تنش دریایی ایران و امریکا؛ چرایی عدم تصاعد به جنگ

نوع مطلب: ترجمه

 

نویسنده: محمدعابدی  پژوهشگر مهمان

 

خلیج فارس در روز 15 آوریل 2020  یکبار دیگر در کانون توجهات بین المللی قرار گرفت. نزدیک شدن شناورهای سپاه پاسداران به ناوهای ایالات متحده، اگرچه واکنشی به سلسله اقدامات امریکا در آب های خلیج فارس محسوب می شود؛ اما با عکس العمل شدید این کشور مواجه شد. ترامپ در این باره در پیامی توییتری نوشت: "من به نیروی دریایی ایالات متحده دستور داده‌ام که اگر قایق‌های ایرانی‌ برای کشتی‌های ما در دریا مزاحمت ایجاد کردند، به سوی آنها شلیک و همه آنها را منهدم کنند." در پاسخ، نیروی دریایی سپاه پاسداران نیز با هالیوودی خواندن روایت ایالات متحده از اتفاقات، به امریکا اطمینان داد هرگونه خطای محاسباتی آنان را قاطعانه پاسخ خواهد داد. با وجودی که توئیت ترامپ می توانست به جرقه یک بحران تمام عیار تبدیل شود اما گذشت زمان تأیید کرد که تنش به وجود آمده(مانند دیگر تنش ها) فروکش کرده و روند اقدامات به سوی عادی شدن پیش می رود. بنابراین زمان مناسبی برای طرح این مسئله است که چرا تنش های ایران و امریکا به جنگ منتهی نمی شود؟

 

در سال های اخیر تقابل دریایی ایران و امریکا، از چرخه ای تکرار شونده حمایت کرده است. دستگیری ملوانان امریکایی (13 ژانویه 2016)، سرنگونی پهپاد گلوبال هاوک امریکا(20 ژوئن 2019)، ایجاد مانع در مسیر کشتی ایران در جزیره فارسی(6 آوریل 2020)، سد راه و اختلال در مسیر کشتی ایران در منطقه عسلویه (7آوریل 2020)، و در آخرین مورد، نزدیک شدن شناورهای سپاه پاسداران به ناوهای ایالات متحده(15 آوریل 2020) از این جمله است. با این وجود، در هیچ یک از این مواجهات، تنش ها روند تشدید و تصاعد به جنگ به خود نگرفته است. این مسأله نشان می دهد عواملی وجود دارد که مانع از به اوج رسیدن تنش ها می گردد. نوشتار حاضر با هدف بررسی این عوامل سامان یافته است. بدین منظور پیش ران های مؤثر بر روند تصمیم گیری در یک بحران بین المللی مورد بررسی قرار می گیرند.

جنگ یکی از روش های شناخته شده در مدیریت اختلافات بین المللی است. اما این پدیده گهگاه رخ می دهد. زیرا کشورها از کنش هایی که ممکن است مهلک باشند؛ اجتناب می کنند. اما در پاره ای از موارد، جنگ اجتناب ناپذیر است.

 

اولین عاملی که به عنوان یک بازدارنده، مانع از جنگ ایران و امریکا می شود، توانمندی نظامی ایران است. تئوری کنش یک طرفه با استناد به توانمندی نظامی ایالات متحده، استدلال می کند که تأمل رؤسای جمهور امریکا(چه دمکرات و چه جمهوری خواه) در مواجهه با یک بحران، برای تصمیم گیری و انتخاب گزینه های موجود، در درجه نخست، مبتنی بر عامل بین المللی قدرت نسبی نظامی است. در واقع، قدرت نظامی طرف مقابل، برای ایالات متحده، بسیار حائز اهمیت است. ایران در عمل نشان داده از توانمندی موشکی بالایی برخوردار بوده و قادر است این قابلیت را بکار گیرد. تصرف پهپاد RQ170، سرنگونی پهپاد گلوبال هاوک، و حمله موشکی به پایگاه عین الأسد نمونه هایی از این دست است.

