، همگام نماید. بر این مبنا اگرچه روسیه در دوران ریاست جمهوری اوباما از وضعیت تنش زدایی شده بر اساس تبادل امتیازات خرسند بوده و از ایده "سپردن سرنوشت ملتها بدستان خودشان" توسط اوباما رضایتمندی داشت، اما برای عدم پذیرش روسیه برای حضور در دنیای چند قطبی ناراضی می نمود.


دوم آنکه در یک وضعیت سخت تر، ترامپ برای تنش بیشتر با پوتین خیز برداشته و رقابت های دو ابرقدرت روسیه و ایالات متحده زمان جنگ سرد را بازسازی نماید. این وضعیت برای مسکو مساوی با بازگشت به دوران پس از فروپاشی شوروی و ممانعت از گسترش روسیه در خاورمیانه بود که خیزش دوباره روسیه را به عنوان یک ابرقدرت دچار چالش های جدی می کرد.


سوم و در یک وضعیت پیچیده تر آنکه هر دو کشور روسیه و ایالات متحده در رقابتی تاریخی بدنبال منافع ملی خود دیگری را برنتافته و به دليل تضادهای شدید آتش جنگ در خاورمیانه را روشن نمایند که اگرچه به ظاهر عاملی برای مطرح بودن روسیه به عنوان قدرتی همتای ایالات متحده وجود داشت، اما مضرات و هزینه های این رویارویی مسکو را از اهداف استراتژیکش دور می کرد. لازم به ذکر آنکه پوتین از اینکه اوباما روسیه را قدرت منطقه ای "نه جهانی" خطاب کرده بود، ناخرسند بود.


چهارم در حالت خوش بینانه آنکه مسکو بتواند در تعامل و توافق با واشنگتن اهداف استراتژیکش را در منطقه به ثمر نشانده و نفوذ خود در منطقه را در راستای اثبات ابرقدرت بودن و لحاظ شدن به عنوان یک قطب دنبال نماید. این احتمال مطلوبترین وضعیت از دید مسکو می توانست باشد که لازمه اش عقب نشینی ترامپ از مواضع تند و تیز علیه پوتین و حل و فصل اختلافات بین دو طرف و اعتنای جدی به خواسته های طرف مقابل بود.


آنچه در اجلاس گروه کشورهای بیست اتفاق افتاد توانست احتمال چهارم را محقق نماید و اینک پوتین خرسند از واگذاری تصمیم گیری برای آینده سوریه به روسیه نه تنها پیروز نشست جی 20، بلکه موفق در اجرای استراتژی خاورمیانه ای خود و سربلند از زورآزمایی با قدرت اول جهان شده است.


استراتژی خاورمیانه ای پوتین مبتنی بر به روز کردن و ارتقای روسیه به عنوان یک قدرت جهانی بوده و در سالهای اخیر و در سایه تحولات سوریه توانایی های خود را در مراحل مختلف به نمایش گذاشته است. چنانچه گفتگوهای امریکا و روسیه در مورد خلع سلاح سوریه در سپتامبر 2013 و اجرای آن در فوریه 2015 تحت نظارت سازمان منع سلاح های شیمیایی (OPCW) ، تحکیم آتش بس روسیه - ایالات متحده در سوریه در فوریه 2016 و تقویت همکاری های چندجانبه در روند صلح سوریه همگی چشم اندازی برای نقش موثر روسیه برای همکاری های چند جانبه منطقه ای بوده است.


اساسا مسکو تلاش دارد که خود را به عنوان یک بازیگر عملگرا، قابل اعتماد و باتجربه به کشورهای خاورمیانه معرفی نماید که با ابزار های دیپلماتیک و نظامی قادر است اوضاع منطقه را تحت کنترل داشته باشد. عملیات نظامی روسیه در سوریه نمادی از قدرت منطقه ای روسیه بود که می توانست پیش نیازی برای القای جاه طلبی های بین المللی اش باشد. استراتژی منطقی مسکو با جلوگیری از سقوط بشار اسد و سپس مبارزه با دشمنان وی و اصرار بر برپایی مذاکرات با ایالات متحده سعی بر خودنمایی و دیده شدن به صورت یک قدرت بی نظیر بود که قادر است وزن ژئوپلیتیک خاورمیانه را نه فقط با جلب همکاری های دوجانبه و چندجانبه با کشورهای منطقه بلکه با دفاع از آنها به هنگام ضرورت حفظ نماید.


در شرایط کنونی مهندسی معاهده صلح سوریه با ایالات متحده می تواند شروعی موفقیت آمیز برای روسيه باشد که اين كشور را گام به گام به اهداف کلیدی که در اولویت های استراتژی خود آورده، نزدیک می نماید.

 


نویسنده