سرچشمه های سوء رفتار در روسیه
نویسنده: بوریس بوندارف (نوامبر/دسامبر 2022)
مترجم: رضا فضلعلی
link:
https://www.foreignaffairs.com/russian-federation/sources-russia-misconduct-boris-bondarev
علل کناره گیری یک دیپلمات از کرملین
از ویژگی های زندگی هر روزه یک دیپلمات روسی در طول سه سال بیدار شدن در ساعت 7:30 صبح، بررسی اخبار و رانندگی به طرف محل کار در هیئت نمایندگی روسیه در دفتر سازمان ملل مستقر در ژنو بود. روال زندگی ساده و قابل پیشبینی بود، ولی روز ۲۴ فوریه فرق داشت. وقتی نگاهی به تلفنم انداختم، با اخبار تکان دهنده و دلخراشی مواجه شدم.: نیروی هوایی روسیه شهرهای خارکف، کیف و اودسا در اوکراین را بمباران می کرد. نیروهای روسی در حال خروج از کریمه و حرکت به سمت جنوب شهر خرسون بودند. موشک های روسی ساختمان ها را به ویرانه تبدیل کرده و ساکنین را مجبور به فرار کرده بودند. فیلم هایی از انفجارها را با آژیرهای حمله هوایی تماشا می کردم، و مردمی که وحشت زده به هر سویی می دویدند. اگرچه اخبار را از سوی غربیان شنیده بودم، اما برایم غیر قابل تصور بود. به عنوان فردی که در اتحاد جماهیر شوروی متولد شده، از روی گزارشهای حمله متوجه شدم که تهاجمی قریب الوقوع در پیش است.
قرار بود اوکراینیها دوستان نزدیک ما باشند و ما به عنوان بخشی از یک کشور، مشترکات زیادی که از جمله آن تاریخ جنگ با آلمان را داشتیم، در ذهنم شعر یک آهنگ معروف ملی میهن پرستانه زمان جنگ جهانی دوم، که بسیاری از ساکنان اتحاد جماهیر شوروی با آن آشنا هستند، آمد، اعلان جنگ در ۲۲ژوئن ساعت۴ صبح، با بمباران کیف جنگ آغاز شده بود. « رئیس جمهور روسیه ولادیمیر پوتین، حمله به اوکراین را یک « عملیات نظامی ویژه» توصیف کرد که هدف آن « نازی زدایی» همسایه روسیه بود. اما در اوکراین، این روسیه بود که جای نازی ها را گرفته بود. تصمیم به استعفا گرفتم، به همسرم گفتم: « این آغاز یک پایان است».
استعفا به معنی کنار کذاشتن یک شغل بیست ساله به عنوان یک دیپلمات روسی و نیز بسیاری از روابط دوستانهام بود. اما این تصمیم خیلی وقت بود که در ذهنم بود. زمانی که من در سال ۲۰۰۲ در این وزارتخانه مشغول به کار شدم دورهای با فضای نسبتا باز بود که در آن می توانستیم با همتایان خود از سایر کشورها صمیمانه کار کنیم. به هر حال، از همان روزهای ابتدایی در وزارت امور خارجه روسیه ضعف هایی آشکار بود. در آن زمان نیز جرات تفکر انتقادی نبود، ارتباطات در دوره تصدی من، به طور فزاینده ای متخاصم تر شد. با این حال به کار خودم ادامه میدادم و ناهماهنگی شناختی را با امید به این که بتوانم از تمامی اختیارم به منظور تعدیل رفتار بین المللی کشورم بهره ببرم، مدیریت میکردم. اما برخی رویدادها باعث می شود که فرد چیزهایی را بپذیرد که در گذشته جرات انجام آن را نداشت.
تهاجم به اوکراین، بی رحمی و سرکوبگری روسیه را غیر قابل انکار ساخت، اقدام وحشی گرانه وصف ناپذیر که به منظور سلطه بر همسایه و محو هویت قومیتی آنها طراحی شده بود. این بهانه ای برای سرکوب هر مخالف داخلی در مسکو شد. در این مقطع زمانی، دولت هزاران هزار نفر را برای کشتن اوکراینی ها به خدمت سربازی می فرستاد. جنگ نشان داد که روسیه، فقط دیکتاتور و متجاوز نیست. بلکه به دولتی فاشیستی نیز تبدیل شده است. لیکن، یکی از درسهای مهم تهاجم روسیه مربوط می شود به تجربهای که در طی دو دهه گذشته شاهد آن بودم: آنچه که با انحراف آهسته یک حکومت از پروپاگاندا ( تبلیغ ) خودش رخ میدهد. سال ها دیپلمات های روسی مجبور شدند با واشنگتن مقابله کنند و سالها از مداخله این کشور در خارج از کشور با دروغ های گزاف و بیهوده و عدم درک منطقی قضایا دفاع کنند. به ما آموزش داده شد که لفاظی های بدون انتقاد (طوطی وار) را که کرملین می گوید، را پذیرفته و به کشورهای دیگر نیز منتقل کنیم. اما در نهایت مخاطب این تبلیغات فقط کشورهای خارجی نبودند، بلکه رهبری خود ما نیز بود. در اظهارات و بیانیه ها، به کرملین مجبور بودیم تا اعلام کنیم، که دنیا عظمت روسیه را باور کرده است و استدلال های غرب از بین رفته است. ما از هرگونه انتقاد درباره برنامه های خطرناک رئیس جمهور نیز مجبور به خودداری بودیم. حتی این عملکرد در بالاترین سطوح وزارتخانه نیز انجام می گرفت. همکارانم در کرملین بارها به من گفتند که پوتین، وزیر امور خارجه اش سرگئی لاوروف را دوست دارد، زیرا همیشه « بله» می گوید، پس تعجبی ندارد که با او « راحت» است و آنچه را که پوتین می خواهد، بشنود به او می گوید. به همین علت، او فکر می کرد، برای شکست دادن، کیف مشکلی نخواهد داشت.
جنگ، نمایش آشکاری از چگونگی تصمیمات اتخاذ شده در اتاق های در بسته است که گاهی می تواند، نتیجه معکوس داشته باشد. پوتین در قمار خود برای تسلط بر اکراین شکست خورده است، اقدامی که اگر دولت وی به نحوی طراحی شده بود که ارزیابیهای صادقانهای ارائه دهد، در می یافت که غیر ممکن خواهد بود. برای افرادی مانند ما که روی مسائل نظامی کار می کردیم، واضح بود که نیروهای مسلح روسیه آنقدر که غرب از آن می ترسید، قدرت نداشت؛ بخشی از آن به لطف تحریمهای اقتصادی بود که غرب پس از تصرف کریمه توسط روسیه در سال ۲۰۱۴ پیاده سازی نمود که بیش از تصور سیاست گذاران، باعث تضعیف اقتصاد روسیه شد.
تهاجم کرملین باعث تقویت ناتو گردید، نهادی که مایه سر افکندگی بود و حالا منجر به تحریمهایی شده بود که قدرت کافی برای رکود اقتصاد روسیه را دارا بود. با این حال رژیمهای فاشیست به واسطه اعمال قدرت مشروعیت کسب می کنند تا ارائه منافع اقتصادی، پوتین آنقدر پرخاشگر و دور از واقعیت است که یک رکود (اقتصادی) شانس کمی برای توقف وی خواهد داشت. پوتین به منظور توجیه حاکمیت خود، به دنبال پیروزی بزرگی است که وعده آن را داده و باور به دستیابی به آنرا نیز دارد. پذیرش آتش بس از سوی وی، تنها با هدف استراحت به ارتش روسیه پیش از ادامه جنگ است. در صورت پیروزی در اکراین، احتمالا به کشورهای دیگر شوروی سابق از جمله مولداوی که منطقهای جدا شده و تحت حمایتش است، حمله خواهد کرد.
تنها یک راه برای متوقف کردن دیکتاتور روسیه وجود دارد و آن پیشنهاد وزیر دفاع ایاالت متحده، لوید آستین، در ماه آوریل است: تضعیف کشور «تا حدی که نتواند کارهایی را انجام دهد که تا به حال در حمله به اوکراین انجام داده است». شاید ظاهراً دستورالعملی گزاف و بیهوده به نظر برسد. اما ارتش روسیه به طور قابل توجهی ضعیف شده و این کشور بسیاری از بهترین سربازان خود را از دست داده است. در نهایت اوکراین با حمایت گسترده ناتو می تواند روسیه را مانند جبهه شمالی در شرق و جنوب نیز شکست دهد.
پوتین در صورت شکست با وضعیت خطرناکی در داخل کشور روبرو خواهد شد. او باید به نخبگان و توده ها توضیح دهد که چرا انتظارات آنها برآورده نشده است. باید به خانواده های سربازان کشته شده بگوید که چرا آنها بیهوده کشته شدند. به لطف فشار فزاینده از تحریم ها، وی مجبور خواهد بود تا تمامی این کارها را حتی در وضعیتی بد تر از امروز روسها انجام دهد. ممکن است در این مرحله شکست خورده، و با واکنش گسترده ای مواجه شده و کنار گذاشته شود. او توسط مشاوران و معاونان می تواند، قرباتی، تهدید و سرنگون شود. به هر حال با رفتن پوتین، روسیه فرصتی برای بازسازی واقعی خواهد داشت و در نهایت توهمات بزرگی خود را کنار می گذارد.
امیدهای واهی
من از پدر و مادری در طبقه ای متوسط و روشنفکر شوروی در سال ۱۹۸۰ متولد شدم. پدرم اقتصاددان وزارت بازرگانی خارجی بود و مادرم در انستیتوی دولتی روابط خارجی مسکو، زبان انگلیسی تدریس می کرد. او دختر ژنرالی با عنوان "قهرمان اتحاد جماهیر شوروی" بود که در طول جنگ جهانی دوم فرماندهی لشکر تفنگداران را بر عهده داشت، شناخته می شد.
ما در آپارتمانی بزرگ در مسکو زندگی می کردیم که پس از جنگ، توسط دولت به پدربزرگم واگذار شده بود و فرصت هایی داشتیم که اکثر ساکنان شوروی نداشتند. پدرم مسئول یک پروژه مشترک بین شوروی و سوئیس شد که به ما امکان داد تا در سال های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ در سوئیس زندگی کنیم. برای والدینم این زمان تحول آفرین بود. آنها زندگی در یک کشور ثروتمند، با امکانات رفاهی- چرخ دستی های مواد غذایی، خدمات دندانپزشکی با کیفیتی که اتحاد جماهیر شوروی فاقد آن بود را تجربه کردند. پدرم به عنوان یک اقتصاددان، از مشکالت ساختاری اتحاد جماهیر شوروی آگاه بود. اما زندگی در اروپای غربی باعث شد که او و مادرم سیستم حاکمیتی را عمیق تر زیر سوال ببرند، و زمانی که میخائیل گورباچف، پرسترویکا ( سیاست اصلاح نظام اقتصادی و سیاسی) را در سال۱۹۸۵ برقرار کرد، همانند بسیاری از ساکنان شوروی مصمم تر و نیرومندتر شدند، نیازی به زندگی در اروپای غربی نیست تا دریافت که مغازه های اتحاد جماهیر شوروی فقط انواع محدودی از محصوالت بی کیفیت مانند کفش های آزار دهنده را عرضه می نمایند. اهالی شوروی می دانستند که دولت به دروغ ادعای رهبری ( انسان مترقی) را دارد.
بسیاری از شهروندان شوروی بر این باور بودند که غرب در گذار به اقتصاد جهانی بازار به کشورشان کمک خواهد کرد. هرچند این امیدها واهی بودند. لیکن غرب کمکهایی را که بسیاری از ساکنین روسیه و برخی اقتصاد دانان برجسته ایالات متحده برای حل چالشهای عظیم اقتصادی این کشور ضروری می دانستند، فراهم ننمود. در عوض، غرب با تشویق کرملین، به سرعت کنترل قیمت ها را لغو و منابع دولتی را خصوصی سازی نمود. گروه اندکی از مردم بدین شکل، با تصاحب دارایی های عمومی بسیار ثروتمند شدند. اما برای اکثریت روس ها، این روش به اصطلاح شوک درمانی منجر به فقر بیشتر، و تورم شدید شد و میانگین سنی امید به زندگی کاهش یافت. کشور دوره دموکراتیزه شدن را تجربه کرد، هرچند بسیاری از مردم نیز آزادی های جدید را با فقر یکسان می دانستند. به همین علت جایگاه وموقعیت غرب در روسیه به شدت آسیب دید.
پس از کمپین ناتو در سال ۱۹۹۹ علیه صربستان، شکست بزرگ دیگری را متحمل شد. از نظر روسیه، بمب گذاری ها کمتر شبیه عملیاتی برای حفاظت از اقلیت آلبانیایی تبارهای این کشور بود تا تجاوز یک قدرت بزرگ به یک قربانی کوچک. به خوبی روز بعد از حمله گروهی از مردم به سفارت ایاالت متحده در مسکو را به یاد دارم که در حال قدم زدن، متوجه آثار رنگی شدم که روی دیوارهای آن پاشیده شده بود.
به عنوان فرزندی از یک خاتواده طبقه متوسط که پدرم در سال ۱۹۹۱ خدمات دولتی را ترک کرده و تجارت موفق کوچکی راه اندازی کرد، من این دهه از آشفتگی را مستقیم خودم، تجربه نکردم. سال های نوجوانی من با ثبات و آینده من نسبتاً قابل پیش بینی به نظر می رسید. در همان دانشگاهی که مادرم، تدریس می کرد، دانشجو شدم و مانند پدرم تمرکز و هدفم را به کار در روابط بین الملل معطوف کردم. در زمانی که گفتمان در روسیه آزاد بود من از تحصیل بهره می بردم. اساتید ما را تشویق کردند که منابع مختلفی را مطالعه کنیم، از جمله برخی آثار که پیش از آن ممنوع شده بودند.. در کلاس مناظره برگزار کردیم. در تابستان سال ۲۰۰۰، من با شوق فراوان برای دوره کارآموزی وارد وزارت امور خارجه شدم و امیدوار به آغاز شغلی شدم که مسائل جهانی را به من بیاموزد.
تجربه من ناامید کننده بود. به جای کار با نخبگان ماهر با کت و شلوار های شیک-که نماد دیپلمات ها در فیلم های دوران شوروی است- توسط گروهی از رؤسای میانسال و خسته هدایت می شدم که کارهای غیر مفید و بیهوده مانند تهیه پیش نویس سخنان، مقامات عالیرتبه، انجام می دادم. بیشتر اوقات، به نظر می رسید که اصلا کار نمی کنند. دور هم می نشستند و سیگار می کشیدند، روزنامه می خواندند و در مورد برنامه های آخر هفته خود صحبت می کردند. دوره کارآموزی من بیشتر شامل گرفتن روزنامه و خریدن تنقالت برای آنها بود.
در هر حال تصمیم به ورود و کار در وزارتخانه را گرفتم، البته علاقه مند مند به کسب در آمد،توسط خودم و هنوز هم امیدوار، که با سفر خارج از مسکو در مورد مکان های دیگر اطلاعات بیشتری کسب کنم. وقتی در سال ۲۰۰۲ به عنوان دستیار وابسته، سفارت روسیه در کامبوج استخدام شدم، از اینکه فرصتی برای استفاده از مهارت های زبان خِمری و مطالعات خودم در آسیای جنوب شرقی پیدا کردم، خوشحال شدم.
از آنجایی که کامبوج در حاشیه منافع روسیه قرار دارد، کار کمی برای انجام دادن داشتم. ا هرچند زندگی در خارج از کشور نسبت به زندگی در مسکو پیشرفت محسوب می شد. دیپلمات های مستقر در خارج از روسیه بسیار بیشتر از دیپلمات های داخل کشور درآمد داشتند. ویاچسالو لوکیانوف، کاردار سفارت از بحث آزاد استقبال کرد و مرا تشویق کرد تا از نظراتم دفاع کنم. گرایش ما به غرب نسبتاً مثبت بود. در وزارت امور خارجه همیشه گرایشی ضد آمریکایی بود که از پیشینیان خود به ارث برده بود، لیکن این تعصبی فراگیر و غالب نبود. من و همکارانم زیاد به ناتو فکر نمی کردیم، اگر هم فکر می کردیم معمولا به این سازمان به عنوان یک شریک نگاه می کردیم. یک روز عصر، با یکی از کارمندان سفارت در یک بار زیرزمینی (غیر رسمی) برای نوشیدن آبجو بیرون رفتیم. آنجا با یک مقام رسمی آمریکایی برخورد کردیم که از ما دعوت کرد تا با او مشروبی بخوریم. امروزه، چنین برخوردی مملو از تنش و فشار است، اما آن زمان، فرصتی برای دوستی بود.
با این حال، حتی در آن زمان، با وجود مخالفت های لوکیانف ،آشکار بود که دولت روسیه مخالف تفکر مستقل است. یک روز برای ملاقات با رایزن سفارت، که دیپلماتی آرام و میانسال و در دوران شوروی سابق به وزارت خارجه وارده شده بود، تماس گرفتم. او پیامی از مسکو برای من ارسال کرد و به من داد، تا به صورت سندی به مقامات کامبوج تحویل دهم. با توجه به چند اشتباه تایپی به او گفتم که آنها را اصلاح خواهم کرد. او با تندی بیان کرد: "این کار را نکن" « آنها بهتر می دانند. حتی اگر اشتباهاتی نیز وجود داشته باشد، متن را مستقیم از مسکو دریافت کرده ایم، اصلاح آنچه مرکز ارسال کرده به عهده ما نیست». این شکل: احترام بی چون و چرا به رهبران، رو به رشد در حال رواج بود.
مردان چاپلوس
ابتدای دهه اول قرن بیست و یکم در روسیه امیدوار کننده بود. سطح درآمد متوسط کشور و همچنین استانداردهای زندگی در حال افزایش بود. پوتین که در آغاز هزاره، ریاست جمهوری را بر عهده گرفت، وعده پایان آشوب، دهه ۱۹۹۰ را داد. با این حال بسیاری از روس ها از پوتین در دوران جنگ خسته شدند. بسیاری از روشنفکران تصویر مرد قدرتمند او را ساخته ای ناخواسته در گذشته می دانستند که همراه با موارد زیادی از فساد در میان مقامات ارشد دولتی بود. لیکن پاسخ پوتین با سرکوب آزادی بیان، به جای تحقیق درباره دولتش همراه بود. او در پایان اولین دوره ریاست جمهوری خود، کنترل هر سه شبکه تلویزیونی اصلی روسیه را در اختیار گرفت.
در هر حال، اقدامات اولیه پوتین در وزارت امور خارجه هشدارهایی را برانگیخت. لاوروف را در سال ۲۰۰۴ به عنوان وزیر خارجه منصوب کرد، تصمیمی که آن را تحسین کردیم. لاوروف به عنوان دیپلماتی با سابقه و بسیار باهوش و با تجربه در ایجاد روابط پایدار با مقامات خارجی شناخته شده بود. اما پوتین و لاوروف به صورت فزاینده ای و با رفتاری زیرکانه، در مقابل ناتو دشمنی داشتند، به گونه ای که بسیاری از دیپلمات ها مانند خودم نیز متوجه نشدند.
با نگاهی به گذشته، واضح است که مسکو در حال زمینه چینی برای پروژه امپراتوری پوتین به ویژه در اوکراین بود. کرملین پس از انقالب نارنجی2005- 2004، زمانی که صدها هزار معترض از ریاست جمهوری نامزد مورد نظر روسیه پس از انتخاباتی که به طور گسترده به عنوان انتخاباتی تقلبی شناخته می شد، جلوگیری کردند، نسبت به این کشور وسواس پیدا کرد. تا حدی که این وسواس در برنامه های مهم سیاسی در روسیه، و شروع پوشش برنامه های اختصاصی اولیه به اوکراین منعکس شد، و در مورد مقاماتی که در این کشورظاهراً روس هراسی می کردند، غوغا کردند. از گویندگان اخبار روس ها تا ۱۶ سال بعد درست تا قبل از حمله، اوکراین را کشوری شرور که تحت سلطه ایاالت متحده است، توصیف می کردند که مردم مظلوم روسی زبان را سرکوب می کند (در واقع ظاهراً پوتین نمی تواند، باور کند که کشورها توانایی همکاری با هم را دارند، او معتقد است که اکثریت شرکای نزدیک واشنگتن مانند دیگر اعضای ناتو فقط یک عروسک خیمه شب بازی"دست نشانده های" آن هستند ).
پوتین در عین حال به کار خود برای تحکیم قدرت در داخل ادامه می داد. قانون اساسی کشور رؤسای جمهور را به دو دوره متوالی محدود می کرد، اما در سال ۲۰۰۸، پوتین طرحی را برای حفظ قدرت طراحی کرد: که اگر مدودف قول نخست وزیری به پوتین را بدهد، او نیز از نامزدی ریاست جمهوری دیمیتری مدودف، متحد خودش حمایت می کند. این تفکر را هر دو نفر قبول کردند. در چند هفته اول ریاست جمهوری مدودف، ما در وزارت خارجه مطمئن نبودیم که باید گزارش های خود را به کدام یک از این دو نفر بفرستیم. مدودف به عنوان رئیس جمهور طبق قانون اساسی مسئول هدایت سیاست خارجی بود، اما همه می دانستند که پوتین قدرت اصلی پشت تاج و تخت است.
در نهایت به مدودف گزارش دادیم.این تصمیم یکی از چندین تحولی بود که باعث شد تا فکر کنم رئیس جمهور جدید روسیه، احتماالً بیش از یک سرپرست صِرف می باشد. مدودف روابط خوب و گرمی با باراک اوباما، رئیس جمهور ایاالت متحده برقرار کرد، با رهبران تجاری آمریکایی ملاقات کرد و حتی زمانی که به نظر می رسید که با منافع روسیه در تضاد باشد، با غرب همکاری کرد. برای مثال، زمانی که شورشیان در تالش برای سرنگونی رژیم معمر القذافی در لیبی بودند؛ با وجود اینکه قذافی از لحاظ تاریخی روابط خوبی با مسکو داشت و کشور ما در بخش نفت لیبی سرمایه گذاری می کرد، و همچنین ارتش و وزارت امور خارجه روسیه، با تلاش های ناتو برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز این کشور مخالف بودند، براین اساس وزارت نمی خواست به شورشیان برای پیروزی کمک کند. با این حال، زمانی که فرانسه، لبنان و بریتانیا - با حمایت ایاالت متحده - طرحی که بر اساس آن منطقه پرواز ممنوع را به شورای امنیت سازمان ملل ارائه کردند؛ مدودف از ما خواست تا آن را وتو نکنیم. (شواهدی نیز وجود دارد که نشان می دهد که احتمالا پوتین با این تصمیم مخالف بوده است).
اما در سال ۲۰۱۱، پوتین اعلام کرد که قصد دارد دوباره نامزد ریاست جمهوری شود. ظاهراً مدودف با اکراه، کناره گیری کرد و سِمت نخست وزیری را پذیرفت. لیبرال ها خشمگین و بسیاری نیز خواستار تحریم شدند یا استدلال می کردند که روس ها باید آرای خود را علنی کنند. این معترضان تنها بخش کوچکی از جمعیت روسیه را تشکیل می دادند. به همین علت مخالفت آنها برای برنامه، پوتین تهدید جدی نبود. اما در ظاهر حتی ابراز و بیان محدود مخالفت، مسکو را عصبی کرد. به این ترتیب پوتین برای تقویت مشارکت در پارلمان ۲۰۱۱ تلاش کرد تا نتایج رقابت را مشروع جلوه دهد- یکی از تلاشهای اولیه وی، محدود نمودن فضای سیاسی با جدا ساختن مردم از حاکمیت خود بود. این امر به وزارت خارجه نیز کشیده شد. کرملین به من که در مغولستان کار می کردم و همچنین سایرین، دستور شرکت در رای دادن به روس های خارج از کشور را داد. من به حزب مخالف پوتین رای دادم، به این دلیل نگران بودم که کلا رأی ندهم، رأی من به نفع روسیه پوتینی، ریخته خواهد شد. اما همسرم که در سفارت به عنوان مدیر دفتر کار می کرد و یکی از سه کارمند سفارتخانه بود که شرکت نکردند و آن را تحریم نمودند. چند روز بعد، مسئولین سفارت لیست کارکنانی که در انتخابات رای دادند را بررسی کردند.
با اعلام اسامی دو نفر دیگری که رای ندادند، با بیان این نظر که از واجب بودن شرکت در انتخابات آگاه نبوده و قول دادند که در انتخابات ریاست جمهوری آینده شرکت کنند. اما همسرم اعلام کرد که نمی خواهد رای دهد، این حق قانونی اوست که شرکت نکند. کاردار دوم سفارت نیز در پاسخ، پویشی تبلیغاتی علیه او ترتیب داد. با فریاد و غوغا او را به نقض نظم و انضباط متهم و ادعا کرد که او( از نظر سیاسی غیرقابل اعتماد) است. او را « همدست» یکی از رهبران برجسته اپوزیسیون، الکسی ناوالنی توصیف کرد. بعد از اینکه همسرم در انتخابات ریاست جمهوری رای نداد، سفیر برای یک هفته، معاونش نیز بیش از یک ماه با او صحبتی نکردند.
شکست ناخوشایند
شغل و سِمت بعدی در بخش منع اشاعه و کنترل تسلیحات وزارتخانه، به من محول شد. وظیفه ام علاوه بر مسائل مربوط به سلاح های کشتار جمعی، تمرکز بر کنترل صادرات - مقررات حاکم بر انتقال بین المللی کالا و فناوری که برای اهداف دفاعی و غیر نظامی بود، که دید روشنی از ارتش روسیه به من داد. روسیه در مارس ۲۰۱۴، کریمه را ضمیمه، خود کرد و شروع به دامن زدن شورش در دونباس نمود. در زمان اعلام خبر الحاق، من در کنفرانس بین المللی کنترل صادرات، دبی بودم. در وقت ناهاری، همکارانی از جمهوری های (دیگر) شوروی به من مراجعه کردند و همگی می خواستند، بدانند چه اتفاقی در حال رخ دادن است! حقیقت را به آنها گفتم: "بچه ها، من نیز به اندازه شما می دانم." این آخرین باری نبود که مسکو تصمیمات مهمی در سیاست خارجی می گرفت، که دیپلمات هایش را در بی خبری رها می کرد.
در میان همکارانم، واکنشها به الحاق کریمه از چند گانه بود تا فقط مثبت. اوکراین به غرب تمایل داشت، اما این استان یکی از معدود مکان هایی بود که از گذشته، دیدگاه ذهن پوتین را از پایه و اساس به هم ریخته بود: شبه جزیره کریمه که در سال ۱۹۵۴ در اتحاد جماهیر شوروی از روسیه به اوکراین ملحق شد، از نظر فرهنگی به مسکو نزدیک تر از کیف بود (بیش از ۷۵ درصد از مردم، روسی را به عنوان زبان اول خود صحبت می کنند) کنترل سریع و بدون خونریزی در داخل، بسیار مورد علاقه مردم عادی بود و البته مخالفان اندکی نیز در میان ما داشت. لاوروف از آن به عنوان فرصتی برای خود نمایی استفاده کرد و با ایراد سخنرانی« ناسیونالیست های رادیکال» در اوکراین را مسئول رفتار روسیه بیان کرد. من و بسیاری از همکاران فکر میکردیم که اگر پوتین، کریمه را یک دولت مستقل اعلام می کرد، راهبردی تر بود. اقدامی که می توانستیم سعی در کمتر نشان دادن، تهاجمی بودنش کنیم. با این حال، ظرافت و نرمشی در رفتار پوتین نیست. به او کریمه ی مستقل، عظمت تجمیع (امپراتوری) سرزمین های "سنتی" روسیه را نمی داد. ایجاد یک جنبش جدایی طلب در دونباس، در شرق اوکراین، و اشغال آن، بیش از هر چیز یک تحقیر و شکست بود. تحرکاتی که عمدتاً در یک سوم اول سال ۲۰۱۴ مانند الحاق کریمه انجام شد، نه تنها در روسیه موجی از حمایت را ایجاد نکرد، بلکه موج نارضایتی بین المللی را هم به راه انداخت. بسیاری از کارمندان وزارتخانه از عملکرد روسیه ناراضی بودند، با اینکه هیچ کسی جرأت نداشت، من و همکاران مطمئن بودیم که پوتین دونباس را به این دلیل اشغال کرده تا حواس اکراین را پرت کرده تا مانع از خلق یک تهدید نظامی جدی برای روسیه و دست از همکاری با ناتو بکشد. با این حال، در صورت جرأت بیان مخالفت، فقط تعداد کمی از دیپلماتها، به پوتین گفتند که با تقویت جدایی طلبان، او در واقع کیف را به دشمن خود) غرب (نزدیکتر کرده است.
کار دیپلماتیک من با هیئت های غربی پس از الحاق کریمه و عملیات دونباس ادامه یافت. در بعضی مواقع، بدون تغییر احساس می شد. من همچنان روابط مثبتی با همکارانم از ایاالت متحده و اروپا داشتم، زیرا ما به طور سازنده روی موضوعات کنترل تسلیحات کار می کردیم. با اینکه روسیه تحت تحریم قرار گرفت، اما آن تحریم ها تأثیر کمی بر اقتصاد روسیه گذاشت. لاوروف در مصاحبه ای در سال ۲۰۱۴ بیان کرد: « تحریمها نشانه ای از عصبانیت هستند. آنها ابزار سیاستهای تأثیرگذار و جدی نیستند». لیکن به عنوان یک مقام صادراتی عواقب جدی، محدودیتهای اقتصادی غرب را برای کشور پیش بینی می کردم. صنعت نظامی روسیه به شدت به قطعات محصولات ساخت غرب وابسته بود. از لوازم آمریکایی و اروپایی برای سرویس انواع موتورها و موتورهای پهپاد استفاده می کرد. همچنین برای ساخت تجهیزات بسیار مهم الکترونیکی ضد تشعشع که برای ماهواره هایی که مقامات روسی برای جمع آوری اطلاعات، برقراری ارتباط و انجام حملات دقیق از آنها استفاده می کنند، به تولیدکنندگان غربی متکی بود. سازندگان روسی با شرکت های فرانسوی برای دریافت سنسورهای مورد نیاز هواپیماها همکاری کردند. حتی برخی از پارچه های مورد استفاده در هواپیماهای سبک، مانند بالون های هواشناسی، توسط شرکت های غربی ساخته شده است. با تحریمها ناگهان دسترسی ما به این محصوالت قطع شد و ارتش را ضعیف تر از آنچه که مورد نظر غرب بود، تبدیل کرد. اگرچه برای گروه من واضح بود که چگونه این ضررها قدرت روسیه را تضعیف کرد، اما تبلیغات وزارت خارجه به کرملین باعث شد تا متوجه این موضوع نشود. در حال حاضر پیامدهای این ناآگاهی در اوکراین کاملا نمایان است: یکی از دلایلی که روسیه با تهاجم خود با مشکالت زیادی روبرو شد، تحریم ها است،
کاهش توانایی نظامی مانع از رفتار خشونت آمیز و خصومت آمیز وزارت خارجه نشد در اجلاس سران یا در دیدار با سایر کشورها، دیپلمات های روسی زمان بیشتری را صرف حمله به ایاالت متحده و متحدانش کردند. گروه صادراتی من جلسات دوجانبه زیادی را به عنوان مثال با ژاپن برگزار کرد که بر نحوه همکاری کشورها متمرکز بود و تقریبا در هر فرصتی به ژاپن یادآوری می شد که: " فراموش نکنید، چه کسی شما را بمباران کرد".
زمانی که روسای من اظهارات یا گزارشهای خصومت طلبانه را آماده می کردند، من برای کنترل مقداری از آسیب ها سعی می کردم و آنها را متقاعد کنم تا لحن ملایمتری داشته باشند، و نسبت به یادآوری پیروزی ما بر نازی ها و زبان پرخاشگرایانه مداوم نیز هشدار می دادم. اما تضاد با شدت اظهارات - داخلی و خارجی- در زمانی که مسئولین ما با خصومت ویرایش می کردند، افزایش بیشتری پیدا کرد. سبک تبلیغات شوروی به طور کامل به دیپلماسی روسیه باز می گشت.
بالاتر از توان ما
سرگئی اسکریپال، جاسوس دوجانبه سابق روسیه و دخترش یولیا، در خانه خود در بریتانیا ۴ مارس ۲۰۱۸، بصورت مرگباری مسموم شدند، بازرسان بریتانیایی پس از ده روز، روسیه را به عنوان مقصر شناسایی کردند. در ابتدا، نتیجه تحقیق را باور نکردم. اسکریپال، جاسوس سابق روسیه، به دلیل افشای اسرار دولتی به دولت بریتانیا مجرم شناخته شده بود و برای چندین سال زندانی بود تا اینکه در مبادله ای، جاسوسی آزاد شد. برای من سخت بود تا درک کنم، که چرا او هنوز برای ما مهم است. مسکو اگر مرگ او را می خواست، در حالی که هنوز در روسیه بود، می توانست، به قتل برساند. بخش کاری من مسئول امور مربوط به سلاحهای شیمیایی بود، به همین خاطر ما زمان زیادی را صرف بحث پیرامون این موضوع میکردیم که روسیه مسئول مسمومیت نیست. با این حال، هر چه وزارت خارجه بیشتر مسئولیت را انکار می کرد، کمتر متقاعد می شدم. ما مدعی شدیم که مسمومیت کار روسیه نمی باشد، اما هدف و تلاش مقامات انگلیسی ظاهراً روس هراسی بود تا وجهه بین المللی ما را تخریب کنند. البته بریتانیا هیچ دلیلی برای مرگ اسکریپال نداشت، به همین دلیل ادعاهای مسکو کمتر شبیه به استدلال های واقعی به نظر می رسید و بدنبال هدف تبلیغاتی کرملین، و تلاشی نادرست در جهت منحرف کردن توجه از روسیه به سمت غرب بود.
بسیاری از روس ها هنوز مسئولیت مسکو را رد می کنند. می دانم، که پذیرش اداره کشور شما توسط جنایتکارانی که برای انتقام دست به جنایت می زنند اداره می شود، دشوار است. اما دروغهای روسیه برای سایر کشورها قانع کننده نبود، آنها قاطعانه به قطعنامه روسیه قبل از اینکه با برجسته کردن در ارتباط با این حمله، قصد انحراف تحقیقات بین دولت های سازمان منع تسلیحات شیمیایی را بخواهد از مسیر خارج کند. رای منفی دادند. فقط الجزایر، آذربایجان، چین، ایران و سودان جانب مسکو را گرفتند. تحقیقات کاملاً به این نتیجه رسید که اسکریپال ها توسط نوویچوک که موثر بر اعصاب و ساخت روسیه می باشد، مسموم شده اند.
نمایندگان روسیه می توانستند صادقانه واقعیت را که قطعنامه روسیه شکست خورده، به مافوق خود منتقل کنند. لیکن در عوض، آنها عملا برعکس عمل کردند. تلگراف های طولانی هیئت منع سلاحهای شیمیایی روسیه را در مسکو را که اغلب در یک جمله خلاصه می شد مبنی بر این که چگونه رفتار متعدد «ضد روسی»، «مُهمَل» و « بی اساس» دولتهای غربی را شکست دادند را خواندم. در ابتدا به سادگی گزارش ها را فهرست وار مشاهده کردم. اما خیلی زود متوجه شدم که آنها در بالاترین سطوح وزارتخانه نیز جدی گرفته می شوند. دیپلماتهایی که چنین داستانهای دروغی را برای دریافت تشویق از مدیران ارشد و افزایش فرصت های شغلی خود بودند. مسکو بدنبال آنچه که واقعاً اتفاق می افتاد، نبود؛ بلکه میخواست به او چیزی گفته شود که می خواهد، حقیقت داشته باشد. سفیران بیش از حد ، هر جایی پیامی را دریافت می کردند، برای ارسال با یکدیگر رقابت می کردند.
پس از مسموم شدن ناوالنی با نوویچوک در آگوست ۲۰۲۰، تبلیغات حتی عجیب تر شد. تلگراف ها من را حیرت زده می ساخت. یکی از دیپلمات های غربی به عنوان "جانوران شکارچی، شکار شده" یاد کرد. دیگری درباره « اهمیت و غیرقابل انکار بودن استدلال های ما» اظهار نظر کرد. سومی در مورد چگونگی روش دیپلماتهای روسی که به راحتی تلاش های انسانی غربی ها را برای بلند کردن صدای خود « به راحتی در نطفه ها خنثی کردند» صحبت کرد. چنین رفتاری هم غیر حرفه ای و هم خطرناک بود. یک وزارت خارجه سالم به گونه ای طراحی شده که به رهبران دیدگاهی شفاف از جهان ارائه دهد تا بتوانند تصمیمات آگاهانه بر اساس واقعیات بگیرند. با این حال، اگرچه دیپلماتهای روسی حقایق ناخوشایند را در گزارشهای خود گنجانده اند، تا مبادا بالا دستانشان (مقامات) متوجه حذفی شوند، آنها تکه های حقیقت را در کوه های تبلیغاتی دفن می کنند. به عنوان مثال، در گزارشی توضیح داده می شود که ارتش اوکراین در سال ۲۰۲۱ قوی تر از سال ۲۰۱۴ است. اما پذیرش آن تنها یک پیروزی ظاهری بلند مدت برای نیروهای مسلح قدرتمند روسیه بود. این دوری از واقعیت در ژانویه ۲۰۲۲ بیشتر شد، زمانی که دیپلمات های ایاالت متحده و روسیه در مأموریت ایاالت متحده در ژنو جهت گفتگو درباره معاهده پیشنهادی مسکو برای بازسازی ناتو همدیگر را ملاقات کردند. در عین حالی که نیروهای روسی در مرز اوکراین تجمع کردند، وزارت امور خارجه نیز بیش از پیش نسبت به خطرات احتمالی بلوک امنیتی غرب متمرکز شده بود. من به عنوان یک مامور رابط آماده به خدمت در این جلسه حضور داشتم تا اگر هیئت ما، به اطلاعاتی از ماموریت محلی روسیه نیاز داشت، با دریافت، نسخه ای از پیشنهاد ما ، کمکی ارائه داده شود.
درخواست از ناتو برای خروج تمام نیروها و تسلیحات جنگی از کشورهایی که پس از سال ۱۹۹۷ به آن ملحق شدند، که شامل بلغارستان، جمهوری چک، لهستان حوزه بالتیک می شود، برای غرب کاملا تعجب آور و غیر قابل قبول بود، در تصورم، نویسنده آن یا در حال ایجاد زمینه های جنگ است یا چگونگی عکس العمل ایاالت متحده یا اروپا را نمی دانست و یا هر دو! من در زمان استراحت و صرف قهوه با نمایندگان مان صحبتی دوستانه می کردم، آنها نیز به نظر بهت زده می رسیدند. از رئیس خودم، نیز در این مورد سوال کردم، او هم گیج شده بود. هیچکس نمی توانست درک کند که چگونه با ارائه سندی به ایاالت متحده میرویم که می خواهد ناتو برای همیشه درهای خود را به روی اعضای جدید ببندد. در نهایت، متوجه شدیم که مبدأ گزارش از کرملین بوده است. به همین دلیل نباید مورد سوال قرار گیرد.
همچنان امیدوار بودم، که همکارانم به جای سردرگمی و تعجب، نگرانی خود را در مورد کاری که انجام میدهیم بیان کنند. اما بسیاری به من گفتند که از پذیرش دروغ های کرملین کاملاً راضی هستند. به این دلیل که برای برخی، روشی برای فرار از مسئولیت رفتار روسیه بود. آنها بدین صورت می توانستند رفتار خودشان و دیگران را توجیه کنند که صرفاً از دستورات پیروی می کنند. نگران کننده تر این بود که متوجه شدیم، عده ای به این رفتار خصمانه ما نیز افتخار هم می کردند. چندین بار، در مواقعی من به همکاران هشدار می دادم که رفتار آنها برای کمک به روسیه بیش از حد باعث اختلاف و سایش می شود، آنها به توانایی قدرت هسته ای ما اشاره می کردند. حتی شخصی به من گفت: "ما قدرت بزرگی هستیم"، " کشورهای دیگر باید آنچه را که ما می گوییم، انجام دهند".
زنجیره ای از دیوانگان
پس از نشست ژانویه، حتی من باور نداشتم که پوتین یک جنگ تمام عیار را آغاز کند. اوکراین در سال ۲۰۲۲ بصورت علنی نزدیک تر و متحدتر نسبت به سال ۲۰۱۴ به غرب بود. هیچ کس از روس ها با گل استقبال نخواهد کرد. اظهارات بسیار خصمانه و جنگجویانه غرب در مورد حمله احتمالی روسیه به وضوح نشان می داد که ایاالت متحده و اروپا به شدت واکنش نشان خواهند داد. هنگام کار در قسمت صادرات و تسلیحات، آموختم که ارتش روسیه توانایی تسلط بر بزرگترین همسایه اروپایی خود را ندارد و به غیر از بلاروس، هیچ کشور دیگر خارجی از ما حمایت قابل توجهی نخواهد کرد. علیرغم همه کسانی که حقیقت را از او پنهان می کردند. فکر میکردم، پوتین نیز باید این را می دانست. این تعرض باعث شد تا من از نظر اخلاقی در تصمیمم جسورتر باشم. اما برنامه ریزی و طراحی آن همچنان سخت بود. هنگامی که همسرم در ژنو با من ملاقات کرد، جنگ شروع شد - او اخیراً کار خود را در یک انجمن صنعتی مستقر در مسکو ترک کرده بود؛ اما استعفای علنی به این معنی بود که نه او و نه من در روسیه در امان نخواهیم بود. بنابراین توافق کردیم که او به مسکو برود تا بچه گربه ما را قبل از اینکه من مدارکم را تحویل بدهم، بیاورد. بدین شکل مشخص شد که این یک فرآیند پیچیده، سه ماهه است. گربه جوان بی خانمان ما قبل از اینکه بتوانیم او را به سوئیس ببریم، نیاز به عقیم شدن و واکسینه شدن داشت و اتحادیه اروپا به سرعت هواپیماهای روسی را ممنوع کرد. همسرم برای بازگشت از مسکو به ژنو، مجبور شد با سه پرواز، دو تاکسی سواری و همچنین دو بار با پای پیاده از مرز لیتوانی عبور کند.
در این بین، من شاهد سرسپردگی و اطاعت محض، همکارانم در برابر اهداف پوتین بودم. در روزهای آغازین جنگ، بیشتر آنها از غرور و افتخار می درخشیدند. "در نهایت"! یکی فریاد زد که حالا ما به آمریکایی ها نشان خواهیم داد! اکنون آنها می فهمند که «ارباب کیست». در عرض چند هفته، مشخص شد که حمله برق آسا علیه کیف شکست خورده است، لفاظی ها تیره تر شد، اما نه کمتر از جنگ. تا حدی که یک مقام، کارشناس موشک های بالستیک، گفت: روسیه باید « یک کلاهک هسته ای به حومه واشنگتن بفرستد». وی در کلامی که بیشتر به شوخی شبیه بود، اضافه نمود: "آمریکایی ها از ترس شلوارهای خود را خیس کرده اند و برای صلح با ما عجله هم دارند و التماس می کنند". روسها فکر می کنند که آمریکایی ها آنقدر نازپرورده هستند که نمی توانند جان خود را برای هر چیزی به خطر بیندازند، بنابراین زمانی که به این نکته اشاره کردم که حمله هسته ای منجر به عمل تلافی جویانه ای فاجعه بار می شود، او به تمسخر گفت: "نه اینطور نیست".
شاید دهها فرد دیپلمات بی سر و صدا وزارت را ترک کردند ( تا کنون، من تنها کسی هستم که علناً با مسکو قطع ارتباط کرده ااست). اما بیشتر همکارانی که از نظر من عاقل و باهوش بودند، گرفتار و سر در گم شده بودند. یکی می پرسید "چه می توانیم بکنیم" ؟، "ما آدم های کوچکی هستیم". او از خودش نیز قطع امید کرد و گفت: " آنهایی که در مسکو هستند بهتر خبردارند." برخی نیز در گفتگوهای خصوصی به آشفتگی روانی این وضعیت بدون اینکه انعکاسی در کار شان باشد، معترف بودند. من گزارش های روزانه را که به سلاح های بیولوژیکی غیر موجود اوکراین اشاره داشت، مشاهده کردم. آنها همچنان در مورد تجاوز اوکراین دروغ می گفتند. در هنگام قدم زدن در اطراف ساختمانمان، که در واقع یک راهرو طولانی با دفاتر خصوصی برای هر دیپلمات بود، متوجه شدم، حتی تلویزیون برخی از همکاران باهوش و زیرک من که انگار می خواستند تبلیغات روسی را به خود تلقین کنند، در تمامی روز پخش می شد.
ماهیت همه مشاغل ما به ناچار تغییر کرد. در یک مورد که روابط با دیپلمات های غربی به هم خورد، تقریبا با آنها تبادل نظر در همه موارد را متوقف کردیم. حتی برخی همکارانم از اروپا وقتی در محوطه فضای باز سازمان ملل در ژنو از کنار هم عبور می کردیم، سلام هم نمی کردند. درعوض، ارتباطات خود را به چین متمرکز کردیم، چینی که « درک و برداشت» خود را در مورد نگرانی های امنیتی روسیه ابراز می کرد، اما در عین حال مراقب بود که درباره جنگ اظهارنظر نکند. همچنین زمان بیشتری را صرف کار با سایر اعضای سازمان پیمان امنیت دسته جمعی-ارمنستان، بلاروس، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان - بلوک کشورهای پس از فروپاشی شوروی کردیم که روسای من علاقه داشتند به عنوان ناتوی روسیه از آن استفاده کنند. پس از تهاجم، تمرکز تیم من رایزنی با این کشورها کماکان از دور، بدون صحبتی از جنگ، در باره سلاح های بیولوژیکی و هسته ای بود. هنگام صحبت با یک دیپلمات آسیای مرکزی و تصور وجود احتمالی آزمایشگاه های سلاح های بیولوژیکی در اوکراین، او نیز مانند من آنرا مضحک خواند. در نهایت، چند هفته بعد استعفای خود را تقدیم کردم. دیگر شریک نظامی نبودم که معتقد به حق خداگونه ای باشد تا بتواند همسایه خود را تحت سلطه درآورد.
شوک و ترس
در طول جنگ، رهبران غرب با زیرکی از ضعف های و کمبود های ارتش روسیه آگاه شدند. اما به نظر نمی رسید که آنها درک کنند که سیاست خارجی روسیه به همان اندازه نیز ضعیف و شکسته شده است. چندین مقام اروپایی در مورد لزوم حل و فصل جنگ در اوکراین از طریق مذاکره صحبت کردند، در صورتی که کشورهایشان از تحمل هزینه های انرژی و اقتصادی ناشی از حمایت از کیف درمانده شوند، میتوانند اوکراین را برای انجام یک معامله صلح تحت فشار قرار دهند. در صورتی که پوتین، تاکید به تهدید استفاده از سلاح های هسته ای کند، غرب ممکن است وسوسه شود که کِیف را به شکایت برای صلح وادار کند. اما تا زمانی که پوتین در قدرت است، اوکراین یک گفتگوی قابل اعتماد با وزارت امور خارجه و نه هیچ ارگان دولتی دیگر روسیه، برای مذاکره در مسکو نخواهد داشت. تمامی آنها در خدمت و اجرای سیاست های امپراتوری پوتین هستند. هر گونه آتش بس فقط به روسیه این فرصت را می دهد تا تجدید قوا برای حمله ای مجدد کند.
واقعاً تنها یک شکست همه جانبه توانایی توقف رفتار پوتین را دارد. کرملین می تواند هرچه می خواهد به روسها دروغ بگوید و به دیپلماتهایش نیز دستور دهد که به دیگران دروغ بگویند. اما روشن شد که شکست های روسیه را نمی توان برای همیشه در برابر افکار عمومی مردم روسیه محافظت کرد، در طی چند روز در ماه سپتامبر، سربازان اوکراینی بدون توجه به تلویزیون دولتی روسیه، توانستند تقریباً تمام استان خارکف را پس بگیرند. در پاسخ، اعضای برنامه زنده تلویزیونی در روسیه از این تلفات ابراز تاسف کردند. مفسران جنگ روسی نیز در فضای مجازی مستقیماً از رئیس جمهور انتقاد کردند. فردی در پستی که در فضای مجازی به طور گسترده منتشر شد، با مسخره کردن، پوتین نوشت: " مشکلتون چیست "؟ « شما یک مهمانی میلیاردی روبلی برگزار می کنید». در حالی که نیروهای روسی عقب نشینی می کنند، بدنبال افتتاح چرخ و فلک می باشید!
پوتین در پاسخ به این خسارت ها و منتقدانش طرح فرا خوانی تعداد زیادی از افراد را به ارتش اعلام کرد (مسکو می گوید که ۳۰۰۰۰۰ سرباز را به خدمت سربازی می خواند، که احتمالاً تعداد واقعی بیشتر است). اما در دراز مدت، سربازی اجباری مشکلاتش را حل نخواهد کرد. نیروهای مسلح روسیه از روحیه ضعیف و تجهیزات نامرغوب رنج می برند، مشکلاتی که با بسیج نیروها نمی تواند آنها برطرف شود. ارتش اوکراین با حمایت گسترده غرب، می تواند شکست های جدی تری را به نیروهای روسیه وارد کرده و آنها را مجبور به عقب نشینی از مناطق دیگر کند. احتمالا در نهایت اوکراین بتواند بهترین سربازان روسیه را در بخش هایی از دونباس که هر دو طرف از سال ۲۰۱۴ در آن درگیر بوده اند، دراختیار داشته باشد.
با این اتفاق پوتین خود را در گوشه ای تنها حس می کرد، که می توانست با حمله اتمی به نوعی به شکست پاسخ دهد. اما رئیس جمهور روسیه زندگی مجلل خود را دوست دارد و باید بداند که استفاده از سلاح هسته ای می تواند آغاز جنگی باشد، که حتی او را هم بکشد ( اگر او این را نداند، می توان امیدوار بود که زیردستان او از پیروی از چنین دستورات انتحاری اجتناب کنند). پوتین می تواند دستور یک بسیج عمومی کامل را بدهد - تقریبا تمام مردان جوان روسیه را به خدمت سربازی فرا خواند- اما بعید است که این امر بیش از یک زمان موقتی اتفاق بیفتد، و هر چه تعداد کشته های روس در جنگ بیشتر شود، او با نارضایتی داخلی بیشتری مواجه خواهد شد. شاید در نهایت پوتین، عقب نشینی کند و مبلغان روس اطرافش برای شکست تحقیر آمیز، همانطور که برخی پس از شکست در خارکف سرزنش شدند؛ اما این موضوع می تواند پوتین را وادار به تسویه و پاکسازی همکارانش کند و ادامه حمایت از او را برای نزدیکترین متحدانش نیز خطرناک کند. شاید هم باعث اولین کودتای کاخ مسکو از زمان سرنگونی نیکیتا خروشچف در سال ۱۹۶۴ باشد.
اگر پوتین از ریاست جمهوری کنار گذاشته شود، آینده روسیه عمیقا مبهم خواهد بود. به احتمال زیاد، مخصوصاً با توجه به اینکه مشاوران اصلی پوتین از سرویس های امنیتی هستند جانشین او تلاش می کند که جنگ را ادامه دهد. اما در روسیه جایگاه او را هیچ کسی ندارد، بنابراین کشور احتمالاً وارد دوره آشوب و آشفتگی سیاسی خواهد شد. تا حدی که به هرج و مرج منتهی شود.
تحلیلگران خارجی از روسیه ای که در معرض بحران بزرگ داخلی بیشتر باشد لذت می برند. اما آنها باید دو بار( بیشتر) در مورد ریشه یابی انفجار داخلی کشور فکر کنند و نه تنها به این دلیل که انبار عظیم هسته ای روسیه را در دستان نامشخصی قرار می دهد. بیشتر روسها در فضای ذهنی پیچیده ای قرار دارند که ناشی از فقر و حجم عظیمی از تبلیغات است که نفرت، ترس و حس برتری جویی و درماندگی و ناتوانی را پخش می کند. اگر کشور از هم بپاشد یا یک فاجعه اقتصادی و سیاسی را تجربه کند، روس ها ممکن است پشت سر رهبری جنگ طلب تر از پوتین متحد شوند و باعث سقوط از لبه پرتگاه و برافروختن، جنگ داخلی، یا افزایش به تهاجم خارجی یا هر دو را شود.
در صورت پیروزی اوکراین و سقوط پوتین، بهترین کاری که غرب می تواند انجام دهد تحقیر نیست. بلکه برعکس: ارائه پشتیبانی است که ممکن است غیر واقعی یا ناپسند به نظر برسد، و هر کمکی بایستی مشروط به اصلاحات سیاسی باشد. لیکن روسیه پس از شکست به کمک مالی نیاز خواهد داشت و با ارائه بودجه قابل توجه، ایاالت متحده و اروپا می توانند اهرم فشاری در جنگ قدرت پس از پوتین به دست آورند. برای مثال، آنها برای رهبری موقت و کمک به یکی از تکنوکرات های معتبر اقتصادی روسیه و همچنین ایجاد قدرت به نیروهای دموکراتیک این کشور را یاری کنند. ارائه کمک، به غرب اجازه می دهد تا از تکرار رفتار خود در دهه ۱۹۹۰ که روسها احساس می کردند توسط ایاالت متحده فریب خورده اند، خودداری کند و این حرکت باعث می شود که مردم در نهایت از دست دادن امپراتوری خود را بپذیرند. آنگاه روسیه می تواند سیاست خارجی جدیدی را که توسط گروهی از دیپلمات های واقعاً حرفه ای اجرا می شود، ایجاد کند. سرانجام آنها روسیه را به شریکی مسئول و صادق جهانی می توانند، تبدیل کنند؛ کاری که نسل کنونی دیپلمات ها قادر به انجام آن نبوده اند.
جهت ارجاع علمی: بوریس بوندارف، « سرچشمه های سوء رفتار در روسیه»، ترجمه: رضا فضلعلی، تاریخ انتشار در سات مرکز: 1401/8/29
نویسنده
رضا فضلعلی
رضا فضلعلی، پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گروه روندهای فکری در خاورمیانه است. وی دانشجوی دکتری علوم سیاسی گرایش مسایل ایران در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج می باشد. حوزه مطالعاتی نامبرده مسائل خاورمیانه و تروریسم نوین است.