 

عامل دیگر، شدت بحران است. منطقا هرچه بحران، شدت و سختی بیشتری داشته باشد، تکنیک حراست از منافع و ارزش ها نیز به خشونت متمایل تر خواهد بود. اما رویارویی های دریایی ایران و امریکا، از چنان شدتی برخوردار نیست که تیم امنیت ملی طرفین را متقاعد به آغاز جنگ کند. از سوی دیگر روابط خصمانه ایران و امریکا، غیر از ابتدای سال 2020، هیچ گاه از سطح "اختلاف" و "تنش" فراتر نرفته و به نقطه جوش خود که بحران نامیده می شود؛ نرسیده است. زیرا یک بحران بین المللی نقطه جوش زنجیره‌ای از کشمکش‌های شدید در تعاملات میان دو یا چند دولت مستقل است. شرایطی که جنگ رخ نداده، اما احتمال وقوع جنگ به طرز خطرناکی، بالا است.

 

عامل دیگر، شدت ارزش مورد تهدید است. این متغیر، موضوع مهم ترین تهدید ادراک شده توسط تصمیم گیران اصلی بازیگر بحران را در هر زمان از بحران مشخص می کند. تهدید می تواند اقتصادی، سیاسی(تهدید به سرنگونی رژیم)، سرزمینی(تهدید به الحاق بخشی از قلمرو دولت)، نفوذ در سیستم بین المللی یا زیر سیستم منطقه ای، خسارت سنگین(تهدید به بمباران های گسترده)، یا تهدید بقاء باشد. تنش های دریایی ایران و امریکا، تهدید کننده نفوذ طرفین در زیر سیستم منطقه ای خلیج فارس است. این عامل نمی تواند عامل برجسته ای در بکارگیری گزینه جنگ به شمار رود. زیرا از چنان شدتی برخوردار نیست که امنیت ایالات متحده را مستقیما به چالش کشد.

 

عامل دیگر چرخه انتخاباتی است. اساسا دولت ها در سال انتخابات آغازگر جنگ نخواهند بود. دولت ترامپ در حال آماده شدن برای رقابت های انتخاباتی 2020 است و سوق دادن تنش ها به جنگ بر سبد رأی ترامپ اثرگذار خواهد بود.

 

عامل دیگر افکار عمومی امریکا است. مهم ترین عامل حمایت افکار عمومی از جنگ، انتظار موفقیت است. اگر  مردم باور داشته باشند که مأموریت دولت در خارج از مرزهای امریکا موفق خواهد بود؛ حتی اگر هزینه های جنگ نیز زیاد باشد، از آن حمایت خواهند کرد. اما هنگامی که افکار عمومی انتظار موفقیت نداشته باشند؛ حتی هزینه های ناچیز نیز باعث عقب نشینی از حمایت می شود.(5) تبعات اقتصادی، و اجتماعی جنگ های فرسایشی دو دهه اخیر در عراق و افغانستان، جامعه امریکا را نسبت به پشتیبانی از جنگ متزلزل کرده است. افکار عمومی امریکا به سختی نسبت به پشتیبانی از گزینه های نظامی امریکا متقاعد خواهند شد.

 

آخرین فاکتور، مبانی تصمیم گیری دونالد ترامپ است. وی بر خلاف بوش و اوباما که به ترتیب دارای اولویت های امنیتی، و سیاسی-امنیتی بودند؛ بر سیاست های اقتصادی متمرکز است. از جمله شعارهای انتخاباتی وی، پرهیز از جنگ و پایان دادن به پرونده جنگ های فرسایشی ایالات متحده است. وی می کوشد با رویکردی اقتصادی به حل و فصل اختلافات خود با ایران بپردازد.

 

بر این اساس، در پاسخ به این پرسش که چرا تنش های ایران و امریکا به جنگ منتهی نمی شود، می بایست بر توانمندی نظامی ایران، پایین بودن شدت بحران، کم اثر بودن شدت ارزش مورد تهدید، نزدیک بودن انتخابات امریکا، عدم پشتیبانی افکار عمومی امریکا از جنگ، و تمرکز ترامپ بر اولویت های اقتصادی تأکید کرد.

 

همچنین از مجموعه واکنش های ایالات متحده به تنش های دریایی خود با ایران می توان نتیجه گرفت که راهبرد قطعی این کشور در مواجهه با ایران، پرهیز از رویارویی نظامی است. در این راستا، تحریم های مکرر ایالات متحده علیه ایران قابل تفسیر است. زیرا یکی از دلایل استفاده از تحریم، شرایطی است که امکان جنگ وجود ندارد.

 


نویسنده

محمد عابدی

آقای محمد عابدی دانش آموخته دکتری روابط بین الملل از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال و پژوهشگر مهمان سابق می باشد. حوزه مطالعاتی آقای عابدی خاورمیانه و قدرت های بزرگ می باشد.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد